هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   8 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷

آرتمیسیا لافکین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۱۳ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
از زیرزمین هافلپاف و خانهٔ شمارهٔ ۱۲ گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
نام:آرتمیسیا
نام خانوادگی:لافکین
تولد:1754
جنس:زن
خون:خالص
خانواده:لافکین
گروه:هافلپاف
اصالت:بریتانیایی یا ایرلندی
گونه:انسان
ظاهر:موهای خاکستری و پوستی رنگ پریده
شخصیت:شخصیتی سری و مرموذ در هری پاتر.

درباره:آرتمیسیا لافکین یک جادوگر بود. لافکین بعد از سال ها در هاگوارتز موفق به کسب وزارت سحر و جادو از سال 1798 تا 1811 شد. او اولین زنی بود که برای برگزاری این دفتر انتخاب شد و حداقل دو بار انتخاب شد.

زندگی نامه:ارتمیسیا در سال 1754، در جزیره بریتانیا ،توسط یک پدر و مادر جادویی متولد شد. در دوران نوجوانی او در مدرسه جادوگری هاگوارتز در سال های 1765 تا 1772 حضور داشت، جایی که او در هافلپاف طبقه بندی شده بود.
در سال 1798، خانم لافکین به عنوان وزیر سحر و جادو بریتانیا و ایرلند، به دنبال Osbert Oscillatoryرفت، و اولین زنی بود که این دفتر را برگزار کرد.
او گروه همکاری جادویی بین المللی را تاسیس کرد و در طول دوره ی خود به سختی و با موفقیت اولین مسابقات جام جهانی کوییدیچ برگزار شد.
او 13 سال به عنوان وزیر خدمت کرد، که در سال 1811 توسط Grogan Stump موفق شد.
مرگ و بعد از مرگ
خانم لاکفین در سال 1825 در سن 71 سالگی فوت کرد. او در دهه 1990 در یک کارت قورباغه شکلات برجسته شد.



...


سلام و خوش اومدين.

معرفيتون خيلى كوتاهه. لطفا كاملش كنين و مجددا بفرستين.

فعلا تاييد نشد.


ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۵:۳۱:۵۶
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۵:۳۲:۲۸
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۸:۴۲:۳۸
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۹:۲۵:۳۴
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۹:۲۶:۵۷
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۹:۳۰:۵۰
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۲۲:۱۱:۳۵
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۲۱:۵۸

در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سوسو می‌زنند... فرزندان هلگا می‌درخشند!
***

شادی رو می‌شه در تاریک‌ترین لحظات هم پیدا کرد، فقط اگه یه نفر یادش باشه که چراغ رو روشن کنه!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۲۴ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
نام: فنریر

نام خانوادگی: گری بک

تاریخ تولد: 1945

چوبدستی: ریسه قلب اژدها، 28 سانتیمتر، چوب درخت بید، انعطاف پذیر.

ویژگی های ظاهری: چشمان آبی، موهای بلند سیاه متمایل به خاکستری، بدن عظلانی و قدرتمند، ردای سیاه مندرسی بر تن دارد.

وفاداری ها: مرگخواران، لرد سیاه، گریفیندور، گرگینه ها.

