آملیا
این دفعه برای قافیه اش نوشتی احتمالا...ولی جایگزینای بهتری برای جمله "لرد اینو نقد کن" می شه پیدا کرد. این همچین... زیاد قشنگ نیست.
نقل قول:
- چی؟ ارباب تو دفترت دوئل با رودولف زده؟ مگه جای ارباب تو دفتره؟ مگه خودت رودولف نیستی؟
ایده خیلی خوب بود. ولی جمله ها نه زیاد. جمله ها باید شبیه، ولی عجیب و غریب می شدن. این قسمت ارزششو داشت که حتی چند ساعت دربارش فکر کنی. مثلا این یه کمی بهتره:
- چی؟ ارباب دم در دفتر دوئل، رودولف رو زده؟ اربابتون لاته؟ الان حالش چطوره؟ مگه خودت رودولف نیستی؟نقل قول:
رودولف دید که فایده نداره با بابابزرگ درد و دل کنه؛ بلند شد بره سرشو بذاره رو شونه بلاتریکس زار زار گریه کنه. هرچند بلاتریکس جاخالی میداد و رودولف محکم زمین میخورد ولی به هرحال میشنید حرفاشو.
این جا با دو تا نکته بهتر می شد. اولا یه کلمه "احتمالا" قبل از بلاتریکس لازم بود. دوما کمی اغراق لازم داشت. مثلا:
رودولف دید که فایده نداره با بابابزرگ درد و دل کنه؛ بلند شد بره سرشو بذاره رو شونه بلاتریکس زار زار گریه کنه. هرچند احتمالا بلاتریکس جاخالی میداد و رودولف محکم زمین میخورد و بعدم بلاتریکس با کفش پاشنه بلند می کوبید رو مغزش و جمجمه شو خرد می کرد... ولی به هرحال میشنید حرفاشو!نقل قول:
تلسکوپشو برداشت رفت که یه کم از ستاره ها راهنمایی بگیره؛ احتمال می داد اونا بدونن با کی میتونه دوئل کنه.
اینجاش خیلی قشنگ بود. ساده دوست داشتنی. از اون جور ساده هایی که به دل می شینه.
نقل قول:
آملیا به بالاترین نقطه قلعه رسید و دهانه باریک تلسکوپش رو جلوی دهنش گرفت و گفت:
- ستاره ها! کسی نیست با من دوئل کنه! کسی رو میشناسین بتونه کمکم بکنه؟
بعد فوری دهانه بزرگ رو گذاشت روی گوشش. اولاش چیزی جز یه مقدار کمی پچ پچ نشنید؛ ولی بعدش جواب شنید:
این صحنه خیلی خوب بود.
نقل قول:
- با کی قهری؟ ما بهت نگفته بودیم حق نداری با ما قهر کنی؟
اینم خیلی خوب بود. سوژه سایت رو به موقع و خوب وارد پست کردی. ورود لیسا هم بامزه بود:
نقل قول:
قبل از اینکه کراب خودشو جمع و جور کنه، لیسا، درحالی که دست به سینه و با چشمای بسته، کلمه "قهرم" رو مدام تکرار میکرد، وارد شد.
نقل قول:
- همیشه هم آخرین لحظه دوئلاشو ارسال میکرد! همیشه دقیقه نودی بود! هنوز یاد نگرفته ذهنشو چفت کنه؛ یه ذهن خون دارن توی تالارشون ناسلامتی! اونجوری هم نگاهمون نکن، فایده نداره!
معمولا می گم سعی کنین لینک ندین. مگه این که واقعا لازم یا مفید باشه.
تو پست دوئل، مخاطب اصلی شما داورا هستن. داورا هم مجبورن لینکا رو باز کنن. برای همین کمی آزاد تر هستین. گذشته از این، به نظر من گذاشتن عکس خیلی بهتر از نوشتن "به صورت گربه شرک بهش زل زد" بود. برای همین، به موقع و به جا لینک دادی.
نقل قول:
- مهلت رو میذاریم تا سیزده بدر، ولی شما باید تا دوازدهم ارسال کنی!
خیلی خوب بود.
نقل قول:
"دور شو" جمله ایه که لرد سایت خیلی استفاده می کنه. توجهت به شخصیت ها خیلی خوبه. اینم همین حالت رو داشت:
نقل قول:
- ارباب، میخواین اگه تا دوازدهم ارسال نکرد، تلسکوپش رو فرو کنم تو حلقش؟
اینو تو ذهنت ذخیره کرده بودی که به وقتش انتقامتو بگیری؟ کار خوبی کرده بودی!
نقل قول:
هکتور خیلی ناراحت شد؛ نه به خاطر فکر بهتر ارباب، بلکه توهین به معجون هاش. هکتور، توهین به معجوناش رو خوب میشناخت. با ناراحتی، پاتیلش رو برداشت و رفت.
این جا یه نکته خوب هست و یه نکته کمی بد و یه نکته مبهم.
خوبش جمله "هکتور ناراحت شد، نه به خاطر فکر بهتر ارباب" بود.
