هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲:۲۹ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷

آمی پاین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۴:۰۰ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از ما هم به جان شنفتن، سرورم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
مرگخواران با مشاهده ی چگونگی روش ایجاد اشتغال، بلافاصله دست به کار شدند. در حد فاصل پیدا شدن لینی، چند نفر از کارگرها از وسط به دو نیم شدند (آلت قتاله ی احتمالی = قمه/کاتانا/موچین-->کراب سریعاً موچینش را ضد عفونی کرد) چندتایی با جسمی غیر قابل شناسایی خفه شدند (آلت قتاله ی احتمالی = سیم هدفون) یکی دو نفر دیگر هرگز یافت نشدند (یک نفر آخرین بار نزدیک موهای بلاتریکس و دیگری، پشت سر هوریس دیده شد.) و بدین ترتیب...

- چندین نفر. تعدادی زیادی کارگر لازم داریم.

لرد هنوز دهانش را باز نکرده بود که خروار مرگ... کارگرها، کارگرهای بسیار مشتاق بر سرش خراب شدند:
- ارباب ما! ما! ما! ما!
- ارباب من که معجون می پزم...
- اگه فراموووووشم کنی...
- هرچی گوش میدی رو نخون که.

در انتهای صف بلاتریکس سرش را پایین گرفته بود و به سمت مرگخواران می آمد. به هر مرگخواری که می رسید، در جنگل انبوه موهایش ناپدید شده و استخوان هایش تا ابد در حفره ی اسرار موهای بلاتریکس می ماند. البته موهای بلاتریکس هم ظرفیتی داشتند و در این میان، از تهشان، کارگری که دو دقیقه پیش بلعیده بود، شوت شد بیرون. هوریس تنها کسی بود که نمی توانست در این بزن بزن همگانی شرکت کند، چون اگر از جایش بلند می شد، کارگر پوستر شده ی زیرش را مدیر می دید. ابری متشکل از دست و پا و هدفون و مو و چربی و معجون در برابر لرد شکل گرفته بود. حتی لینی هم دیده نمی شد. قبل از آن که خودش را به لرد برساند، مشتی از میان ابر درآمده و او را قاپیده بود. در این لحظه که نسل مرگخوارها داشت از میان برداشته می شد (سامورایی با کسی شوخی نداشت. همینطور هم موهای بلاتریکس.) سرانجام...
- ساکــــــــت!

مدیر عربده ای زد و ابر از حرکت ایستاد. صدای ویزویز خفیفی همچنان شنیده می شد، که وقتی گویل آب دهانش را قورت داد، آن هم قطع شد.

- خودم انتخاب می کنم! آدم هاتون رو بفرستید تک تک باهاشون مصاحبه می کنم ببینم چه کاری ازشون بر میاد.

به سمت مثلا دفتر مدیریتش رفت و در را بست.


I will keep quiet
You won't even know I'm here
You won't suspect a thing
You won't see me in the mirror
But I crept into your heart
You can't make me disappear
Til I make you


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
-البته که داره...لیــــــــنی؟

در حالی که لرد سیاه داشت کارگری به نام لینی را صدا می زد، مامور موزه ای معترض شد.
-ببخشیدا...گفتم کارگر. وسایل موزه رو که می بینین... سنگینن. حساس هم هستن. کلی کار دیگه هم داریم که یه خانوم از پسش بر نمیاد. می شه لطف کنین و یک آقا...

لرد سیاه بدون این که تغییری در حالت چهره اش داده شود، مخالفتش را ابراز کرد.
-نمی شه. ما مخالف تبعیض جنسیتی هستیم. شما هم باشید! کار بدیه. همین لینی از سرتون هم زیاده. کارگریه زبر و زرنگ و تند و تیز. تازگیا دمبل کار کرده، عضلات بازوش کلی رشد کردن. خودمون دیدیم داشت اشیای دوبرابر هیکل خودش رو حمل می کرد.

مامورزیاد قانع نشده بود. ولی با شنیدن این همه تبلیغ، ساکت شد. شاید حق با آقای ریدل بود و او باید فرصتی به این خانم شوالیه قوی هیکل عضلانی زورمند می داد. تبعیض جنسیتی بسیار بد بود!

صدای فریاد لردسیاه، دوباره بلند شد.
-لیــــــنی! سریع خودتو به اینجا برسون. برات ایجاد اشتغال کردیم!




