هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲:۴۹ شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷

یوآن بمپتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۴:۳۲ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از اکسیژن به دی‌اُکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
ماتیلدا، واقعاً شرمنده که نقد پُستت انقد طول کشید. همونطور که پروفسور گفت، ادوارد دستش بنده و این وسط هم من به تازگی منتقد محفل شدم و یه‌کم بی‌برنامگی در حد اخراج لوپتگی و اومدنِ هیِرو ‌و بوق‌بازیای تیم ملی اسپانیا () باعث شد که نقد پُستت دو هفته طول بکشه. Sorry.

الآنم چون این اولین نقدمه، همین اول اینو بگم که ملّت! نقد کردن، نصفش منطقیه، نصفش سلیقه‌ایه.
اینکه به عنوان مثال، املا و نگارش‌تون اشکال داره، هر منتقدی می‌تونه اینو بهتون بگه. و چیزی هم نیس که بشه بیخیالش شد و اصلاحش نکرد. ظاهر پُست و املا "باید" خوب باشن. هیشکی نمی‌تونه بگه من عشـــــقم می‌کشه که پاراگراف‌بندیام خرتوخر باشه و توی هر پاراگراف بیستا غلط املایی داشته باشم!

ولی اینکه فلان تیکه‌ی رول بامزه‌س یا نه، اینش دیگه سلیقه‌ایه.
شاید چیزی که منو بخندونه، برای پروفسور جذاب نباشه. یا مثلاً ولدمورت خیلی خوشش نیاد. اینجا نقد شونده می‌تونه توی "باید" و "نباید" نقش داشته باشه. اینکه تا چه حد به سلیقه‌ی منتقد گوش بده. اینجاس که نقد شونده باید تصمیم بگیره که چقد به سلیقه‌ی خودش پافشاری کنه و چقد خودش رو به سمت سلیقه‌ی منتقد متمایل کنه.

خانه شماره دوازده گریمولد - پُست #825 - ماتیلدا استیونز

ماتیلدا، قبل از هر چیزی، اول بذار اتفاقات قبل از پُستت رو مرور کنیم...
سوژه از این قراره که دامبلدور رفته خونه‌ی ریدل تا سبک زندگی‌شون رو تغییر بده و اونا رو از سیاهی بفرسته سمت سفیدی.
از اونور هم ولدمورت رفته محفل ققنوس تا سبک زندگی‌شون رو تغییر بده و اونا رو از سفیدی بیاره سمت سیاهی.

قبل از تو، پروفسور پُست زده بود. محتوای پُستش در مورد دامبلدور و مرگخوارا بود. لوکیشنش هم خونه‌ی ریدل بود.

ولی وقتی خواننده پُست پروفسور رو تموم می‌کنه و میره سراغ پُست بعدی که مال توئه، یه‌کم گیج میشه. تو بدون هیچ اشاره‌ای، داستان رو بردی سمت ولدمورت و محفل ققنوس. باید همون اولِ پُستت اون "نقل مکان یا زمانِ سوژه" رو اعلام می‌کردی. مثلاً می‌نوشتی: «همون لحظه، محفل ققنوس» و این تیتر رو هم بولد می‌کردی تا خواننده فوراً متوجه بشه که داره اتفاقات سمتِ دیگه‌ی سوژه رو می‌خونه.

نقل قول:
-ای بابا! چرا هر کاری می کنیم رو شما، نمیاین تو سیاهی آخه؟


همین اول رولت، این جمله‌بندیِ عجیب به چشم میاد.
«چرا هر کاری می کنیم رو شما» باید تبدیل بشه به «چرا هرکاری باهاتون می‌کنم».
«نمیاین تو سیاهی» هم یه جوریه. انگار سیاهی یه چیزیه که درش رو باز می‌کنی و واردش میشی. مث ماشین. ... اینو هم باید اصلاحش کنی به «به سیاهی نمی‌پیوندین» یا همچین چیزی.

نقل قول:
لرد ولدمورت، این را پی در پی پیش خود و بعضی وقت ها هم،بلند، می گفت.


