هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ جمعه ۷ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
طولی نکشید که مشتری بعدی وارد مغازه شد.

لرد سیاه که دستمالی برداشته بود و سرگرم گردگیری مرگخواران بود، به مشتری خوش آمد نگفت.
هر چند دچار جنون شده بود...ولی هنوز اندکی از شخصیت لرد سیاهی اش را حفظ کرده بود.
مشتری که از برخورد ناشایست مغازه دار رنجیده خاطر شده بود، نگاهی سرسری به مرگخواران انداخت.
-چراغ جادو می خواستم.

لرد سیاه به این موضوع فکر کرد که کجای مغازه اش شبیه عتیقه فروشی است؟
-چراغ جادو؟ چراغی که با جادو روشن بشود؟ خب هر چراغی با جادو روشن می شود بی استعداد!

مشتری عصبانی تر شد.
-چراغ جادو یعنی چراغی که از توش غول در میاد! چراغی که آرزو ها رو برآورده می کنه...و الان خوب می دونم وقتی گیرش بیارم اولین خواسته ام چیه.

و خواست از مغازه خارج بشود که توجه لرد سیاه به مرلین که بی سرو صدا در گوشه ای از ویترین نشسته بود جلب شد.


او چیزی بهتر از غول چراغ جادو داشت...و مشتری داشت می پرید!




پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
لرد سیاه نگاهی به مشتری انداخت.
- با هم کنار میایم! هرچی کَرَمِ تونه! اصلا رایگان ببرینش!

خریدار که از بردن شلنگ مفتی هیجان زده شده بود، نجینی با افکت را، مانند شلنگ حلقه کرد و با خود برد.

- همیشه می دونستیم پرنسس مون به دردبخورترین شماست! جلبک از شما با مصرف تره!

پس از اتمام سخن لرد سیاه، ساحراه ای سالخورده وارد مغازه شد.
- ببخشید ننه ! اینجا شیلنگ فروشی برادران بونزه؟
- نه اشتباه اومدین! یه شیلنگ داشتیم ک فروختیمش.
- ای بابا حالا من با این پا دردم کجا برم دنبال شیلنگ بگردم؟ گلای بیچاره م چی می شن؟
- ببخشید مادر! ما اینجا شیلنگ نداریم ولی یه رز جادویی داریم چند منظوره! حرف می زنه، بدون آب، خاک، نور خورشید با طراوت و شادابِ، شبا واست قصه م تعریف می کنه!

ساحره عینکش را به چشم زد.
- واقعا ننه؟! بیارش ببینمش!

لرد سیاه از پایین ترین قفسه مغازه رز را که چشمانش را به حالت قهر بسته بود، بیرون آورد.
- اینم از رز جادویی!

ساحره نگاه دقیقی به رز کرد.
- چه خوشگلِ ننه! می ذارمش سر جهازی نوه کوچیکم!
- پس پسندیدین؟
- آره ننه! می خرمش چقدر بدم بابتش؟
- رایگان ببرینش!

رز که تا آن موقع چشمانش را بسته بود، چشمانش را باز کرد.
- نه ارباب! ارباب من رز جادویی تونم! تنها رز جادویی تون! ارباب چطور تونستید؟
- ساکت رز! ما الان تو حال خودمون نیستیم! چی می گی؟! ما دخترمونو فروختیم!

ساحره گلدان جیبدار رز را برداشت و با خودش برد.

- بازم اینورا بیاین!


اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۵:۵۳ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- این که خیلی یُقُره!

لرد در حالی که سعی داشت کراب را طوری بگیرد که ظریف‌تر جلوه کند گفت:

- نزن این حرفو! الان یُقُر مده. من هرچی از این برند فروختم مشتری راضی بوده. شما هم ببر راضی نبودی برگردون.

مرد که با تردید کراب را گرفته بود، با شنیدن کلمات کلیدی «مُد» و «برند» خاطرش کمی آسوده شد و هزینه کراب را پرداخت کرد. هنوز در پشت سرش بسته نشده بود که مشتری سیه چرده و درشت هیکلی با ردای هفت رنگ وارد شد.

- ببخشید اسم اینی که دست ایشون بود چی بود؟ برای پاره‌ای از تحقیقات می‌پرسم.

- دستِ ... هان! کراب؟

- کراب ... من کراب می‌خوام! I Love KERAB!

- تموم کردیم؛ اما اجازه بدین من یه پیشنهاد بهتر براتون دارم ...

