خلاصه :هرمیون معجونی درست میکنه که هر مرگخواری بخوره به راه راست هدایت میشه.
یه طرف داستان خودش میخواد از کروشیو استفاده کنه تا ببینه واقعا معجون رو هکتور کار کرده که آملیا جلوش رو میگیره ولی بعد از درگیری آملیا هم کنار هکتور به صندلی بسته میشه. حالا آملیا باید فرار کنه و بره به دامبلدور خبر بده که هرمیون چیکار داره میکنه.
طرف دوم آدر تونست معجون رو تو دهن رودولف بریزه و محفلیش کنه.
طرف سوم آرنولد به وزارت خونه رفته تا آرسینوس رو محفلی کنه.
طرف چهارم هم رز به خوابگاه مدیران برگشته، معجون رو تو شربتی پنهان کرده و سعی داره که بقیه مدیران رو گول بزنه که شربت رو بخورن.
----
ادامه داستان :رز کمی فکر میکنه که چجوری به مدیران ثابت کنه شربت مشکلی نداره و همه میتونن با خیال راحت بخورنش.
-تولد مرلینه امروز ، گفتم یه لیوان شربت نذری بدم بهتون.
بلا نه تنها به مرلین اعتقادی نداشت بلکه به شکر و شیرین و کلا چیزهای خوشمزه هم اعتقادی نداشت. کلا بلا فقط چیزهای تلخ، بد طعم و خفن و تاریک و سیاه که تو جنگل ممنوعه توسط یه ساحره پیرزن درست میشه دوست داره.
-تولد مرلین هست که هست. به این معنی نیست که من از یه محفلی شربت بگیرم بخورم.
بقیه مدیرای مرگخوار شربت دوست داشتن ولی نمیخواستن رو حرف بلا حرفی بزنن. با ناراحتی سرشون رو تکون دادن و از حرفهاش حمایت کردن. رز که دید این نقشه نگرفته ، تصمیم گرفت از طرف دیگه ای وارد شه.
-تولد مرلین نیست ببخشید اشتباه کردم. تولد ولدمو ... اسمشو نبره یعنی. بیایید بخورید که اربابتون ناراحت میشه ها.
بلا از دفعه پیش هم عصبی تر شد. چوب دستیش رو در آورد، منوی مدیریتش رو آماده کرد، تایید شخصیت رو جلو آورد و فریاد زد:
-خودت مگه ارباب نداری که تولد ارباب مارو میدونی؟ خجالت نمیکشی ؟ نکنه تو تنهایی هات به ارباب ما فکر هم میکنی؟
رز بازم شکست خورد. تنها نقشه سوم مونده بود. خیلی آروم از خوبگاه خارج شد. منوی مدیریتش رو در آورد، به آدر و آرنولد پیام شخصی فرستاد.
نقل قول:
بهتون تو خوابگاه مدیران نیاز دارم. سریع آرسینوس و رودولف رو که محفلی کردید اینجا بیارید تا بتونیم مدیران رو هم محفلی کنیم.
و لبخند زنان به خوابگاه برگشت و منتظر آرنولد و آدر شد.
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۶ ۱۸:۴۹:۲۵