خواننده وقتی این جمله رو می‌خونه، «پی در پی» و «پیش خود» رو با همدیگه قاطی می‌کنه و جمله یه جوری میشه. بهتر بود به جای «پی در پی» از «مُدام» استفاده می‌کردی.
یه نکته‌ی دیگه که توی این جمله و چندتا جمله‌ی دیگه به چشم میاد، اینه که نسبتاً زیاد از ویرگول استفاده می‌کنی. ینی حتی قبل فعل هم ویرگول می‌ذاری. مثلاً اینجا قبل از «می‌گفت» نیازی به ویرگول نیس.
چندتا نمونه‌ی دیگه که توی رولت دیدم:

نقل قول:
رون راه افتاد و او دنبالش، رفت.

نقل قول:
چوبدستی خود را در آورد و روبروی رون، گرفت.

نقل قول:
مشغول درست کردن غذا، شد.


نقش ویرگول جدا کردنه. وقتی خواننده به ویرگول می‌رسه، وایمیسه. مکث می‌کنه. این مکث کردنا نباید از حد معمول بیشتر بشه. ممکنه روی خواننده تأثیر منفی بذاره. پس سعی کن کمتر از ویرگول استفاده کنی.

نقل قول:
ماتیلدا با اخم جلو آمد و گفت:


معمولاً تازه‌واردا سعی می‌کنن خودشونو وارد داستان کنن و شخصیت اصلی و مهم داستان بشن و از طرف خودشون زیاد دیالوگ بگن و همه‌ی مشکلات رو حل کنن.
ولی تو کار خوبی کردی که صرفاً در حد یه دیالوگ به شخصیتت مهلت دادی. این حرکتت تأثیر مثبتی روی خواننده می‌ذاره. توی ذهنش میگه که این ماتیلدا مث اکثر تازه‌واردا خودشو بی‌دلیل شخصیت خفن و مهمِ سوژه نمی‌کنه.

نقل قول:
- مطمئین؟


«مطمئنین» درسته. یا حتی «مطمئنی».
مواظب باش غلط املایی یا تایپی نداشته باشی.

نقل قول:
به هم نگاهی عجیبی انداختند.


«نگاه عجیبی» درسته. «نگاه» یه «ی» اضافه داشت که باید حذف میشد.

نقل قول:
اما به هر سختی ای هم که شده بود، با مهربانی با محفلیون حرف زده بود.رون راه افتاد و او دنبالش، رفت.


معمولاً همراه با توصیف، شکلک نمی‌زنیم. حالا به جز یه سری استثنائات که مثلاً توش قصد داریم به یه سوژه‌ی شخصی اشاره کنیم یا مثلاً کاربری رو مسخره کنیم و اینجور مواقع هم معمولاً شکلک چکش وسط توصیف پیداش میشه که نشون بده نویسنده داره شوخی می‌کنه. ولی به جز همین استثنائات، نمیشه همراه با توصیف، شکلک زد.
این خنده‌ی شیطانی رو هم می‌تونستی به‌وسیله‌ی خودِ ولدمورت ازش استفاده کنی. اینکه مثلاً ولدمورت نقشه داره و با نجینی یه نگاه شیطانی رد و بدل کنه.
راوی نگاه شیطانی نمی‌کنه...

نقل قول:
هوا از نظر ولدمورت، بوی انتقام میداد و برای او بسیار خوشایند بود. بر اثر قدم های لرد، زمین می لرزید. که بعضی وقت ها هم رون با تعجب بر می گشت و به او خیره میشد. بعد مدت طولانی ای، بالاخره به یک در چوبی رسیدند که دستگیره ای فلزی بر روی خود داشت.

رون دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. ولدمورت و نجینی با خوشحالی قبل از انتقام، وارد آشپزخونه شدند و لرد، در را بست. همه جا از کابینت، پر شده بود. او حدود سی تا کابینت را شمرد.

گاز و وسایل آشپزی، در سمت راست ، و یخچال و سینک، در طرف دیگر بود. وسط آنجا، میز بزرگی همراه دو صندلی کوچک، قرار داشت که رون در یکی از صندلی ها نشسته بود و دستانش را به طور عصبی، بر میز می زد.


