هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۷

تاتسویا موتویاما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۲۷ سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
اوس
اگه ممکنه، درخواست نقد مرگخواران دریایی رو داشتم.

خیلی ممنونم.


The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۹ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
آملیا


این دفعه برای قافیه اش نوشتی احتمالا...ولی جایگزینای بهتری برای جمله "لرد اینو نقد کن" می شه پیدا کرد. این همچین... زیاد قشنگ نیست.



نقل قول:
- چی؟ ارباب تو دفترت دوئل با رودولف زده؟ مگه جای ارباب تو دفتره؟ مگه خودت رودولف نیستی؟
ایده خیلی خوب بود. ولی جمله ها نه زیاد. جمله ها باید شبیه، ولی عجیب و غریب می شدن. این قسمت ارزششو داشت که حتی چند ساعت دربارش فکر کنی. مثلا این یه کمی بهتره:
- چی؟ ارباب دم در دفتر دوئل، رودولف رو زده؟ اربابتون لاته؟ الان حالش چطوره؟ مگه خودت رودولف نیستی؟


نقل قول:
رودولف دید که فایده نداره با بابابزرگ درد و دل کنه؛ بلند شد بره سرشو بذاره رو شونه بلاتریکس زار زار گریه کنه. هرچند بلاتریکس جاخالی میداد و رودولف محکم زمین میخورد ولی به هرحال میشنید حرفاشو.
این جا با دو تا نکته بهتر می شد. اولا یه کلمه "احتمالا" قبل از بلاتریکس لازم بود. دوما کمی اغراق لازم داشت. مثلا:
رودولف دید که فایده نداره با بابابزرگ درد و دل کنه؛ بلند شد بره سرشو بذاره رو شونه بلاتریکس زار زار گریه کنه. هرچند احتمالا بلاتریکس جاخالی میداد و رودولف محکم زمین میخورد و بعدم بلاتریکس با کفش پاشنه بلند می کوبید رو مغزش و جمجمه شو خرد می کرد... ولی به هرحال میشنید حرفاشو!


نقل قول:
تلسکوپشو برداشت رفت که یه کم از ستاره ها راهنمایی بگیره؛ احتمال می داد اونا بدونن با کی میتونه دوئل کنه.
اینجاش خیلی قشنگ بود. ساده دوست داشتنی. از اون جور ساده هایی که به دل می شینه.


نقل قول:
آملیا به بالاترین نقطه قلعه رسید و دهانه باریک تلسکوپش رو جلوی دهنش گرفت و گفت:
- ستاره ها! کسی نیست با من دوئل کنه! کسی رو میشناسین بتونه کمکم بکنه؟

بعد فوری دهانه بزرگ رو گذاشت روی گوشش. اولاش چیزی جز یه مقدار کمی پچ پچ نشنید؛ ولی بعدش جواب شنید:
این صحنه خیلی خوب بود.


نقل قول:
- با کی قهری؟ ما بهت نگفته بودیم حق نداری با ما قهر کنی؟
اینم خیلی خوب بود. سوژه سایت رو به موقع و خوب وارد پست کردی. ورود لیسا هم بامزه بود:
نقل قول:
قبل از اینکه کراب خودشو جمع و جور کنه، لیسا، درحالی که دست به سینه و با چشمای بسته، کلمه "قهرم" رو مدام تکرار میکرد، وارد شد.



نقل قول:
- همیشه هم آخرین لحظه دوئلاشو ارسال میکرد! همیشه دقیقه نودی بود! هنوز یاد نگرفته ذهنشو چفت کنه؛ یه ذهن خون دارن توی تالارشون ناسلامتی! اونجوری هم نگاهمون نکن، فایده نداره!
معمولا می گم سعی کنین لینک ندین. مگه این که واقعا لازم یا مفید باشه.
تو پست دوئل، مخاطب اصلی شما داورا هستن. داورا هم مجبورن لینکا رو باز کنن. برای همین کمی آزاد تر هستین. گذشته از این، به نظر من گذاشتن عکس خیلی بهتر از نوشتن "به صورت گربه شرک بهش زل زد" بود. برای همین، به موقع و به جا لینک دادی.


نقل قول:
- مهلت رو میذاریم تا سیزده بدر، ولی شما باید تا دوازدهم ارسال کنی!
خیلی خوب بود.


