سوژه جدیددر محلی که به نظر میرسید زمانی سالن اصلی وزارت سحر و جادو بود، با مجسمه های جادوگر و ساحره و سانتور، اکنون تخت سلطنتی عظیمی قرار گرفته بود.
دور تا دور تخت، کارگران مشغول کار بودند و داشتند دکوراسیون وزارت را با کلی چکش و کلنگ و بولدوزر حتی، تغییر میدادند.
اما در وسط همه آن شلوغی و گرد و خاک ناشی از بنایی و تغییر دکوراسیون، آرسینوس جیگر در حالی که تاجش هم روی سرش کج شده بود، نشسته بود و همه چیز را زیر نظر داشت. معاونش لایتینا، به همراه نقاب و نارسیسا، در میان کارگران میگشتند و هر چند دقیقه یک بار، کارگری را شکنجه میکردند تا بقیه کارگران با شور و شوق بیشتری به کار خود ادامه دهند.
آرسینوس با بدخلقی کراواتش را محکم کرد.
- چرا سریعتر کار نمیکنن؟ یه کاخ خواستیم ازشون ها!
لایتینا خودش را به سمت آرسینوس کشاند.
- اعلیحضرت باید درک کنید که اینا مشنگای بی مقداری نیستن که حاضر شدن بدون میل خودشون به بردگی شما در بیان.
آرسینوس بدون اینکه ابهت خود را از بین ببرد، از این سخن لایتبنا، کراوات درید. سپس رو به نقاب کرد.
- و جاسوس هات چه خبری برامون آوردن؟
- عومه؟
- در مورد جنازه...
- عوم... عومه عوووومه؟
- چون جسد وینکی بسیار افسانه ایه فرزندم. برای اجرای تعدادی از نقشه های سیاه و شیطانیم به بقایاش نیاز دارم.
- عووووم.
- توی قبرستون مرکزی لندن؟ باشه. خودمون میریم. هم سیاحته، هم زیارت اهل قبور اصلا این دم عیدی. خیلیم خوبه.
- عوووم؟
- فکر خوبیه حتی...
ساعاتی بعد، قبرستان لندن:قبرستان عظیم، به اندازه یک شهر در مقابل آرسینوس، لایتینا و نقاب، گسترده شده بود.
لایتینا با یک نگاه اجمالی، به سرعت گفت:
- بهتر نیست پخش بشیم؟ ممکنه اونطوری راحت تر بتونیم به نتیجه برسیم ها.
- به هیچ وجه. بیاید بریم تو تا بهتون نشون بدیم حتی چه میخواهیم بکنیم.
و بدین ترتیب، شاه، ولیعهد و معاون اول، وارد قبرستان شدند تا تک تک اجساد را از رخت خواب ابدیشان بیرون بکشند و جای جنازه وزیر سابق را از آنها بپرسند. سه عضو دربار جادویی، اندکی جلو رفتند، تا اینکه بالاخره آرسینوس در مقابل یکی از قبرها توقف کرد.
- با قدرت تاج شاهیمون بهت دستور میدیم زنده بشی و به سوالاتمون جواب بدی که تمامی موهای منوی مدیریت و زوپس ریخته شه از این همه ابهت ما.