هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#66

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۲۷:۲۴
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
- چطوره از خودشون بپرسیم؟ خود ارباب بهتر میدونن چه دستی براشون مناسبه.

لایتینا با پیشنهادی که داده بود به ریونی بودنش بیش از بیش افتخار کرد. مرگخوارا برگشتن و همگی به لایتینای مفتخر نگاه کردن.

- اگه ارباب میتونستن حرکت کنن یا حرف بزنن که اصلا رودولف جرات قطع کردن دستشونو نداشت!

بلاتریکس همزمان که این رو میگفت هم به رودولف چشم غره رفت و هم به لایتینا. بلا ساحره‌ی چندکاره خووب!

- پرتقال یا سیب؟

- پرتقال!
- سیب!
- من سیب دوست ندارم.
- آواکادو.

بلا که فکر کرد طلسم مرگو شنیده، یهو متوجه شد کشتن خونش اومده پایین، پس چوبدستیشو بیرون آورد و جمعیت مرگخوارای توی اتاق نصف کرد. بعدش دود خلق نشده‌ی نوک چوبدستی رو فوت کرد. و بعد یادش افتاد که باید با مرگخوار پرسشگر هم برخورد کنه.
- ما الان بحثمون دست اربابه، بعد تو میپرسی پرتقال یا سیب؟
- خب گفتم که نظرسنجی کنم که کدوم دستو به ارباب پیوند بزنیم. پرتقال دست راستی بود سیب چپیه... یا شایدم برعکس.

بلاتریکس:

بلاتریکس میخواست سر به بیابون بذاره، اما از طرفی نمیتونست لرد رو بین این مرگخوارا تنها بذاره. پس در نتیجه چند طلسم شکنجه فرستاد و با چند نفس عمیق سعی کرد فکرشو روی مسئله اصلی متمرکز کنه.

- بیاین ببینیم کدوم دست راحتر به ارباب پیوند میخوره. اون دست میشه دست اصلی ارباب. مثل پازل!

قبل از مخالفت بلا سیل موافقت عظیم مرگخوارا حاکی از این بود پیشنهاد داده شده قبول شده.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#65

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
خرت خرت خرت...و خرت تر!

صدای فریاد بلاتریکس به هوا بلند شد.
-لعنت ارباب بر این صدا. باز دیگه کجای کی رو دارین قطع میکنین؟

رودولف خسته و عرق ریزان دستی را روی میز کوبید.
-بفرمایین...دست ارباب!

ملت مرگخوار نمیدانستند با این همه هوش و استعداد چه کنند.
-اینو که خودمون میدونستیم. مشکل اینه که با دست آلوده و به درد نخور و بی استعداد تو قاطی شده. الان باید احراز هویت بشه.

رودولف با حالتی حق با جانب جواب داد:
-خب نه دیگه. این دفعه رو اشتباه کردین. اون دست چپ ارباب بود. این دست راستشونه...

مرگخواران با وحشت به لرد سیاه که فریاد "شماها فقط صبر کنین ما بطور کامل بیدار بشیم ببینین چه بلایی سر تک تکتون میاریم" در چشمانش موج میزد نگاه کردند.

بله...حالا او لردی فاقد دست بود!

بلاتریکس فورا خودش را روی دست جدید پرتاب کرد.
-ای بمیری رودولف! اینو برای چی کندی؟

-خب...کندم بذاریم کنار اون یکی مقایسه کنیم بفهمیم کدوم دست اربابه!

هیچ کس نمیفهمید برای این کار چه نیازی به جدا شدن دست از بدن بود.
-سریع اونو بچسبون سر جاش تا با بقیه قاطی نشده!

(دست ما رو برگردونین بی لیاقتا. با همین دستا گردانتو فشار خواهیم داد رودولف. بعدش هم نخواهیم بخشید. )

چند دقیقه بعد دست راست لرد با دوخت زیگزاگی زشتی به شانه اش پیوند زده شد و مرگخواران نفس تقریبا راحتی کشیدند.

حالا دو دست روی میز بود!


ویرایش شده توسط وینسنت کراب در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۰ ۱۴:۳۶:۱۲

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#64

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-یعنی چی کدومش مال منه و کدومش مال ارباب؟... دست اربابمون رو قاطی کردی؟... اربابمون رو بدون دست کردی؟

رودولف ترسید...واقعا ترسید. سعی کرد اصلا به روزی که لرد سیاه از این حالت در میان، فکر هم نکنه حتی!
از شدت ترس و وحشت، اون یکی دستش هم افتاد!

