فنر طاقت زیستن دو دراکولا در یک اقلیم رو نداشت! بنابراین
نارگیلی رو از ناکجا آباد برمیداره و مستقیم بر فرق سر بچهای که ادعای دراکولا بودن کرده بود میکوبه. بعدش تارهای موی بلاتریکس رو که مرگخواری با اصرار سعی داشت بعنوان
ریش رو صورتش جاسازی کنه رو کش میره.
- خب، اینم از این! حالا دیگه من تنها دراکولای اینجام!
فنر ضمن گفتن این حرف، بچه دراکولا رو که ریشپیچ کرده بود توی جیب ردای کراب جاسازی میکنه و کراب بیش از پیش احساس سنگینی میکنه!
لرد که مدتی بود چشماش روی شکلاتهای قهوهای رنگی ثابت مونده بود که روی میزی داخل خونه قرار داشتن، تکونی به گوشای خرگوشیش میده و رو به تنها بچهی باقیمونده میکنه.
- ما شکلاتمونو میخوایم!
بچه قاتل که چیزی نمونده بود از دیدن این صحنههای خشن خودشو خیس کنه، به سرعت به داخل خونه میره و با ظرفی که چشمای لرد روش ثابت مونده بود برمیگرده و محکم درو پشت سرش میبنده. درون کاسه پر بود از
سوسکهایی که در هم میلولیدن و لرد اونا رو با شکلات اشتباه گرفته بود!