یوآن آبرکرومبی، روباه مکاری بود که در جنگلهای آمازون زندگی میکرد. اون اونقدر موذی بود که بعضیا برای مرگش لحظهشماری میکردن. حتی بعضیا زمان مرگش رو تخمین میزدن. از بس که وراجی میکرد. از بس که به قول بعضیا، «بیش از حد، دیوار چهارم رو میشکست!»...
یوآن کاملاً دور از اجتماع بود و کل زندگیش رو بدون هیچ دوستی و رفاقتی گذرونده بود... اون توی دوستیابی یه آدم/حیوون ناموفق بود. غیرممکن بود که با کسی دوست بشه و طرف فرداش زیر تریلی هیژده چرخ نره!
امّا بالاخره یه روز، یوآن با یه گربهی برعکس الرفتار همنشین شد. این گربه اونقدر روی یوآن تأثیر گذاشت که باعث شد ذهنیت روباه نسبت به همهچی برعکس بشه. همهچی!
امّا خیلی از این همنشینی نگذشت و کمکم اون رویِ موذیِ گربه نمایان شد. گربه شلغمی مسحور کننده به خوردِ یوآن داد. شلغمی که یوآن رو به خواب و خیال بُرد. گربه هم گرفتش و انداختش توی حوضی که مملوء از معجون «تغییر» بود...
مدتها بعد، یوآن بالاخره تونست خودش رو از حوض بیرون بکشه. بلافاصله متوجه شد که اون... تغییر کرده...
تغییری که شوک سنگینی بهش وارد کرد!
اون، مؤنث شده بود... حتی مشخصات کارت ملّی و شناسنامهش هم عوض شده بود:
نام: یوآن
نام خانوادگی: بمپتون
گروه: ریونکلاوچوبدستی: چوب درخت بُزخره با مغز لاک ناخن و روکش پنککی
شناسهی قبلیببین کی اینجاس!
تایید شد!