نقل قول:
- دور شو دیگه!
"دور شو" جمله ایه که لرد سایت خیلی استفاده می کنه. توجهت به شخصیت ها خیلی خوبه. اینم همین حالت رو داشت:
نقل قول:
- ارباب، میخواین اگه تا دوازدهم ارسال نکرد، تلسکوپش رو فرو کنم تو حلقش؟
اینو تو ذهنت ذخیره کرده بودی که به وقتش انتقامتو بگیری؟ کار خوبی کرده بودی!


نقل قول:
هکتور خیلی ناراحت شد؛ نه به خاطر فکر بهتر ارباب، بلکه توهین به معجون هاش. هکتور، توهین به معجوناش رو خوب میشناخت. با ناراحتی، پاتیلش رو برداشت و رفت.
این جا یه نکته خوب هست و یه نکته کمی بد و یه نکته مبهم.
خوبش جمله "هکتور ناراحت شد، نه به خاطر فکر بهتر ارباب" بود.
کمی بدش کلمه "ارباب" بود...تو قسمت های غیر دیالوگ از لقب ها استفاده نمی کنیم. مگه این که قصد داشته باشیم اشاره ای بکنیم! مثلا تیکه بندازیم یا به جبهه اشاره کنیم. اینجا یا باید می نوشتی "لرد" و یا "اربابش"...که کلمه ارباب بر می گشت به هکتور.
مبهمش "توهین به معجون هاش رو خوب می شناخت" بود. یه کمی توضیح بیشتر می تونست این جمله رو خیلی بهتر کنه. مثلا:
لرد حرف خاصی نزده بود...ولی هکتور توهین به معجون هاش رو خوب می شناخت! این توهین رو از لابلای حرفای لرد و نگاهش احساس کرده بود و برای همین به خودش حق داد که ناراحت بشه!


نقل قول:
از اونجایی که خیلیا برای تعطیلات بر میگردن خونه شون تا بعد از مدتها به اینترنتشون برسن و نوتیفیکشن ها و مسیجای اینستاگرامشون و صفحه فیسبوکشون رو چک بکنن، آملیا هم برگشت. امیدوار بود بسته ای که سفارش داده بود، تا الان رسیده باشه؛ یه راست به سمت اداره پست رفت و بسته ش رو با خوشحالی تحویل گرفت و لِی لِی کنان، به سمت خونه حرکت کرد.
یه کم هول هولکی می نویسی!
توضیحش کافی نیست. مردم بر می گردن نوتیفیکیشناشونو چک کنن...آملیا چی رو چک کرد الان؟ اداره پست رو؟ به عشق چک کردن اینا رفت کامپیوترشو تحویل گرفت؟ بیشتر توضیح بده! نصف ماجرا رو به قدرت تخیل خواننده نسپار!


نقل قول:
- یکی بلندشه بره درو باز کنه، بسته این آملیا رو تحویل بگیره، تا کچلمون نکرده! فایده که نداره، هیچ... ضرر هم داره! سالی اندازه خرج آب و برق و گاز، خرج تلسکوپ میکنه!

اصلا عشق مادری توی رفتار مادرای امروزی موج میزنه!

- کسی نبود؟ میبینی؟ موقع بازکردن در که میشه، باید برای پیدا کردنشون آگهی زد!

و به محض اینکه در رو باز کرد و دخترش رو پشت در دید، محکم در آغوش گرفتش.
- وای، دختر گلم! چقد دلم واست تنگ شده بود! اصلا بدون تو، خیلی خونه سوت و کور بود! دخترم!
اینجاش خوب بود. می دونی چطوری بهتر می شد؟
در صورتی که جمله ها رو تکراری می نوشتی.
مامان آملیا اولش یه جمله هایی رو به شکل غر می گفت...و وقتی در رو باز می کرد دقیقا همونا رو بر عکس می کرد.


نقل قول:
پنج ثانیه ای به مغزش فشار آورد، اما فایده نداشت.
- خب... حتما یه کم بازی کنم، ایده گیرم میاد!

دوباره کامپیوتری که هنوز کاملا خاموش نشده بود رو روشن کرد و...
چندین روز به همین منوال گذشت...

- بیا بزن رول پناهگاه رو پشت سر من!
- حله!

