هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷
#75

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-بگیرینش در نره!
-یقه شو بگیر تا تبدیل به لنگه کفش نشده...
-ولش نکنی ها...

از بین این همه مرگخوار لایق و شایسته و ماهر، بانز میپره و یقه ی هوریس رو میگیره.
-سریع به ما طرز ساختن هورکراکس رو بیاموز.

هوریس با شنیدن کلمه ی هورکراکس وحشتزده میشه. اولین بار وقتی این کلمه رو از تام ریدل شنیده بود وحشت کرده بود، و یه حسی بهش میگفت وحشتش بی دلیل نبوده. تام در آینده جادوگر پلیدی میشد با جان های بسیار!
الانم یکی یقه شو گرفته بود و همون سوال رو میکرد.
هوریس به ردای خالی نگاه میکنه.
-تو یکی دیگه برای چی میخوای زنده بمونی؟ همین الانشم خیلی هم نیستی که! زندگیت خیلی جالبه که دو سه تا دیگه هم میخوای؟

ولی بانز خیلی مصممه. تا وقتی که روش مرئی شدن رو پیدا نکرده و خودشو تو آینه ندیده خیال نداره بمیره. تازه، یه هدف دیگه هم داره.
-همینه که هست. من باید از این حشره بیشتر عمر کنم. حالا هوریس خوبی باش و یاد بده.

هوریس دچار یقه درد شده بود. سعی میکنه خودشو آزاد کنه.
-باشه...ولم کنین بگم خب. روی یکیتون اجرا میکنم. بقیه هم یاد بگیرن. برای ساختن هورکراکس باید روحتونو تیکه تیکه کنیم. الان یکیتون روحشو از بدن جدا کنه و بذاره وسط تا تصمیم بگیریم چند تیکه بشه. بعد میریم سراغ مرحله ی بعدی که کشتن یه نفره.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۷
#74

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
- صببببببببببر کنییییییییییییییییییییییییییییییییییییید!

ملت صبر کردن و به سمت منبع صدا چرخیدن. و اون کسی نبود جز...
- هکتورت دگورث گرنجر معجون ساز بزرگ قرن اینجاست. تا منو دارین غم ندارین.

مرگخوارها خیلی به این حرف هکتور اعتقاد نداشتن ولی هکتور چیزی براشون رو کرد که کم کم داشتن بهش اعتقاد پیدا میکردن.
- این شما و اینم معجون"کوچیک شو و بزن بریم پیش اسلاگهورن و گیرش بیاریم برگردیم"!
- هک اینو از کجا آوردی دقیقا؟
- این آخرین اختراع من... که نیست ولی اختراع جدیدی تو این دانشه. من خریده بودمش که روش تحقیق کنم ولی میدمش به شما. هکی هستم فداکار.

هکتور تازگی ها خیلی آب زیر کاه شده بود. اون میدونست اگه بگه این معجون مال خودشه عمرا کسی اونو بخوره برای همین این راه رو انتخاب کرده بود. ملت از همه جا بی خبر هم همگی با هم لیوان ها رو سر کشیدن و در کسری از ثانیه از وسط دیس لوبیا پلو سر در آوردن.

- ما چرا لوبیا پلو شدیم؟
- هک راستشو بگو معجون خودت بود، نه؟
- اونجا رو؟ اون لوبیا چرا داره راه میره؟
- خودشه اسلاگهوره بگیریدش!

ملت مرگخوار بی درنگ سر لوبیای زشت و سیاهی پریدن که قصد فرار و پردین تو ظرف سوپ رو داشت.

- ولم کنین. من یه لوبیای بی چاره ام. پیر و فرتوتم و میخوام فقط یک نفرو سیر کنم و در این راه بمیرم.