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
خلاصه:
مشنگا اومدن و اعلام کردن که خانه ریدل‌ها باید تبدیل به موزه بشه. لرد و مرگخوارا تصمیم می‌گیرن این تهدیدو تبدیل به فرصت کنن و اجازه این کارو به مشنگا بدن. اینطوری هم پولای مشنگا رو برای بازدید به جیب می‌زنن، هم کلی مشنگ برای شام نجینی ازونجا بازدید می‌کنن و ازین دست استفاده‌ها مرگخوارا می‌تونن از حضور روزانه‌ی مشنگا در اونجا بکنن.
فعلا به ترتیب فنریر و رودولف، با کشتن مشاور و مستخدم، این شغلا رو خودشون پر کردن تا تو خونه ریدل‌ها موندگار شن و تو ساخت موزه کمک کنن!
حالا توجه مامور به لرد جلب شده که یه گوشه وایساده و کمکی نمی‌کنه...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

لرد برای بار دوم هم آقای ریدل نامیده شده بود و هم به صورت مفرد مورد خطاب قرار گرفته بود. بالاخره صبر لرد هم حدی داشت!

- ارباب یادتون باشه که قرار شد تهدیدها رو به فرصت تبدیل کنیم.

لرد برمی‌گرده و دنبال پیکسی ویز ویزوش که مزاحم طرز کشتن مامور شده بود می‌گرده. اما لینی برای قرار گرفتن در موزه بعنوان حشره خشک‌شده، در سمت دیگه‌ای مشغول سر و کله زدن با مشنگا بود.
به نظر میومد ویز ویز مداوم لینی اطراف لرد، باعث شده بود لرد هر از گاهی حتی با وجود نبود لینی حضورشو حس کنه. به هر حال همین چند لحظه وقفه، فکریو به ذهن لرد می‌ندازه.

- با شما بودم آقای ریدل! کمکی که نمی‌کنین، حداقل تو دست و پا واینسین.
- داریم کمک می‌کنیم!

مامور بعد از هدایت کارگری به سمت طبقه‌ی بالا به سمت لرد برمی‌گرده.
- چه کمکی؟
- ما بنگاه آدم هستیم. بهتون آدم می‌دیم تا براتون کار کنن. تا الان دو تا از خدمه‌مونو در اختیارتون قرار دادیم.

لرد اشاره‌ای به رودولف و فنریر می‌کنه.
- همچنین امر بزرگ نظارت از بچگی بر دوش ما قرار داشت و همیشه سنگینی سختی این کارو رو شونه‌هامون حس می‌کردیم. همواره اربابی بودیم پرمشغله!
- شغل نظارت آخه؟ اصن بنگاه آدم چیه دیگه آقا! نداریم! نشنیدیم! نمی‌خوایم!

همون موقع کارگری که به طبقه بالا هدایت شده بود در حالی که خون بالا میاورد میفته و می‌میره. عبور ویبره‌مانند هکتور از اینور کادر به اونور کادر نشون می‌ده که کار، کار خود معجون‌بِده‌ش بوده!
مامور با بدخلقی نگاهشو از کارگر مرده‌ش برمی‌داره.
- خیله خب! بنگاهتون یه کارگر داره به ما بده؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
خلاصه:
مشنگا اومدن و اعلام کردن که خانه ریدل‌ها باید تبدیل به موزه بشه. لرد و مرگخوارا تصمیم می‌گیرن این تهدیدو تبدیل به فرصت کنن و اجازه این کارو به مشنگا بدن. اینطوری هم پولای مشنگا رو برای بازدید به جیب می‌زنن، هم کلی مشنگ برای شام نجینی ازونجا بازدید می‌کنن و ازین دست استفاده‌ها مرگخوارا می‌تونن از حضور روزانه‌ی مشنگا در اونجا بکنن.
فعلا به ترتیب فنریر و رودولف، با کشتن مشاور و مستخدم، این شغلا رو خودشون پر کردن تا تو خونه ریدل‌ها موندگار شن و تو ساخت موزه کمک کنن!
حالا توجه مامور به لرد جلب شده که یه گوشه وایساده و کمکی نمی‌کنه...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

لرد برای بار دوم هم آقای ریدل نامیده شده بود و هم به صورت مفرد مورد خطاب قرار گرفته بود. بالاخره صبر لرد هم حدی داشت!

- ارباب یادتون باشه که قرار شد تهدیدها رو به فرصت تبدیل کنیم.

لرد برمی‌گرده و دنبال پیکسی ویز ویزوش که مزاحم طرز کشتن مامور شده بود می‌گرده. اما لینی برای قرار گرفتن در موزه بعنوان حشره خشک‌شده، در سمت دیگه‌ای مشغول سر و کله زدن با مشنگا بود.
به نظر میومد ویز ویز مداوم لینی اطراف لرد، باعث شده بود لرد هر از گاهی حتی با وجود نبود لینی حضورشو حس کنه. به هر حال همین چند لحظه وقفه، فکریو به ذهن لرد می‌ندازه.