- هدفونمو پس بده! :shuot:
- اول بگو چیکارم داشتی!
- خب... یه رول توی کوچه دیاگون میزنم، ادامه شو بزن!
- حله!

- گورکن طلایی تا ساعت 8 تمدید میشه، حتما شرکت کن.
- حله!
خیلی خوب بود. دیالوگ های کوتاه و "حله" های تکراری آملیا.


می رسیم به ابهام های کل پست!
بسته آملیا چی بود؟ بازی؟ کامپیوتر؟ اونقدر که لازمه مشخص نبود... اون قسمتش اونقدر سطحی و سریع نوشته شده که تا آخر پست منتظریم ماهیت بسته افشا بشه.


آخرش چی شد؟ لرد تلسکوپ آملیا رو از کجا آورد؟! مثلا می شد نوشت که سر آملیا گرم بازی و اینترنت شد...و هی چشمش به دوست قدیمیش تلسکوپ میفتاد و حواسش پرت می شد. برای همین تلسکوپشو برد گذاشت دم در که نبینه!
خیلی یهویی اتفاق افتاد آخرش. نکته مهم همینجاس...که اتفاقای غافلگیر کننده رو طوری به هم ربط بدیم که خواننده تعجب کنه. برای این باید فکر کرد. وقت کافی هم برای فکر کردن داشتین. یه حلقه ارتباطی خوب می تونست همه چی رو عوض کنه.


پستت قسمت های خیلی خوبی داشت...قسمت های مبهم هم داشت. به نظرم اگه مدت بیشتری براش وقت گذاشته می شد و کمی با صبرو حوصله نوشته می شد خیلی بهتر از آب در میومد...ولی به هر حال خوب بود.


دور شو!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
دیر شد لرد ولی خیلی خوب از آب در اومد به نظرم لرد! اینو نقد کن لرد!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۳۲ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
بررسى پست شماره ٣٤٧ مرگخواران دريايى، آستريكس:

نقل قول:
خودم یدونه موضوع اضافه کردمو تمومش کردم فقط خواستم درجا بزنم و یه راه به سوژه نشون بدم.

در مورد اين سوژه، به نظر من بهترين كار همين كاري بود كه انجام دادين. همين كه يه سوژه رو بنويسيم و رد شيم.
البته ميتونيم سوژه هارو سوخت نديم. بخشيش رو بذاريم براى نفر بعد. اين كار رو معمولا وقتي سوژه هامون محدودن انجام ميديم. ولي اينجا يك دنيا سوژه وجود داره و قطعا بهتره يكي رو بنويسيم و تموم كنيم.

نقل قول:
کوتاه نوشتم چون فک کردم زیاد کشش ندم بهتره. کمی جاهم برا بقیه مرگخوارا بزاریم.

بذاريم.

عموما جايى كه نميخوايم سوژه رو اصلاح كنيم و يا سوژه جديد بديم، بهتره طولانى ننويسيم.
طول پستتون كاملا مناسب بود. نه كوتاه بود و نه طولانى.

نقل قول:
گیاه گوشت خوار درحال ور رفتن با ملاقه بود و پیکسی هم درحال دور شدن ازش.

اينجا شما يه برگشت به عقب داشتين.
اصولا خوبه كه پست رو از ادامه ى آخرين جمله پست قبل شروع كنيم. كه خواننده اى كه داره ميخونه، پيوستگيشون رو حس كنه.
اينجا يه جور دوباره تكرار شدنه. بهتر بود از پاراگراف بعد شروع كنين. از جايى كه لينى داره ميره سمت در.

نقل قول:
لینی راهشو به طرف در مغازه کج کرد و از مغازه بیرون رفت. کمی به اون ور این ور نگاه کرد ولی نظری نداشت که کجا بره.

صدای شاهین از بالای سر لینی به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاظر خورشید که پشتش بود کاملا واضه نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.

با خودش فکر کرد که میتونه از این شاهین کمک بگیره. شاهین داشت نزدیکتر میشد. لینی برای اینکه هم بهتر ببینتش و هم افتاب پس گردنشو نسوزونه کمی خودشو کشید به سمت سایه. ناگهان چشاش گرد شد!. شاهین پنجه هاشو تیز کرده بود و برای صرف ناهار درحال نزدیک شدن به لینی بود.