این قسمتش به نظرم اضافه بود. میشد در حد یکی دو جمله‌ی کوتاه خلاصه‌ش کرد.
ببین، رول طنز معمولاً ریتم تند و خلاصه‌ای داره. توی رول طنز، جزئیات مهم نیستن. منظورم از جزئیات، همین توصیف آشپزخونه و شکل و شمایلش و محتویاتشه.
رول طنز معمولاً اینجوریاس که یک یا دو یا چند نفر دیالوگ رد و بدل می‌کنن و حرکات و واکنش‌هاشون توصیف میشه. خواننده همینا رو ازمون می‌خواد. دیگه کار نداره سی‌تا کابینت داریم یا هزارتا.

نقل قول:
ولدمورت از جای خود برخاست. معجون عشق را بر روی میز گذاشت و مشغول درست کردن غذا، شد.


اینم مشابه همون نکته‌ی نگاه شیطانی که قبلاً بهت گفتم. راوی به جز موارد خیلی خیلی استثناء، معمولاً وسط توصیفاتش شکلک نمی‌زنه.
نظر شخصی منو هم بخوای، یه جورایی میشه گفت راوی اگه شکلک بزنه، تأثیر منفی می‌ذاره روی خواننده. مستر بین رو که دیدی؟ دیدی چجوری با هر حرکتش صدای خنده‌ی تماشاچیا پخش میشه؟
شکلک زدنای راوی وسط توصیفاتش هم اینجوریه. یه جورایی به خواننده‌ها میگه ببینین عجب صحنه‌ی خفنیه. عجب صحنه‌ی رمزآلودیه. عجب ترسناکه. عجب خنده‌داره.
ولی در واقع، راوی "نباید" طرفدار صحنه‌هایی باشه که خودش ساخته. نباید از اتفاقاتی که خلق می‌کنه، تعریف کنه. باید بدون شکلک توصیف‌شون کنه. خیلیم جدی. اتفاقاً بدون شکلک، خیلیم تأثیرگذارترن.

ماتیلدا، امیدوارم به نکاتی که گفتم توجه کنی و سعی کنی که رفع‌شون کنی تا وارد مراحل بعدی بشیم. از تلاش کردن دست نکش! حتی اگه موفق نشدی، ناراحت نشو. دوباره امتحان کن. حتماً موفق میشی!


How do i smell?


پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ جمعه ۲۹ تیر ۱۳۹۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نقل قول:

دارین ماردن نوشته:
سلام ، اگه میشه اینو نقد کنید


دارین عزیزم، خوشحالم که تونستم یه پست دیگه ازت بخونم. خیلی وقت بود که ننوشته بودی.

متاسفانه ولی نقد پست های خارج انجمن محفل رو انجام نمیدم. دلیل اولش این هست که در جریان اتفاقات افتاده قبل و بعد و سوژه دهی و این صحبت های این پست ها نیستم. برای مثال در جریان اتفاقات هاگوارتز و کلاس فلسفه نیستم که بتونم با توجه به اونها پستت رو بخونم و تحلیل کنم. دوم اینکه پست هایی مثل این که در هاگوارتز زده میشه و بعدا امتیاز دهی میشه رو ترجیح میدم نقدی نکنم چون به نظرم یه جور دخالت تو کار استاد اون درس هست. هاگوارتز این ترم برای این زده شده که به خودش به تازه وارد ها کمک کنه و من ترجیح میدم بهشون اعتماد کنم و با بررسی پست هایی که اونجا زده میشه تو روند کاریشون دخالتی نکنم.

انجمن محفل تاپیک های متفاوتی داره، طنز، جدی، ادامه دار و تکی. هر کدوم رو دوست داشتی انتخاب کن و پستی ارسال کن و من با تحلیلی در خدمتت خواهم بود.

منتظر پست های خوبت هستم، دارین عزیزم


---
ماتیلدای عزیزم، ادوارد بونز به دلیل مشغله زندگی خارج سایت تا آخر تیر نمیتونن فعالیت کنن و این رو قبلا گویا به شورای ویزنگاموت گزارش دادن. نقد پست شما به زودی توسط یوآن ارسال خواهد شد.






پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ جمعه ۲۹ تیر ۱۳۹۷

دارین ماردنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۹ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 97
آفلاین
سلام ، اگه میشه اینو نقد کنید


عشق نیروی وحشتناکی است. نیرویی که مثل یک تیر در قلبتان فرو می رود و زهرش آرام آرام همه ی وجودتان را می گیرد.

