هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
فنریر با نگرانی دست دراز کرد تا دفترچه را از اربابش بگیرد و موارد را بررسی کند ...

ویــــژژژ .... هــــوشــت!

موجود نیمه عریانی که پوششش شباهت خاصی به تارزان داشت، از رفتار او نیز الگوبرداری کرد و آویزان به ریسمانی که مشخص نبود به کجا متصل است، تاب خورد و ضمن عبور از کنار لرد، دفترچه را از میان دست او و فنریر قاپید. موجود نیمه عریان که مدت‌ها بود آن حوالی رویت نشده بود، بالای کمد لرد فرود آمد و شروع به تورّق دفترچه کرد.

- رودولف! معلوم نیست این همه مدت کدوم گوری بودی و حالا در بدو ورود، گستاخانه دفترچه ما رو می‌قاپی؟

- به خواب زمستونی رفته بودم ارباب! می‌بخشین ارباب؟

- خواب زمستونی؟ از پارسال تا الان؟

- ما لسترنج‌ها خواب زمستونی طولانی داریم ارباب. تازه جد بزرگم خواب زمستونیش 5 سال طول می‌کشید ... من که دسته‌ی قمه‌ی اون بزرگوار هم نیستم.

لرد در این مدت افسانه‌های آبا و اجدادی رودولف را به دست فراموشی سپرده بود. ترجیح داد مجددا مغزش را با رکوردهایی که جد بزرگ رودولف جا به جا کرده بود اشغال نکند. نگاه غضبناکش را از چهره رودولف تا دستی که دفترچه در آن بود پایین ... در میانه راه متوقف شد!

- این‌ها چیه رودولف؟

در اطراف لرد، مرگخواران مشغول گریبان دریدن بودند و بلاتریکس برای پیش گیری از کشته شدن رودولف، در این صحنه حضور نداشت. علاوه بر مرگخواران، یوآن که از پنجره اتاق لرد در حال سرک کشیدن بود نیز جملاتی در رسای اخلاق و در مذمت مسمومیت سر داد که از پشت پنجره به گوش کسی نرسید و سپس از شدت فشار جان به جان آفرین تسلیم کرد. رودولف اما بی‌تفاوت به واکنش‌های عوام، با بی خیالی مطلق گفت:

- کدوما؟

- همین خالکوبیای بی‌ناموسی جدیدت!

هوریس برای جلو گیری از کف و خون بالا آوردن مرگخواران، به آباژور تغییر شکل داد و مقابل رودولف ایستاد. رودولف نیز طوری که گویا اصلا متوجه سوال لرد نشده باشد گفت:

- آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم ارباب! لیست ساحره‌های مجرد تمام مدت دست شما بود؟

- بهت دستور می‌دیم اون دفترچه رو تقدیم ما کنی رودولف.

- ببخشین ولی نمی‌دم ارباب. می‌بخشین ارباب؟

- یاران ما! بیارینش پایین این موجود بدوی رو تا خودمون به خشونت متوسل نشدیم.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۰:۴۰ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
- من نمی‌خوام داماد بشم! دست از سر ِ من بردارین!

فنریر هیچوقت تا به این اندازه لوس نبود. مدام لب ورچیده به اشلی و لینی غر می‌زد و انگار که دارند شکنجه‌اش می‌کنند، بغض کرده‌بود.

- من دیگه نمی‌تونم تمیزش کنم! این بستهء دوم صابونه!
- با این‌وجود اصلا تمیز به‌نظر نمیاد!
- پات رو بکش کنار!

نگاه اشلی و لینی ابتدا به کنارشان افتاد؛ جایی‌که گابریل با تمام قوا مشغول تی کشیدن ِ زمین بود، و سپس بالا آمد و با لبخندی حجیم به فنریر رسید.