اما گوش ملت بدهکار نبود و دست و پای لوبیا رو بستن تا نتونه فرار کنه و بعدا سر فرصت ازش حرف بکشن. و حالا رفتن سر موضوع بعدی که چیزی نبود جز اینکه چطور باید برگردن به اندازه قبلیشون.
- من میگم بپریم تو آب. همیشه میگن برنجو اگه خیس کنین قد میکشه.
بلاتریکس به سرعت پلوی مورد نظر رو به دیگ قرمه سبزی منتقل کرد تا دیگه چنین پیشنهادی رو نده. اما باز هم راه گشای همه ی مشکلات، حلال بزرگ، معجون ساز قرن هکتور دگورث گرنجر بود که راه حل رو پیش پای پلوهای مورد نظر گذاشت.
- نکنه فکر کردید معجون معکوسشو نمیخرم؟ این شما و اینم معجون "اسلاگهورنو بردار و با خودت ببر و بزرگ شو"!

و این بار هم ملت مرگخوار بدون کوچکترین سوالی معجون ها رو خوردن و به شکل و قیافه ی واقعیشون برگشتن.

- ولی هک اسم این معجون ها خیلی عجیب بود. مطمئنی معجون های خودت نبودن؟

اما کسی به این سوال و گوینده اش اهمیتی نداد. حالا اونها بودن و اسلاگهورنی که در شکل و قیافه ی طبیعی جلو روشون وایساده بود.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
#73

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
- از جنه بپرسیم؟
- چیو دقیقا؟
- پیچ پیچیو دقیقا!

بلاتریکس کروشیو جانانه ای نصیب مرگخوار مذکور کرد.
- اینو بگیر تا بفهمی اینجا کجاست، من کیم و الان وقت شوخی نیست.
- معجون تغیر قد و معجون مرگخوار آدم کن بدم؟

مرگخواران، حوصله پاسخ دادن به سوالات تکراری هکتور را نداشتند؛ بنابراین توجهی به او نکردند.

- ما یه فکر بکر داریم!

همه مرگخواران به سمت آلکتو برگشند و به او زل زدند.

- چرا اینجوری نگاه می کنین؟

لایتینا درحالی که هدفونش را از گوشش در می آورد، گفت:
- خب منتظریم فکر بکرتو بشنویم.
- اینجا هاگوارتزه نه؟

مرگخواران:

- ما یادمون اومد واسه درس مراقبت ع موجودات جادویی،ع معجون تغییر اندازه استفاده کردیم. فک کنیم یکمیش هنو تو کلاس مونده باشه.

مرگخواران سرشان را به نشانه موافقت تکان دادند.
- خو حالا که بره بیارتش؟

مرگخواران دوباره به آلکتو که با آدامس چسبیده به موهایش درگیر بود، زل زدند.

- چرا دوباره به ما زل زدین؟
- چون تو باید بری بیاریش!

چشمان آلکتو مانند نلعبکی، گشاد شده بودند.
- چرا ما؟
- چون تو پیشنهاد دادی خودتم برو!
- ای بابا اصن ما نمی دونیم کلاس کجاس؟ اونجا پر ع جونورای خطرناکِ که ما ع اونا هیچی نمی دونیم ممکنه کشته شیم!

بلاتریکس به سمت آلکتو حمله ور شد.
- ببین آلکتو من اعصاب مصاب ندارم! یا می ری عین ساحره آدم معجونو میاری یا عین شوهر نازنینم دارت می زنم.
- باشه رفتیم. مگ ما چی گفتیم! فقط لینیم بدین بعد بریم.
- منو می خوای چیکار؟
- چون تو استاد درس مراقبت ع جونورای جادویی هسی. می دونی چجوری رامشون کنی!
- باشه لینی رو هم ببر فقط برو!



اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۷
#72

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
لایتینا که یه کارد مربا خوری رو به عنوان نیزه و با زحمت تو دستاش گرفته بود و سعی میکرد راهشو بین کاهوها و اسفناج ها باز کنه و حتی درخت‌های قارچ مانند رو هم کلا از هستی ساقط کنه.
در همین حین یه حشره کوچیک دور سر لایتینا شروع کرد به چرخ زدن و لایتینا هم سعی کرد با نیزه‌ش حشره رو کنار بزنه. اما حشره هم مسلح بود و نیششو جلو گرفت.
- منم لا.
- ولی منم لایتینام که.
- منم، لا! مخاطب قرارت دادم و منظورم اینه که من لینی هستم.
- ای کلک، میخواستی تاثیر ویرگول رو نشون بدی؟
-