ویژگی های اخلاقی و غیره:
بسیار بی اعصاب، قوی در مبارزه و دوئل با تکنیک های هجومی. سعی میکند زیاد روی تکنیک با چوبدستی مانور ندهد و بیشتر از دندان و ناخن استفاده کند. علاقه اصلی وی در دوران نوجوانی، گوشت کودکان بود. هدف اصلی وی، تشکیل ارتشی از گرگینه ها در خدمت لرد سیاه بوده و است. در سالهای اخیر البته وی توقع خود را اندکی پایین آورده، به مادر بزرگ ملت هم رحم نمیکند و سعی میکند آنها را هم تبدیل به گرگینه کند. نمونه اش مادر بزرگ شنل قرمزی. او حتی برای گول زدن بعضی از نوجوانان، پلیدانه و زرنگانه لباس مادر بزرگ ها را میپوشد و پس از آنکه آنها را فرستاد دنبال نخود سیاه، گازشان میگیرد.
فنریر علاقه عجیبی به گوشت انسان پیدا کرده، طوری که دیگر به ماهی یک بار گاز گرفتن ملت راضی نمیشود و حتی در شکل انسانی هم، اگر بتواند، باید حتی یک لیس از گوشت یا حتی پوست ملت بزند، بلکه اشک تمساحش بند بیاید.
او در نبرد هاگوارتز نیز حضور داشت و حتی لاوندر براون را با قطار کینگزکراس فرستاد به آن دنیا، درست کنار دست دامبلدور.
فنریر همچنین در برج ستاره شناسی، لحظاتی پیش از مرگ دامبلدور نیز حضور داشت و حتی دلش میخواست جیگر دامبلدور را با سس و آبلیمو میل کند که البته اسنیپ و بقیه جلویش را گرفتند و درخواست کظم غیظ کردند.
فنریر پس از نبرد هاگوارتز، یک مدتی با اجازه لرد سیاه به مرخصی رفت. البته حتی در مرخصی هم گاز گرفتن جوان ها و پیرمرد و پیرزن ها را فراموش نکرد. او حتی در مدت مرخصی اش، یک مدت رفت مربی سگ ها شد و با سگ ها توپ بازی کرد. اما بعد از اتمام مدت مرخصی اش، بازگشت تا وحشی تر و خفن تر از همیشه در خدمت اربابش باشد.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱ ۱:۲۹:۰۳



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۷

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
نام: آلکتو کرو
گروه: گریفیندور
رتبه خون: اصیل زاده
والدین: تو دهات ما که بشون می گفتیم ننه و بابا دیگه جزئیات دیگه ای ازشون نداریم
خانواده: خان داداشمون آمیکوس، یه داداش دیگه که اسمشو نمی دونیم(ِدی:) بچه های همون داداشمون هستیا و فلور
شغل: ما از بدو تولد مهر مرگخواری بر دست داشتیم!
چوب دستی: چوب گردو دارای ریسه قلب اژدها 27 سانت انعطاف ناپذیر
مهارت ویژ: کتک زدن ملت با چوب بیسبال، زندانی کردن افراد با استفاده از آدامس بادکنکی، ساختن آدامس بادکنکی با کاربرد های گوناگون، صحبت کردن با روح پالی چپمن

زندگی نامه نچندان کوتاه:

آق ما ع دوران شیر خورگی مون شخصیت سیاه داشتیم. چشم جک جونورای همسایه ها مونو در می آوردیم اگ ع ما اطاعت نمی کردن.
وقتی یه خورده بزرگتر شدیم زورمون بیشتر شد. به بچه های محلمون زور می گفتیم اسباب بازیاشون می گرفتیم، اگ به حرفمون گوش نمی دادن همچین شتک می کردیمشون که نمی فهمیدن ع کجا خوردن.
یازده سالمون که شد مث بقیه بچه ها رفتیم هاگوارتز. البت اونجا هم یه اکیپ ارازل زدیم که بچه مشنگارو اذیت می کردیم و می خندیدیم.
ع هاگوارتز که فارق التحصیل شدیم(البت با سختی و دنگ و فنگ زیاد) ع اونجایی که همیشه شخصیت بده داستان زندگیمون بودیم، رفتیم دست بوس ارباب که ما رو به عنوان خادم خودشون قبول کنن. البت یه ریزه پارتیم داشتیم: خان داداشمون!
بعد یه مدت خبری ع داداشمون نبود رفتیم ببینیم چه خبره، خان داداشمون کجاست؟ که گرفتنمون بردنمون آزکابان. البت بگیما اونجا هم ما ول کن نبودیم اکیپ ارازل زدیم برو بچ مرگخوارا که دمنتورا رو می پیچوندیم با هم می خندیدیم.
چن وقت بعد دیدیم این کارمونم لوس شد تصمیم گرفتیم با خان داداش نقشه فرار بکشیم دوباره بریم دست بوس ارباب با گل و شیرینی، که البت اونم نیمه نصفه انجام شد یه دفعه جفت چشمامونو وا کردیم دیدیم خان داداش مونده اونور. خواستیم درش بیاریم که گفت:
- آلکتو! تو برو دختر نباس تو حبس بمونه. تو برو راه مارو هم ادامه بده. خودت برو دست بوس ارباب.

