هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۷

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
نام:ماتیلدا استیونز

تاریخ تولد:۱۳سپتامبر

جنس:مونث

اصالت:آمریکایی

گروه:هافلپاف

رنگ چشم:آبی

مو:مشکی با هایلایت قهوه ای

پوست:سفید

ظاهرکلی:قدبلند و لاغر با صورتی گرد .موهای مشکی بلند.چشم های کشیده آبی.معمولا موهامو باز میذارم و همیشه یه گردنبند به سنگ مشکی به گردن دارم.♡

جارو:آذرخش

اخلاقیات:دختری مهربان .لجباز با روابط اجتماعی بالا.(زود دوست پیدا میکنم).
حساس و حسود.

چوبدستی:طول ۲۵ سانتی متر.چوب درخت گردو و موی اژدها

علاقه ها:تغییر شکل و معجون سازی

پاترونوس:دلفین

زندگی نامه: من دریک خانواده معمولی به دنیا آمدم که به جادو اعتقاد نداشتند.اسم پدرم جیمز استیونز و مادرم سوزان استیونز.
یه خواهرم داشتم یعنی دارم .اسمشم ناتاشائه.همه میگن چشماش شبیه منه و هردوی ما بقیه رو یاد مادربزرگمان میندازیم .اون وقتی من دوسالم بود در اثر یه گازگرفتگی مرد.آبی چشمای اونم متفاوت بود.
وقتی پنج سالم شد ،کارای عجیبی میکردم و یه جورایی اتفاقای عجیبی دور من اتفاق می فتاد.وقتی ده سالم شد دیگه همه مطمئن شدن که من عادی نیستم.
البته تعریف عادی بودن از نظر اونا با من متفاوت بود‌.همیشه دنیایی پر از سحر رو دورم مجسم میکردم دنیایی که پر از چیزای خارق العاده بود.جادوگرها،ساحره ها،چوبدستی هاو... .
ولی این تازه مقدمه ی زندگی من بود.درواقع داستان از اونجا شروع شد.من توی کتابخونه نشسته بودم.همیشه به اونجا میرفتم و کتاب مورد علاقم رو برای بار بیستم میخوندم."سفر به عالم جادو".اون روزم داشتم همینکارو میکردم تا اینکه صدایی شنیدم.اولش به نظرم عادی اومد ولی وقتی صدا تکرار شد،و این دفعه بلندتر از قبل بود،از جام بلند شدم و اطرافم رو نگاه کردم.
اونروز کتابخونه به طرز وحشتناکی ساکت و خلوت بود .قفسه ی کتابخونه روبروم به شدت داشت تکون میخورد.چند قدم عقب رفتم.نمیدونستم چه اتفاقی درحال رخ دادنه.تا اینکه اون اومد.یه مرد قدبلند درشت هیکل با کلی مو.بعدا فهمیدم که اسمش هاگریده.حرفایی که زد به نظرم یه رویا میومد تا اینکه اون کوچه رو دیدم.کوچه دیاگون...و از اونجا بود که من هم به عالم سحر و جادو وارد شدم.

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۴ ۳:۳۶:۲۶

Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۷

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
نام:تریشا باترمیر

تاریخ تولد:۱۳سپتامبر

جنس:مونث

اصالت:آمریکایی

گروه:هافلپاف

رنگ چشم:آبی

مو:مشکی با هایلایت قهوه ای

پوست:سفید

ظاهرکلی:قدبلند و لاغر با صورتی گرد .موهای مشکی بلند.چشم های کشیده آبی.معمولا موهامو باز میذارم و همیشه یه گردنبند به سنگ مشکی به گردن دارم.♡

جارو:آذرخش

اخلاقیات:دختری مهربان .لجباز با روابط اجتماعی بالا .(زود دوست پیدا میکنم).
حساس و حسود.

