هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
هوریس که مدتی بود به پشت در آشپزخانه‌ی قصر مالفوی‌ها رسیده بود، متوجه گفتگوی لوسیوس و نارسیسا میشه و با شنیدن ایده‌ی لیوان ساختنِ لوسیوس، لبخند مرموزی گوشه‌ی لب‌ش نشست:

-

و راهی که رفته بود را پاورچین پاورچین به سالن برگشت.

لردسیاه مشغول جواب دادن به سوال تاتسو بود، که هوریس با گردنی کج شده وارد شد:

- ارباب من رفتم گوشه‌ای نشستم و به کارهای بد و سوالات درستی که میتونم بپرسم فکر کردم و برگشتم. پشیمان و نادمم. قول میدم سوال بعدی رو درست بپرسم. میبخشید ارباب؟ ببخشید!

لردسیاه با تفاخر به هوریس نگاه میکنه و با بیتفاوتی دستش رو تکون میده که یعنی برگرد سر جات بتمرگ!

- بله! میگفتیم تاتسو! خیر ما علاقه‌ای به حمل یک کاتانا نداریم. همین نجینی رو حمل می‌کنیم روی سرمون، که از سرتون هم‌ زیاده!

- فس!

- بله فس! سوال بعدی!

فنریر دستش را برای سوال پرسیدن بالا برد که تقه‌ی کوتاهی به در سالن خورد، سپس نارسیسا و پشت سرش لوسیوس وارد شدند. لیوانی سفالی در دست لوسیوس بود.

نارسیسا کنار مرگخوارها نشست و لوسیوس جلو رفت و لیوان را روی میزی که کنار دست لرد بود گذاشت و او هم برگشت و کنار نارسیسا نشست. هر دو زیرچشمی به لرد نگاه میکردند.

- خیلی طول‌ش دادید. ما بسیار تشنه بودیم!

و لیوان را برداشت و لاجرعه سرکشید. نارسیسا و لوسیوس به لرد زل زده بودند. ظاهرا چیزی متوجه نشده بود. خیلی نامحسوس نفس راحتی کشیدند:

-

- سوال بعدی!

چشمان هوریس برقی شیطانی زد و دستش را تا آنجا که میتوانست بالا برد!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
سمت دیگه - نزد نارسیسا و لوسیوس:

- از کجا لیوان بیاریم؟
- از کجا آب بیاریم؟

هر سوالی که مطرح می‌شد، حیاتی‌تر از سوال قبل بود. خاندان ورشکسته‌ی مالفوی در وضعیت خوبی به سر نمی‌بردن.
نارسیسا و لوسیوس گوشه‌ای از جایی که باید آشپزخونه می‌بود، ولی عاری از هرگونه وسیله‌ای بود نشسته بودن و پاتیل چه کنم چه کنم به دست گرفته بودن. خب البته وضع مالیشون به خرید پاتیل هم قد نمی‌داد، در نتیجه به صورت خیالی پاتیل چه کنم چه کنم به دست گرفته بودن.

- فهمیدم!

نارسیسا با تعجب به لوسیوس که ناگهان از جاش بلند می‌شه و سرگرم کندن گوشه‌ای از زمین می‌شه نگاه می‌کنه.
- چیو فهمیدی؟ چی کار داری می‌کنی؟
- گِل! سفال! می‌خوام لیوان سفالی بسازم. ما دیگه لیوان داریم خانوم!

نارسیسا با چهره‌ای سرشار از تحسین به همسر باهوشش چشم می‌دوزه. اما هنوز چیزی کم بود...
- آب از کجا میاری؟ با خاک خشک که نمی‌تونی لیوان بسازی! می‌دونی که چون قبض آبو ندادیم قطع کردن.
- تف!
- می‌خوای تف به خورد ارباب بدی؟

لوسیوس دست از کندن زمین برمی‌داره و دقایقی به آسمون زل می‌زنه و مشغول انجام محاسباتی می‌شه.
- خب، هم آره هم نه. تف برای ساخت لیوانه فقط. بعدش از آب‌های باقی‌مونده تو لوله‌های خونه برای پر کردن آب توی لیوان استفاده می‌کنیم.

اون روز، روزِ انفجار مغزها بود. لوسیوس حسابی با ایده‌های درخشانش همسرشو تحت‌تاثیر قرار داده بود!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۲ ۰:۴۰:۴۱

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۳:۱۹ دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
- ارباب؟

- هوریس؟

- ارباب علم بهتره یا ثروت؟

- ثروت!

- ارباب ولی شما اون‌روز گفتید علم!

- علم رو برای شما گفتیم. ولی امروز داریم جواب سوالات شخصی رو میدیم. ما ابتدا علم اندوختیم تا ارباب شدیم. الان ثروت فقط برای شخص ما بهتره!