لرد که تصور می‌کرد تمایلات مشتری‌اش را شناخته، از بین مرگخواران قدیمی‌اش یک عدد پرسی ویزلی بیرون کشید. با یک فوت قایم، لایه ضخیم خاک روی آن را از بین برد و پرسی سفید مفید و ترگل ورگل را روی میز گذاشت.

- بفرمایید! پرسی از بادوام ترین ...

- نه نه ... Percy is not my type! من چغر و بدبدن می‌پسندم.

- بدبدن؟! صبر کنید ... باید یه لودو این‌جاها داشته باشم ...

- نمی‌خوام. Only KERAB! اَه!

مشتری مغازه را ترک کرد و لرد را با این سوال که «یعنی در تمام این سال‌ها کراب این همه دوست داشتنی بود و ما نمی‌دونستیم؟ برای ما که هیچ وقت به هیچ دردی نخورده بود!» تنها گذاشت.

تصویر کوچک شده


لرد پشت دخل نشسته بود و با تخم‌هایی که لینی برای کلاس مراقبت از موجودات جادویی آماده کرده بود، یه قل دو قل بازی می‌کرد. مرگخواران نیز که از به فروش نرفتن خسته شده بودند، گوشه‌ای از مغازه گعده گرفته و برای خودشان لیگ استندآپ کمدی محلّی راه انداخته بودند به امید این که استعدادهایشان شکوفا شود و روزی در جام جهانی استندآپ به هری لندنی (بر وزن علی مشهدی!) لاپـ ... چیز ... لایی بزنند.

- سلام! نه ... نشد ... همه بگین سلام!

- ســـــلـــــــــام!

- سرتون تو کُلام!

- پوف هار هار هار هار!

- خوب یه روز یکی می‌خواس بره تونس نتونس.

- تو یه استعداد بی نظیری. بیانت حرف نداشت! بدنتم که اوف!

مرگخوار اول در میان تشویق حضار از ویترین خارج شد و نوبت به مرگخوار دوم رسید.

- خوب ... دیدین این روزا یه دسته از جادوگرا ...

- صبر کن ببینم ... چرا می‌گی جادوگرا؟ ساحره‌ها هیچ جایگاهی تو کمدیای شما ندارن دیگه نه؟

- همینه دیگه! ساحره باید بشینه تو خونه بشوره بپزه بسابه، پای تفریح که برسه خبری ازش نباشه. این استندآپ مصداق بارز خشونت علیه ساحرگان بود.

- چیزی نگفتم که هنوز اصن! خوب باشه ... دیدین این روزا یه دسته از ساحره‌‌‌ها ...

- به چه حقی می‌خوای ساحره‌ها رو مسخره کنی؟ خجالت بکش. دوره شوخی‌‌‌‌‌‌‌های جنسیتی به سر اومده.

مرگخواران شروع به پرتاب گوجه و هو کردن مرگخوار شماره 2 کرده بودند که در مغازه باز شد. لرد که مدت‌‌ها بود رنگ مشتری ندیده بود، در پوست خود نگنجید و با یک تکان چوبدستی تمام مرگخوارها را ساکت و ساکن کرد.

- بفرمایید قربان ... چی نیاز دارید؟ اجازه بدین قبل از هر چیزی چندتا از محصولات ویژمونو بهتون معرفی کنم ...

لرد می‌خواست مرگخوار قدرتمند و شایسته‌ای را برای پرزنت کردن انتخاب کند اما با مرور کردن مرگخوارانی که تا آن لحظه به فروش رفته بودند از این کار منصرف شد و چشم گرداند تا بی مصرف ترینشان را برگزیند.

- زحمت نکشین ... این آدرس رو بلدین؟

- آدرس؟ شلنگ فروشی برادران بونز بلد نیستم اما اگر شلنگ می‌خواید می‌تونم یه خوبشو بهتون بدم.

لرد که به هیچ قیمتی نمی‌خواست مشتری‌اش را از دست بدهد و در این راه حتی بدون این که مشخص باشد چگونه، دیالوگش را با شکلک به پایان رسانده بود، دست کرد زیر پیشخوان و نجینی را بیرون کشید.

- پاپا؟ دخترتونو می‌فروشین؟ این رفتار خلاف ایفــ...

- شلوغش نکن دخترم ما الان دچار جنونیم!

- پاپا! آخ!

مشتری نجینی را از دست لرد کشید و مشغول وارسی شد.

- شیلنگش مادگیه که! من نری می‌خوام.