چوبدستی:طول ۲۵ سانتی متر.چوب درخت گردو و موی اژدها

علاقه ها:تغییر شکل و معجون سازی

پاترونوس:دلفین

زندگی نامه: من دریک خانواده معمولی به دنیا آمدم که به جادو اعتقاد نداشتند.اسم پدرم جیمز باترمیر و مادرم سوزان باترمیر.
یه خواهرم داشتم یعنی دارم .اسمشم ناتاشائه.همه میگن چشماش شبیه منه و هردوی ما بقیه رو یاد مادربزرگمان میندازیم .اون وقتی من دوسالم بود در اثر یه گازگرفتگی مرد.آبی چشمای اونم متفاوت بود.
وقتی پنج سالم شد ،کارای عجیبی میکردم و یه جورایی اتفاقای عجیبی دور من اتفاق می فتاد.وقتی ده سالم شد دیگه همه مطمئن شدن که من عادی نیستم.
البته تعریف عادی بودن از نظر اونا با من متفاوت بود‌.همیشه دنیایی پر از سحر رو دورم مجسم میکردم دنیایی که پر از چیزای خارق العاده بود.جادوگرها،ساحره ها،چوبدستی هاو... .
ولی این تازه مقدمه ی زندگی من بود.درواقع داستان از اونجا شروع شد.من توی کتابخونه نشسته بودم.همیشه به اونجا میرفتم و کتاب مورد علاقم رو برای بار بیستم میخوندم."سفر به عالم جادو".اون روزم داشتم همینکارو میکردم تا اینکه صدایی شنیدم.اولش به نظرم عادی اومد ولی وقتی صدا تکرار شد،و این دفعه بلندتر از قبل بود،از جام بلند شدم و اطرافم رو نگاه کردم.
اونروز کتابخونه به طرز وحشتناکی ساکت و خلوت بود .قفسه ی کتابخونه روبروم به شدت داشت تکون میخورد.چند قدم عقب رفتم.نمیدونستم چه اتفاقی درحال رخ دادنه.تا اینکه اون اومد.یه مرد قدبلند درشت هیکل با کلی مو.بعدا فهمیدم که اسمش هاگریده.حرفایی که زد به نظرم یه رویا میومد تا اینکه اون کوچه رو دیدم.کوچه دیاگون...و از اونجا بود که من هم به عالم سحر و جادو وارد شدم.

سلام، خوش اومدین.

این شخصیت قبلا گرفته شده. لطفا یه شخصیت دیگه از لیست شخصیت‌ها انتخاب کنین.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۳ ۱۸:۵۴:۱۶

Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷

سوراو کارتیکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۰ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۵ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
نام:سوراو کارتیک

سن:١٢

تاريخ تولد:٢٣فوريه

جنس:مذكر

سال: سال دوم

اصالت: مصري

رنگ چشم:متغير با رنگ لباسي كه ميپوشه.

گروه: اسليترين

مو: بلند و بسته-مشكي-لَخت

ظاهر كلي:لاغر.قد بلند و داراي زخم يك گرگ روي چشم راست كه در درگيري با يك گرگينه به وجود آمده است.

نام كامل: سوراو هوگو كارتيك

كوييديچ:دروازه بان

جارو:آذرخش

چوب جادو:داراي رگ قلب اژهاي ولزي.٢٣ اينچ.مناسب براي طلسم كردن.

پوست:نيمه تيره

شغل:قاتل

علاقه ها:قتل.خون.تاريخ

تواناييهاي خاص:گرگينه بودن

جانور نما:يوزپلنگ

پاترونوس:يوزپلنگ

بوگارت:خنده

خون:اصيل زاده

زندگي نامه:در خانواده اي پولداري چشم به جهان گشود.تا ٨ سالگي زندگي بر وفق مراد بود.ولي روزي اشخاصي به خانه آنان حمله برده و پدر و مادرش را كشتند.او قسم خورد كه انتقام بگيرد و از همان سن در ٨سالگي شروع به قتل هاي ابتدائي كرد.ولي آن اشخاص خانه شان را براي او باقي گذاشتند.در ٩ سالگي شب براي قتل به خانه اي رفته بود كه گرگينه اي در آن سكونت داشت و زخم چشم راست و گرگينه بودنش را از آن شب به يادگار دارد.او تا ١١ سالگي مهارت هاي قاتل بودن را به خوبي فرا گرفت و بعد به هاگوارتز رفت.او اسليتريني خوانده شد.نمره هاي بسيار خوبي دارد.گوشه گير و تنهاست و براي نامه رساني از ققنوسش آرلايت استفاده ميكند.او معمولا دانش آموزان هاگوارتز را ميكشد و جسد شان را گم و گور ميكند.به همین خاطر روزانه تعدادی مادر و پدر را در دفتر دامبلدور میبینیم.جاه طلب است و هیچ دوستی ندارد و هرگز احساساتش را بروز نمیدهد.