ما هم که سرپیچی از دستور خان داداش تو مراممون نبود سریع فلنگو بستیم ده برو که رفتیم.
یه خورده که ع آزکابان دور شدیم احساس کردیم یه چیز سرد تو دلمون قلی ویلی می ره. اول زیاد بش توجه نکردیم بعد دیدیم با سرعت بیشت قیلی ویلی می ره. یه دفعه یه صدایی ع درونمون شنیدیم که یه نمه به نظرمون آشنا بود.
- آلکتو ای فامیل دور من با من حرف بزن!

ما که هیچ وقت همچین چیزی تو عمرمون ندیده بودیم صد متر ع جا پریدیم.
- تو کی هستی؟
- من روح پالی چپمن هستم که در تو حلول کردم!
- پالی که مرده.
- خب احمق جون من روحشم دیگه! در تو حلول کردم.
- چرا اینکارو کردی بی تربیت! بیا بیرون.
- من مردم ولی بعدش دیدم زنده م. اما فهمیدم روحم. بعد با خودم فکر کردم چه کار مهمی داشتم که نمردم. فهمیدم که من ناکام از دنیا رفتم. مرگخوار خوبیم نبودم. یه مدت اینور و اونور ول گشتم ، یکم مشنگا رو اذیت کردم. بعد دیدم نمی تونم تحمل کنم که تو رو دیدم تصمیم گرفتم در تو حلول کنم. تو رو مرلین بذار بمونم
- بغض نکن حالا!
- آلکتو! بگو که کارای ناتموم منو تموم می کنی!
- بیا بیرون تا تموم کنم.
- راستش من فقط نحوه ورود و بلدم ولی درباره خروج چیزی نمی دونم. بنابراین نمی تونم بیرون بیام. حالا منو یه جوری تحمل کن دیگه!

ما هم یه آهی از ته دل کشیدیم:
- خیلی خب فقط اینهمه وول نخور. ساکت باش!
- ممنون فامیل دور!

اینجوری شد که ما مجبور شدیم یه روح حلول کرده در خودمون تحمل کنیم و به سمت لرد سیاه پیش رفتیم!

میشه جایگزین بشه!

انجام شد.


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۳۱ ۱۸:۵۱:۱۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۳۱ ۲۱:۰۱:۲۱

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۷

بلو مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
از من به شما!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 101
آفلاین
نام و نام خانوادگی :سلینا مور
گروه:اسلیترین
خون :اصیل زاده
تولد:2 جون
چوب دستی: فوق العاده سریع و خوش دست از جنس پر ققنوس و چوب خاس 25 سانتی متر مناسب
برای دوئل و جادوی سیاه
پاترونوس:دلفین
جارو :ماه نورد
ویژگی خاص :شنیدن صدا از فاصله بسیار دور
ویژگی های ظاهری :قدم بلنده و موهای لخت مشکی دارم که معمولا چتری میزنم و سعی میکنم خوش پوش و ساده باشم
ویژگی اخلاقی:غریبه ها برام غریبه اند .و باهاشون سرد و جدی برخورد میکنم .وسد بزرگی بین دوستام و غریبه ها دارم .پس هم میتونم سرد ومغرور باشم هم مهربون و دوست داشتنی. دقیق و تیز بینم .و در نهایت تمیزی شلخته ام ( البته گاهی اوقات).
علاقه مندی ها:قبل ورودم به هاگوارتز به هنر علاقه داشتم (مخصوصا موسیقی).ورزش و کتاب های غیر جادویی رو دوست دارم.و عاشق پرواز با ماه نورد ام.حرص دادن پروفسور اسنیپ روهم دوست دارم
معرفی کوتاه:مادر و پدرم زمانی که بچه بودم در یک تصادف مرموز کشته شدن .
و هیچ کدوم از اعضای خانوادم حاضر به پذیرش من نبودن .آلبوس دامبلدور سرپرستی من را به یک جادو گر مسن که در لندن زندگی میکرد داد.و من تا سن یازده سالگی پیش جادوگر دوست داشتنیم بودم .تا وارد هاگوارتز شدم اگرچه نمس خواستم.دو سال پش(در سال سوم حضورم در هاگوارتز )سر پرست عزیزم را از دست دادم به همبن دلیل همیشه در هاگوارتزهستم .
از سیاست و جنگ بین دو گروه محفلی و مرگ خوار دور بودم و تا حالا سعی میکردم وارد این جنگ مرگ بار نشوم تا ببینیم بعدشو خدا چی میخواد .
و تنها هدفم پیدا کردن راز مرگ پدر و مادرمه.
هاگوارتز عجیب و جذابه برام .اگرچه دوست نداشتم جادوگر بشم اما سعی میکنم در طول حضورم در هاگوارتز بهم حوش بگذره .تمام اعضای اسلیترین برام مهم و عزیز اند و سعی میکنم با اعضای گروهای دیگه اصلا برخورد نداشته باشم .
اسطورم : پروفسور سوروس اسنیپ
وفاداری ها :اسلیترین

