هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا روحی رو دستگیر کردن و باید اونو شکنجه کنن. ولی شکنجه کردن روح کار ساده ای نیست! تصمیم می گیرن روح رو به نوبت وارد بدن مرگخوارا بکنن و به تناسب شخصیتی که روح توشه شکنجه اش بدن.
روح اول وارد بدن دلفی می شه. بعد لرد سیاه و بعد رودولف رو تسخیر می کنه. بعد از شکنجه رودولف،وارد بدن نجینی می شه.بعد از نجینی نوبت بلاست... و بعد از بلا روح وارد بدن لایتینا می شه.
این وسط لرد هم از دست لایتینا عصبانی می شه و تصمیم می گیره تو شکنجه شرکت کنه.

...................

مرگخواران از سالازار و روونا و هلگا و گودریک خواسته، پریدند و لایتینا را کت بسته به حضور لرد سیاه آوردند.

-من از کارکاروف خواسته بودم...تو دورمشترانگ درس خوندم من.

هکتور مگس کشی را که اصلا مشخص نبود به چه دلیلی بطور دائمی حمل می کرد در آورد و مرگخوار اضافه و همرنگ جماعت نشونده را به کف زمین الصاق کرد.

لرد سیاه با لبخند شیرینی که برای مرگخواران بسیار هم ترسناک می نمود به لایتینا نزدیک شد. دست هایش در پشتش پنهان شده بودند.

لایتینا ترسید!
-ارباب...چی تو دستتونه؟ چوب دستی؟ کمربند؟ اسید؟ هدفون پاره؟

لبخند لرد سیاه عریض تر شد.
-اتفاقا به این آخری هم اندیشیده بودیم. هدفونی که یه طرفش قطع و وصل می شه...ولی فکر بهتری به ذهنمون رسید. این برای تو!

چشمان لایتینا با دیدن هدیه ای که با روبان های سیاه و آبی بسته بندی شده بود برق زد.
-ارباب...یعنی آشتی؟ اوه...هدیه...هر چی باشه تا آخر عمر...

همزمان با حرف زدن، هدیه را هم باز می کرد...
-نگهش...ک....کیف...این یه کیفه...چقدر هم خوشگل و جمع و جوره. تا حالا همچین کیف جادویی ای ندیده بودم. می تونم همه وسایلمو بذارم توش.

لرد سیاه در این مورد کمی شک داشت...طولی نکشید که لایتینا هم شک کرد.
-امممم...ارباب...من الان چوب دستیمو به زور فرو کردم این تو. الان وقتی می خوام دستمال گردنمو بذارم یه اتفاقی میفته. انگار چوب دستیم دستمال گردنمو هل می ده بیرون.

و این جا بود که لرد سیاه حقیقت تلخ را برملا کرد.
-بهش می گن کمبود جا! این کیف جادویی نیست لایتینا. کیفه! کیف خالی! همینه که می بینی. از این به بعد فقط اجازه داری این کیف رو حمل کنی...و همونطور که می بینی فقط یه وسیله توش جا می گیره. با دقت انتخاب کن.

لرد سیاه در شکنجه کردن بسیار خبره بود. لایتینا احساس کرد دلش می خواهد خودش را داخل کیف گذاشته و زیپش را برای همیشه بکشد...






پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لرد که دیالوگ آخرو در حالی که سرشو از پنجره‌ی تراکتور بیرون آورده بود، رو به لایتینا فریاد زده بود، با دیدن لایتینایی که هد می‌زنه و حرکات موزون از خودش نشون می‌ده، شوکه می‌شه. بنابراین نگاهشو از لایتینا برمی‌داره و به مرگخوارا که گوشه‌ای دیگه ردیف شده بودن می‌ندازه.
- این الان به ما بی‌توجهی کرد؟

ایستادن تو شکنجه‌گاه به نظر میومد تاثیر زیادی تو روحیه‌ی مرگخوارا گذاشته. چرا که بلافاصله پیشنهادای شکنجه‌ی زیادی وسط میز ریخته می‌شه.