جایگزین شه لطفا

انجام شد.
دسترسی اسلیترین هم داده شد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۹ ۲۱:۳۰:۱۴

گاهي اوقات بايد براي رفتن به جلو بقيه رو پايين بندازي. اما اينا اصلا مهم نيست. برو جلو و اصلا هم برات مهم نباشه كه چند نفرو زمين ميزني.

آه از اين رنج و عذاب
ريشه كرده در نژاد
آه از اين فرياد مرگ
دلخراش و جان گداز
آه از عصيان جوش خون
بر در و ديوار رگ
خون و خونبارش كجاست
آنكه باشد سد آن
درد و غم نفرين عذاب
كو كه دارد تاب آن
ليك باشد چاره اي
چاره ها اندر سراست


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷

آنتونی گلدشتاین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۹:۴۷ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
نام:آنتونی گلدشتاین

گروه:ریونکلاو

رنگ چشم:مشکی

رنگ مو:مشکی

پوست صورت:سفید

متولد:30 اوت

پست در بازی کوییدیچ:جستوجوگر

جارو:آذرخش

خصوصیات اخلاقی:پسری مهربان و بازیگوش داشتن علاقه شدید به ماجراجویی .بسیار شجاع و با مرام.

چوبدستی:طول 20 سانتی متر از چوب درخت کریستال و الماس

زندگی نامه:
در 20 اوت در خانه ی پدر و مادرش در لندن چشم به جهان گشود پدر و مادرش جادوگر بوده و به دست پتی گروه بعد از فرار از چنگ هری و بلک به قتل می رسند.از آن پس نزد پدر بزرگش که در وزارتخانه سحر و جادو کار می کرد زندگی می کند.در سن 12.13 سالگی به هاگوارتز رفت و در آنجا به شروع به آموختن جادوگری کرد.در گروه ریونکلاو خوش درخشید و با هری پاتر در یک دوره زندگی می کردند.از آنجایی که پتی گرو خانواده اش را به قتل رساند شدیدا به دنبال انتقام گیری از او و از لرد سیاه بود.در گروه محفل ققنوس عضو شد تا در مقابل مرگخواران بتواند انتقام خون خانواده اش را از پتی گر بگیرد.او قسم یاد کرد که تا آخرین لحظه پشت و یاور دامبلدور و هری پاتر باشد.

معرفی شخصیتتون خیلی کوتاهه. لطفا در اولین فرصت ممکن برگردید و کاملش کنید.

تایید شد!
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۷ ۲۳:۴۲:۳۵

ali magicتصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۳:۵۲ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۷

سوراو کارتیکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۰ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۵ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
نام:سوراو کارتیک

سن:١٢

تاريخ تولد:٢٣فوريه

جنس:مذكر

سال: سال دوم

اصالت: مصري

رنگ چشم:متغير با رنگ لباسي كه ميپوشه.

گروه: اسليترين ولي فعلا بدون گروه

مو: بلند و بسته-مشكي-لَخت

ظاهر كلي:لاغر.قد بلند و داراي زخم يك گرگ روي چشم راست كه در درگيري با يك گرگينه به وجود آمده است.

نام كامل: سوراو هوگو كارتيك

كوييديچ:دروازه بان

جارو:آذرخش

چوب جادو:داراي رگ قلب اژهاي ولزي.٢٣ اينچ.مناسب براي طلسم كردن.

پوست:نيمه تيره

شغل:قاتل

علاقه ها:قتل.خون.تاريخ

تواناييهاي خاص:گرگينه بودن

جانور نما:يوزپلنگ

پاترونوس:يوزپلنگ

بوگارت:خنده

خون:اصيل زاده

زندگي نامه:در خانواده اي پولداري چشم به جهان گشود.تا ٨ سالگي زندگي بر وفق مراد بود.ولي روزي اشخاصي به خانه آنان حمله برده و پدر و مادرش را كشتند.او قسم خورد كه انتقام بگيرد و از همان سن در ٨سالگي شروع به قتل هاي ابتدائي كرد.ولي آن اشخاص خانه شان را براي او باقي گذاشتند.در ٩ سالگي شب براي قتل به خانه اي رفته بود كه گرگينه اي در آن سكونت داشت و زخم چشم راست و گرگينه بودنش را از آن شب به يادگار دارد.او تا ١١ سالگي مهارت هاي قاتل بودن را به خوبي فرا گرفت و بعد به هاگوارتز رفت.او اسليتريني خوانده شد.نمره هاي بسيار خوبي دارد.گوشه گير و تنهاست و براي نامه رساني از ققنوسش آرلايت استفاده ميكند.او معمولا دانش آموزان هاگوارتز را ميكشد و جسد شان را گم و گور ميكند.به همین خاطر روزانه تعدادی مادر و پدر را در دفتر دامبلدور میبینیم.هیچ دوستی ندارد و هرگز احساساتش را بروز نمیدهد.