-

- و برای فرزندِ ما!

- ارباب پس اگر ما هم علم بیاندوزیم ارباب میشیم؟!

- چشم به جایگاه ما دوختی؟!

- آخ! نه ارباب! نه! فقط برای معلومات شخصی بود!

- ولی این سوال غلطه! از جلوی چشم ما دور شو!

هوریس از در سالن بیرون میره و وارد راهروی منتهی به آشپزخونه میشه.

- سوال بعدی!


ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱ ۳:۲۶:۲۵

"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۹۷

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
بلاتریکس بر روی صندلیش کمی جابجا شد و چند بار با آرنجش به نارسیسا که در کنارش نشسته بود سقلمه زد.
نارسیسا با ناراحتی خود را کنار کشید و زیر لب غرولندی کرد.
_عه به من چه آخه؟ من اینو نمیپرسم... خودت بپرس...

لرد صدای پچ پچ نارسیسا را شنید.
_ نارسیسا؟ چیزی گفتی؟ سوالتو بلند بپرس.

چشمان بلاتریکس از ذوق برقی زد و نارسیسا با خجالت سوال بعدی را ناچارا مطرح کرد.
_ امم... ارباب... شما از بین مرگخواراتون کدوممون رو بیشتر دوست دارید؟

لرد اخمی کرد.
_ ما هیچکس رو دوست نداریم نارسیسا. از همه بدمون میاد. ستنیگ کارخانه ایمون اینجوری بوده. فقط از بعضی ها کمتر و از بعضی ها بیشتر بدمون میاد.

بلاتریکس ناامیدانه آه کوتاهی کشید.

لرد بعضی های خاص را با نگاهش از نظر گذراند و روی لوسیوس متوقف شد.
_ آهان.. مثلا همین لوسیوس! ما خیلی بیشتر ازش بدمون میاد. دو ساعته اینجا دهنمون خشک شد از بس سوال جواب دادیم، یه لیوان آب هم برای ما نیاورد!

لوسیوس سعی کرد نگاهش را از لرد بدزدد ولی سنگینی نگاه لرد او را مجبور به واکنش کرد.
_ ببخشیـ... ارباب... الان... چشم...

و با بیشترین سرعتی که امکان داشت از سرسرا خارج شد. مدتی بعد نارسیسا نیز به دنبال همسرش از سرسرا خارج شد. آنها باید هرطور شده برای پذیرایی از لرد چیزی دست و پا می کردند.


_ سوال بعدی!


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۲ ۱۲:۵۸:۰۵

?Why so serious


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه جلسه گپ و گفتگویی تو قصر مالفوی ها ترتیب داده. همه مرگخوارا دعوت شدن.
مرگخوارا آزادن که هر سوالی دوست دارن بکنن و لرد باید جواب بده.
مرگخوار ها بعد از چک شدن توسط دو درخت کاج که جلوی در کاشته شدن وارد قصر می شن.
مالفوی ها ورشکست شدن و اموالشون توقیف شده. هیچی ندارن. ولی نمی خوان لرد و مرگخوارا اینو بفهمن.
بانز از لرد می پرسه که چرا نتونسته هری پاتر رو شکست بده و لرد عصبانی می شه.

............

لرد سیاه اخم هایش را در هم کشید.
-تو این قصر هم که اصلا از یک ارباب پذیرایی شایسته ای نمی شه. ما احساس گرسنگی می کنیم.

لوسیوس با استرس تکانی خورد و به نارسیسا نگاه کرد. لرد سیاه ادامه داد:
-پرسیدیم کسی سوالی نداره؟

-چرا ارباب ...من سوالمو مطرح کرده بودم. چرا شما موفق به شکست دادن کله زخمی...

این بار فقط نگاه لرد نبود که به نقطه خالی ای که صدای بانز از آن مکان به گوش می رسید، خیره شد...این بار همه مرگخواران کنجکاو بودند که بدانند آیا بانز از جانش سیر شده که این سوال را برای سومین بار مطرح می کند؟

لرد سیاه لبخندی زد...و البته که لبخند لرد از هر اخمی خطرناک تر بود.
-دست بردار نیستی...نه بانز؟ باشه. ما فرمودیم به هر سوالی جواب می دیم و خواهیم داد. مطمئنیم بعدا در خانه ریدل ها با تو مواجه خواهیم شد. بانز...می فهمی بانز؟...خب! جواب سوالت اینه که ما با این ابهت اصلا در شانمون نیست بریم گوش اون بچه مدرسه ای رو بگیریم و بیاریم به حضورمون...و ظاهرا مرگخوارای نداریم که این کار رو برامون انجام بده. در نتیجه کله زخمی داره خوش و خرم می زیه.

آرسینوس از فعل "می زیه" بسیار خوشش آمد و آن را در دفترچه یادداشت طلایی رنگی ثبت کرد تا در یکی از سخنرانی های پادشاهی اش بکار ببرد.