تایید شد.
مجددا خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۸ ۰:۰۷:۴۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ جمعه ۲۵ خرداد ۱۳۹۷

بلو مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
از من به شما!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 101
آفلاین
نام: سلینا مور
گروه: اسلیترین
داستان زندگی من:مادر و پدرم زمانی که بچه بودم در یک تصادف مرموز کشته شدن .
و هیچ کدوم از اعضای خانوادم حاضر به پذیرش من نبودن ؛آلبوس دامبلدور سرپرستی من رو به یک جادوگر مسن داد که در لندن زندگی میکرد. و من تا سن ده سالگی پیش جادوگر دوست داشتنیم بودم ؛ تا وارد هاگوارتز شدم اگر چه نمیخواستم . دوسال پیش (درسال سوم حضورم در هاگوارتز )سرپرست عزیزم را از دست دادم به همین دلیل همیشه در هاگوارتز به سر میبرم .
از سیاست و جنگ بین دو گروه محفلی و مرگ خوار دور بودم.و تا حالا سعی میکردم وارد این جنگ مرگ بار نشوم تا ببینیم بعدشو خدا چی میخواد .
و تنها هدفم پیدا کردن راز مرگ پدر و مادر عزیزمه.
ویژگی های اخلاقیم :غریبه ها برام غریبه اند و باهوشون سرد و جدی برخورد میکنم. و سد بزرگی بین دوستام و غریبه ها است، دوستانم تا حد مرگ برام عزیزن و اگر پیمان دوستی بدم تا اخر سرش هستم و اصلا خیانت تو مرام ما نیست. بنابر این میتونم سرد و مغرور باشم یا مهربون و دوست داشتنی .
علاقه مندی هام :موسیقی ،ورزش ،کتاب های غیر جادویی.
وفاداری ها :اسلیترین

سلام، خوش اومدین.

معرفی شخصیتتون خیلی کوتاهه. لطفا کاملش کنید.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۵ ۲۳:۵۵:۳۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ جمعه ۲۵ خرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۱۰:۴۹
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 229
آفلاین
نام و نام خانوادگی : گادفری میدهرست

جنسیت : مذکر

گروه : ریونکلاو

ویژگی های ظاهری : ریش و سبیلش را شش تیغ می زند و آرایش می کند. قدش متوسط است ، اما چون هیکلش استخوانی است و کفش های لژ دار می پوشد ، بلندتر از آنچه هست ، به نظر می رسد. موهای مشکی و چشمان عسلی رنگ دارد ، اما گاه از کلاه گیس و لنز استفاده می کند. به پوشیدن لباس های رسمی غربی و آسیایی (مانند کت بلند ، کلاه استوانه ای ، کیمونو و کلاه ژاپنی) علاقه مند است و دستکش جزئی جدایی ناپذیر از پوشاک اوست. طرح پنج ستاره ی صلیب مانند روی پیشانیش داغ زده شده.

ویژگی های اخلاقی : به طرزی شک برانگیز مهربان و جنتلمن گونه رفتار می کند.

چوبدستی : از چوب درخت بید مجنون با تار مویی از یال تک شاخ در میان آن

پاترونوس : گربه

جارو : ندارد ، چرا که از ارتفاع بیم دارد و پرواز او را دچار سرگیجه می کند.