پ.ن:اینو تو اسلیترین داشتیم.

بله، معذرت می‌خوام، دفعه اول به طرز عجیبی با کنترل اف هم توی صفحه پیدا نشد.

تایید شد.

مجددا خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۶ ۵:۴۰:۵۷

گاهي اوقات بايد براي رفتن به جلو بقيه رو پايين بندازي. اما اينا اصلا مهم نيست. برو جلو و اصلا هم برات مهم نباشه كه چند نفرو زمين ميزني.

آه از اين رنج و عذاب
ريشه كرده در نژاد
آه از اين فرياد مرگ
دلخراش و جان گداز
آه از عصيان جوش خون
بر در و ديوار رگ
خون و خونبارش كجاست
آنكه باشد سد آن
درد و غم نفرين عذاب
كو كه دارد تاب آن
ليك باشد چاره اي
چاره ها اندر سراست


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ شنبه ۵ خرداد ۱۳۹۷

Narcissa.Lupine


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۹ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۳:۵۳ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
نام: فلورانسو

نام خانوادگی: لوپین

پایه: سال اولی

پاترونوس: عقاب

محل تولد: اسپانیا

شهری که در آن متولد شدم: سانتیاگو د کمپوستلا

سال تولد:۲۰۰۳

ماه تولد: سپتامبر

روز تولد: ۵

ویژگی های ظاهری: موهای قهوه ای تیره که فر و مجعد هست. پوستی گندمگون. چشمانی مشکی با مژه های پرپشت. ابروهای پیوسته.قد بلند و هیکلی متناسب.

ویژگی های اخلاقی: آدم جدی هستم. آدم شوخ طبعی نیستم و بیشتر مواقع ساکت و شنونده هستم.آدم مرموزی هستم. زیاد اهل ریسک کردن نیستم و باید تمام جوانب کار رو بسنجم. آدم آرومی هستم و کم پیش میاد خیلی عصبانی بشم. اهل تیکه انداختنم(زیاد). دوستی و وفای به عهد برای من خیلی مهمه البته تلافی کردن هم تو کارم هست. خیلیم به ورزش کردن و فعالیت کردن علاقه دارم و در آخر آدم فوق العاده منطقی هستم.

کمی درباره ی خانواده: همونطور که گفتم اسم من فلورانسو لوپین هست. مادرم نارسیسا لوپین و پدرم فردیناند لوپین برادر ریموس لوپین هست. من عمو ریموسم رو خیلی خیلی زیاد دوست دارم و کلی ورد جادویی از طریق این پروفسور باحال یاد گرفتم. مادرم دختر عموی پدرم میشه و برام تعریف کردن که چقدر در زمان کودکی عاشق هم بودن و با هم عهد کرده بودن که وقتی بزرگ شدن با همدیگه ازدواج بکنند که این اتفاق هم افتاد. حتی اونا اسم من که دخترشون باشم و اسم یک پسر رو با هم انتخاب کرده بودن که روی بچه هاشون بزارن. فلورانسو و رونالد. من هیچ وقت نفهمیدم چرا برای من بردار نیاوردند تا اسمش رو رونالد بزارن تا چند روز پیش که عمو ریموس اون حقیقت تلخ رو به من گفت. زمانی که من یک ساله بودم افراد ولد مورت به خانه ی ما حمله می کنند و مادرم که حامله بوده رو شکنجه می کنند که این باعث از بین رفتن برادرم رونالد میشه. پدرم اونروز حضور نداشت و در وزارت سحر و جادو بود و وقتی رسید که دیگه خیلی دیر شده بود و افراد ولدمورت هم از نبود پدرم سوءاستفاده کردند به ما حمله کردند چون از پدرم می ترسیدند به هر حال پدرم جادوگر حاذقی بود.
من جای یک زخم روی دو بازوهام دارم؛ زخم که نه ولی نمی دونم جای زنجیر هست انگار که من رو با زنجیر بسته بودن و رد اونها روی بازوهام مونده به خاطر همین خیلی کم پیش میاد که لباس آستین کوتاه بپوشم.
(ایده های دیگری هم برای پرورش شخصیتم دارم که قابل ذکر در این قسمت نیست و اگر در این قسمت قبول شدم آن را در ایفای نقش بیان خواهم کرد.)