لرد رو به جمع کرد.
-سوال بعدی!





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
لرد چوبدستیش رو بالا می‌بره و جایی که فکر می‌کرد بانز نشسته رو هدف می‌گیره.
- آواداکداورا!

بووومب

زمین کنار آرسینوس به اندازه‌ی چند متر سوراخ می‌شه و میره پایین. آرسینوس به سوراخ که فقط چند میلی‌متر ازش فاصله داشت نگاه می‌کنه و آب دهنش رو قورت می‌ده.

چند لحظه سکوت می‌شه.
گویا بانز مرده بود. لرد می‌خواست چوبدستیش رو پایین بیاره که...

- ارباب چرا عصبانی شدید؟

لرد دوباره چوبدستیش رو بالا می‌بره.
- تو کی هستی که ما نمی‌بینیمت؟

آرسینوس دیگه از جا نمی‌پره و اظهار وجود نمی‌کنه.

- سینوس؟
- سلام ارباب، خوبید ارباب؟ به جون ماسکم من نبودم ارباب!
- می‌دونیم سینوس. دفعه‌ی بعد آوادامون خطا نمیره.

بانز که گویا متوجه سوال اشتباه‌ش شده دیگه حرفی نمی‌زنه. صدای خش خش پر کردن چاله به گوش می‌رسه. چاله خود‌به‌خود پر می‌شه و صدای تِپ نشستن شنیده می‌شه.

لرد واسه یه ثانیه وسوسه می‌شه که چوبدستیش رو برداره و کار این نامرئی رو تموم کنه. ولی بعد ترجیح میده ترسوندن مرگخوارا در همین حد بمونه.

چوبدستیش رو می‌ذاره بغل‌دستش.
- اینجا آزادی بیان برای پرسیدن سوال از ما برقراره. خب... کسی سوالی نداره؟


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
لرد ابتدا شرمنده می‌شه، بعد ناراحت، سپس عصبانی و در نهایت بی‌تفاوت. و این‌چنین می‌شه که در اثر احساسات متفاوتی که به لرد دست می‌ده، صورتش مدام تغییر رنگ می‌ده و مرگخواران رو زمین خشک و خالی نشسته در مقابلشون لردی رنگین‌کمونی رو مشاهده می‌کنن.

البته که این تنها تصوری بود که مرگخوارا از عکس‌العمل لرد داشتن و حقیقت زمین تا آسمون فرق داشت. واکنش حقیقی لرد نشستن بر سرجاش و خودش رو به کوچه هری چپ زدن بود.
- لوسیوس! تا جایی که یادمونه آخرین بار دستوری بهت داده بودیم.

لوسیوس که دوست نداشت از دستش استفاده ابزاری بشه، سعی می‌کنه بحث رو به جای اصلیش برگردونه.
- ارباب گفتم درست نیست وسط جواب دادنتون به سوال راه بیفتم بیام اونجا. بی‌احترامی به وجود مبارکتون بود!

اما لرد هم لردی نبود که با این حرفا بلرزه.
- فرمودیم پاشو بیا اینجا ببینیم!

لوسیوس که دیگه بهانه‌ای تو آستین نداشت، به ناچار از جاش بلند می‌شه و برای ایفا کردن نقش تکیه‌گاه برای لرد جلو میاد.

- ارباب چرا به من بی‌توجهی می‌کنین؟
- تو کی هستی که ما نمی‌بینیمت؟

آرسینوس هیچ فرصتی رو برای اظهار وجود از دست نمی‌ده.
- سلام ارباب، خوبید ارباب؟ پاسخ سوالتون تک مرگخوار نامرئیتون یعنی بانزه.
- خودمون می‌دونیم سینوس. بیست سوالی که مطرح نکردیم خوش‌حال شدی به جواب رسیدی. حتما دنبال جایزه‌تم می‌گردی!
- عه از کجا فهمیدین ارباب؟ بله ارباب لطف می‌کنین. ... آخ!

آخ آرسینوس حاصل از کنده شدن تار موهاش به خاطر سوال داشتن بانز بود. لرد نگاه ترسناکشو ابتدا به آرسینوس و سپس به جایی که حدس می‌زد بانز نشسته باشه می‌ندازه. بلکه این‌بار بانز متوجه بشه سوالش از اون دست سوالاتی که نباید بپرسه نباید باشه.
- آفرین! دفعه پیش سوالتو جواب ندادیم چون به شیوه‌ای که گفتیم نبود. حالا بپرس!
-ارباب... چرا شما موفق به کشتن کله زخمی نشدین؟

به نظر میومد بانز نکته رو نگرفته بود و لرد هم راهی برای فرار نداشت!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-ار...ار...باب!