کمی بدش کلمه "ارباب" بود...تو قسمت های غیر دیالوگ از لقب ها استفاده نمی کنیم. مگه این که قصد داشته باشیم اشاره ای بکنیم! مثلا تیکه بندازیم یا به جبهه اشاره کنیم. اینجا یا باید می نوشتی "لرد" و یا "اربابش"...که کلمه ارباب بر می گشت به هکتور.
مبهمش "توهین به معجون هاش رو خوب می شناخت" بود. یه کمی توضیح بیشتر می تونست این جمله رو خیلی بهتر کنه. مثلا:
لرد حرف خاصی نزده بود...ولی هکتور توهین به معجون هاش رو خوب می شناخت! این توهین رو از لابلای حرفای لرد و نگاهش احساس کرده بود و برای همین به خودش حق داد که ناراحت بشه!نقل قول:
از اونجایی که خیلیا برای تعطیلات بر میگردن خونه شون تا بعد از مدتها به اینترنتشون برسن و نوتیفیکشن ها و مسیجای اینستاگرامشون و صفحه فیسبوکشون رو چک بکنن، آملیا هم برگشت. امیدوار بود بسته ای که سفارش داده بود، تا الان رسیده باشه؛ یه راست به سمت اداره پست رفت و بسته ش رو با خوشحالی تحویل گرفت و لِی لِی کنان، به سمت خونه حرکت کرد.
یه کم هول هولکی می نویسی!
توضیحش کافی نیست. مردم بر می گردن نوتیفیکیشناشونو چک کنن...آملیا چی رو چک کرد الان؟ اداره پست رو؟ به عشق چک کردن اینا رفت کامپیوترشو تحویل گرفت؟ بیشتر توضیح بده! نصف ماجرا رو به قدرت تخیل خواننده نسپار!
نقل قول:
- یکی بلندشه بره درو باز کنه، بسته این آملیا رو تحویل بگیره، تا کچلمون نکرده! فایده که نداره، هیچ... ضرر هم داره! سالی اندازه خرج آب و برق و گاز، خرج تلسکوپ میکنه!
اصلا عشق مادری توی رفتار مادرای امروزی موج میزنه!
- کسی نبود؟ میبینی؟ موقع بازکردن در که میشه، باید برای پیدا کردنشون آگهی زد!
و به محض اینکه در رو باز کرد و دخترش رو پشت در دید، محکم در آغوش گرفتش.
- وای، دختر گلم! چقد دلم واست تنگ شده بود! اصلا بدون تو، خیلی خونه سوت و کور بود! دخترم!
اینجاش خوب بود. می دونی چطوری بهتر می شد؟
در صورتی که جمله ها رو تکراری می نوشتی.
مامان آملیا اولش یه جمله هایی رو به شکل غر می گفت...و وقتی در رو باز می کرد دقیقا همونا رو بر عکس می کرد.
نقل قول:
پنج ثانیه ای به مغزش فشار آورد، اما فایده نداشت.
- خب... حتما یه کم بازی کنم، ایده گیرم میاد!
دوباره کامپیوتری که هنوز کاملا خاموش نشده بود رو روشن کرد و...
چندین روز به همین منوال گذشت...
- بیا بزن رول پناهگاه رو پشت سر من!
- حله!
- هدفونمو پس بده! :shuot:
- اول بگو چیکارم داشتی!
- خب... یه رول توی کوچه دیاگون میزنم، ادامه شو بزن!
- حله!
- گورکن طلایی تا ساعت 8 تمدید میشه، حتما شرکت کن.
- حله!
خیلی خوب بود. دیالوگ های کوتاه و "حله" های تکراری آملیا.
می رسیم به ابهام های کل پست!
بسته آملیا چی بود؟ بازی؟ کامپیوتر؟ اونقدر که لازمه مشخص نبود... اون قسمتش اونقدر سطحی و سریع نوشته شده که تا آخر پست منتظریم ماهیت بسته افشا بشه.
آخرش چی شد؟ لرد تلسکوپ آملیا رو از کجا آورد؟! مثلا می شد نوشت که سر آملیا گرم بازی و اینترنت شد...و هی چشمش به دوست قدیمیش تلسکوپ میفتاد و حواسش پرت می شد. برای همین تلسکوپشو برد گذاشت دم در که نبینه!
خیلی یهویی اتفاق افتاد آخرش. نکته مهم همینجاس...که اتفاقای غافلگیر کننده رو طوری به هم ربط بدیم که خواننده تعجب کنه. برای این باید فکر کرد. وقت کافی هم برای فکر کردن داشتین. یه حلقه ارتباطی خوب می تونست همه چی رو عوض کنه.
پستت قسمت های خیلی خوبی داشت...قسمت های مبهم هم داشت. به نظرم اگه مدت بیشتری براش وقت گذاشته می شد و کمی با صبرو حوصله نوشته می شد خیلی بهتر از آب در میومد...ولی به هر حال خوب بود.
دور شو!