- شیلنگ که نر و ماده نداره قربان ... شما هرجور می‌خوای استفاده کن این به مرور زمان خودشو وفق می‌ده. اصلا حقیقتش اول تو سونوگرافی پسر بود ... دو بار بهش گفتم دخترم؛ این شکلی شد!

- حالا چند؟


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۴:۲۰
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 308
آفلاین
لرد سیاه با لبخند غلیظی به سمت پیرزن برگشت.
-پس بپیچمش؟
- اره دیگه بپیچش مادر.
لرد هکتور رو پایین آورد.
- یکم آروم بگیر بتونیم بسته بندیت کنیم بفرستیمت بری راحت شیم.
- باشه ارباب.
-
لرد هکتور را به پیرزن تحویل داد.
- مادر این زیادی تکون می خوره که... .
- برای بازی با بچه ها عالیه! انواع و اقسام شربتا رو هم بلده درست کنه، این ویبره شم از شوقشه!
- مرلین خیرت بده مادر شب پسش میارم.
- خواستی پس نیار!
پیرزن ویبره کنان خارج شد. عرق لرد سیاه خشک نشده بود که مردی قد بلند و خوشتیپ وارد شد.
- یکیو میخوام برای تولد همسرم بهش هدیه بدم.
-چه قابلیت هایی داشته باشه؟
لرد کم کم داشت فوت و فن های بازار را یاد می گرفت.
- مهم نیست حرف گوش کن باشه و ... ام... آهان! خوب بلد باشه آرایش کنه! همسرم به آرایش خیلی اهمیت میده.
- یه اصلشو دارم.
و به سمت جعبه کراب رفت.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۹:۱۷ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۹۷

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
پیرزن در کثری از ثانیه مرگخوار مورد نظرش را پیدا کرد.
_ این.

و این کسی نبود جز رودولف لسترنج!

لرد به سمت رودولف و سپس پیرزن برگشت.
_ به به. چه انتخاب به جایی. خیلی خب. فقط پولشو نقد میگیریم.نیای بگی پشیمون شدم. فردا هم پسش بیار. البته نیاوردی هم نیاوردی.

رودولفِ فروخته شده با اکراه به سمت پیرزن در حرکت بود که با صدای بلاتریکس متوقف شد.
_ واستا ببینم! پیرزن ، نوه ات دختره یا پسر؟
_ دختره مادر. دختر.

رودولف با سرعت بیشتری به پیرزن نزدیک شد.
_ پس بریم ... زودتر بریم نگه داریش کنم .

صدای بلاتریکس بلندتر از همیشه شد.
_ بیخود. برگرد سر جات. خانم این فروشی نیست.

لرد معترضانه به سمت بلاتریکس برگشت.
_ چرا مشتری مارو پر میدی آخه؟
_ اشکالی نداره... یکی دیگه میبرم...

پیرزن مشغول گشتن مجدد بین مرگخواران شد. و در کثری از ثانیه مرگخوار بعدی را نیز برگزید.
_ اون.

و اون کسی نبود جز هکتور!


?Why so serious


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
خلاصه:

لرد سياه كه طى حادثه اى كمى گيج شدن، مغازه اى باز كردن و مرگخوارهاشون رو براى فروش گذاشتن.
ساحره اى وارد مغازه شده و تصميم به خريد آلكتو داره.
...............................

لرد سياه سيخ درازى را از گوشه پيشخوان برداشتند و آلكتو را از بالاى قفسه پايين آوردند.

-ما رو خريدن جون داداش!... ما مرگخوار برگزيده اى شديم!
-اين چرا اينقدر لاته؟... من كه نمى تونم هر روز برم از راهروهاى وزارت اينو جمع كنم... يه بى دردسرش رو ندارين؟

گويا ساحره حوصله لرد سياه را سر برده بود.
-خانوم شما مشترى نيستى!... برو بيرون! ايستادن بى جا مانع كسب است. بفرماييد بيرون!

ساحره قصد داشت "اييييش" غليظى نثار لرد كند، اما برق سرخ رنگ چشمان لرد، او را ياد جادوگر خطرناكى انداخت كه جبهه سياهى را رهبرى مى كرد. پس جادويش را روى كولش گذاشت و فلنگ را بست.

-كود گلدون رز تو سرتون كه عرضه فروخته شدن هم نداريد... دلمونم خوشه مرگخوار... بفرماييد خانوم؟

ساحره پير و چروكى وارد مغازه شده بود.
-آقا... جنساتون رو اجاره هم ميدين؟... من نوه ام پيشمه تا شب. يكى رو ميخوام ازش مراقبت كنه. شب پسش ميارم...

