-کسى بهت نگفته خيلى پرويى؟
-تو هميشه بهم ميگى همسر عزيزم حتى اون اولا بهم ميگفتى عاشق همين پرو بودنت شدم يادت نيست؟؟
-نميخواد اشتباهاى گذشته رو يادم بيارى حالا چجورى سانحه س مصنوعی بسازيم؟
-اونو بسپر به همسر باهوشت
درهمين هنگام ارد سياه که حسابى عصبانى شده بود نجينى روانداخته بود به جون آلکتو و لينى؛
لينى:نجينى ترو خدا دس از سرم بردار آخه من کجاى معده تورو ميگيرم فکر کن يه ذره
لرد:اگر به حالت انسانيت تبديل بشى ميگيرى لينى ،تو پيش غذا وآلکتو غذاى اصلى ميشوين ما هم نارسيسيا ولوسيس را به عنوان تنبيه مي خوريم.
نجيى:فس
بلاتريکس کمى اطراف رابوکشيد وبعد داد زد:ارباااب بوى آتش مى آيد!!
-چه مي گويى بلا جديدا زياد توهم ميزنى بايد فکرى به حالت بکنم
لينى:ارباب من هم بوى سوختنى روحس ميکنم!
آشپزخانه:
-به نظرت ارزششو داره که بخاطرش آشپز خونه عزيزمو بسوزونى؟
-اگه مرتبط به ارباب و ورشکست شدن ما داشته باشه بله ارزششو داره زود باش بيشتر باد بزن دود تا پايين بره!
سالن غذا خورى:
آمى:ارباب خونه داره ميسوزه بايد بريم
-ما گشنمان است تا غذانخوريم جايى نميرويم اگر شما هم قصد رفتن کنيد نفرين تان ميکنيم جورى که نابود شوين وتورا هم زشت ميکنيم کارى ميکنيم شبيه به دامبلدور شوى!
بلا تريکس:اما ارباب اگر اينجا بمونيم همگى شبيه شما ميشيم!!
در همين بين لوسيوس يواشکى بانز رو بى هوش کرد و به آشپز خانه برد،-آتيش رو خاموش کن غذاى امشبو آوردم
-الان 3ساعته دارم سعى ميکنم اما خاموش نميشهه.........