- بله ارباب! اجازه بدین با همین قمه‌هام گوشاشو بکنم و از سر در اینجا آویزون کنم!
- نیش تو گوش کفایت می‌کنه ارباب. کر شه دیگه نتونه آهنگ گوش بده!
- ولی به نظر من خالی کردن یه پاتیل معجون تو گوشش بهترین راهه.
- شلیک تیغ ارباب! تیغای سمی من می‌تونن از این گوشش وارد شن و از اون یکی گوشش خارج!

قبل از این که مرگخوار دیگه‌ای بخواد پیشنهاد گهربارشو عرضه کنه، صدای مهیبی به هوا بلند می‌شه که به رگبار پیشنهادای مرگخوارا پایان می‌ده. با ضربه‌ی پای لرد درِ تراکتور از جا کنده شده بود و به دیوار رو به روش برخورد کرده بود.
در میان گرد و غبار اندک حاصل از این برخورد، لرد ظاهر می‌شه.
- مرگخواران ما، چرا رد دادین شما؟ ما می‌خوایم شکنجه‌ش کنیم، نمی‌خوایم تا ابد از خدمت بهمون ساقطش کنیم که! این گوش نداشته باشه کاراییشو از دست می‌ده میفته یه گوشه.

مرگخوارا برای چند لحظه‌ی کوتاه مشغول فسفر سوزوندن و فکر کردن به گفته‌ی اربابشون می‌شن. طولی نمی‌کشه که سر مرگخوارا به نشانه‌ی موافقت به حرکت در میاد.

- بله ما اربابی هستیم این‌چنین دانا. ... حالا تا نزدیم یه آوادا نثارش کنیم یکی اینو جمعش کنه تا شکنجه‌ش کنیم!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
مسئله این بود که نصف وسایل موجود تو کیف لایتینا به دلیل استفاده نادرست ازشون، از کار کردن استعفا داده، خراب شده بودن. اما مرگخوارهای ماگل ستیز نحوه کار کردن با تراکتور رو نمیدونستن. حتی نمیدونستن که میشه روشنش کرد!

-از صندلی متحرکمان دور شوید.

مرگخوارا با شنیدن صدای لرد، دست از گشتن تو فرهنگ لغت ها و دایره‌المعارف های جادویی برای پیدا کردن معنی "تراکتور" دست کشیدن و به لرد چشم دوختن.

-جسمی به این بزرگی قطعا باید به ما هدیه بشه. به عنوان پیشکش قبولش میکنیم لا. ارباب قابلی هستیم!

از بین تحسین هوش و ذکاوت لرد توسط مرگخوارا، کوچکترین مرگخوار، مرگخوار پیکسی، خودش رو به تراکتوری که حالا صندلی متحرک لرد شده بود رسوند. پیکسی چرخی زد اما جایی نزدیک لرد برای فرود پیدا نکرد. پیکسی بازم چرخ زد و چرخ زد تا سرگیجه گرفت و سقوط کرد.

-پدال هایی برای ورزش مچ پاهایمان تعبیه شده. بسیار از این وسیله خرسندیم.فقط... چرا احساس میکنیم در حال حرکت هستیم؟

-ارباب! میخواد مرگخواراتونو بخوره
-گلدون شکنجه‌مو شکنوند
-رژ لب جدیدمو خورد هیولای رژ لب خور

اما لرد به جیغ و داد مرگخوارا اهمیتی نمیداد و پدال ورزش مچ پا رو بیشتر فشار میداد.

-ما از ویراژ دادن خوشمان میاد! صدای کلاغ هم پخش میکنه. بدویید مرگخوارهایمان.

اما صندلی متحرک، ساکن شد! با توقف ناگهانی تراکتور، سر لرد به فرمان برخورد کرد و لینی از روی سوییچ تراکتور سُر خورد و افتاد.