***

- مطمئنی درش نیاریم گبی؟

گابریل دستی به چانه‌اش کشید و با نارضایتی گفت:
- چقدر عجولین شما! باید تا عمق وجودش رسوخ کنه خب! الان مطمئنین نم کشیده قشنگ؟

اشلی به فنریر که کاملا در عمق ِ وان ِ پر شده از تیرک و وایتکس بیهوش شده‌بود نگاهی انداخت.
- فکر کنم!
- خب پس بیارینش بیرون! حالا به مرحله دوم می‌رسیم که ایجاد تقارن در ظاهرشه!

گابریل با وحشت متوجه شد که مرحله دوم بسیار وقت‌گیر است؛ چرا که فنریر اصلا متقارن نبود.
- خجالت نمی‌کشی به یه گوشِت گوشواره می‌ندازی؟ ... خدای من! چرا هر کدوم از چشمات یه سمت‌و نگاه می‌کنن؟ رو ابروی راستت جای زخم ِ پنجه تسترال داری رو اون‌یکی نه؟ چطور ممکنه؟ پاشو بریم چیش تسترالا، پاشو!

فنریر اما جواب نمی‌داد؛ در واقع، آن‌قدر از محتویات وان خورده‌بود که تارهای صوتیش نتوانند مثل قبل عمل کنند. پس بی‌هیچ اعتراضی به دنبال گابریل کشیده می‌شد.

یک ساعت بعد، فنریر تر و تمیز و متقارن جلوی لرد سیاه ایستاده‌بود و لرد سیاه هم دنبال کیس‌های ممکن برای او می‌گشت. اهالی خانه ریدل تقریا مطمئن بودند کسی حاضر به ازدواج با فنریر نمی‌شود، اما گویا لرد همیشه می‌توانست کیس‌های مناسبی را پیدا کند‌. چرا که دفترچه‌اش را رو به فنریر گرفت و با ذوقی که نشات گرفته از احساس رهایی از دست فنریر بود گفت:
- همه اینا مناسبن! ما اربابی هستیم بسیار هوشمند!
- چ... چی؟ اینا مورد مناسبن؟


گب دراکولا!


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بعد از مدتی فنریر به هوش آمد...ولی هر گونه نگاه به آینه را شدیدا رد می کرد و بسیار هم خشمگین بود.
-بریم دیگه...بریم تموم بشه. این چه زندگییه برای من درست کردین؟

لحن بی حوصله و کلافه فنریر روی اشلی تاثیری نمی گذاشت. چون هر چه تاثیر بود، لحن لرد قبلا گذاشته بود.

-کجا بریم؟ مگه به همین سادگیاس؟ کلی مو ریخته روت...اگه نریخته بود هم یه وجب چربی نشسته روت. باید ترو تمیز بشی.

فنریر اصلا از این دو کلمه خوشش نیامد.
-تر؟ تمیز؟ ...نمی شه نشم؟ من معتقدم کسی که منو می خواد، باید همینجوری که هستم قبولم...

حرف فنریر با خالی شدن سطل آب یخ روی سرش قطع شد.

-چالش بود؟

لینی نفس نفس زنان تی بزرگی را روی زمین کشید تا به فنریر رسید و سرگرم تی کشی او شد.
-خیر! بهداشته...دهنتم باز کن...توشم باید تمیز شه.

اشلی به نوع تمیزکاری لینی معترض شد.
-چربیای این با یه سطل آب سرد که از بین نمی ره. با دو سطل آب گرم هم از بین نمی ره حتی. به نظرم باید مستقیما بجوشونیمش.




پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷

یوآن بمپتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۴:۳۲ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از اکسیژن به دی‌اُکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
خلاصه: آرسینوس رفته خواستگاری لاکرتیا بلک. وسط مجلس، یهویی فنریر از ناکجاآباد پیداش میشه و آرسینوس رو می‌خوره. برای همین، قضیه‌ی خواستگاری آرسینوس کلاً فراموش میشه و لرد تصمیم می‌گیره که برای فنریر آستین بالا بزنه.
حالا این وسط، اشلی وظیفه‌ی اینو به عهده گرفته که فنریرِ به اون بی‌ریختی رو به یه دومادِ تر و تمیز تبدیل کنه...