سلام، خوش اومدین.

شخصیت‌های ساختگی تایید نمی‌شن و همین‌طور نمی‌تونن از چارچوب کتاب خارج شن. مثلا لوپین هیچ وقت برادری نداشت. لطفا با توجه به داستان‌های کتاب، معرفی شخصیتتون رو بنویسید.

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۶ ۵:۳۷:۳۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ جمعه ۴ خرداد ۱۳۹۷

سوراو کارتیکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۰ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۵ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
نام: سوارو كارتيك

سن:١٢

تاريخ تولد:٢٣فوريه

جنس:مذكر

سال: سال دوم

اصالت: مصري

رنگ چشم:متغير با رنگ لباسي كه ميپوشه.

گروه: اسليترين ولي فعلا بدون گروه

مو: بلند و بسته-مشكي-لَخت

ظاهر كلي:لاغر.قد بلند و داراي زخم يك گرگ روي چشم راست كه در درگيري با يك گرگينه به وجود آمده است.

نام كامل: سوارو هوگو كارتيك

كوييديچ:دروازه بان

جارو:آذرخش

چوب جادو:داراي رگ قلب اژهاي ولزي.٢٣ اينچ.مناسب براي طلسم كردن.

پوست:نيمه تيره

شغل:قاتل

علاقه ها:قتل.خون.تاريخ

تواناييهاي خاص:گرگينه بودن

جانور نما:يوزپلنگ

پاترونوس:يوزپلنگ

بوگارت:خنده

خون:اصيل زاده

زندگي نامه:در خانواده اي پولداري چشم به جهان گشود.تا ٨ سالگي زندگي بر وفق مراد بود.ولي روزي اشخاصي به خانه آنان حمله برده و پدر و مادرش را كشتند.او قسم خورد كه انتقام بگيرد و از همان سن در ٨سالگي شروع به قتل هاي ابتدائي كرد.ولي آن اشخاص خانه شان را براي او باقي گذاشتند.در ٩ سالگي شب براي قتل به خانه اي رفته بود كه گرگينه اي در آن سكونت داشت و زخم چشم راست و گرگينه بودنش را از آن شب به يادگار دارد.او تا ١١ سالگي مهارت هاي قاتل بودن را به خوبي فرا گرفت و بعد به هاگوارتز رفت.او اسليتريني خوانده شد.نمره هاي بسيار خوبي دارد.گوشه گير و تنهاست و براي نامه رساني از ققنوسش آرلايت استفاده ميكند.او معمولا دانش آموزان هاگوارتز را ميكشد و جسد شان را گم و گور ميكند.

سلام، خوش اومدین.

شخصیتای ساختگی تایید نمی‌شن. لطفا یه شخصیت گرفته نشده از لیست شخصیت‌ها انتخاب کنین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۵ ۱۰:۵۵:۰۵

گاهي اوقات بايد براي رفتن به جلو بقيه رو پايين بندازي. اما اينا اصلا مهم نيست. برو جلو و اصلا هم برات مهم نباشه كه چند نفرو زمين ميزني.

آه از اين رنج و عذاب
ريشه كرده در نژاد
آه از اين فرياد مرگ
دلخراش و جان گداز
آه از عصيان جوش خون
بر در و ديوار رگ
خون و خونبارش كجاست
آنكه باشد سد آن
درد و غم نفرين عذاب
كو كه دارد تاب آن
ليك باشد چاره اي
چاره ها اندر سراست