-شانس آوردیم دماغ نداشتیم وگرنه در این سانحه له میشد. این چه پیشکشی بود لایتینا؟! قصد جان ما رو کرده بود! چرا متوقف شد؟ داشتیم ویراژ میدادیم!
-سوختش تموم شد ارباب تقصیر من نیست که.
-به فجیع ترین شکل ممکن شکنجه ت میکنیم لایتینا. تک تک آهنگات رو جلوی چشمت میکشیم. سیم تک تک هدفوناتو تیکه تیکه میکنیم.

ولی لایتینا تهدیدای اربابشو نمیشنید. هدفون شکسته چسب‌کاری شده ش رو روی گوشش گذاشته بود و داد میزد:
-Gimme fuel, gimme fire, gimme that which I desire, ooh!


One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۰:۴۴ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
- چیکار کنی رودولف؟

بلاتریکس که به تازگی از دست روح نجات یافته بود، اکنون با خشمی وصف نشدنی به رودولف می نگریست.

- ام... هیچی... خوبی؟

بلاتریکس رودولف را کشان کشان به گوشه ای برد تا انتقام تمام این مدت را از او بگیر و از کادر خارج شد.

در حینی که مرگخوارا در حال بحث کردن بودند لایتینا به سمت دیوار رفت و با پخش اهنگی غمگین شروع به عزاداری برای هدفون از دست رفته اش کرد.

- پیس پیس... به نظرت نمیدونه جادوگره و میتونه درستش کنه؟
- نه فکر نکنم.
- تو کیفش چسب نداره؟
- وسایل تو کیفشو خراب کنیم شکنجه بشه.

مرگخواران خوشحال از کشف خود به سمت لایتینا و کیفش حمله و شروع به بیرون کشیدن اولین چیزی که دستشان به آن می رسید کردند.

- بِکش! بِکش!
- چرا انقد سنگینه؟

بالاخره با سعی و تلاش و همکاری مرگخواران، تکه ای از وسیله ای که در کیف لایتینا بود پیدا شد.

- این چیه؟
- چرخه؟
- ماشینه؟

لایتینا با خوشحالی اعلام کرد:
- تراکتور!

خراب کردن وسایل انقدر هم کار ساده ای نبود!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لایتینا از آن دست موجوداتی بود که وقتی آهنگ گوش می‌کنه و به خصوص هد می‌زنه، متوجه وقایعی که در اطرافش در حال رخ دادن هستن نمی‌شه. پس طبیعی بود ندونه تو چه مخمصه‌ای گیر افتاده.
اما هر انسان بالغی با دیدن سیل عظیمی از مرگخوارا که لبخند شیطانی بر لب داشتن و بدتر از اون، لحظه به لحظه بهش نزدیک‌تر می‌شدن، تا آخر خطو می‌خونه.
- چی شده بچه‌ها؟ با من حرف بزنین! به روونا طاقت شنیدنشو دارم.

لایتینا به سختی آب دهنشو قورت می‌ده و به مرگخوارا که حالا دورش حلقه زده بودن زل می‌زنه.
- الان دیگه دارم جدا نگران می‌شم.

مرگخوارا بدون توجه به سوال‌های بی‌پایان لایتینا، مشغول تصمیم‌گیری در مورد سرنوشتش می‌شن.

- خب خب خب. اینم از شکنجه‌شوی بعدیمون.
- به نظرتون چه شکنجه‌ای براش مناسب‌تره؟
- هدفونشو از گوشش در بیاریم؟
- معجون هدفون از گوش در بیار بدم؟

مرگخوارا نگاهی به هدفون لایتینا که دقایقی پیش از گوشش جدا شده بود و محکم به دیوار خورده بود می‌ندازن. به نظر پیشنهاد از پیش رد شده‌ای میومد.