★★★



تصویر کوچک شده


اشلی که پاشو تا کشکک زانو تو حلقِ فنریر فرو کرده بود تا مبادا بخورتش، مجله رو بست و سر تا پای گرگینه رو برانداز کرد.

اشلی:
فنریر:

ناگهان اشلی موذیانه کمربندشو در آورد و باهاش فنریر رو به تخت گره زد و با ماشین چمن‌زنی افتاد به جونش!

چند دقیقه بعد...

- نهههههعععهههههعععععههههه! بسهههههه دیگهههههههههه! نااااااااااههههعععععع! بسهههههههههه!
- خب. اینم از این. تموم شد... هی گرگی! ببین چه خوشگل شدی امشب!

اشلی آینه‌ی جیبی‌ای رو جلوی فنریر گرفت. ولی فنریر ترسون و لرزون، جلوی صورتش رو گرفته بود و تحمل تماشای ظاهر جدیدش رو نداشت.
آخرین باری که خودشو تو آینه دید،
این‌شکلی
بود.
ولی وقتی کاسه‌ی صبرش لبریز شد، یواشکی از لای انگشتاش، توی آینه رو نگاه کرد و...
با ظاهر جدیدش روبه‌رو شد.

فنریر:
اشلی:

و اشلی با موفقیت از سدّ مرحله‌ی «پشم‌تراشی» گذشت...


How do i smell?


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۵ آبان ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
-خوبه پس من،فنريرو ميبرم ،خداحافظ ارباب....
لبخند شومى روى لب هاى اشلى نشست ،ولى واقعاً بايدچطورى از يه پاتريکى مثل فنرير يه بردپيت مي ساخت؟

اشلى:خب فنرير ،فک کنم ديگه ميدونى دارن برات آستين بالا ميزنن.

فنرير:من که آستينام سر جاشه بالا زده نشده که!!

-خنگ خدا منظورم اينه که ميخوان برات زن بگيرن.

-که بخورمش؟؟

-اوه نه نبايد زنتو بخورى وگرنه توسط خاندان بلک خورده ميشى!بايدبراى عروسى خوش تيپ شى، اما،مثل اين ميمونه که بخواى يه ميمون و شبيه پرى دريايى بکنى!

-اينو به عنوان تعريف ازت ميپزيرم.

-آره اين کارو بکن عقلتم تا همينجا ميرسه ديگه،بهتره از يکى کمک بگيرم.
دقيقاً همون لحظه سلينا وديانا اومدن،
-واى بچه ها شما فرشته نجات منين بياين کمک کنين بايد فنرير و داماد کنم!!

سلينا:
ديانا:
-چرا ميخندين؟

سلينا:چون وقتى يکى شوخى ميکنه بايد خنديد

-من شوخى نکردم
ديانا رفت و رو به روى فنرير وايساد:خب بزار ببينم چه لپ هاى نرمى دارى فنرير اوه کيوتى،وفنرير که در همون لحظه سعى کرد دست ديانارو بخوره!

ديانا:وايى چه وحشى من نيستم ،اگه دست قشنگم خوده شه تو جوابشو ميدى؟

-اوه اينم رفت...سلينا ميشه تو...ودر کسرى از ثانيه سلينا هم غيب شد.
حالا من چطورى اين خرسو تنهايى داماد کنم؟؟






تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷

اشلی ساندرز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
از لندن گرينويچ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
اشلى با تمام قدرت هردو دستش را روى دهانش گذاشته بود که نخندد فنرير داماد؛ احتمالا عروس قراره حلقه رو از تو شکم فنرير پيدا کنه. اشلى نتونست جلوى خودشو بگيره و اخر زد زير خنده.
- واى لرد دلم درد گرفت اخه اين چه کاريه بزاريد حداقل من برا فردا حضرش کنم؛ اين الان خيلى داغونه حتى يه ادکلن درست حسابى هم نزده.
- اشلى! ما اينقدر وقت نداريم.
- ارباب يه روز بدينش به من درس قشنگى...براى دامادى حاضرش مى کنم. ما نوجوون هاى درباره اين چيزا زياد مى دونيم.