- با شما بودم آقای ریدل! کمکی که نمی‌کنین، حداقل تو دست و پا واینسین.
- داریم کمک می‌کنیم!

مامور بعد از هدایت کارگری به سمت طبقه‌ی بالا به سمت لرد برمی‌گرده.
- چه کمکی؟
- ما بنگاه آدم هستیم. بهتون آدم می‌دیم تا براتون کار کنن. تا الان دو تا از خدمه‌مونو در اختیارتون قرار دادیم.

لرد اشاره‌ای به رودولف و فنریر می‌کنه.
- همچنین امر بزرگ نظارت از بچگی بر دوش ما قرار داشت و همیشه سنگینی سختی این کارو رو شونه‌هامون حس می‌کردیم. همواره اربابی بودیم پرمشغله!
- شغل نظارت آخه؟ اصن بنگاه آدم چیه دیگه آقا! نداریم! نشنیدیم! نمی‌خوایم!

همون موقع کارگری که به طبقه بالا هدایت شده بود در حالی که خون بالا میاورد میفته و می‌میره. عبور ویبره‌مانند هکتور از اینور کادر به اونور کادر نشون می‌ده که کار، کار خود معجون‌بِده‌ش بوده.
مامور با بدخلقی نگاهشو از کارگر مرده‌ش برمی‌داره.
- خیله خب. بنگاهتون یه کارگر داره به ما بده؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
لینی با شنیدن سخن لرد سیاه بال بال زد و وقتی خواست رو ی شانه های او بشیند، با فس فس های نجینی مبنی بر مخالفت با او را شنید، لیکن در جای خود باقی ماند.
- ارباب! چطور دلتون میاد از حشرات برای تزئینات استفاده کنید؟
- لینی یه لحظه بیا اینجا.

یلاتریکس یکی از بال های لینی را گرفته بود و او را کشان کشان به گوشه از تالار اصلی خانه ریدل ها می برد.
- لینی چرا داری نقشه اربابو خراب می کنی؟
- کدوم نقشه؟
- تو این فکرم آخه چجوری تو ریونی شدی؟ ارباب می خوان هر طور که شده ما اینجا بمونیم و نذاریم یه مو از خانه ریدل ها کم شه! فهمیدی؟
- خب از اول می گفتی دیگه! فهمیدم.
- فقط رفتیم کنار اونا هیپوگریف دیدی ندیدی! جوری نشون بده که تابلو نشه.

لینی و بلاتریکس به پیش جمع برگشتند. لینی سعی کرد خود را مشتاق نشان دهد.
- من خیلی دوست دارم جزو کلکسیون حشرات خشک شده شما بشم!
- اینجا موزه آثار طبیعی نیست، ولی ببینم چی کار می شه کرد باید با مشاورم... عه کو مشاورم؟

فنریر درحالی که داشت جنازه خونینی را در پشت ساعت زینتی پنهان می کرد، لبخندی زد و خون کنار دهانش را پاک کرد.
- عه... این مشاور شما بود! یکم زیادی پیر شده بود با سر رفت تو دیوار! به روح آرسینوس من کاریش نداشتم... اصلا من مشاور بشم؟ بلدما! یه بار معاون یه جن... اون که آرسینوس بود! ولی می تونم مشاور شم!

مامور آهی کشید.
- چه می شود کرد! از این به بعد مشاورم تویی، تا اطلاع ثانوی. وقت ندارم یکی دیگه پیدا... عه! کجا می بری اونا رو؟ بیارشون پایین! آقای ریدل شما هم یه کمکی بکنین دیگه!


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۷ ۱۷:۱۸:۲۵

اگر بار گران بودیم رفتیم!


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۲:۲۰ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
لردسیاه کمی به فکر فرو رفت تا راه حلی برای مشکل پیش رو پیدا کند.
-اهم... ما مایلیم در تامین نیرو به شما کمک کنیم.
-برو برو عزیز من شما برو استراحت کن...ما نیرو نیاز نداریم.
-خیر نمیشه! نمیریم! ما مصریم که حتما این رو به عنوان... به عنوان...آهان! مسختدم بله مستخدم! به شما غالب کنیم.

لرد سیاه این را گفت و همزمان یقه رودولف را گرفت تا او را به عنوان مستخدم مذکور حضار معرفی کند اما این بار لردسیاه رودست خورده بود چون رودولف یقه ای برای گرفتن نداشت...! بنابراین لردسیاه موهای رودولف را گرفت و او را به میان جمع حضار کشاند. بله لردسیاه هیچ وقت رودست نمیخورد!