"واضح" درسته.
جايى كه معلومه شخصيتمون كيه، لزومه به تكرار اسمش و يا استفاده از ضمير نيست.

لینی راهشو به طرف در مغازه کج کرد و از مغازه بیرون رفت. کمی به اون ور این ور نگاه کرد ولی نظری نداشت که کجا بره.
صدای شاهین از بالای سرش به گوشش رسید , سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاطر خورشید که پشتش بود کاملا واضح نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.
با خودش فکر کرد که میتونه از این شاهین کمک بگیره. شاهین داشت نزدیکتر میشد.
لينى برای اینکه هم بهتر ببینتش و هم افتاب پس گردنشو نسوزونه کمی خودشو کشید به سمت سایه. ناگهان چشاش گرد شد!. شاهین پنجه هاشو تیز کرده بود و برای صرف ناهار درحال نزدیک شدن بهش بود.


اين چند پاراگراف تكه تكه شده بودن. نظم پست رو بهم ريخته بودن و پيوستگيشون از بين رفته بود.

نقل قول:
صدای شاهین از بالای سر لینی به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاظر خورشید که پشتش بود کاملا واضه نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.

بهتر بود كه دوبار از "ببينه" استفاده نكنين. با توجه به اينكه نميتونست واضح ببينه، بهتر بود تو جمله دوم، اينجوري بنويسين:

صدای شاهین از بالای سرش به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاطر خورشید که پشتش بود کاملا واضح نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو حس مى كرد.

اون ميد اين چاينا باعث توقف خواننده ميشه. تو حالتى كه داره سريع ميخونه، يه كلمه غريبه به چشمش ميخوره و تمركزش به هم ميريزه.

نقل قول:
لینی نفس راحتی کشید و بعد به اطرافش نگاه کرد.
گل گوشت خوار که از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود و از نامیدی داشت سیگار می کشید.
صاحاب مغازه که داشت فوتبال میدید و شاگردش با زیر پیرهنی خرو پف می کرد.
ولی چند تا زنبور اونور تر درحال ور رفتن با یه گل بودن که نظر لینی رو بخودشون جلب کردن.


لینی نفس راحتی کشید و بعد به اطرافش نگاه کرد.
گل گوشت خوار از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود و از نامیدی داشت سیگار می کشید.
صاحاب مغازه داشت فوتبال میدید و شاگردش با زیر پیرهنی خرو پف می کرد.
ولی چند تا زنبور اونور تر درحال ور رفتن با یه گل بودن که نظر لینی رو بخودشون جلب کردن.


نا اميدى درسته.
وجود "كه" باعث ميشه انتظار يه توضيح داشته باشيم. مثلا:

گل گوشت خوار كه از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود، داشت از ناامیدی سیگار می کشید.

اينجا با يه ويرگول، جمله هارو جدا كردم و جمله دوم به شكل يه توضيح در مورد جمله اول درومده. يعنى: گل كه خسته شده بود، داشت چيكار ميكرد؟ سيگار ميكشيد.

پست خوبى بود. سوژه رو پيش نبردين. جهت خاصى هم بهش ندادين كه اين خوبه. با جمله آخر، يه سوژه به نفر بعد دادين ولى دستش رو هم باز گذاشتين كه ازش استفاده كنه يا بره سراغ چيز ديگه. كه اينم خوبه. فقط كمبود ديالوگ تو پست به شدت احساس ميشد.

توصيفاتتون كمى جاى كار داره. چيزى كه تو ذهنتون بود رو نتونستين با همون كيفيت بنويسين. رو اين مورد كمى كار كنين. همينا ديگه...

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۷

گریفیندور

آستریکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۹:۱۹ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳
از شبانگاه توی سایه ها.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گریفیندور
پیام: 275
آفلاین
سلامینگو خسته نباشینگو ... بیخیال دارم چرتو پرت میگم

درخواست نقد این رول رو داشتم. دمتون گرم.