همین طور که لینی داشت فکر میکرد به خاطر کدوم گناهش گیر لایتینا افتاده و تک تک کارای بدش از جلوی چشمش رد میشدن؛ ادوارد از بین جنگل سالاد بیرون اومد.
البته اون به اندازه لایتینا و لینی به خاطر کنار زدن کاهوها و اسفناج‌ها جنگل کلافه نبود. بلکه عینک افتابی زده بود و در عین خونسردی با دست‌های قیچی‌ایش خیلی راحت راهشو باز میکرد.

و بعد چند دقیقه، به طرز عیجبی همه مرگخواران کم کم همونجا دور هم جمع شدن. انگار همه به یه نقطه کشیده شده بودن.

- خب چون وسط بشقابیم که یه کم شیب داره.

مرگخواران:

- کسی اسلاگهورن رو پیدا نکرد؟

مرگخواران:

- جن بد مرگخوارا رو اسکل کرد و اسلاگهورن تو غذاها نبود؟ جن های خونگی هیچ وقت مرگخوارا رو اسکل نکرد و وینکی جن بودن اون جن خونگی رو تکذیب کرد. وینکی جن مکذب خوب؟

بعد از حرف وینکی مرگخواران متوجه شدن که جدی جدی اسلاگهورن تو غذاها نیست. اما یه سوال باقی می موند...
چجوری دوباره برگردن به سایز اولشون برگردن و بزرگ شن؟


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۷ ۲۱:۵۲:۵۹

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#71

دورا ویلیامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۷ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
از اتاق مد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
_ عه اینجات چی ریخته؟

جن در دام افتاد. تا به پایین نگاه کرد، بلاتریکس موهایش را از چنگش بیرون کشید و کراب با حرکت چوبدستی‌اش طنابی به دورش پیچید. نارسیسا هم نگاهی ذوب کننده به او انداخت. جن شروع به تکان خوردن کرد! اما بقیه بی توجه به او، دوباره در میان غذاها به جستجو پرداختند.

_ نخیر اینجوری فایده نداره...
_ ایده خاصی دارید شما؟
_ آره دارم. یه طلسم هست که میتونیم باهاش تونل بزنیم بریم تو غذا!
_ تونل غذاست این الان؟

ریتا به مرگخوار مذکور نگاهی انداخت و کیفش را باز کرد. سپس ظرف‌های سنگی روی میز را برداشت و جلوی ظرف سالاد قرار داد. سپس از مایع درون بطری درون ظرف‌ها ریخت و زیر لب مشغول زمزمه‎‌هایی شد. کم کم دایره‌هایی میان مرگخواران و ظرف سالاد پدیدار شد و بزرگ و بزرگ‌تر شد. وقتی به میزان رد شدن بزرگ شد؛ ریتا به سمت مرگخوارن برگشت.

_ فعلا یکی بره تو ظرف سالاد تا من برای بقیرو هم باز کنم. این تونل تا وقتی ازش خارج بشید باز میمونه پس اصلا نگران زمان نباشید. کی میخواد اولین نفر باشه؟

تمام مرگخواران قدمی به عقب برداشتند! همه به جز مرگخواری که اصلا حواسش به ریتا نبود: لایتنیا

_ خوبه لایت... بیا!

و دست لایتنیا را گرفت و او را وارد تونل کرد؛ لایتنیا رفت ولی تمام وسایل مشنگی‌اش خارج از تونل باقی ماند.
لایتنیا احساس کرد دارد سقوط میکند. انگار که از بالای سرسره‌ای بلند رها شده باشد. تلپ روی زمین سبزی افتاد. گیج به اطرافش نگاه کرد. صدایی از بالای سرش آمد.

_ لای..؟ رس...ی؟ د... اس... ب...د!

لایتنیا به اطرافش نگاه کرد. سنگ‌های ریز قرمزی را دید. از جایش بلند شد و پایش را روی یکی از آنها فشار داد. فشش آب قرمزی به همراه دانه‌های زرد از آن خارج شد.