رودولف از وقفه‌ی پیش اومده استفاده می‌کنه و با خوش‌حالی پیام بازرگانی‌ای ارسال می‌کنه.
- می‌گم می‌خواین تا شما تصمیم می‌گیرین، جهت اطمینان از اینکه لایتینا فرار نکنه من نگهش دارم؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۴:۳۵ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
روح تو هوا معلق بود و همین طور چشماش رو دور تا دور اتاق می‌گردوند. نمیدونست کی رو انتخاب کنه که شکنجه‌ی کمتری بشه. با خودش گفت که شاید بتونه از این مخمصه فرار کنه، و در همین لحظه چشمش به پنجره‌ی خیلی خیلی کوچیکی افتاد که گوشه‌ی اتاق بود.

بنابراین، روح با دستاش دامن نداشته شو بالا گرفت و با نوک پاهاش روی هوا پاورچین پاورچین شروع به راه رفتن کرد، تا به پنجره برسه

- اوناهاش!

مرگخوارا در یه لحظه و همه با هم، به سمت روح شیرجه زدن تا اونو تو چنگشون گیر بندازن.

مرگخوارا:

روح زرنگ تر از مرگخوارا بود و وقتی دید همه به سمت شیرجه میزنن، با یه حرکت به سمت بالا پرواز کرد و مرگخوارا با هم برخورد کردن و بعدش تا به خودشون اومدن، متوجه ستاره‌هایی شدن که دور سرشون می‌چرخید.

اما روح، متوجه دختری نشد که برعکس از لوستر آویزون بود و همزمان با آهنگ متالی که از هدفونش پخش می‌شد در حال هد زدن بود. و روح وقتی که فکر می‌کرد از دست مرگخوارا فرار می‌کنه، وارد بدن دختر شد.

-

مرگخوارا با شنیدن این جیغ به خودشون اومدن و همگی سرشون بالا کردن تا منبع جیغ رو ببینن. و در همون لحظه لایتینا هدفونشو در آورد و به دیوار کوبید. خودش هم جیغ زنان از لوستر پایین افتاد.

- حقت بود، بالاخره نفرین قهر من یقه‌تو گرفت.

با این که لیسا روشو برگردوند اما بقیه‌ی مرگخوارا نگاهی شیطانی به هم دیگه و بعدش به لایتینا انداختن.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۳۷ یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا روحی رو دستگیر کردن و باید اونو شکنجه کنن. ولی شکنجه کردن روح کار ساده ای نیست! تصمیم می گیرن روح رو به نوبت وارد بدن مرگخوارا بکنن و به تناسب شخصیتی که روح توشه شکنجه اش بدن.
روح اول وارد بدن دلفی می شه. بعد لرد سیاه و بعد رودولف رو تسخیر می کنه. بعد از شکنجه رودولف،وارد بدن نجینی می شه.
بعد از نجینی نوبت بلاست...
مرگخوارا با پخش فیلم هری پاتر دارن بلاتریکس رو شکنجه می کنن!

.................

-من اصلا از فیلم خوشم نمیاد! هرگز نیومده و هرگز نخواهد اومد! اون لعنتی رو متوقف کنین!

دست کسی به طرف دستگاه مشنگی نرفت...و فیلم ادامه پیدا کرد.

بلاتریکس اخم هایش را در هم کشیده بود و گهگاهی زیر چشمی نگاهی به صفحه تلویزیون می انداخت.
-مرد...خوب شد...حقش بود...ایول...این خائنه؟...ای بابا...فرار کردن که...چی شد؟...ارباب سوروس رو کشت! دلم خنک شد. خائن چرب! از اولم مشخص بود...ار...ار...

سوزن بلا گیر کرده بود و در این گیر کردگی کاملا حق با بلا بود. برای این که لرد سیاه، جلوی چشمش از یک کله زخمی بی استعداد بی اصل و نسب بی تجربه بی هیچی شکست خورده و تبدیل به چیزی شبیه خاکستر شده بود.
-ار...بابو...باد...برد!