خودم یدونه موضوع اضافه کردمو تمومش کردم فقط خواستم درجا بزنم و یه راه به سوژه نشون بدم.
کوتاه نوشتم چون فک کردم زیاد کشش ندم بهتره. کمی جاهم برا بقیه مرگخوارا بزاریم.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۱ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷

هرميون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۰ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
از خلاف آمد عادت بطلب کام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 109
آفلاین
وقت بخیر لرد
بازم منم!
غرض از مزاحمت اینکه میخواستم یکبار این رول جدی رو نقد کنید که نقطه ضعفا و قوتای این سبک رو بشناسم و راه بیفتم توش.
بنظر خودم توصیف هام ضعیفه،اما به هرحال نظر شما مقدّمه


نقد پست ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۹ ۲۱:۲۴:۲۲

lost between reality and dreams


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ سه شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
سلام سینوس

خوبیم سینوس!

در سال جدید تصمیم نگرفتی احوالپرسیتو به روز کنی سینوس؟


بررسی پست شماره 361 قصر خانواده مالفوی، آرسینوس جیگر:


پست قبل از پست شما رو من زدم...داستان رو نتونستم تا جایی که می خواستم پیش ببرم. چون سوژه رو تقریبا عوض کردم و فکر می کردم باید جلو تر بره. اینجوری ممکن بود از مسیری که می خواستم واردش بشم منحرف بشه... ولی خوشبختانه شما اومدین و درست همون جوری که لازم بود پیش بردین.

این جا الان دو تا موضوع داریم. یکیش اینه که مالفویا فقیر شدن و هیچی ندارن و کسی نباید اینو بفهمه. دومیش سوالاییه که از لرد پرسیده می شه و لرد قراره درست جوابشونو بده.
اولی سوژه فرعیه و دومی اصلی. ولی اینجا به یک اندازه اهمیت دارن. برای این که سوژه فرعی تازه شروع شده و هنوز قدمای اولشه. اگه درست و کامل بهش توجه نشه، اشتباه پیش می ره.
شما به هر دو قسمت به یک اندازه و به اندازه کافی پرداختین. همین باعث شده سوژه خوب و درست پیش بره.


نقل قول:
یارانِ روی زمین خشک و خالی نشسته لرد سیاه به یکدیگر نگاه کردند.
این عبارت "یارانِ..." خیلی خوب بود. در حالت عادی علامت های غیر ضروری خیلی اهمیتی ندارن، ولی اینجا بعد از لرد سیاه یه ویرگول لازم بود. چون عبارت اول طولانی تر از حد معموله.


نقل قول:
نگاه هایشان همزمان پر از ترس و شوق بود. بهرحال بار اولی بود که اینهمه آزادی داشتند که از لرد سوال بپرسند.
از همین تیکه می شد یه پست کامل در آورد!
فکرایی که مرگخوارا با خودشون می کنن. ترتیبی که نشستن. کاری که انجام می دن...
ولی اینجا جاش بود؟
نه!
اینجا جای همین کاری بود که شما انجام دادین. پیش بردن سوژه!
با وجود این، همینقدر اشاره هم مفید بود. ادامه دهنده رو راهنمایی می کنه که دستت بازه! آزادی! هر سوالی می خوای بپرس. مجبوره جواب بده.


نقل قول:
لرد سیاه نگاه مرگباری به لوسیوس و نارسیسا انداخت.
- بهرحال... این میز ما هم پشتی نداره. کمر و پشت مبارکمون داره خسته میشه. اما غر نمیزنیم.
اینم اشاره خوبی بود. برای ادامه سوژه. که قراره درباره امکانات نداشته لوسیوس و نارسیسا هم بنویسیم.


نقل قول:
مرگخواران آب دهانشان را با شوق قورت دادند، و سپس اولین مرگخوار دستش را برای پرسیدن سوال مورد نظرش از لرد سیاه، بالا آورد.
"شوق" و قورت دادن آب دهن کمی با هم نامتناسب شدن. البته این دو حالت می تونن با هم پیش بیان. ولی برای این جا مناسب نبود. یا با ترس قورت می دادن، یا فقط شوقشونو نشون می دادن.


پایان پست خوب بود. این که مرگخوار رو تعیین نکردین، حرکت تشویق کننده ای برای نفر بعده. آزادش می ذاره که مرگخوار رو انتخاب کنه و سوالش رو با توجه به شخصیت اون مرگخوار مطرح کنه.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. سوژه فرعی و اصلی به اندازه کافی تقویت شدن.
طنز پست خیلی پررنگ و زیاد نبود؛ ولی خوب و کافی بود.
شخصیت ها کمرنگ، ولی خوب بودن. چون این جا جایی بود که لزومی نداشت شخصیتی خودشو بیشتر از اصل سوژه مطرح کنه.
قسمت دست و جیغ و هورا ضروری یا مفید نبود...ولی بودنش هم ضرر خاصی برای پست نداره. چون کوتاهه.