یک روز چشم هایتان را باز می کنید و می بینید عاشق شده اید. عاشقی که همه ی وجود و هستی اش ، همه ی ذهن و نیرویش همه ی آرمان ها و همه ی زندگی و دنیایش در چنگال معشوقی گرفتار شده.
وقتی به خود می آیید که می بینید تبدیل عروسک خیمه شب بازی ای شده اید که معشوق نخ هایش را در دست دارد.

خوشحالم که هیچ وقت در این مرداب فرو نرفتم.


پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ جمعه ۲۹ تیر ۱۳۹۷

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
خب سلام. من خیلی وقت بود که یه پستی رو تو تالار نقد، از ادوارد بونز درخواست نقد کردم. اما اون خب... مثل اینکه ندیده. حالا میشه شما این پست رو نقد کنین؟ممنون میشم. خیلی قدیمیه. ممکنه بعضی اشکالاتی رو که اونجا داشتم رو الان نداشته باشم.

در ضمن، ببخشید که فعالیت نمی کنم پروفسور. آخه فشار درسا خیلی زیاده. بعدشم که داره کوییدیچ شروع میشه. اما بازم ببخشید. سعی می کنم که بذارم.


Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me



پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نقد پست 39 جبهه ی سفید در تاریخ نوشته شده توسط سوجی


سلام پرتقال عزیزم،
بعد از خوندن پستت کلی به ویتامین ث خونم اضافه شد و تا هفته ها راحت خواهم بود. اگرچه پرتقال ها برای خوردن نیستن ولی هر از گاهی یه ذره آبشون رو خوردن خوبه.

هدف سوژه جدید جبهه سفید در تاریخ این هست که محفلی ها بتونن شخصیت خودشون رو توصیف کنن و یه ذره روش کار کنن. بقیه رو با شخصیتشون آشنا کنن و شخصیتشون رو با بقیه. ، قبل از صحبت در مورد توصیف اگرچه چند تا چیز کوچیک باید گفته بشه.

از توصیفات حالات شخصیت های تو داستان خیلی لذت بردم. خیلی خوب تونستم درک کنم که دامبلدور چه احساسی داره، اون حس ناراحتی/افتخار سوجی رو هم که اومده یه خاطره شیرین تعریف کنه و به دامبلدور کمکی بکنه رو هم خیلی خوب تونستی برسونی. یه چیزی اما که خیلی تو جادوگران کمتر نوشته میشه توصیف صحنه هست. البته که این پست شاید نیازی به توصیف صحنه نداشت چون تمرکزش رو شخصیت ها باید می بود و بود ولی در کل، من شخصا خودم خیلی دوست دارم جاهایی که اتفاقات داره میفته رو بتونم تصور کنم. حالا ممکنه بگی خب برو تصور کن دیگه به من چه . موضوع اصلی اینه که میخوام اون صحنه رو از دید تو ببینم، از دید هر فرد هر مکانی متفاوت هست چون نویسنده ها با هم فرق دارن. ممکنه وارد یه خونه قدیمی بشه یه نفر و از بدی هاش ببینه ولی یه نفر از قدیمی بودن خونه لذت ببره و نکات مثبتش رو ببینه.
توصیف صحنه برای همین من خودم شخصا خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم یکی در موردش نوشته. ( بازم میگم که تو این پست نیازی بهش نبود و کار درستی انجام دادی که استفاده نکردی، در کل برای بقیه پست ها این نکته رو گفتم)