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ جمعه ۴ خرداد ۱۳۹۷

مروپ گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۵۶:۴۸ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 122
آفلاین
نام : مروپ
نام خانوادگی : گانت
گروه : اسليترين
محل زندگی : خانه ای قدیمی در نزدیکی دهکده لیتل هانگلتون
توانایی های اختصاصی : مارزبان بودن
ویژگی های ظاهری : موهای استخوانی رنگ ، چشمان لوچ و عسلی رنگ
توضیحات : من یکی از وارثان خون اصیل سالازار اسلایترین هستم و در گذشته ، با پدر وبرادرم در خانه ای مخروبه زندگی می کردم. هنگامی که16 ساله بودم ، بزرگترین اتفاق زندگی ام رخ داد؛ یک روز که از پنجره بیرون را تماشا می کردم ، چشمم به ماگل جوان و خوش قیافه ای افتاد که سوار بر اسب ازآن جا رد می شد و به شدت عاشق او شدم. بالاخره نقشه کشیدم و درشرایطی که پدر وبرادرم در آزکابان بودند ، معجون عشق را درست کردم و یک روز که هوا گرم بود آن را به تام ریدل که سوار بر اسب از آنجا رد می شد ، دادم. به این ترتیب او به من دل بست واز نامزدش جدا شد. ما مدتی با هم زندگی کردیم وبعد از گذشت 6 ماه من حامله شدم. درآن زمان بود که متوجه شدم دیگر تحمل این وضع را ندارم ونباید از معجون عشق استفاده کنم. فکر می کردم تام در این مدت عاشق من شده است واگر نه...به خاطر بچه می ماند ... اما فرضیات من اشتباه ازآب درآمد و به محض آنکه تاثیر معجون عشق متوقف شد ، تام مرا ترک کرد ...من از فرط ناامیدی توانایی های جادویی ام رابرای مدتی از دست دادم ومجبور شدم برای تهیه پول تنها مایملکم ، یعنی قاب آویزی را که از میراث گنجینه خانوادگی پدرم مارولو در اختیار داشتم ، باقیمت 10 گالیون بفروشم.
پس از اینکه فرزندم تام به دنیا آمد ، از آنجایی که به دلیل مشکلات روحی و افسردگی قادر به نگهداری از او نبودم ، پسرم را به نوانخانه ای سپردم.مدتی بعد نشانه های دو شخصیتی بودن در من پدیدار گشت که باعث شده است گاهی مانند یک ساحره ی آرام و مهربان رفتار کنم و گاه رفتاری خشن و دگرآزارانه داشته باشم.

لطفا جایگزین بشه.

انجام شد.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۴ ۱۴:۱۲:۳۰
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۴ ۱۹:۳۶:۰۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷

سوجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۳۳:۰۷ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 91
آفلاین
نام: سوجی (در مواقعی که ازش نام و نام خانوادگی بخوان، میگه: سوج ای. میگه که «ای» نام خانوادگیشه. )
گروه: گریفیندور
ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی: نارنجیِ گرد، ورّاجِ دیوونه!

معرفی کوتاه:
شایعات میگن که بید کتک‌زن همیشه کتک‌زن نبوده. اوایل بید خوبی بوده، در حدی که بهش بیدِ نازکُن می‌گفتن. در واقع، همه چیز از روزی شروع شد که یه روز یکی از دانش‌آموزای هاگوارتز که توی درس معجون‌سازی نمره‌ی غول غارنشین گرفته بود، گریه‌کنان میاد پای بید و با عصبانیّت معجون افتضاح امتحانیش رو خالی می‌کنه پای درخت.

به چند روز نمی‌کشه که درخت بید قصه‌ی ما میوه میده. درسته، طبیعتاً یه پرتقال... آخه کی از ترکیب یه درخت جادویی و یه معجون خراب، انتظار چیز دیگه‌ای جز یه پرتقال سخنگوی دیوونه داره؟!

پرتقال دیوونه‌ی قصه‌ی ما، از همون دوران طفولیت که در دامان مادرش؛ بید کتک‌زن بود، ورّاجی می‌کرد. فحش‌های آبدار و حتی پالپ‌دار می‌داد. سعی می‌کرد جست و خیز کنه که البته چون چسبیده بود به مادرش، نمی‌تونست. اعتقادی به مرلینگاه نداشت و از همون بالا آب‌پرتقال خالی می‌کرد روی سر دانش‌آموزا... و اینکه خودش رو «سوجی» خطاب می‌کرد و کسی هم نمی‌دونست که این اسم از کجا به ذهنش خطور کرده!