همین سینوس! دور شو سینوس!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام ارباب.

خوبید ارباب؟

ارباب، میشه لطفا نقد کنید؟

با تشکرات ارباب.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
نقل قول:
سلام ارباب.

ارباب خیلی میام اینجا؟ نیام دیگه؟
سلام لا!!
بیا. این چه حرفیه. خیلی هم خوشحال می شیم.

چهار و نیم صبح پست زدی...و نقد خواستی؟!


بررسی پست شماره 783 دژ مرگ، لایتینا فاست:


نقل قول:
ارباب فکر کنم اولین بار بود که انقدر مستقیم خودمو وارد سوژه میکنم. اشکال نداشت ارباب؟
اینجور چیزا با گذشت زمان تو سایت عوض می شن. یه موقعی رول زدن اصلا قانون و قاعده ای نداشت. سوژه ها سرو ته نداشتن. طرف که میومد، اصلا نمی فهمید سوژه چیه و داستان کجاست. فقط شخصیت خودشو وارد می کرد و می رفت. در حالی که شاید اصلا شخصیتش به درد داستان نمی خورد و براش مشکل ایجاد می کرد.
اونجا بود که نقد کننده ها شروع کردن به گفتن این که" شخصیت خودتونو مستقیم و بی دلیل وارد نکنین".
الان شرایط عوض شده. سوژه ها مشخصن...بیشتر اعضای ایفای نقش با قوانین نوشتن کاملا آشنا هستن. یکی مثل شما خیلی وقته از مرحله ای که در این مورد اشتباهی بکنه، گذشته. برای همین خیالتون راحت باشه. تا وقتی که ورود شخصیتتون آسیب ایفای نقشی یا غیر قابل جبرانی به سوژه نزنه، هیچ اشکالی نداره.
بعضی قوانین هم هستن که کسی یادش نمیاد از کجا اومدن...اینا اجرا می شن تا وقتی که یکی بیاد بگه خب چرا؟ چرا باید اینجوری باشه؟
خیلی قبل از این(سالای 83-84) رول های ایفای نقش یه حالت کل کل کردن داشت. یه سیاه پست می زد، یه سفید میومد یه پست کل کل آمیز در جوابش می زد. منطق نبود، داستان و سوژه نبود، شخصیت ها و ایفای نقش هم خیلی سر جاشون نبودن.
تو این موقعیت نفر بعدی میومد می گفت آواداکداورا...من تو رو کشتم و دیگه نمی تونی حرف بزنی!
کل کل دومی می موند تو دلش! خیلی غصه می خورد و غمگین می شد و افسرده می شد.
اینجا بود که اومدن و گفتن که کشتن شخصیت ها تو ایفای نقش ممنوعه.
این همینطور هی تکرار شد تا امروز...
در حالی که امروز دیگه ایفای نقش اون حالت رو نداره. ما داستان می نویسیم. کشتن یه شخصیت اگه لطمه ای به اصل داستان نزنه، می تونه جالب باشه.
اگه شرایط درست و مقدمه چینی کافی ایجاد بشه، خیلی از قوانین رول نویسی قابل شکستن هستن.


نقل قول:
روح تو هوا معلق بود و همین طور چشماش رو دور تا دور اتاق می‌گردوند. نمیدونست کی رو انتخاب کنه که شکنجه‌ی کمتری بشه. با خودش گفت که شاید بتونه از این مخمصه فرار کنه،
این قسمت از داستان دقیقا احتیاج به یه مکث و استراحت داشت، که شما هم همین مکث رو بهش دادی. سرعتش رو کم کردی...موقعیت رو تشریح کردی و آروم جلو رفتی.


نقل قول:
و در همین لحظه چشمش به پنجره‌ی خیلی خیلی کوچیکی افتاد که گوشه‌ی اتاق بود.