خب بریم سراغ شخصیت پردازی. این بک استوری که به شخصیتت تونستی بدی خیلی واسم جالب بود. یه حس سوئینی تاد خاصی بهم دست داد که مغز گوسفند میریختی تو آب پرتقال ملت و اینکه چجوری وارد محفل شدی هم جالب بود. خوبیه این نحوه نوشتنت اینه که دستت رو باز گذشتی برای پست های آینده که بتونی هی کم کم شخصیت رو جلو ببری. فعلا ما اول داستان رو میدونیم، کجا کار میکردی و چجوری عضو محفل شدی. حالا در پست های آینده باید بیشتر در مورد جزئیات شخصیتت ببینیم.
این رو قبلا به بقیه محفلی ها هم گفته بودم که شخصیت های هری پاتر سه دسته هستند. دسته اول شخصیت معروف با خصوصیات مشخص هست که صاحبش همون ها رو رعایت میکنه. دسته دوم شخصیت های معروف با خصوصیات مشخص هست ولی صاحبش میخواد تغییراتی توش ایجاد کنه و دسته سوم شخصیت های نا معروف هستن.
گروه دوم و سوم خیلی بیشتر باید تلاش کنن تا خصوصیات ریز و درشت جا بندازن تو سایت. الان با این پستی که زدی و یه ذره از بقیه که خوندم، من یه چیزایی میدونم در مورد سوجی اما وقتی خودم میخوام بنویسم و سوجی رو بیارم تو داستان نمیدونم هنوز چجور آدمیه. حسوده؟ شوخه؟ عصبیه؟ ولخرجه؟ این خصوصیات ریز خیلی میتونن تو پست های جدی و طنز هم به خودت و هم به بقیه که میخوان در مورد شخصیتت بنویسن کمک کنه.
یه سری خصوصیات ریز باید به شخصیتت اضافه کنی و مدام تکرارشون کنی تا جا بیفتن. معمولا من پیشنهاد میکنم که یکی دو تا کار خاص خودت هم به وجود بیاری. مثلا چوب دستی رو شاید با دهنت میگیری وقتی تو حالت میوه ات هستی، یا شاید میتونی پرتقال بزرگ شی و همه رو له کنی وسط راهت.
البته ممکنه برنامه داشته باشی که رو این ها کار کنی در آینده و من شخصا یه یادآوری کردم.


در کل این پستت خیلی عالی بود و برای اولین پست توصیف شخصیتت کافی و به اندازه هست. یه دفعه نمیشه یه کوه اطلاعات بریزی وسط و درسته که کم کم باید جلو بری. پست هات رو که میخونم به نظرم اصلا نیازی به نقد و بررسی نداری و جز بهترین نویسنده های محفل هستی. اینهایی که الان گفتم و در آینده خواهم گفت صرفا پیشنهاد هستن.

تو یخچال یه اتاق خوب واست تدارک دیدم، امیدوارم روزهای با عشقی رو بگذرونی.





پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۳:۴۱ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۷

سوجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۸:۴۹ یکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲
از یخچال گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 91
آفلاین
پروفسور، با سوجی هم شروع کردیم. ایـــن رو یه نقدی می‌زنید روشن شیم؟ مرسی!



پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نقد پست 152خاطرات یاران ققنوس نوشته شده توسط پنه‌ لوپه کلیرواتر

سلام دخترم،
ببخشید که یه ذره دیر شد.

پنه لوپه عزیز، پستت رو خوندم و واقعا خیلی لذت بردم. توصیفاتت بسیار قشنگ و تکون دهنده بودن و شخصا حس و حال من رو هم به حس و حال شخصیت های داستانت نزدیک کردی. این خیلی اتفاق بزرگ و خوبیه که یه نویسنده بتونه احساسات، درد ، ناراحتی یا شادی و خوشحالی رو به خواننده برسونه. اینقد که خواننده رو هم وارد اون محیط کنه و با مشکلات روانی و روحی آشناش کنه.
وقتی توصیفاتت رو میخوندم، خیلی خوب درک کردم که پنه لوپه داستانت چقد ناراحته و چقد داره عذاب میکشه. خیلی خوب تونسته بودی حرکت ها رو توضیح بدی، تغییر چهره، توصیف های عالی.

نکته مثبت دوم پستت این بود که یه خاطره واقعی نوشته بودی. خیلی ها که شروع به خاطره نوشتن میکنن، یه نمایشنامه عادی مینویسن مثل بقیه تاپیک ها. این پستت نمونه خوبی از یه خاطره بود که یه مکالمه ساده ای از پنه لوپه و دامبلدور نوشته بودی. توش یه سری موارد دیگه هم مطرح شد ولی همین سادگی ، یه خاطره کوچیک از دو نفر که حرف میزنن و ناراحتی هاشون رو روی میز میذارن کاملا کافی بود. مثلا خیلی دوست داشتم که راه حلی برای رفع مشکل کشتار ماگل ها ندادی، چون واقعا کار خاطره این نیست. مشکل و راه حل مال نمایشنامه نویسی عادیه و جایی تو خاطره نداره. چرا؟ چون همیشه تو واقعیت راه حل جلوی پای شخصیت های زندگی نیست. این به طبیعی بودن خاطره ات خیلی کمک میکنه که سریع یه راه حل نندازی جلوی پاشون و خوشحالشون کنی. جفتشون با ناراحتی داستان رو تموم میکنن چون بعضی اوقات تو زندگی راه حل خوبی بلافاصله وجود نداره. این هم با واقعی بودن داستانت کمک میکنه و هم اون محیط غم انگیزش رو حفظ میکنه تا آخر و با یه هپی اندینگ همه چیز رو خراب نمیکنه.