دقایقی بعد، اتاق جلسات مرگخواران

ملت مرگخوار دور میز جلسه نشسته و غرق تفکر، به سه دست خون آلود روی میز زل زده بودن.
-من میگمـ....
-نگو! وایسا! تا ارباب نیومدن جلسه رو شروع نمی کنیم!

ملت با نگاه های آخی...طفلی همون یه ذره مغزش رو هم از دست داد، به بلاتریکس خیره شدن و سری از روی تاسف تکون دادن. اما سرهاشون در همون حالت تاسف، با دیدن لرد سیاه که خرامان خرامان به سمت میز میومدن قفل شدن!

-بلندم نمیشن تسترال ها، احترام مرده اصلا!

نویسنده هنوز نقطه ی آخر جمله لرد رو نذاشته بود که ملت از جاشون پریدن و تعظیم کردن!
ولی لحظه ای بعد با دیدن هکتور که به سختی لرد رو روی صندلی می شوند، نفس راحتی کشیدن.

-گفتم لرد هم سر میز باشن و شاهد صحبت هامون!
-ما بهت افتخار می کنیم بلاتریکس!

-خب... بگین دست ارباب کدومه!




I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۷:۵۶ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#63

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
- تو با دست ما چی کار داشتی آخه رودولف؟ فقط بذار حالمون خوب شه، اونوقت می‌دونیم چطور جای دست و پاتو با هم عوض کنیم!

رودولف که با یقه کنار لرد پرت شده بود، دوباره اره‌شو بالا می‌گیره.
- چشم خانوم، چشم! چقد ظلم، چقد زور! آخه تا کی یه رودولف می‌تونه این همه ستمو تحمل کنه مگه؟

خرت...خرت...خرت...خرت...

- به جا غر زدن تمرکزتو رو نصب کردن دست ارباب جمع کن!
- بازم چشم! چی بگم دیگه؟ چی‌میتونم بگم اصلا؟ اینه جای تشکرش به خاطر داشتن چنین مردی بعنوان همسر در کنارش. همه‌تون شاهد باشین چه برخوردی با من داره.

خرت...خرت...خرت...خرت...

ریونی متفکر خیلی علاقه داره به تماشای دعوای زن و شوهری لسترنج‌ها ادامه بده، اما نکته‌ای در حال وقوع بود که نمی‌تونست بابتش خودشو ساکت نگه‌داره.
- این خرت خرت، افکت کندن دست نبود؟

ابری بالای سر مرگخوارا شکل می‌گیره و وقایعی که دقایقی پیش رخ داده بود همچون فیلم به نمایش در میاد. حق با مرگخوار مذکور بود!

- بیا، دیدی چی شد؟ حواس نذاشتی برام. اشتباهی دست خودمو کندم!

رودولف اره رو گوشه‌ای پرتاب می‌کنه و با تک دست باقی‌مونده‌ش دو دست کنده شده رو بالا می‌گیره.
- حالا کدومش مال من بود کدومش مال ارباب؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۷:۳۶ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#62

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲:۰۴ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#61

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خرت...خرت...خرت...خرت...

همانطور که انتظار می رفت یکی از مرگخواران ریونکلاوی معترض شد!
-کیه داره خرت خرت می کنه؟ این جا به عنوان مغزهای متفکر ارتش سیاه، تمرکز کردیم داریم فکر می کنیم ها. روشنه؟

لایتینا ضمن گفتن این جمله با پایش لینی را کمی از حلقه مغزهای متفکر دور کرد.
-این یکی تزئینیه البته...خیلی فکر نمی کنه.


خرت...خرت...خرت...خرت...


طاقت ریونی ها طاق شد و به سمت صدا برگشتند.

-
-رودولف؟
-چیکار کردی؟
-اون چیه تو دستت؟

رودولف که انگار تا آن لحظه نمی دانست چه چیزی در دست دارد نگاهی به دستش انداخت.
-اره خون آلود؟

-نه نه...اون یکی...

برای رودولف کمی سخت بود که دست دیگرش را پیدا کند. ولی با قدرت اراده و تمرکز بر این سختی غلبه کرد و دست دیگرش را هم یافت.
-آهان...این...دسته!

ریونی متعجب، به نکته مهمی اشاره کرد.
-ولی دست تو نیست...از کجا بریدیش؟

-از ارباب خب...یه بار فرمودن "رودولف...برو پی کارت. ما دستمون سنگینه ها"...الان این جمله یادم افتاد. گفتم خوب نیست دستشون سنگینی کنه و ایشون رو از این بار اضافه رهانیدم. این دسته رو هم می برم اتاقم گاهی باهاش پشتمو بخارونم! به درد می خوره...

بلا در آخرین لحظه یقه رودولف را که داشت به سمت اتاقش رهسپار می شد گرفت!
-اون دست سریع بر می گرده سر جاش رودولف...نصبش کن!