سلاح ویژه : پروانه های گوشتخواری که در بدنش زندگی می کنند. در مواقع لزوم ، از کف دستانش خارج شده و بعد از اتمام مبارزه ، دوباره به جسم او برمی گردند.

توضیحات : در مکان و زمانی نامعلوم به دنیا آمد. اما از وقتی که خود را شناخت ، در یتیم خانه بوده. یکی از مسئولان نوانخانه ادعا کرده او را هنگامی که نوزاد بوده ، در سطل آشغال و میان زباله ها پیدا کرده. دوران کودکی او در نوانخانه نسبتا به خوبی گذشت. اما هم اکنون ، در دوران بزرگسالی ، گادفری داستان هایی اغراق آمیز و ناراحت کننده را از آن دوران برای زنان و دختران تعریف می کند تا آن ها را تحت تأثیر قرار دهد.

وقتی که یازده ساله شد ، نامه ای از هاگوارتز برایش آمد و او با خوشحالی روانه ی مدرسه ی جدیدش شد. به خاطر علاقه ی فراوان گادفری به خواندن کتاب های تاریخی و هنری و هم چنین حل معما ، کلاه گروه بندی او را در گروه ریونکلاو قرار داد. در مدرسه ، شاگرد درس خوانی بود ، اما دختران بسیاری را اغفال کرد.

بعد از فارغ تحصیلی ، در یک سیرک مشغول به کار شد. وی از تماشاچیان داوطلب می خواست که در یک جعبه ی چوبی بنشینند و سپس شمشیرهایی را از زوایای مختلف وارد جعبه می کرد. در نهایت ، جعبه را می گشود و در حالی که فرد داوطلب تقریبا سالم بود و مثلا جز یک شمشیر که از چشمش رد شده و از پس کله اش بیرون زده ، آسیب دیگری ندیده بود ، ملت برایش کف می زدند. در هر حال ، روزی صاحب سیرک مزبور ورشکسته شد و گادفری بعد از گرد هم آوردن تعدادی افراد با استعداد دور هم ، سیرک خودش را با نام "چالگاه غریب" تأسیس نمود.

یک روز که مشغول فضانوردی با خشخاش بود ، روونا در مقابلش ظاهر گشت و از او خواست که نیم تاج ریونکلاو را از بانک بدزدد. البته ، این چیزی است که وکیل گادفری گفته و اطمینان زیادی به آن نیست. به هر جهت ، گادفری نیم تاج را دزدید ، اما مأموران آزکابان او را دستگیر کرده ؛ به زندان انداختند و طرح پنج ستاره ی صلیب مانند را هم روی پیشانیش داغ زدند که در واقع مجازاتی مخصوص برای دزدها بود. گادفری هنگام اقامت در آزکابان ، یک دیوانه ساز مونث را فریب داد و با وعده ی ازدواج ، او را خام کرد. دیوانه ساز هم به او کمک کرد تا از زندان بگریزد. بعد از فرار، گادفری دیوانه ساز را قال گذاشت و دیمنتور هم از شدت ناراحتی ، خود بوسی کرد. وقتی برادر دیوانه ساز عاشق و ناکام از این قضیه مطلع گشت ، به تعقیب گادفری مشغول شد تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. تصمیم داشت مرد فریبکار را ببوسد تا انتقام خواهرش را از او بگیرد ، اما نتوانست این کار را بکند. چرا که گادفری شب قبلش سیر خورده بود و دهانش بو می داد. به هر جهت ، مأموران آزکابان گادفری را دوباره دستگیر کردند و به زندان انداختند. اما وکیلش به کمک او آمد و با سر هم کردن داستان فضانوردی ، خشخاش و خزعبلاتی از این قیبل ، مرد جوان را نجات داد.

گادفری هم اکنون ، در سیرک "چالگاه غریب" مشغول به کار است و هنوز هم شمشیر در چشم و چار ملت فرو می کند.

سلام، خوش اومدین.

برای گرفتن شخصیت، اول نیازه که گروهبندی بشین. لطفا بعد از انجام گروهبندی و جواب کلاه، برگردید و مجددا معرفی شخصیتتون رو ارسال کنین.

تایید نشد.