-آقا جان میگم ما یه مسختدم داریم اوناهاش بنده خدا صحیح و سا....

هنوز جمله منعقد نشده بود که مستخدم از روی چهارپایه ای که رویش ایستاده بود زمین خورد و مرد!
بله!... کاملا اتفاقی و بدون دخالت هیچ طلسمی از سوی لردسیاه مسختدم از پنجره به بیرون پرتاب شده بود...

-خیر سالم نیست. مرد! ما نکشتیمش خودش خیلی اتفاقی مرد...
-باشه استخدامه... یکی اتاق مستخدمو به این نشون بده...
-به اون باکمالاته که رو پله وایساده بگید نشونم بده.
-اون مجسمه آفرودیته...

لردسیاه امیدوار بود که بتواند به همین روش برای خودش و بقیه مرگخواران هم جایی میان موزه باز کند.

-به نظر ما توی موزه به این وزینی حتما چند تا از سوسک و حشره خشک شده ها که با سوزن ته گرد میچسبوننشون توی قاب عکس حتما نیازه...



تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
-اینا رو بذارین اون ور...اونا رو هم بذارین این ور. میزا رو کاملا بکشین طرف دیوار. آقای ریدل...شما هم یه کمکی بکن!

خشم سر تا پای لرد سیاه را فرا گرفت. آقای ریدل خطاب شده بود و از او درخواست کمک شده بود و تازه، بصورت مفرد مورد خطاب قرار گرفته بود!

با چهره ای که نارضایتی اش را به خوبی نشان می داد به زن مشنگ نزدیک شد.
-شما...چطور...تونستین...

-آخی...راس می گیا. تو که نمی تونی کمک کنی. برو استراحت کن. غصه نخور. علم پیشرفت کرده. شاید خوب شدی.
-ما بیمار نیستیم! اربابی هستیم سالم و سعادتمند.

مشنگ که کارهای زیادی برای انجام دادن داشت سری تکان داد و از لرد سیاه دور شد.
-حتما...حتما سالمی...آهای...برای چی وایسادین؟ همه تابلو ها رو بردارین. قراره تابلو های عتیقه جاشون بزنیم. محفظه های شیشه ای رو با فاصله بچینین. اون کیه اونجا داره می لرزه؟ اونو بندازین بیرون. موزه که جای ویبره رفتن نیست.

لرد سیاه تصمیم گرفت که خودش و یارانش قطعا داخل آن موزه بمانند! به هر شکلی که ممکن بود.




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
بعد از اینکه لرد از تشویق شدن توسط کف، دست، هورای مرگخوارا به خاطر ایده‌های درخشانش لبریز می‌شه، دستش رو به نشونه‌ی سکوت بالا می‌بره.
- یارانمون! الان سوالی پیش میاد که مایلیم بدونیم کدومتون از صورت سوالش مطلعید.

در چهره‌ی شگفت‌زده‌ی مرگخوارا اثری از هیچ‌گونه علامت سوالی چه ازنوع فارسی و چه از نوع انگلیسیش مشاهده نمی‌شه.
مرگخوارا متفکرانه دست به چونه می‌شن. اتاق پر از ابرهای حاصل از تفکر مرگخوارا می‌شه و هر از گاهی ایده‌ای از ذهن یکی از مرگخوارا جاری می‌شه.
لرد که از اظهار نظر یارانش سیراب شده بود، لازم می‌دونه کارا رو یه مرحله جلو ببره.
- اینکه حضور ما تو این موزه به چه شکل باشه و وظیفه‌ی خطیر راضی کردن اونا برعهده‌ی کیا باشه!

- وای ارباب شبیه فیلم شبی در موزه بشیم؟
- شایدم موزه‌ای بشیم با انسان‌های متحرک.
- یا حتی موزه‌ای با خدمه‌ی مرگخوار!

لرد که متوجه حرکاتی بیرون از پنجره شده بود با حواس‌پرتی جواب می‌ده:
- یارانمون! انرژی زیادی صرف توضیح بدیهیات به شما کـ... اون رودولفه بیرون؟

مرگخوارا ابتدا نگاهی به هم می‌ندازن و بعد همگی بدو بدو جلو میان و پشت سر لرد جمع می‌شن و به منظره‌ی بیرون پنجره زل می‌زنن.

رودولف پیش از وقت موعود جلسه رو ترک کرده بود و حالا در حال به نمایش گذاشتن بازوانش به دو مشنگ بود!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.