خلاصه:
تسترال های لرد گذاشتن رفتن. لرد از مرگخوارا می خواد براش تسترال های جدید تهیه کنن. مرگخوارا برای خرید تسترال به بازار می رن و یکی یکی مغازه ها رو می گردن. در اين بين، هكتور براى لرد آب تسترال ميبره.
...................
هكتور توسط لرد سياه تبديل به چوب پنبه شد و بر سر بطرى آب فرو رفت، تا با هر بار استفاده مرگخواران از بطرى، زجر بكشد و له شود!
اما در طرفى ديگر، مرگخواران به سختى مشغول گشتن به دنبال تسترال بودند.
-هى... اونجا نوشته تسترال فروشى ويلسون و برادران، غير ممد!... تسترال فروشى تسترال داره ديگه! بريم بخريم!
حق با كراب بود. واقعا تابلوى تسترال فروشى به چشم ميخورد.
مرگخواران كه در نهايت با ديدن يك تسترال فروشى، خستگيشان در رفته بود، به سمت مغازه رفتند.
آرسينوس كه مرگخوار موذى و فرصت طلبى بود، سرعتش را بيشتر كرد تا اولين نفر باشد كه تسترال را براى اربابش خريدارى كرده كه...
شپلق!
روى هوا بلند شد و به ديوار مغازه رو به رويى كوبيده شد!
-هى... شوخى كثيفى بود بانز!
صداى بانز از دورترين نقطه به آرسينوس بلند شد.
-من نبودم كه! اين تسترال بود...هى!... تو نديديش... تو تاحالا مرگ كسى رو نديدى؟!
آرسينوس خجالت كشيد! دروغ هايش در مورد قتل عام مشنگ ها و جادوگران سفيد رو شده بود!
-اينو يادم باشه به اطلاع لرد برسونم!
و با دور زدن تسترال، وارد مغازه شدند.
-سلام آقا! اين تسترال دم در چند؟!
آقاى تسترال فروش، به سان تسترالى كه بهش هويج دادن از جاش پريد.
-اون؟... مجانى!... نه نه وايسين... بياين! اينم مال شما!
نارسيسا با تعجب به گاليون هايى كه آقاى تسترال فروش كف دستش انداخت نگاهى كرد.
-پول ميدى كه بخريمش؟... هى!... نكنه دست دومه؟
-دست دوم چيه آبجى؟... صفر كيلومتره!... موتور و فنى هم سالمه. تازه... سخنگو هم هست. مباركتون باشه!
و پشت صندوقش گم شد.
مرگخواران خوشحال و خندان به سمت تسترالشان رفتند.
-خب... كراب!... بگيرش بريم!
-نگير! نميام!
حق با آقاى تسترال فروش بود. تسترال سخنگو بود!
-يعنى چي نميام؟ خريديمت. بايد بياى!
-نوموخوام! يه كارى كنين كه راضى شم بيام. وگرنه اينقدر جفتك ميندازم تا اعلاميه شين!
به طور همزمان يك سوال در ذهن مرگخواران شكل گرفت:
يك تسترال بد قلق و لوس را با چه وعده اى ميتوان تسترال كرد؟