چشمای لرد سیاه بین مرگخوارا جستجو میکنه.
-این کیه داره در محضر ما عر عر میکنه؟ سینوس؟

آرسینوس معترضانه از جا بلند میشه.
-سلام ارباب...خوبید ارباب؟ ارباب همونطور که بارها استحذان کردم، من جیگر با گاف مکسورم و هیچ ارتباطی با اون حیوونی که مد نظر شماست...

-سکوت کن سینوس! نمیدونیم استحذان چیه، ولی مطمئنیم کار بدی کردی. یه بار اسمتو بردیم دو ساعته داری سخنرانی میکنی. و سلام سینوس. خوبیم سینوس! دهنتو بسته نگه دار سینوس.

آرسینوس بالاخره رضایت میده ساکت بشه و میشینه سر جاش. ولی عر عر ادامه داره.

-ار...باب...من خسته شدم!

لرد دیگه جدی جدی عصبانی میشه.
-این کیه خسته شده؟ به ما چه که خسته شده. از اونجا شبیه تختخواب به نظر میرسیم؟ سینوس؟

آرسینوس آماده میشه که ازخودش دفاع کنه ولی دستی نامرئی دهنشو میگیره.
-آرسینوس نیست ارباب...منم...یه ساعته دستمو بلند کردم سوال کنم. ولی شما نمیبینین.

-ما چگونه ببینیمت بانز؟ از این به بعد اگه سوالی داشتی یک تار موی سینوس رو بکن...ما متوجه میشیم. حالا سوالت چیه؟

-ارباب...چرا شما موفق به کشتن کله زخمی نشدین؟


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۹:۱۸ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۷

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
- بپرس پات.
- واقعا؟
- بله واقعا.
- یعنی واقعا واقعا دیگه؟
- بله واقعا واقعا.
- خب ممنون.

پاتریشیا دستش را پایین آورد و با این افکت () به لرد خیره شد. 

- خب بپرس دیگه!

پاتریشیا نیشخندی زد.
- پرسیدم ارباب.
-
- بله دیگه ارباب . پرسیدم واقعا؟ شمام گفتین واقعا بعد که دیدم موافقت کردین گفتم واقعا واقعا؟ و شما هم گفتین واقعا و خب... منم جواب سوالمو گرفتم دیگه!
-
- نگرفتم؟
- پات!آخه بعد از این همه وقت...
-Always.
-

- ارباب ارباب من یه سوال بپرسم!

لرد نگاهی به کراب کرد.
- بپرس.
- ارباب این رژ قرمزه که زدم به من می یاد ، یا صورتی بزنم؟ می دونم که هر دوش بهم می یاد ولی با کدوم خوجل تر می شم؟
-


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
یارانِ روی زمین خشک و خالی نشسته لرد سیاه به یکدیگر نگاه کردند. نگاه هایشان همزمان پر از ترس و شوق بود. بهرحال بار اولی بود که اینهمه آزادی داشتند که از لرد سوال بپرسند.
لرد سیاه با بی حوصلگی به مرگخوارانش نگاه کرد.
- نمیپرسید؟ فقط آوردینمون اینجا وقتمون رو تلف کنید؟

رودولف دستش را با حالت اجازه گرفتن، بالا برد.
- ارباب میخوایم بپرسیم، منتها نشیمنگاهمون خشک شده بر اثر سرمای زمین.

لرد سیاه نگاه مرگباری به لوسیوس و نارسیسا انداخت.
- بهرحال... این میز ما هم پشتی نداره. کمر و پشت مبارکمون داره خسته میشه. اما غر نمیزنیم. چون خیالمون راحته که لوسیوس الان میاد و دستان نحسش رو میذاره پشتمون و پشتی میزمون میشه. شما هم سعی کنید گرما در نشیمنگاهتان باشد، نه در صندلی ای که روی آن نشسته اید.

مرگخواران که حتی یک کلمه از سخنان سنگین لرد سیاه را نفهمیده بودند، ترجیح دادند با یک دست و سوت و جیغ و هورا، قضیه را ختم به خیر کنند.

انعکاس صدای جیغ و دست و سوت و هورای مرگخواران، در کل عمارت خالی میپیچید و گوش های لرد را بسیار اذیت میکرد.
لرد هم چون اصلا دوست نداشت گوش هایش اذیت شوند و سمعک لازم شود، به سرعت دستش را برای دعوت کردن مرگخواران به سکوت، بالا آورد. سپس گفت:
- مرگخواران ما... سوال هاتون رو بپرسید. یا مجبور میشیم همه تون رو روی همین زمین خشک، خالی و البته سرد دفن کنیم.

مرگخواران آب دهانشان را با شوق قورت دادند، و سپس اولین مرگخوار دستش را برای پرسیدن سوال مورد نظرش از لرد سیاه، بالا آورد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.