نصب دست برای رودولفی که دست را از دست تشخیص نمی داد کار ساده ای نبود.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱:۰۸ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#60

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۲۷:۲۴
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
- نوشابه کره‌ای لیمویی!
- چی چی؟

ملت مرگخوار به سمت کراب برگشتن که این پیشنهادو داده بود. کراب چندبار پشت هم پلک زد تا ریمیل‌های بهترین مارک و مژه‌های مصنوعی‌ای درازشو به رخ بقیه بکشه. بعد صداشو نازک کرد و شیشه‌ای حاوه مایعی سبز را که در دستش بود را بالاگرفت و گفت:
- نوشابه‌ی کره‌ای لیمویی، پوست رو شفاف میکنه و به اون تازگی میبخشه. من از وقتی از این نوشیدنی استفاده میکنم، پوستی جوانتر و سالم تر از همیشه پیدا کردم.

بلاتریکس:

- نمیخوای اربابمون پوستشون شفافتر داشته باشه؟ چیز... من برم رژمو تجدید کنم.

کراب با دیدن نگاه و میزان ابر سیاهی که بالای سرش بود، این رو گفت و دوان دوان از جلوی چشم بلاتریکس گم شد.

- یکی مارو از این وضعیت نجات بده.

لرد هرچی تلاش کرد زبونشو بچرخونه نتونست. اما سنگینی جدیدی روی بدنش حس کرد. سنگینی‌ای که همینطور خزید و خودشو به سر لرد رسوند.

- پاپامو خوب کنین... فسسسس. فقط همدیگه رو نگاه میکنن.

نجینی این رو گفت و بالای سر لرد چمربه زد.
لرد میخواست احساساتی بشه، میخواست به تک دخترش ابراز عشق سیاه بکنه، اما این کار رو هم نمیتونست انجام بده. پس توی ذهنش هکتور رو به عنوان شام اضافی و هدیه کنار گذاشت.

- داره گشنمم میشه.

قطعا این جمله‌ی نجینی برای مرگخوارا تهدید مهمی به حساب میومد. پس تصمیم گرفتن راهی برای خوب کردن لرد پیدا کنن.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۰ ۱:۱۸:۵۳

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
#59

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
شاید حتی یه نفر، در مورد نارضایتی لرد سیاه شک داشت، اما هیچکس در مورد عصبانیت بلاتریکس شک نداشت!
-هم شلنگ دهنی کردی تو دماغ ارباب، هم سوپ رو خوردی... هم با دهن پیازی فوت کردی تو دماغ ارباب؟...هوم؟...رودولف؟...هی!.. من که هنوز نزدم!...چت شد؟!

حق با بلاتریکس بود. قبل از این که حتی انگشتش هم به رودولف بخوره، رودولف قرمز شد... بنفش شد... کبود شد... سیاه شد و دود از تمام منابع خروجی اش بیرون زد.

-رودولف؟
-سوختــــــــــــــــــــــم!

در کسری از ثانیه نگاه همه از رودولفی که دور اتاق "سوختم" گویان می دوید، به هکتوری که سعی داشت داخل شیشه مرکب روی میز قایم بشه، دوخته شد.
هکتور که موفق شده بود یک پاش رو تو شیشه مرکب جا بده و مشغول کلنجار با پای دیگه ش بود، متوجه نگاه های مرگخوارا میشه و سعی میکنه طبیعی جلوه کنه!
-هی... شمام میخواین بیاین شنا؟
-
-نمیخواین بیاین شنا؟
-
-حیفه ها! میگن این شیشه مرکب مال سالازار بوده! مشقاش رو با این مرکب... بابا اونجوری نیگا نکنین! سوپ فلافل بود دیگه! سوپ فلا...فل...هی...

با فرو شدن هکتور تو شیشه مرکب توسط بلاتریکس و بسته شدن سر شیشه توسط لینی، ملت مرگخوار تصمیم میگیرن تا این بار غذایی درخور و شایسته اربابشون درست کنن... اما گویا همه هم راغب به این کار به نظر نمی رسیدن!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
#58

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
رودولف در شلنگی که سر دیگرش در دماغ لرد بود، دمید!
مرگخواران با نگاهی نگران صحنه را به نظاره نشسته بوده و امیدوار بودند که اتفاق خاصی رخ ندهد!