اشلى سرش را به سمت فنرير برگرداند و ابروهايش را بالا پايين برد.

- ما ميگوييم نه.پس وقت ما که مى رود چى؟
- ارباب براى اين که وقت شما هم طلف نشه شما شب بمونين خونه ى خانواده ى عروس و يکم پاسور بازى کنيد منم ميرم يه درسى به... براى دامادى حاضرش ميکنم.

هر کسى ميدونست اشلى چطور مى تواند مخ ديگران را کار بگيرد حتى اگر اون فرد ولدمورت باشه.

- باشه اما فقط ما به تو به اندازه ى 24 ساعت وقت ميديم تا فنرير را به داماد تبديل کنى.
- لرد فقط ميمونه مشکل ماليش چون فکر کنم ادکلنى که در نظر گرفتم دو ميليون گاليونى خرج داشته باشه؛ البته کت شلوارو ديگه نگم.
- فنرير به اندازه ى کافى پول داره ما همان را به تو ميدهيم . اگه کمبود بودجه داشتى از حقوق ماه بعد فنرير کم مى کنيم.


تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۷

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
کیگانوس تنها امید خانواده بلک بود. هیچکدومشون حتی یه ناتم ته جیبشون نداشتن چه برسه به اینکه بخوان جهیزیه بخرن. همه به دستای لرد و کیگانوس چشم دوخته بودن. البته بجز مادر سیریوس که عصاشو از تابلوش بیرون برده بود و هرچند دقیقه یه دور میکوبیدش تو فرق سر کیگانوس.

- چرا میزنی؟ ولدمورته خب...

دروئلا که تمام مدت خودشو با تست زدن سرگرم کرده بود و سعی میکرد به کیگانوس توجه نکنه، با شنیدن اسم اربابش، فورا جلد دوم کتاب تستش رو که روش با رنگ طلایی " پاسخ‌نامه‌ی کاملا تشریحی" نوشته شده بود، به سمت کیگانوس پرت کرد.
- چرا میزنی زن؟ حرمت شوهر کجا رفته؟ کانون گرم خانواده چی شده؟

- به دلیل دخالت نا به جا، به مدت یک هفته، اجازه‌ی شرکت تو هیچ آزمونی رو نداری ئلا!
- ولی ارباب...
- همین که گفتیم ئلا. سینوس، نقابت جلوی پای ما افتاده. ما فلس کهنه‌ی نجینی رو هم به همچین داماد نامرتبی نمیدیم.

- امم... سلام ارباب! خوبید ارباب؟ آرسینوس چیزه... رفت ارباب.
- سلام فنر. خوبیم فنر. آرسینوس رو بیار فنر.

مرگخوارا که خورده شدن آرسینوس توسط فنریر رو دیده بودن، منتظر فرصتی بودن که فنریر رو به لرد لو بدن.
- ارباب! فنریر...
- این فنریر ارباب...
- ارباب... آرسینوس... فنریر....

لرد به وضوح تو فکر فرو رفته بود. این همه راهو برای خواستگاری اومده بود. خواستگاری، خواستگاریه دیگه! چه فرقی داره کی داماد باشه؟!
-یاران ما. وقتش رسیده برای فنریر آستین بالا بزنیم!


One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷

كيگانوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۴۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۹:۳۱ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹
از به تو چه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 83
آفلاین
هنوز هم سر جهیزیه عروس دعوا بود. خاندان بلک و مرگخواران داشتند پاسور بازی میکردند. صدای ناهنجار دعوای لرد شنیده میشد. ناگهان صدای دعوا قطع و فقط صدای تیک تاک ساعت شنیده میشد. ناگهان لرد گفت:

-ما تصمیم گرفتیم که پاسور بازی کنیم.

همه نگاه ها به سمت لرد رفت.