لرد كمى فكر كردند.
-هوم... خب باشه! اجاره مى ديم! كدوم رو ميخوايد؟

پيرزن مشغول برانداز كردن مرگخواران شد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۷

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
ساحره دوباره نگاهی به سرتاسر مغازه انداخت.
- مطمئنید جنساتون بنجل نیستن؟

لرد سیاه در حالی که سعی می کرد خشمش را کنترل کند، گفت:
- بله! کاملا مطمئنیم چون بیشتر جنسامون اصل انگلیسن بقیه شونم از جاهایِ دیگه هستن.
سپس در حالی که به تاتسویا اشاره می کرد ادامه داد:
- مثلا این یکی جنس اصل ژاپنِ و اورجینالِ. تازه ازش می شه به عنوان سلاح استفاده کرد.

ساحره نگاهی کوتاه به تاتسویا و کاتانایش انداخت ولی رویش را برگرداند.
- خب من از ژاپنیا خوشم نمیاد. پدربزرگ مامانم تو جنگ جهانی دوم، توسط یه ساحره ژاپنی کشته شد.

لرد فکری کرد و سپس به سمت دیگری از فروشگاه اشاره کرد.
- خب این یکی چطوره؟ اصل بریتانیاست. یه چوب بیسبالم داره قشنگ می تونه ازت محافظت کنه! موهاشو ببین چه خوشگله! یه طرفش سیاهه یه طرفش طلایی تازه گاهی اوقات تنوع هم می ده، طرف طلایی رو صورتی می کنه!

ساحره نگاه دقیقی به آلکتو انداخت.
- کار دیگه ای هم بلده؟ مثلا گلدوزی، قلاب بافی، آشپزی و از اینجورکارا؟
- نه ولی سریع یاد می گیره. همینو ببر عالیه! ما خودمون خیلی از کارکردش راضی بودیم!
- باشه همینو بپیچ می برم!



اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
زن با کیسه‌ی مورفین شکسته به مغازه برگشت.
- آقا این دم در منهدم شد که.

لرد میخواست بگه جنس شکسته شده به هیچ عنوان پس گرفته نمیشود.
- به خاطر این که ما خیلی خوبیم، جنس شکسته شده رو پس میگیریم!

به هرحال از نظر لرد شرط اول مغازه داری بود. شاید همین ساحره وقتی راضی از مغازه میرفت بیرون، درباره این مرگخوارفروشی و خدمات پس از فروشش به کوکب خانم و صغری خانم های همسایه میگفت. بعد هی این زمزمه ها توی در و همسایه میپیچید که هر روز لرد با کلی مشتری مواجه میشد، حتی شاید انقدر فروش پیدا میکرد که مجبور به واردات مرگخوار چینی میشد. اما شاید بهتر بود مرگخوار آلمانی یا ایتالیایی اصل وارد کنه تا کیفیت جنس هاش...

- آقا نمیخواین از کیسه جنس شکسته شدتونو ازم بگیرین؟ احساس میکنم هنوزم تکون میخوره ها.

لرد از تفکراتش بیرون اومد و کیسه رو از ساحره گرفت. قبل از این که مورفین شکسته شده رو دوباره توی قفسه بذاره بلکه یه نفر بخرتش، دوباره به ذرات شکسته شده‌ی مورفین نگاهی انداخت که هرکدوم برای خودشون یه پا مورفین شده بودن!

- از بس شیشه کشیدی، مثل شیشه میشکنی.
- اما ژون ارباب اون شیشه فرق داشتا... یا باژ ژیاد کشیدم؟ شایدم اون شیشه شیر بود که فرق...

لرد دیگه نشنید که مورفین چی میگه چون کیسه رو توی قفسه گذاشت و به طرف ساحره برگشت.
- برای جبران این خسارت یه جنس رایگان بهتون تعلق میگیره. حالا کدومو میبرین؟

شاید این راه برای فروختن یکی از مرگخوارا جواب میداد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷

ارنى پرنگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
-من همینو میخوام.

صورت لرد و فنریر که بغل لرد بود به سمت انگشت دختر برگشت که به بالای یکی از قفسه های خاک گرفته اشاره میکرد.
لرد، فنریر را در دستانش گوله و به سمت قفسه پرتاب کرد تا جعبه ای که روی آن بود بیوفتد که همین اتفاق هم افتاد. جعبه در حال سقوط به زمین خورد و باز شد و چیزی که داخلش بود صاف روی میز پیشخوان افتاد.

-خب این چیه؟
-جنس شماست از من می پرسید چیه؟!