_ عه؟ اینا گوجه گیلاسین!

به راهش ادامه داد تا بیشتر از فضای جنگل لذت ببرد.کاهوها زیر پایش خرچ خرچ صدا میکردند.

_ چمنای ما خیلی سبزن! یادم باشه به ارباب بگم چمنارو کمرنگ کنیم. اگر لینی میومد اینجا خیلی خوب میشد! پیکسی‌ای در اعماق جنگل... خعب دیگه خوشگزرونی بسه! بریم سر کارمون. قرار بود چکار کنم!؟

و چون یادش نیامد قرار بود چکار کند به گشت و گذارش در جنگل سالادی ادامه داد.




پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۳:۳۳ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶
#70

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا تصمیم گرفتن دور از چشم لرد، برای خودشون هورکراکس درست کنن. برای پیدا کردن اسلاگهورن و یاد گرفتن روش درست کردن هورکراکس، از راه قدح اندیشه به هاگوارتز و به دفتر اسلاگهورن رفتن.
میزی پر از غذا تو دفتر هست و مرگخوارا از جن خونگی ای که داره کار می کنه می شنون که این روش اسلاگهورن برای مخفی شدنه. شروع می کنن به جستجو بین غذاها.
جن خونگی هم داره به طرفشون غذا پرت می کنه.
......................................
هكتور، براى محافظت سر و صورتش در برابر حمله غذايى جن خانگى، پاتيلش را روى سرش كشيده و ملاقه اش را در ميان غذا هاى رو ميز فرو كرده و مشغول گشتن بود.
بلاتريكس ميوه ها را درون موهايش محبوس مى كرد و مجدادا به سمت جن خانگى پرتاب مى كرد.
نارگيل پرتابى، صاف فرق سر جن خانگى فرود آمد و جيغ شادمانه بلاتريكس را به دنبال داشت.

-بلاتريكس لسترنج جن خونگى رو زد!... بلاتريكس لسترنج جن بد! جن خونگى هم بلاتريكس لسترنج رو زد! بلاتريكس لسترنج نتونست ارباب رو پيدا كرد!

جن خانگى فين محكمى در آستين لباسش كرد.
-گوووووودا!

و با جهشى بلند، از گردن بلاتريكس آويزان شد و شروع به كشيدن موهاى او كرد و همزمان، با مشت و لگد پراكنى به سمت كراب و نارسيسا، سعى در به هم زدن تمركز آنها داشت!


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۵ ۳:۳۹:۱۸

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶
#69

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
- اصلا چرا کاهو؟ بیاین وزنشون کنیم ببینیم چند کیلوگرمن؟ اون وقت معلوم میشه تو کدوم غذاست!

مسلما این گوینده هم ریونکلاوی بود. شمار مرگخواران گوینده ریونکلاوی لحظه به لحظه بیشتر میشد.

- قهرم!

این هم ریونکلاوی بود! ولی وقتی دید همه با فرمت به حرف ریونکلاوی قبلی فکر میکنند، به ریونکلاوی بغل دستش، که هدفون را روی گوشش گذاشته بود و به تنهایی، فرمت را اتخاذ کرده بود، رفتار فیزیکی نشان داد.

- آخ، آــــــــــــخ! آخ! چرا میزنی؟
- قهرم!
- خب قهر باش، به من چه؟!
- یعنی نمیخوای بدونی چرا؟
-

لیسا گلابی ای را از روی میز برداشت و به سمت سوسک ریونکلاوی پرتاب کرد.
- میگم قهرم!
- خب چرا؟
- چون گفتین ببینیم غذاها چند کیلو گرمن! چرا کیلوسرد نباشن؟
-

درست در همین لحظه، صدای خروپفی از ظرف میوه ها بلند شد؛ مرگخواران به سمت آن رفتند. همه نگاه ها مضطرب و هیجان زده بود...
- یــــــــوماهــــــا!

بله، لایتینا همیشه از دیگران متمایز بود! به هرحال، به آرامی سمت ظرف میوه ها رفتند... باز هم آرام... آرام...

- پــــــــــخ!