بعد گذشت چند ثانیه که رودولف چندین بار در لوله دمید، مرگخواران اما دیگر آن امیدواری سابق را نداشتند!
_میگم...به نظرتون طبیعی هست صورت ارباب باد کرده؟
_طبیعی که...میدونید؟ ارباب از ابتدا هم یه جادوگر طبیعی نبودن!
_پیس پیس...میگم...ارباب نشنون، ولی من توقع داشتم که لرد در حالی که صورتش باد میشه، بلاخره دماغش بزنه بیرون!
_دارین در مورد ارباب حرف میزنید؟

سه مرگخوار مذکور با دیدن سایه بلاتریکس بالای سرشان با آن موهای وزوزی و البته صدای او که آنها را مورد خطاب قرار داده بود، سکته خفیفی زدند...
_اوا...چیزه...اره بلاتریکس...داشتیم میگفتیم ارباب چیز...چقدر ارباب بهشون میاد که صورتشون باد کرده!

بلاتریکس به جوانی سه مرگخوار رحم کرد و تنها به فرستادن سه طلسم شکنجه به سمت آنها اکتفا کرد!
او سپس چرخید و رو به رودولف گفت:
_بسه دیگه...فک کنم ارباب سیر شدن!

رودولف در حالی که عرق کرده بود، بلاخره سر شلنگ را از دهانش در آورد و نفس نفس زنان گفت:
_هوف...باشه...خسته شدم...فقط امیدوارم ارباب هوا دوست داشته باشن و سیرشون کرده باشه!
_هوا؟
_آره دیگه!
_رودولف هوا؟ باید سوپ فلافل رو میفرستادی تو دماغ مبارکشون...فوت خالی کردی؟
_کدوم سوپ؟چجوری؟ وقتی حرف زدم قورتش دادم دیگه...سوپی نیست!
_میگم رودولف...جدای از این قضیه...دیشب احیانا با شامت پیاز نخوردی؟
_چرا اتفاقا...مگه میشه غذا بی پیاز؟

حتی با اینکه لرد هیچ واکنشی نشان نداد و نمیتوانست اصولا نشان دهند، مرگخواران بر این امر واقف بودند که اربابشان به هیچ وجه از وضیعت و اتفاقات پیش آمده راضی نیست!




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
#57

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
- شلنگ دهنی می‌کنی تو دماغ ارباب؟

ناگهان صحنه آهسته می‌شه و حجم زیادی از اتفاقات شروع به رخ دادن می‌کنه. لیسا کفششو در میاره و در حالی که از شدت دقت زبونش از دهنش بیرون زده بود، اونو به سمت شلنگ پرتاب می‌کنه. از طرفی لایتینا از هدفونش بعنوان بومرنگ استفاده می‌کنه و در نهایت طلسم بلاتریکس از انتهای چوبدستیش به سمت شلنگ شلیک می‌شه. هدف هر سه چیزی نبود جز کنار زدن شلنگی که با آب دهن رودولف آغشته شده بود، از دهان لرد!

صحنه از حالت آهسته بودن خارج می‌شه و به سبب نشونه‌گیری نه چندان دقیق حاضرین، پاشنه‌ی کفش لیسا با دماغ لرد، هدفون لایتینا به سر مبارک ایشان و طلسم بلاتریکس به قلب لرد برخورد می‌کنه و موجب معلق شدنش در هوا می‌شه.

- اینا... اینا ما رو زدن! ما مورد حمله قرار گرفتیم و در هوا به نمایش گذاشته شدیم!

مرگخوارا با دیدن شاهکار رخ داده شوکه می‌شن.
- خاک عالم زوپس بر سرمون شد که!

بلاتریکس به سرعت طلسمشو خنثی می‌کنه تا لرد سرجاش برگرده.
مرگخوارا با وحشت ابتدا دقایقی با درنگ نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنن و بعد که حمله‌ای از جانب لرد نمی‌بینن به سرعت به سمتش هجوم می‌برن و مجددا علائم حیاتیشو چک می‌کنن.
- روونا رو شکر، هنوز ارباب با ما هستن!
- البته که هستیم ابلها! ولی چه هستنی؟ ما رو می‌زنین؟ چطور تونستین؟ اگه همه‌تونو تبدیل به کیسه بوکس خودمون نکردیم!

رودولف به آرومی سیخونکی به لرد می‌زنه و بعد از اطمینان از اینکه خطری تهدیدش نمی‌کنه، دوباره شلنگو برمی‌داره تا توی دماغ لرد قرار بده.
- وقتی مانع کار متخصص می‌شین همین می‌شه دیگه! حالام عقب وایسین بذارین من کارمو بکنم!

در مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی مرگخوارا، رودولف برای بار دوم شلنگو تو دماغ لرد می‌کنه. ولی این‌بار کسی جرات دست زدن به سیاه و سفید، برای ممانعت از این کارو نداشت!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۹ ۲۳:۰۳:۵۸

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.