-سرورم بنده حقیر رو ببخشید. ولی چرا؟

لرد که داشت وسایل پاسور بازی در می اور گفت:

-بخاطر اینکه ما در پاسور بازی بسیار ماهر میباشیم و تصمیم گرفته ایم اختلاف هایمان را اینگونه حل کنیم. حالا قویترین پاسور بازتان را بفرستید تا ببینیم چند مرده حلاج است.

خاندان بلک دور هم جمع شدند و برای انتخاب نماینده پچ پچی عظیم به راه انداختند. بعد هم همه ی نگاه ها به سمت کسی پیچید که قابل اعتماد ترین و حرفه ای ترین پاسور باز بلک ها بود. کیگانوس بلک.

کیگانوس برای لحظه ای دست پاچه شد ولی باز خودش را جمع و جور کرد.

-یالا کیگ. نوبت توئه.

-نه خیر نمیرم! منو از لیست بکشین کنار.

-چرا میری!

این جمله ی آخر را لاکرتیا گفت و او را با اردنگی پیش لرد فرستاد. کیگ دلش میخواست لاکرتیا را نیش بزند. اما چون وسط مجلس خواستگاری بودند از این کار صرف نظر کرد.

-من تو رو میبرم لردک. من از همه تو پاسور قویترم.

نه به آن که دلش نمیخواست بازی کند و نه به این رجز خوانی. این بازی حساس ترین بازی پاسور بود. اگر کیگ میبرد عالی و اگر لرد میبرد بدبخت میشدند.
آنها کیگ را بردند تا برای مسابقه اماده کنند و در انتظار سرنوشتشان باشند.


ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۶ ۲۲:۰۸:۲۴
ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۶ ۲۲:۲۲:۲۴

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
آرسینوس داشت در ناتوانی اش دست و پا میزد. و البته ناتوانی اش هم نامردی نمیکرد و داشت وی را غرق میکرد، و آرسینوس هم که آموزش شنا در ناتوانی ها را ندیده بود، داشت همچون سنگی عظیم در میانشان غرق میشد.

- ما طرف خودمون هستیم سینوس. باشه؟ نقابت از شدت عرق و تفکر عمیقت خیس شده!

آرسینوس به سرعت ذهنش را بست. یک لحظه اصلا حواسش نبود که کنارش بزرگترین ذهن جوی دوران کنارش نشسته است.

- سینوس... یکبار دیگه با صدای بلند فکر کنی و تمرکزمون رو بهم بزنی هرچی دیدی از چشم خودته.
- اوه... شما یعنی شنیدید الان همه اون غرق شدن و اینارو؟
- بله سینوس... بله.
- من فکر کردم ذهن جویی کردید ارباب.
- ذهن هم داری مگه تو؟
- نه ارباب... سلام ارباب، خوبید اصلا؟
- یکی این بچه رو از مراسم خارج کنه تا ما داریم جهیزیه ش رو میگیریم.

آرسینوس پس از شنیدن این حرف، سکوت کرد و نشست روی صندلی.
لرد هم که دید آرسینوس پشیمان شده، به مرگخوارانی که داشتند به سویش می آمدند اشاره کرد که برگردند و خودش هم برگشت به سوی خانواده عروس تا بحث راجع به جهیزیه را ادامه دهد.
- میفرمودیم... جهیزیه بسیار ناقص هستش. کاملش کنید، بعد راجع به مهریه بحث میکنیم.

مادر سیریوس که تابلویش را پشت میز گذاشته بودند تا بتواند در مراسم حضور داشته باشد، نچ نچی کرد، سپس یک تکه سبزی را که شاید صدها سال بود در میان دندان هایش جا خوش کرده بود را با ناخن خارج کرد، و بعد با صدای جیغ مانندی که موجب لرزیدن لیوان ها و بشقاب های میز شد، گفت:
- یاد زمان جوانی ما بخیر ای ارباب اصیل و با اصل و نسب، اون زمان دختر رو با کفن سیاه میفرستادن خونه شوهر و با کفن سیاه هم برمیگردوندن!
- بابا یه عروسی ساده هم کفایت میکنه. این حرکتای هیچی به هیچی یعنی چی آخه؟
- دهانت رو گاز بگیر لودو...