دانش‌آموزها هم به مسخره‌بازیاش می‌خندیدن یا سعی می‌کردن به ضرب سنگ و طلسم، از روی درخت بچیننش. بید هم شاخه‌هاش رو تکون می‌داد تا طلسما و سنگا رو از بچه‌ش دور کنه و ازش محافظت کنه. کمی که گذشت، بید از این رفتار بچه‌ها عصبانی شد و هرکی که جلو میومد رو با شاخه‌هاش میزد. تا اینکه یه روز، یکی از طلسما به پرتقال تقریباً رسیده‌ی روی درخت خورد و اون رو انداخت... بید هم از فرط عصبانیت تا آخر عمرش همونطور کتک‌زن موند و تبدیل شد به چیزی که الان هست!

اما پرتقال قصه‌ی ما یعنی سوجی، خوشحال از اینکه بالاخره به سن قانونی رسیده و از مادرش جدا شده، سر به دشت و دمن گذاشت. دنیا رو گشت. با برج ایفل و خاویر باردم سلفی گرفت. توی دانشگاه‌های معتبر دنیا درس خوند. کمپین‌های کمک به راسوهای گرسنه‌ی آفریقایی راه انداخت. فیلم بازی کرد. آهنگ خوند. کارتل مواد مخدر تاسیس کرد و توی مکزیک جنگ‌های خیابونی راه انداخت. حتی کاندیدای ریاست جمهوری کنیا هم شد که به یه موزِ کال باخت ولی چیزی از ارزش‌هاش کم نشد.

تا این که بالاخره یه روز پروفسور دامبلدور سوجی رو گوشه‌ی یکی از خیابونای لندن پیدا کرد، از پشت عینک هلالی شکلش بهش نگاه نافذی انداخت، لبخندی زد و مهربونانه سوجی رو فرو کرد توی ریشش تا ببره بده ویزلی‌ها پرتقال بخورن و شب عیدی دل بچه ویزلیا شاد شه. از اون موقع ازش خبری در دست نیست و رسانه‌های غرب و شرق مدام در گفتگوهای ویژه‌ی خبریشون در مورد سرنوشتش ابراز نگرانی می‌کنن. خب... آخه هیچکس نمی‌دونه که سوجی همیشه روش‌های خودش رو برای مواجهه با هر موقعیتی داره.

تاييد شد.
خوش بازگشتين.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲ ۱۸:۱۴:۱۲


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۵:۵۴ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷

پادما پاتيل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۳ چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
نام :پادما پاتیل

گروه : ریونکلاو

نژاد: اصیل زاده

پاترونوس: آهو

جارو: آذرخش

جانور نما: آهو

چوبدستی:انعطاف پذیر چوب درخت گردو ریسه قلب اژدهای امریکایی 18 سانت


ویژگی های ظاهری:دختری زیبا و بامزه پوست گندمی موی مشکی بلند و دماغی متناسب صورت چشمان درشت عسلی با ابروان کمانی قدی کشیده داشت و بسیار زیبا جلوه میکرد به همین دلیل همه پسران دنبال این دختر که قیافه شرقی داشت بودند

ویژگی های اخلاقی: این دختره زیبا خیلیییییی شیطونه ینی تقریبا هاگوارتز روی سرشه و همیشه هم تو دفتر آلبوس دامبلدوره اون همیشه با خواهر دوقولش که بسیااار آرومه میگرده زیاد با کسی گرم نمیگیره عاشققققققق جادوی سیاه و تغییر شکل برای همین بعضی وقت تغییر شکل میده و میره توی هاگوارتز ول میگرده از من به شما نصیحت اگه یه روز پادما رو دیدین زود فرار کنین واگنه یه بلایی سرتون میاد که تو خوابم نمیبینین اون عاشق خواهرشه و حتی حاضره توی جنگ جونشو برای خواهرش بده پس با خواهرشم کار نداشته باشید


معرفی کوتاه:با خواهر دوقلویش پروتی پاتیل وارد مدرسه هاگوارتز شد پدر و مادرش سخت گیر بودند و اگر جادویی را یاد نمیگرفت او را سخت تنبیه میکردند به خاطر همین شیطنتش کم شد و کم کم داشت افسرده میشد که خواهرش به کمکش آمد و با حضور یکدیگر عضو ارتش دامبلدور شد و به همراه هری پاتر و دوستانش چیزهای جدید و خوبی را یاد گرفت و جادوگری بزرگ و موفق شد .ولی داستان تمام نمیشود پیشگویی شده بعد از لرد سیاه فرد قدرتمند دیگری می آید و باید او با آن شخص بجنگد!


تاييد شد.
خوش اومدين.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲ ۸:۵۸:۵۷







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.