جن خانگی این را گفت و شروع کرد به مسخره کردن. تقریبا نیمی از مرگخواران "زهره ترک" و نیمی دیگر ... شده بودند.

- شما نمیتونین ارباب رو پیدا کنید؛ هار هار هار!

و شروع کرد به پرت کردن غذا سمت مرگخواران. ملت مرگخوار هم ناچارا باید علاوه بر پیدا کردن اثری از اسلاگهورن میان ظرف غذاها، از دست این جن خانگی هم رهایی میافتند.



پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶
#68

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لیسا با نگاه کردن به دستش ریتا را دید که در حال بالا رفتن از دستش بود.
-ق...ق...

-میدونم...قهری!

لیسا دستش را تکان داد که ریتا پایین بیفتد.
-حدست درسته. ولی قبلش توضیح بده ببینم برای چی داری از دستم بالا میری؟ دستم شیکست خب. با اون هیکلت!

ریتا معترضانه شاخک هایش را تکان داد.
-من فقط یه سوسکم. و یه سوسک میتونه از هر کی بخواد بالا بره. اجازه هم لازم نداره.

لیسا با وجود قهر بودن، توجه ریتا را به نکته مهمی جلب کرد.
-بله...ولی مشکل اینجاست که الان تو حالت انسانیت هستی. برو پایین..وقتی سوسک شدی از هر جام خواستی بالا برو. ضمنا تو شاخکی نداری که تکون بدی.

ریتا متوجه اشتباهش شد و به سختی راه رفته را برگشت.

در این بین، یکی از مرگخواران حرف عاقلانه ای زد! مرگخوار گوینده مطمئنا ریونکلاوی بود.
-ما برای جنگ اومدیم اینجا؟ اومدیم اسلاگهورن رو پیدا کنیم. و اون توی یکی از این غذاهاس. حالا بچه بازی رو کنار بذارین و یکی یکی بگردیم. اون سالادو بیار اینجا ببینم. کاهوهاش مشکوک به نظر میرسه!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
#67

دیانا ویلیامسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
مرگخواران، گشتند...
و گشتند...
و بازم گشتند...
و بعدش به این نتیجه رسیدند که برای چیدا کردن اسلاگهورن باید بازم بگردند.
-من حوصلم سر رفته.
-به درک که سر رفته، بشین بازم بگرد.
-با من درست صحبت کن.
-نمیکنم.

همین که مرگخوار X اومد بگه که "الان حالیت میکنم" یکی به سمتش کیک پرتاب کرد.
-اخ ببخشید از دستم در رفت.
-که این طور، از دستت در رفت.

و او هم به سمت بقیه به سرعت، کیک پرتاب کرد.
-دعوا، دعوا.

و ملت مرگخوار شروع کردن به پرتاب کردن غذا ها به سمت هم.
-وینکی تونست پرتاب کنه کیک؟

طولی نکشید تا دفتر اسلاگهورن تبدیل شد به "میدان جنگ غذا."
در همین هنگام کیک پرتاب کردن، یکی از کیک ها خورد به دلفی.
-کی خلوت تنهاییم رو بهم زده؟

برای چند دقیقه همه ی مرگخواران رفتند کنار و ارسینوس، گیبن رو حل داد به سمت جلو.
-ایشون بودن.

گیبن پا به فرار گذاشت چون وضعیت رو خطرناک دید.
-برگرد اینجا ببینم، به خلوت تنهاییم چپ نگاه میکنی؟الان حالیت میکنم.

خوب بعد از خارج شدن گیبن و دلفی از در دفتر، جنگ، ادامه یافت.
در همین هنگام که لیسا اومد یکی از غذا هارو برداره، احساس سنگیه شدیدی رو، روی دستاش احساس کرد.


Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه اسلاگهورن
پیام زده شده در: ۴:۱۲ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
#66

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
خلاصه:
مرگخوارا تصمیم گرفتن دور از چشم لرد، برای خودشون هورکراکس درست کنن. برای پیدا کردن اسلاگهورن و یاد گرفتن روش درست کردن هورکراکس از راه قدح اندیشه به هاگوارتز رفتن و الان میخوان برن به دفتر اسلاگهورن و دنبالش بگردن.


