لرد ابتدا شرمنده میشه، بعد ناراحت، سپس عصبانی و در نهایت بیتفاوت. و اینچنین میشه که در اثر احساسات متفاوتی که به لرد دست میده، صورتش مدام تغییر رنگ میده و مرگخواران رو زمین خشک و خالی نشسته در مقابلشون لردی رنگینکمونی رو مشاهده میکنن.
البته که این تنها تصوری بود که مرگخوارا از عکسالعمل لرد داشتن و حقیقت زمین تا آسمون فرق داشت. واکنش حقیقی لرد نشستن بر سرجاش و خودش رو به کوچه هری چپ زدن بود.
- لوسیوس! تا جایی که یادمونه آخرین بار دستوری بهت داده بودیم.
لوسیوس که دوست نداشت از دستش استفاده ابزاری بشه، سعی میکنه بحث رو به جای اصلیش برگردونه.
- ارباب گفتم درست نیست وسط جواب دادنتون به سوال راه بیفتم بیام اونجا. بیاحترامی به وجود مبارکتون بود!
اما لرد هم لردی نبود که با این حرفا بلرزه.
- فرمودیم پاشو بیا اینجا ببینیم!
لوسیوس که دیگه بهانهای تو آستین نداشت، به ناچار از جاش بلند میشه و برای ایفا کردن نقش تکیهگاه برای لرد جلو میاد.
- ارباب چرا به من بیتوجهی میکنین؟
- تو کی هستی که ما نمیبینیمت؟
آرسینوس هیچ فرصتی رو برای اظهار وجود از دست نمیده.
- سلام ارباب، خوبید ارباب؟ پاسخ سوالتون تک مرگخوار نامرئیتون یعنی بانزه.
- خودمون میدونیم سینوس. بیست سوالی که مطرح نکردیم خوشحال شدی به جواب رسیدی. حتما دنبال جایزهتم میگردی!
- عه از کجا فهمیدین ارباب؟ بله ارباب لطف میکنین.
... آخ!
آخ آرسینوس حاصل از کنده شدن تار موهاش به خاطر سوال داشتن بانز بود. لرد نگاه ترسناکشو ابتدا به آرسینوس و سپس به جایی که حدس میزد بانز نشسته باشه میندازه. بلکه اینبار بانز متوجه بشه سوالش از اون دست سوالاتی که نباید بپرسه نباید باشه.
- آفرین! دفعه پیش سوالتو جواب ندادیم چون به شیوهای که گفتیم نبود. حالا بپرس!
-ارباب... چرا شما موفق به کشتن کله زخمی نشدین؟
به نظر میومد بانز نکته رو نگرفته بود و لرد هم راهی برای فرار نداشت!