لینی که به تازگی به خونه ریدلها برگشته بود، به محض ورود با زلزلهای چند ریشتری مواجه میشه.
- کجا بودی لینی؟ دنبال شاخک پیکسی میگشتم که بندازم تو معجونم!
قبل از اینکه هکتور به خودش بیاد، لینی نیشی به دماغ هکتور میزنه و بعد جیغ و ویزکنان به دنبال مکانی برای قائم شدن میگرده. با نمایان شدن کمدی، لینی به سرعت به سمتش شیرجه میره. اما تا در کمد باز میشه، اونجاس که لینی تازه میفهمه چه اشتباهی کرده و تو چه کمدی قدم گذاشته!
- اوپس!
لینی مقادیری میچرخه و بعد روی چیز نرمی فرود میاد.
- اوه چرا اینجا اینقد تاریکه؟
- هیس باش غریبه! مگه نمیبینی بانو خوابن؟
تاریکی به قدری زیاد بود که لینی حتی گویندهی دیالوگ رو هم نمیبینه.
- تو کی هستی؟ کجایی؟ اینجا کجـ...
همون موقع چیزی جلوی دهنشو میگیره.
- هــیـــس! گفتم بانو خوابن. چرا اینقد داد میزنی خب؟
گلبول سفید ابتدا نگاهی به اطراف میندازه و بعد از اطمینان از اینکه "بانو" همچنان در خواب به سر میبره، به سمت لینی برمیگرده.
- الان اگه دستمو کنار ببرم قول میدی آروم حرف بزنی؟
لینی با حرکت سرش موافقت میکنه و گلبول سفید دستشو از جلوی دهنش برمیداره.
- بانو کیه؟ تو چرا شبیه نقاشیای تو کتاب علوم راهنمایی هستی؟ سلبریتی هستی؟
- سلبریتی چیه دیگه؟ من گلبول سفیدم. گلبول سفید بانو نجینی!
لینی تا میاد گلبول سفید رو هضم کنه، نام نجینی همچون پتکی رو سرش فرود میاد.
- چی؟ نجینی؟ یعنی من... من تو بدن نجینیام؟
گلبول سفید مجددا با هر دو دستش به سمت دهن لینی یورش میبره.
- بابا تو مث که نمیفهمیا! الان ساعت 2 نصف شبه و بانو هم خوابن، خاموشی کامله. هرگونه رفت و آمد و تجمعات بیش از دو نفر ممنوعه!
- اممم مووومم مممم مماا... بابا راه خروج کدوموره؟ من باید قبل از بیدار شدن نجینی ازینجا برم!
گلبول سفید دست لینی رو میگیره و تو تاریکی سویی رو نشون میده. لینی همچون پیکسیهای نابینا، با احتیاط و در حالی که دستشو به دیوارهها گرفته بود، به سمت جایی که گلبول نشون داد خروجیه حرکت میکنه.
- چقد طولانیه... فک کنم ته دمش ظاهر شدم!
- هی غریبه! خیلی صدای قدمات بلندن. همینطوری ادامه بدی بانو رو بیدار میکنیا!
لینی که هرکار میکرد از یه طرف یه نفر بهش سرکوفت میزد، اینبار پاورچین پاورچین راه خروجی رو دنبال میکنه.
- روشنایی! من نجات پیدا کردم!
لینی به آرومی و در حد یک میلیمتر حرکت در ثانیه، دهن نجینی رو باز میکنه تا جایی که راه خروج براش باز میشه. بعد از اینکه یه سکتهی کوچیک با تکون نجینی میزنه، از طریق سوراخ کلید، از اتاق خارج میشه.
- گرفتمت!
هکتور در حالی که لینی رو از شاخک گرفته بود خوشحال و خندان به سمت آزمایشگاهش حرکت میکنه!