***


- دیگه کارت تمومه!

مرگخوارا با هم در دفتر اسلاگهورن رو باز کردن و خودشون رو به داخل پرتاب کردن. چیزی که انتظار داشتن ورودی پر از ابهت بود که تن بینندگان توی خونه و حتی اتاق رو به لرزه در بیاره. ولی ورودشون جز تپه‌ای از مرگخوار ثمری نداشت.

- یا پیکسی مقدس.

لینی تونسته بود از تپه‌ی مرگخوارانی که روی هم افتاده بودن نجات پیدا کنه. پیکسی چرخی توی اتاق زد و بعد با میز پر از غذا مواجه شد. میزی که با بشقاب های رنگارنگ. دسرهای مختلف و پیش غذاهایی که هنوز داغ و تازه بودند.

- چقدر اینجا غذا هست. حتی به قدری که همه چی رو درست کنه.

آرسینوس از پشت نقابش چند پلک زد تا متوجه شه درست میبینه یا نه. اون حتی توی رستون های هفت یا حتی هشت ستاره وزارت هم همچین میز غذایی ندیده بود. کم کم بقیه مرگخواران هم متوجه میز غذای بزرگی که وسط اتاق قرار داشت شدند.

- سیب پرنده بود، وینکی باید سیب پرنده رو آبکش کرد.

وینکی مسلسل شو به سمت سیبی که توی هوا بود نشونه گرفت.

- سیب پرنده نیست وینکی. من اونو تو دستم گرفتم.
- سیب که توی هوا معلق بود پس پرنده بود.وینکی سیب های توی هوا رو دوست نداشت. وینکی جن ندوست خووب؟

درواقع وینکی متوجه نمیشد که فردی با اون حرف میزنه. اون تصور میکرد که سیب در حال صحبت باهاشه. جن خونگی آماده شلیک رگباری تیرهاش شد که سیب روی میز گذاشته شد.

- نمیذارن یه سیب بخوریما.
- هیچ کس حق نداشت چیزی خورد.

همه‎‌ی نگاه ها به سمت وینکی برگشت. مرگخواران میدونستند که تنها کسی که این طوری حرف میزنه وینکیه، تنها جن خونگی بین اونها...

- نویسنده اشتباه کرد. جن خونگی هاگوارتز این رو گفت.

مرگخواران جهت نگاه کردنشون رو تغییر دادن و بالاخره متوجه جن خونگی‌ای شدند که درست روی میز و جلوی چشمشون ایستاده بود. اونا خواستن خوف کنن و بترسند.

اما متوجه شدن مرگخوارن و نترسیدند.

- هیچ کدوم از شما نباید این خوراکی ها رو خورد. چون ممکن بود ارباب رو هم خورد.

مرگخواران همیشه به کلمه "ارباب" حساس بودند. اونا فقط یه ارباب داشتند و حالا با حرفی که جن زده بود دچار سردرگمی شده بودند. چطور قرار بود لردسیاه رو بخورند؟ اصلا اونا حق نداشتند همچین کاری رو انجام بدن. اونا باید تا آخر عمر زیر سایه اربابشون می موندن.

- ارباب اسلاگهورن همیشه توی غذاش خوابید. ارباب همیشه از دشمناش ترسید و با احتیاط بود. ارباب اسلاگ جن با احتیاط خوب.

مرگخواران با این حرف جن خونگی نفسشون رو با خیال راحت بیرون دادند. اونا قرار نبود ارباب شون رو بخورند. اما مشکل دیگه‌ای هم وجود داشت.

- یعنی میگی اسلاگهورن توی یکی از این غذاهاست؟
- معجون اسلاگهورن پیدا کن بدم؟
- نه هکتور؛ جای پاشیدن معجون، بگرد! غذاها رو بگرد! باید اسلاگهورن رو پیدا کنیم.

مرگخواران نگاهی به هم کردند، انگار تنها راهشون گشتن غذاهای روی میز بود.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۶ ۴:۱۹:۲۳

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.