سلام خوب هستین؟ من شناسه ی دیگه ای دارم که بلیت زدم ببندنش ، بعد گفته بودین که اگه قبلا شناسه داشتیم و تو ایفا بودیم نیازی به گروهبندی نیست و یه راست می تونیم بریم برای معرفی شخصیت.

بله نیازی به گروهبندی و حتی پست کارگاه هم نیست، اما متاسفانه چون لینک شناسه‌تونو نذاشتین متوجه نشدم شمایید.

تایید شد.


ویرایش شده توسط Godfrey در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۵ ۱۹:۴۲:۴۷
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۵ ۲۳:۵۳:۴۲
ویرایش شده توسط Godfrey در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۶ ۸:۰۹:۳۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۶ ۱۹:۵۳:۴۱


نسخه ی انگلیسی داستانم
بسی ممنون میشم برین این جا و بهش رای بدین و کامنت بذارین.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷

ربکا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۲ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۱۴ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
نام : ربکا
جنسیت : مونث
اصالت : ایتالیایی
تولد : 3 دسامبر
رنگ چشم :آبی
مو :قهوه ای تیره
گروه : ریونکلاو
پاترونوس: روباه
چوبدستی : چوب درخت افرا با رگ اژدهای سیاه هیبریدی
جارو:آذرخش
ویژگی های اخلاقی : مهربون، بشدت شوخ طبع ولی در مواقعی که لازمه خیلی جدیه.
مادر پدر : هر دو جادوگر

زندگی نامه :
در خانواده ای جادوگر بدنیا آمده بودواز همان ابتدا و دوران بچگی به کتاب های مختلف مخصوصا سحر و جادو روی آورده و اطلاعات زیادی کسب کرده بود خانواده او اورا بخاطر داشتن هوش زیاد تحسین میکردند اما از آنجایی که خود اسلیترینی بودند انتظار داشتند فرزندان نیز مانند آنها به گروهی ملحق شود که نسل اندر نسل آنان در آن حضور داشتند.ربکا دختری بود که کسب علم را دوست داشت واین اورا به سمت ریونکلاو جذب میکرد اما همچنان نمیخواست مادر پدر خود را ناامید کند. سالهای عمر او گذشت تا روزی نامه هاگوارتز به دستش رسید و این نشان از شروع دوره جدیدی از زندگی او بود.به کمک خانواده برای رفتن آماده شد وطبق معمول بهترین ها گرانترین ها را برای او میخریدند تا غرور خانواده شان حفظ شود .روز اول حضور او در هاگوارتز فرا رسید، تصمیم گرفت برای گروهبندی خود را کلاه گروهبندی بسپارد. اسم اورا خواندند، جلو رفت کلاه را روی سرش گذاشتند وسکوت همه جارا فرا گرفت که ناگهان کلاه داد زد:ریونکلاو.بلند شد و به سمت میز ریونکلاو رفت که اعضای آن با تحسین برایش دست میزدند نگاهی به میز اسلیترین انداخت که برخی بی احساس و برخی با چش غره به او نگاه میکردند. خوشحال بود اما هر گاه به مادر پدرش فکر میکرد همه ی خوشحالیش از بین میرفت .دیگر اهمیتی نداشت مهم این بود که او به هاگوارتز پا گذاشته بود و قرار بود زندگی جدیدی شروع کند.

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط ربکا در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۲ ۲۳:۰۶:۲۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۲ ۲۳:۱۲:۱۸

من نمیتونم همه کارهای خوبی که این دنیا نیاز داره رو انجام بدم ...
اما این دنیا به تموم کار های خوبی که از دست من برمیاد نیاز داره .


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۷

امیلی تایلرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۸
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
نام : امیلی تایلر

لقب : ام (m) , خرخون

تاریخ تولد : 31 می

گروه : گریفیندور

جارو : آذرخش ، نیمبوس

چوب دستی : چوب درخت صنوبر ، 25 سانت ، ریسه ی قلب اژدها

کوییدیچ : جستوجوگر

پوست : کرم روشن

شغل : دانش آموز

پاترونوس : خرگوش سفید

بوگارت : گربه و خانواده ی گربه ها ( یوزپلنگ و...)

