لینی و کراب با نگاههای
مانند، به لرد که حالا در فرمت "انتظار" فرو رفته بود نگاه میکنن و پاورچین پاورچین محلو ترک میکنن. در راه با جغدی مواجه میشن که در حال پرواز به سمتشون بود. کراب بدون معطلی جلو میره و شروع به بپر بپر کردن میکنه تا جغدو تو هوا بقاپه.
- مال منه! نامهی منه! رسید! بیا پایین ببینم جغد حرفگوش نکن! به من توجه کن لینی! کمکم کن!
لینی خاطرات خوشی از توجه کردن و کمک کردن به کراب نداشت.
- بسه کراب، بسه! هرچی خاطره با هم خلق کردیم بسه. میخوای برگهای ننگ تاریخیمون بیشتر بشه؟
لینی بعد از گفتن این حرف، "ایش"ـی میگه و کرابو با جغد تنها میذاره. کراب اما کوتاه بیا نبود و با وجود اینکه جغد قصد فرار داشت، پا به پاش جلو میره.
صدای گرومپ گرومپ پرشهای کراب، آرامش رو از خانهی ریدل میربایه. طوری که لرد شرایط رو برای در انتظار موندن مناسب نمیبینه و برای یافتن منبع صدا به حرکت در میاد. یافتن منبع صدا با آن هیکل، اصلا هم سخت نبود.
- چی کار میکنی کراب؟ چرا اینقد بالا و پایین میپری؟ ندیدی در انتظار نشسته بودیم؟
کراب بالاخره موفق میشه یکی از انگشتای پای جغدو بگیره.
- نامهمو آورده ارباب. ولی نمیدونم چرا رم کرده.
- ما هم وقتی ببینیم یکی با هیکل و قیافهی تو دنبالمون بذاره وحشت میکنیم خب!
- جدا ارباب؟ اینقد ابهت دارم؟
- خیر! نداری... این جغده خیلی به ما نگاه میکنهها!
- جغد بی چشم و رو. نگاه کردن به ارباب مالیات داره.
جغد در حالی که نگاهش روی لرد قفل شده بود، هوهوی دردناکی سر میده. و این چیزی نیست که از چشمای لرد دور بمونه.
- حس شیشم ما به ما میگه که این جغد نامهی ما رو حمل میکنه. رهاش کن تا رهات نکردیم!
کراب با بغض، انگشتی رو که به زحمت تونسته بود بگیره رها میکنه. ولی به نظر میومد حق با لرد بود، چون جغد بعد از رهایی به آرامی به سمت لرد حرکت میکنه و روی شونهش میشینه و پاشو بالا میگیره تا نامه رو ازش جدا کنن.