پیوز در حالی که سبیل سفیدش را تاب می داد لنگان لنگان از وسط دیوار وارد خانه ریدل شد و به سمت اولین اتاق رفت که روی در آن نوشته بود : «واحد جذب و استخدام»
پیوز : «
من اومدم عضو بشم !!! »
خانم جوان و جذابی که پشت میز نشسته بود نگاه گذرایی به روح پیر انداخت و گفت : «چرا داد میزنی پدرجان؟»
- « ببخشید دخترم گوشم سنگینه درست نمیشنوه ... اومدم عضو بشم !»
بلاتریکس نگاه دقیقتری به پیوز انداخت و گفت : « تو پیوزی ... تو یه زمانی ناظر محفل بودی !»
پیوز جواب داد : « میدونم دخترم ... الان ولی دیگه پیر شدم، یه عضویت ساده کافیه ... »
- « پدر جان این فرم عضویته ولی کسی که اینو پر بکنه عضو مرگخوارانه !»
- «جزء بندپایانه ؟!؟»
- «نه میگم کسی که اینو پر بکنه محفلی نیست !»
- «منطقی نیست ؟!؟ ... نه دخترم من چهارتا پیرهن بیشتر از تو پاره کردم میدونم منطقیه !»
بلاتریکس که مستاصل شده بود فرم را روی میز به سمت جلو هُل داد تا پیوز آن را پُر کند.
پیوز : «من پیر شدم دخترم چشمام نمی بینه دستمم میلرزه ... خودت زحمتش رو بکش!»
- « آخه مگه روح پیر میشه ؟ »
- «مگه جن خونگی وزیر میشه ؟!؟ مگه دختر ولدمورت شهردار لندن میشه ؟»
بلاتریکس که کاملا قانع شده بود،قلم را برداشت و به سراغ سوالات فرم عضویت رفت.
- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!
- یادش بخیر دخترم ... من همیشه یک عضو وفادار هافلپاف بودم. مدت کوتاهی بعد مرگم که روح شدم، در بدن
مورفین گانت هلول کردم و زمان خیلی خیلی کوتاهی مرگخوار بودم. اما بعد راه درستی و انصاف رو یاد گرفتم و در یک زمان بسیار حیاتی که محفل سرپرست نداشت، ناظر محفل شدم ... الان هم اومدم راهم رو ادامه بدم ...
- پدر جان مطمئنی برای عضویت در مرگخوارا اومدی ؟؟!؟ به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیه؟
- دخترم میبینی که من پیرم و حافظم درست کار نمیکنه ... آی آی آی ... همین دیروز میخواستم برم پاتیل درزدار اشتباهی رفتم پاستیل پُرزدار ... ولی تا جایی که یادمه بزرگترین تفاوتشون توی میزان موئه ... اگر باهم قاطیشون بکنن دوتا آدم با میزان موی عادی ازشون در میاد !!
بلاتریکس حرف های پیوز را نوشت، آهی از سر عصبانیت کشید و ادامه داد : « مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟ »
- مرگخواران ... من اصن از مرگخواران خوشم نمیاد ... پیر شی دخترم، مهمترین هدفم اینه که این سال های آخر عمر با عزت بمیرم ...
بلاتریکس سرانجام داد زد : پدر جان بهت گفتم اینجا عضویت مرگخوارانههه
-
اوه اوه اوه ... ببخشید مزاحم شدم ...
و درون یکی از دیوار ها ناپدید شد ...
=== ده دقیقه بعد-همان مکان ===پیوز : «
من اومدم عضو بشم !!! »
بلاتریکس نگاهی رو به پیوز که کاملا مشخص بود اصلا مراجعه قبلی اش را به یاد ندارد کرد، صورتش از عصبانیت قرمز شد، چوبدستی اش را بیرون کشید و فریاد زد : کروشیو !
پیوز آه خفیفی از سر درد کشید، کمی خم شد و زانو هایش را مالش داد و گفت : « قدر جوونیت رو بدون دخترم ... آرتروز زانو امون آدم رو میبُره ... گاهی طوری درد میگیره همه بدنم تیر میکشه ... »
بلاتریکس در وضعیتی بین بُهت و ناامیدی سرانجام با حالت
تسلیم شد و فرم مچاله شده را از زیر میزش بیرون کشید : «به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.»
- رز زلر : جوان ناکام
- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
- از راه ایمان و تقوا و عمل صالح ... دخترم همیشه عمل صالح رو توی زندگیت سرلوحه خودت قرار بده ... یه عمر تجربه اینو به من پیرمرد نشون داده ...
بلاتریکس که دیگر داشت تحملش تمام میشد با عصبانیت و حرص، و با دندان های فشرده بهم من من کنان پرسید : « در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟ »
- من اصن طرفدار رفتار ماشینی نیستم ... !
- رفتار با نجینی !!
- رفتار نانجیبی ؟!؟ استغفروالمرلین !!
-
رفتار با ناجینی ... ولش کن اصن ، بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
- بهشون بگیم دوستشون توی بخش اسرار وزارت سحر و جادو گیر افتاده ...
- به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
- به نظر من دامبلدور با اون همه مو و ریش و اون بینی عقابی حقشو خورده ...
- یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
- از نیش مانتیکور ؟!؟ بیشتر توی معجون سازی استفاده داره ...
بلاتریکس اینبار حتی به خودش زحمت نداد پیوز را اصلاح کند ... زیر فرم را تاریخ زد و با عصبانیت گفت : « در صورت تایید لُرد سیاه، نتیجه بررسی ها طی دو الی چهار روز کاری به اطلاع شما خواهد رسید ... »
پیوز تاب دیگری به سبیل سفیدش داد، سرش را به نشانه تشکر تکان داد و به سمت یکی از دیوار های خانه ریدل ها رفت و در آن محو شد ...
پدر جان(!) يه گوشه بشينيد و دست به هيچ چيز نزنيد. جغد فرستاديم به محفل تا بيان دنبالتون...
گروگانـ... چيز... مهمونمون رو به داخل راه بديد!
تاييد شد!