لرد کمی بیشتر به صورت چروکیده و سیاه و دندان های یکی درمیان افتاده و بوی گندی که از لباس های مرگخوار می امد دقت کرد. لرد فکی زد و با خودش فکر کرد: "مگه این رو نفرستادیم کمپ که ترک کنه؟ چطور زنده است اصن؟ مهم نیست... ."

-خب خانم همینو پسندیدین؟ بسیار انتخاب درستی کردین از این بهتر پیدا نمیکنید. با کسی هم کاری نداره اگه دیدین سر و صدا میکنه، چند تا بسته توی جعبه اش هست یه کم تو چایی بریزید بهش بدین.
-ارباب شییی شده؟ الان چه شالیه؟ فک کنم باژ ژیاد ژدم. هَنگ اُور روی اُور دوژ ژدم.
-ساکت باش مورفین.

-واااییی چه قدر بامزه است. بامزه هم صحبت میکنه میخرم میندازمش تو قفسِ طوطی ایم که مُرد، به با مزه گیاش بخندم.

لرد به زن خیره شد. آیا باید مورفین را میفروخت تا دچار ان سرنوشت شوم شود؟ ایا باید اجازه میداد مرگخوارش به خفت و خواری بیوفتد؟

کــچــــنــــگ.
-مبارکتون باشه خانم.

لرد در صندوق را بست و با نگاهش زن را به سمت در بدرقه کرد. هنوز زن چند قدمی دور نشده بود که پایش به گلدونی که روی زمین بود گیر کرد و تعادلش را از دست داد ولی توانست خودش را نگه دارد اما کیسه ی حاوی مورفین به هوا پرتاب شد و جلوی چشمان همگان به زمین کوبیده شد.

کششششششششششش.

زن کیسه را برداشت و تویش را نگاه کرد.
-شکست!








ویرایش شده توسط ارنى پرنگ در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۷:۵۲:۱۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
چشمان ساحره برقی زدند. او به سراسر فروشگاه نگاه کرد.
در هر گوشه، جعبه هایی حاوی مرگخوار وجود داشت و حتی تعدادی از مرگخواران را هم به سقف آویزان کرده بودند، یا با چسب راضی و آب دهان چسبانده بودند به دیوارها.

ساحره اندکی مور مورش شد؛ اما از مغازه خارج نشد. او باید آن روز خرید میکرد. او بسیار پول دار بود. کیفش حتی به حدی از گالیون پر شده بود که داشت دستش را به درد می آورد.
او به سمت گوشه های پشتی مغازه که تعدادی از مرگخواران در جعبه های سیاهی قرار گرفته بودند رفت و با انگشتش چند بار به تک تک آنها اشاره کرد.

لرد سیاه چشمانش را با شک تنگ کرد و به سمت او رفت.
- دارید چیکار میکنید خانم؟
- ده بیست سی چهل میکنم ببینم کدوم رو انتخاب کنم.

لرد میخواست پوکرفیس شود، اما اگر پوکرفیس میشد، از ابهتش کاسته میشد، در نتیجه تنها چند نفس عمیق و بسیار سنگین کشید.

- این جعبه رو میشه باز کنید؟

لرد نفس عمیق دیگری کشید و صبورانه به سمت جعبه رفت.
جعبه سنگین بود.
لرد به یاد نمی آورد مرگخواری انقدر سنگین داشته باشد. مهره های کمر لرد هم به یاد نمی آوردند که لرد تا به حال چیزی به این سنگینی را بلند کرده باشد، در نتیجه چندتایشان جا به جا شدند و رفتند داخل برتی باتزها.
لرد ابتدا جعبه را روی پیشخوان گذاشت، سپس با یک حرکت سریع، در جهت خارج کردن مهره های کمرش از برتی باتزها، قلنج خود را با صدای چرق بلندی شکست.
سپس نگاهی به ساحره که داشت ناخن های بلندش را لاک میزد انداخت، و در جعبه را باز کرد.
از درون جعبه، مرگخواری سرش را بالا آورد.
- وقت غذاس؟ استیک داریم؟
- فنر... جوگیر نشو. این خانم با شخصیت ممکنه بپسندنت.

فنریر به ساحره نگاه کرد.
- غذاس ارباب؟
- نه فنر... مشتریه. و یه بار دیگه غیر از وقت غذا، حرف غذا بزنی، مجبورت میکنیم گیاه خوار بشی.

لرد به ساحره نگاه کرد.
- بپیچم همینو؟ یا انتخاب دیگه ای دارید؟








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.