خون : مشنگ زاده

اصالت : آمریکایی

ویژگی های ظاهری : موهای آبی با رگه های صورتی ، چشم های درشت و تیله ای ، قد بلند و اندامی کشیده و خوش فرم ، عاشق لباس های جذب ، ناخن های بلند و مرتب

ویژگی های اخلاقی : مهربون ، باهوش ، اجتماعی ، عاشق کمک کردن، یکی یدونه ی معلم ها

اسم کامل : امیلی الکس تد تایلر

زندگی نامه :
من تو یه خانواده مشنگ به دنیا اومدم . مامان و بابام دندوپزشک هستن و من از نظر مالی همیشه تامین هستم . در خانواده ی ما همه مشنگ هستن بجز مادربزرگم . البه همه فکر میکنن که مادر بزرگم دیوونه شده ، اما اون برای من تعریف کرده که وقتی خیلی جوون بوده عاشق بابابزرگم میشه و حاضر شده که دیگه جادو نکنه و مثل مشنگ زندگی کنه تا با پدر بزرگم ازدواج کنه . اون به خودش قول داده بود که به هیچ کس چیزی نگه اما بعد از به دنیا اومدن من دیگه نتونست خودش رو نگه داره ، از وقتی من یادم میاد اون بهم از سحر و جادو تعریف میکرد اما خیلی زود مامانم فهمید و من رو از مامانبزرگ دور کرد . چون اون معتقد بود که با این داستان ها من از دنیای واقعی فاصله میگیرم . بعد از چند سال من باید به مدرسه میرفتم . بعد از چند ماه پدر و مادرم به این نتیجه رسیدن که من معلم خصوصی داشته باشم چراکه تو مدرسه به ما درباره ی قهرمان داستان ها هم توضیحاتی میدادن تا از زندگیهاشون تصور داشته باشیم و یتونیم انشا بنویسیم ، اما مامانم معتقد بود که همه ی اینا خرافاتن و فقط ذهن رو خراب مکنن ، خلاصه من تا امسال تو خونه درس میخوندم ، تا اینکه اون جغد گرفتار حصار خونمون شد و من فهمیدم جادوگرم ، مامانبزرگ به من تو خریدن وسایل کمک کرد . بابام هم مقدار زیادی پول برای من در بانک گذاشت ، بالاخره با ورود مامانم به کوچه دیاگون اون قبول کرده بود که جادو وجود داره . حالا هم که من تو هاگوارتز ام و سعی میکنم جادوگر خوبی باشم .


تایید شد!
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط Paris._.Potter در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۱ ۱۶:۴۲:۲۱
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۱ ۲۳:۳۱:۱۰

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۳۵ جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۹۷

Rozham_Queen_Frye


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۳ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۴:۳۷ سه شنبه ۶ آذر ۱۳۹۷
از لندن انگلستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
نام و نام خانوادگی:رزهام الینس کویین
محل زندگی لندن انگلستان

شغل بازیکن کوییدیچ (جستجوگر)- طلسم نویس -ادمکش(اینده)

علاقه‌مندی‌ها کتاب _ طلسم وجادوی پیشرفته_زمان برگردان ها_افراد باهوش و غالبا اصیل_دوئل