شکنجه بلا به اوجش رسید...و روح طاقت این همه درد را نداشت!
غر زنان دهان بلاتریکس را باز کرد و از آنجا به بیرون جهید و با چشمان هراسان دنبال مقصد بعدی اش گشت!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
هکتور با خوشحالی بر روی صحنه جنگ مالی ویزلی و بلاتریکس توقف کرد.
_ اینجاش... اینجاشو ببین بلا!

بلاتریکس با اکراه به تصویر خیره شد.
_ این منم مثلا؟ کارگردان این فیلم کیه؟

مرگخواران سکوت کرده بودند و فیلم در حال پخش شدن بود:

« بلاتریکس و مالی طلسم های مختلفی را به سمت یکدیگر نشانه میرفتند. بلاتریکس در یک آن مالی را غافلگیر نمود و بر اثر اصابت طلسم به مالی، گوشه ای از صورتش زخم بزرگی برداشت... »

بلاتریکس ژست خودپسندانه ای گرفت.
_ کیف کردین؟ صحنه رو داشتین؟ گفتین کارگردانش کیه؟

« ... ولی مالی بلافاصله خود را باز یافت و با خشم بیشتری به بلاتریکس حمله ور شد. بلاتریکس با قهقه های شیطانی اش سعی میکرد تا مالی را عصبی تر کند. هرچه بیشتر میگذشت مالی حملاتش را بیشتر و شدیدتر میکرد... ناگهان بلاتریکس تعادل خود را از دست داد، مالی از فرصت بدست آمده نهایت استفاده را نمود و طلسمی را به سمت او روانه ساخت. و بلاتریکس پر پر گشت!

بلاتریکس با تعجب به رو به رویش چشم دوخته بود.
_ چی شد؟

هکتور که با پاتیلی به سمت بلاتریکس در حرکت بود، پاسخ داد :
_ پر پر شدی! مردی! مالی ویزلی کشتت! بیا... معجون آب قند آوردم برات!

بلاتریکس عصبانی شده بود.خیلی خیلی عصبانی!
_ به دست مالی؟! اون توی عمرش جز ملاقه چیزی دست گرفته آخه؟! گفتین کارگردانش کی بود؟!

درست در همان لحظه، برای تکمیل عذاب دادن بلاتریکس، رودولف گل قرمزی را به او تقدیم نمود.
_ تقدیم به بهترین همسر دنیا!

بلاتریکس از عصبانیت در حال بالا آوردن کف و خون بود...


?Why so serious


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۶

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
مرگخواران روی صندلی‌های سالن همایشات سیاه نشسته بودند و جلوتر از همه آن‌ها، بلاتریکس قرار داشت که مانند کرم شب تاب، در پیله‌ای از جنس طناب پیچیده و به صندلی میخ شده بود.

- بازم کنید خائنا! ارباب بفهمن تیکه تیکه تون می‌کنن!

- کاریت نداریم که! یه فیلم مشنگی توپ می‌خوایم ببینیم دور همی!

- فیلم مشنگی؟ اونم تو خونه ریدل؟ حقا که خائن به اصالتین! کروشیو!

بلاتریکس بیهوده تقلا می‌کرد و بدون چوبدستی سعی در شکنجه سایرین داشت. اگرچه هنوز نمی‌دانست چه خوابی برایش دیده اند! آستوریا به سمت صفحه بزرگی که بر دیوار مقابل آویزان بود رفت و دی وی دی هری پاتر 7 را درون شیار آن قرار داد.

- این مشنگ کچل کریه دیگه کیه؟

- ارباب!

بلاتریکس لحظه‌ای دابی گونه سعی کرد سرش را به جایی بکوبد و خودش را بابت این اهانت تنبیه کند اما نتوانست. هکتور که کنترل را به دست گرفته بود فیلم را جلو برد و روی صحنه‌ای که مالی ویزلی را نشان می‌داد توقف کرد.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.