خیلی از پستت راضی بودم و چندین بار که خوندم مشکل خاصی نتونستم توش پیدا کنم. یک پست کامل با محتوای خوب ، با توصیفات خوب، دیالوگ های جالب.

دو تا مورد ولی در آخر میگم ،
اول اینکه معمولا خاطرات رو با فاعل اول شخص مینویسن. اینجوری خیلی بیشتر شبیه خاطره نویسی میشه. من خودم شخصا خیلی کم دیدم فردی خودش رو با سوم شخص تو دفترچه خاطراتش صدا کنه. با این حال اینقد پستت خوب بود که این مورد آسیبی بهش نزده بود.

دوم این مورد رو دارم میگم، چون اینقدر همه چیز کامل و خوب بود حیفه که چنین موردی توش نباشه. توصیف صحنه رو میتونستی یه ذره بیشتر کار کنی، آشپزخونه رو یه ذره توصیف میکردی مثلا. هوا را شاید یه ذره میتونستی بیشتر روش کار کنی. با توجه به حال غم انگیز پستت، هوا میتونست بارونی باشه. آشپزخونه میتونست کثیف و نامرتب باشه. اینجور چیزها که به پستت کمک کنه. هیچوقت توصیف محیطی که شخصیت هات توش حضور دارن رو فراموش نکن.


در کل، بهت افتخار می کنم که چنین پست قشنگی نوشتی. معمولا به اعضایی که اینجا میان میگم که برن 5 تا پست بزنن و بعدش برگردن برای نقد دوباره ولی با این پستی که زدی به نظرم نمیرسه اصلا نقدی نیاز داشته باشی. همین سطح رو جلو بگیر و رو به جلو برو.


با عشق جامعه بهتری می سازیم و از مرگ ماگل ها جلوگیری میکنیم دخترم، عشق مثل یه شمع تو تونل تاریکی هست. موفق باشی




پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
سلام محفلیا.
اینو میشه نقد کنین لطفا؟


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈


پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۰:۳۲ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نقد پست 330 **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد** نوشته شده توسط ماتیلدا استیونز

دخترم،

اول از همه باید برای فعالیت خوبت بهت تبریک میگم. خیلی ها ممکنه فعالیت زیادی داشته باشن ولی کیفیت کارشون پایین بیاد، اما شما هم از لحاظ کیفیت و هم از لحاظ کمیت سطح بالایی نگه داشتی. کیفیت خیلی مهم هست که فدای کمیت نشه و بهت تبریک میگم از این بابت.

اما وقتی گفتم 5 تا پست بفرست و بعد بیا برای نقد، به این منظور نبود که 5 تا پست همزمان نقد میشه. پست آخرت رو نقد میکنم و نیم نگاهی هم به بقیه پست ها دارم تا ببینم نکاتی که مهم هستن تو همشون رعایت شده یا نه. این برای دفعه بعد هم هست. هر پستی که تو انجمن محفل فرستاده بشه رو من میخونم، چه درخواست نقد بشه و چه نشه. معمولا برای اعضای تازه وارد محفل یه ذره بیشتر دقت هم میکنم که بتونم نکاتی رو بهشون بگم.

خب بریم سراغ پستت ،

نکته ای که در مورد دیالوگ ها دفعه پیش گفتم رو رعایت نکردی. این بار البته خیلی منظم تر نوشته بودی و از دفعه پیش پیشرفت کرده بود ظاهر پست و دیالوگ ها. شاید هم من نتونستم منظورم رو خوب برسونم و این دفعه سعی میکنم واضح تر بگم. این بخش پستت رو نگاه کن :

نقل قول:
-این کوییدیچ لعنتی، دست از سرمون بر نمی داره که!