و لودو دهانش را گاز گرفت تا ببیند مراسم به کجا میرسد.



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
خلاصه:
آرسينوس می‌خواد بره خواستگارى لاكرتيا بلك بره. به دستور لرد، رودولف مشغول آماده کردن آرسینوس برای مجلس خواستگاریه و به همراه بلاتریکس برای خرید لباس مناسب به دیاگون رفتن ...

تصویر کوچک شده


بلاتریکس و رودولف در کوچه دیاگون قدم می‌زدند و آرسینوس نیز در سکوت پشت سرشان می‌آمد.

- لباسای ارباب هیچ جذابیتی نداره بلا! دست بردار!

- تو الان ارباب رو فاقد جذابیت دونستی؟

- نه! منظورم این بود که خود ارباب به اون لباس‌ها جذابیت دادن! پوشش مناسب رو باید از من بپرسی که خدای جذابیتم حتی وقتی کریه المنظرم!

در این هنگام اتوبوس شوالیه که در حال عبور از کوچه دیاگون بود در کنار خانواده لسترنج از سرعت خود کاست و استن شان پایک سر از پنجره بیرون آورد و سو کشید! بلاتریکس کروشیویی به اتوبوس ول داد و فریاد زد:

- برید گم شید احمق‌های بی اصل و نسب! مزاحم نشید!

- مزاحم چیزه ... مراحمیم!

استن پیش از این که پدال گاز را تا آخرین حد بفشارد این را گفت و سپس لایی کشان دور شد و کروشیو نیز به دنبالش!

- نگفتم؟! اگر مثل من پوشش مناسب داشتی این طور نمی‌شد!

- نمی‌دانم رودولف! شاید حق با تو باشد! حالا می‌گویی چه کنیم؟

- تقسیم کار می‌کنیم. سرش مال تو، پایینش با من!

تصویر کوچک شده


لرد ولدمورت در صدر مجلس نشسته بود و آرسینوس و سپس باقی مرگخوارها سمت چپش قرار داشتند. در آن سمت نیز لاکرتیا و در کنارش باقی خاندان بلک، حاضران سالن ویلای آبا و اجدادیشان را تشکیل داده بودند.

- ما مایلیم بریم سر اصل مطلب. آرسینوس؟ :yeyevrow:

- بله ارباب درست می‌گن! بهتره بریم سر اصل مطلب و ببینیم به هر حال هر خانواده چی داره ... چی نداره! ما که هیچی به هیچی!

آرسینوس با چهره‌ای سیاه و نور نخورده و چشم‌های گود افتاده سر بلند کرد و با لپ‌های سرخ شده نگاه چپی به لودو انداخت. نگاهی که اگر چشم‌های به نور عادت نکرده‌ی آرسینوس اندکی بازتر بود می‌شد در آن «کی گفت تو زر بزنی؟ » را خواند! لرد با تاسف چشم از شلوارک آدیداس سه خط آرسینوس که تجانس خاصی با کراواتش داشت، برداشت و دوباره عنان مجلس را دست گرفت.

- ما برای مهریه رسمی قدیمی داریم که به تعداد روزهای عمر مسن ترین فرد خاندان گالیون می‌گیریم.

آرسینوس که نمی‌دانست لرد طرف آن‌هاست یا خانواده عروس سر بلند کرد تا مسن ترین فرد جمع را شناسایی کند ..

- نوه‌ایَم من را می‌گوییَد!

- ای بابا! این سخت گیریا برای چیه؟ دو تا جوونن دستشون رو می‌ذاریم تو دست هم و هیچی به هیچی دیگه!

- خفه شو لودو. ضمنا جهیزیه عروس به نظر ما ناقصه. نوه عمه‌ی ما تخم تسترال پز و نوشیدنی کره‌ای جوش هم داشت!

آرسینوس همچنان نمی‌توانست بفهمد لرد کدام طرفیست!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.