اطلاعات بیشتر:
زرهام النیس کویین فرای یه دانش اموز ریونکلاویه خوش اندام باموهای مشکی چشمای ابی مژه های پر و بلند و قیافه ی جذاب اما سردی داره . مغرور شدیدا بی احساس و البته رک کمی هم خشن و به همان مقدار خل وعض(:| مشخصات اخلاقیش عین خودمه) میباشد خودخاه و جسوره و از نظر بعضی ها گستاخ و هوش فوق بالایی داره . هوشش باعث میشه دیگران از نظرش احمق بنظر برسند دارو دسته ی خودشو داره و توی هاگوارس به خاطر خلق و خوی خودخاهانه و غروروبی احساس و رحم بودن بهش لقب بدکویین رو دادند و این لقب براش تا اخر عمر باقی موند .یه دوئلیست ماهره و عضو باشگاه دوئل هاگوارسه.از جادوگر های اصیل انگلستانه و برای تحصیل به هاگوارس امده چون خانوادش موعتقدند هاگوارس بهترین مدرسه ی جادوگری تو کل جهانه چوبدستیش از چوب گردو و از پر ققنوس + سنگ های جادویی کالیب دارک بلو(سنگ ها و کریستال های ابی که دارای قدرت جادویی بالایی هستند) ساخته شده. علاقه ی شدیدی به زمان برگردان ها داره و میشه گفت از نسل سازندگان زمان برگردان هایی که در انگلستان بودنده و خانوادش هم علاقه ی خاصی به زمان برگردان ها دارند رزهام یه ساعت جیبی قدیمی که مال پدر بزرگش بوده داره اما نمیدونه اون زمان برگردانه امما بعدها میفهمه اگه یکی از عقربه های ساعت رو رو به عداد رمز بچرخونه ساعت تبدیل به زمان برگردان میشه و بعد از هر استفاده زمان برگردان به حالت اصلیش یعنی ساعت بر میگرده.
رزهامم سوگولی و فرد مورد علاقه ی معلم هاشه و درسش بطور شگفت انگیزی خوبه اونم با اینکه درس نمیخونه و بیشتر به خوندن کتاب های قطور یا دایرت المعارف های جادویی علاقه داره (حافظه ی جادویی تادا:|) جارو هم نیمبوس 2000
یه گربه هم داره به اسم گروبیل که اونو گروب صدا میزنه
پایان

:| این رول مال شخصیت الینسه و اینکه میدونم که خیلی با توجه به کتاب نیست ولی طی گفت و گوی من با مدیریت بهم گفتن میتونم یکی از شخصیت ها رو انتخاب کنم و ویژگی هایی که میخوام رو به اون اضافه کنم:| مرسی


متاسفانه همونطور كه تو بليط هم گفتن خدمتتون، شخصيت هاى خيالى تاييد نمى شن.
اگه اين معرفى مال شخصيتيه كه تو ليست شخصيت ها وجود داره، با همون اسم معرفى كنين.

تاييد نشد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۸ ۱۰:۰۲:۳۲

roz_bad.Queen_ham


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۵۲ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 114
آفلاین
نام: نیمفادورا تانکس
گروه: هافلپاف
ویژگی ها: دگرگون نما، کارآگاه، خوش رو و بامزه
چوبدستی: 29 سانت چوب سرو با هسته ی موی تک شاخ
جارو: نیمبوس 2000
معرفی شخصیت: نیمفادورا شخصیتی خوش رو ایست که جنسیت او مونث و ساحره است.
او حاصل ازدواج اندرومیدا بلک که از خاندان بلک و اصیل زاده و تد تانکس که ماگل است در سال 1973 در لندن به دنیا آمد.
نیمفدورا از اسمش متنفر است و دوست دارد او را تانکس صدا کنند.
تانکس دگرگون نماست یعنی می تواند رنگ چشم و مو و مدل دماغ و... عوض کند، که در بیشتر مواقع موهایش صورتی و چشم هایش قهوه ای است.
او در محفل ققنوس عضو است و در وزارت خانه کارآگاه قابلی است که از ویژگی دگرگون نما شدن در فعالیت ها استفاده می کند.
مادرش به دلیل زیر پا گذاشتن رسوم خاندان بلک(او خواهر بلاتریکس لسترنج و نارسیسا مالفوی است.) و ازدواج با یک ماگل اسمش از فرشینه خانوادگی سوزانده شد و به همین دلیل اسم تانکس هم در فرشینه نیست.
عده ای فکر می کردند که او عاشق سیریوس بلک است اما نیمفادورا دلباخته ی ریموس لوپین بود.
با اینکه ریموس فکر می کرد تانکس بهتر است با مردی که گرگینه نباشد(برای محافظت جانی از او) ، جوانتر باشد واز نظر مالی بهتر باشد ازدواج کند، در آخر با تانکس عروسی کرد.
آن دو در جنگ هاگوارتز کشته شدند.( آنتونیون دالاهوف ریموس و بلاتریکس لسترنج تانکس را کشت )
آنها صاحب یک پسر به نام تد لوپین( برگرفته از اسم پدر نیمفادورا ) شدند، که پدر خوانده اش هری پاتر است.

تایید شد!
مجددا خوش اومدین.



ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۷ ۲۱:۳۹:۵۹

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.