بنابراین، روح با دستاش دامن نداشته شو بالا گرفت و با نوک پاهاش روی هوا پاورچین پاورچین شروع به راه رفتن کرد، تا به پنجره برسه
این صحنه خوب بود. خنده دار بود.
می تونستی خیلی راحت نفر بعد رو انتخاب کنی و روحه یک راست شیرجه بزنه توش! ولی این کارو نکردی چون "خیلی راحت" به معنی "بهتر" نیست. شما هم راه دور تر ولی بهتر رو انتخاب کردی. همین جاست که توصیف ها و صحنه ها مهم می شن. دیالوگ نویسی باعث می شه خودمون و بقیه رو از این صحنه ها محروم کنیم.


نقل قول:
- اوناهاش!

مرگخوارا در یه لحظه و همه با هم، به سمت روح شیرجه زدن تا اونو تو چنگشون گیر بندازن.

مرگخوارا:
اصولا با بی دلیل و بی مقدمه، بیش از حد ساده و احمق جلوه دادن شخصیت ها یا گروه ها موافق نیستم. این جا صحنه، برای گروه مرگخوارا حماقت آمیز بود، ولی مقدمه کافی وجود داشت. سوژه و موقعیت برای همچین صحنه ای مناسب بود. برای همین اشکالی نداشت.
این مقدمه که می گم می تونه مقدمه منطقی و آماده کردن زمینه باشه، یا سوژه ایجاب کنه یا طنز نویسنده این حالت رو موجه کنه.


نقل قول:
روح زرنگ تر از مرگخوارا بود و وقتی دید همه به سمت شیرجه میزنن، با یه حرکت به سمت بالا پرواز کرد و مرگخوارا با هم برخورد کردن و بعدش تا به خودشون اومدن، متوجه ستاره‌هایی شدن که دور سرشون می‌چرخید.
اولش قصد داشتم بگم احتیاجی به توضیح نبود. اینا که به هر حال نمی تونستن روح رو بگیرن. اگه تکون نمی خورد هم همین اتفاق میفتاد...
تا این که به صحنه بعد رسیدم:
نقل قول:
اما روح، متوجه دختری نشد که برعکس از لوستر آویزون بود و همزمان با آهنگ متالی که از هدفونش پخش می‌شد در حال هد زدن بود. و روح وقتی که فکر می‌کرد از دست مرگخوارا فرار می‌کنه، وارد بدن دختر شد.
خیلی خوب بود. به این می گی ورود ناگهانی؟
من به این می گم یه ورود خوب و حساب شده!
اونقدر خوب که صحنه قبلش رو هم کاملا موجه می کنه.


تمرکز پستت روی سوژه بود. ولی اینجا هم جایی بود که تمرکز باید رو سوژه باشه. جایی که روحه تو بدن یکیه، می شه درباره در و دیوار نوشت. می شه کار زیادی با سوژه نداشت، ولی جایی که روحه سرگردونه، بهتره هر چه زودتر براش یه مقصدی پیدا کنیم. شما هم شخصیت خودتو داوطلب کردی...که خیلی هم خوب بود.


نقل قول:
و به طرز عجیبی و نسبت به پستای طنز من دیالوگاشم کم بود. ارباب هنوزم توصیف تو پست طنز سختمه.
بله...دیالوگاش کم بود و این حالت برای این جا خیلی هم خوب بود. به توصیف صحنه که عادت کنی، خلق کردن صحنه تو ذهنت برات راحت تر می شه. صحنه ها خود بخود تو ذهنت شکل می گیرن و کاری که باید انجام بدی اینه که توصیفشون کنی...که این یکی رو خوب بلدی. عادت کردن به دیالوگ نویسی و تکیه به دیالوگ، اعتیاد آوره! چون آسونه. خیلیا ندونسته دچارش می شن.



برو بخواب لا! شب بسیار بیدار موندی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۴:۳۹ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۲۱:۲۴
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
سلام ارباب.

ارباب خیلی میام اینجا؟ نیام دیگه؟

میشه اینم نقد شه لطفا؟
ارباب فکر کنم اولین بار بود که انقدر مستقیم خودمو وارد سوژه میکنم. اشکال نداشت ارباب؟
و به طرز عجیبی و نسبت به پستای طنز من دیالوگاشم کم بود. ارباب هنوزم توصیف تو پست طنز سختمه.

پیشاپیش مرسی.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.