من و هافلی ها تو راه تالار هافل بودیم و سر کوییدیچ و کلا ترم، بحث می کردیم. همه می گفتند:" بیاین خودمونو به مریضی بزنیم که نه بیایم کلاس نه کوییدیچ" که البته من سر کوییدیچ، کاملا موافق بودم.

دورا با صدایی بلند گفت: خب... اگه رفتیم کوییدیچ، من دوست دارم که حمله باشم.

سدریک گفت: خب کی دوست داره که حمله نباشه؟

- من!!

همه رویشان را به روی من، برگرداندند ...


-این کوییدیچ لعنتی، دست از سرمون بر نمی داره که!

من و هافلی ها تو راه تالار هافل بودیم و سر کوییدیچ و کلا ترم، بحث می کردیم. همگی میگفتن که خودمون رو به مریضی بزنیم و نه به کلاس و نه به کوییدیچ بریم. من هم موافق بودم کوییدیچ رو نریم. دورا با صدایی بلند گفت:
-خب... اگه رفتیم کوییدیچ، من دوست دارم که حمله باشم.

سدریک گفت:
-خب کی دوست داره که حمله نباشه؟
- من!!


تفاوت نحوه نوشتن بالا با اونی که خودت نوشتی رو مقایسه کن. بخش به مریضی زدن نیاز نبود اصلا در حالت دیالوگ بشه و میتونست یه برنامه باشه که تو داری تعریف میکنی. بعدش هم با کمی بازی با "اینتر" و بالا پایین کردن دیالوگ نسبت به توصیف ها، ظاهر پست یه ذره منظم تر میشه.
برای این رو دیالوگ ها تاکید زیاد دارم چون که اولا ظاهر پست خیلی مهم هست. پست باید یه جوری باشه که وقتی خواننده میاد سریع بخواد بخونتش. دوم اینکه برای خواننده سخت میشه اگر پستت تبدیل به یه پازل بشه که نیاز به فکر زیاد داشته باشه برای فهمیدن موضوع اصلی داستان.
دفعه بعدی که برای نقد اومدی، میخوام که ادوارد بونز پستت رو نقد کنه تا ایشون هم نظراتشون رو بگن. اینجوری میتونی چند تا نظر رو مقایسه کنی و یه سبک نوشتن دیالوگ خاص خودت رو پیدا کنی. من شدیدا مخالفم که همه طبق نقد های من و پست های من بنویسن و خاص بودن رو ترجیح میدم.


---
حالا بیا در مورد عوض کردن صحنه با هم صحبت کنیم. چیزی که هم تو این پستت انجام دادی و هم تو پست های قبلیت. ببین وقتی میخوای صحنه رو عوض کنی، باید خیلی مشخص باشه که فکر خواننده رو آماده کنه. راه حل پیشنهادی من اینه که بین دو تا صحنه یه ذره فاصله بذاری و بعد صحنه جدید رو به حالت بولد (بزرگ) در بیاری. برای مثال :

صحنه 1
صحنه 1
صحنه 1


پشت دیوار تالار ریونکلاو:

صحنه 2
صحنه 2
صحنه 2


شب تر :

صحنه 3
صحنه 3
صحنه 3

هم با یه ذره فاصله و هم با بولد کردن تیتر صحنه جدید، قشنگ متمایز میشه از قبلی.


---
نکته خیلی مثبتی که تو پستت دیدم خلاقیت تو نوشتن هست. خیلی خوب میتونی سوژه جالب پیدا کنی و در موردش بنویسی. از اول هم خوب داستان رو جلو میاری و به پایان میرسونی. اول داستان مثلا من اصلا نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته و آخر داستان با یه ذره مخفی کاری از قصد تونستی داستان رو خیلی خوب تموم کنی. از این نظر اصلا مشکلی نداری و مشخص هست که فکر خیلی خلاقی داری. یه ذره هنوز رو توصیف شخصیت و صحنه ها تمرین بیشتر نیاز داری که به مرور زمان با هم بهترش میکنیم. فعلا این دو نکته بالایی که گفتم رو تمرین کن و سعی کن بهترشون کنی.


پیشرفت خوبی تو پست هات دیدم، همینجوری رو به جلو پیش برو.







پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
سلام. میشه سه پست آخر همانند یه سفید اصیل بنویسین و یه پست جبهه ی سفید در تاریخ رو نقد کنین. همونطور که خودتون گفته بودین، چهارتا نوشتم.


Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.