هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۴۴ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۸

سالازار اسلیترین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۰ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
از تالار اسرار در تنهایی و خلوت مارگونه‌ام...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
نهنگ میخواست کسی رو بخوره که حتی نمیدونست کیه! در این لحظه که لرد خشم تمام بدنشون رو فرا گرفته، یه نهنگ از آب بیرون می پرد. فریاد زد:
-آوداکداورا!

صورت لرد موقع فریاد زدن این شکلی شده بود. لرد در ادامه وردش گفت(با پوزخند):
-هه! دیدی چگونه آن نهنگ نگون بخت را کشتیم؟ اگر عذرخواهی نکنی تو را نیز همان گونه میکشیم!

نهنگ از ترس، با مِن مِن، گفت:
-امــــــــــم... شاید باید تو انتخاب گزینه غذا بیشتر فکر کنــــــم! یکی دیگه رو میخورم.

لرد پیروز مندانه(در حالی که همان پوزخند بر لبشان هست) گفت:
-کس دیگر کیست؟
-نمی دونم!
-نمیدونی؟

و با اولین ضربه آن نهنگ مرده را که روی آب مانده بود، پودر کرد.

نهنگ ترسید و گفت:
-خب... خب... پس کیو بخورم؟ شما بگین اصلا!

لرد بدون هیچ وقفه ای گفت:
-یکی غیر از مرگ خواران روی عرشه ما!

نهنگ با تعجبی وصف ناپذیر گفت:
-خب کلی مرگخوار روی عرشه است! کدومشون؟... هیچکدوم یعنی؟

لرد عصبانی گفت:
-با ما کلنجار نرو! بحث با عاقب ندارد!

لرد وقتی با این جمله ، به بحث خاتمه داد، سالازار با صورتی که سایه انداخته بود،(همراه با لبخندی شیطانی) روبه نواده‌اش کرد و گفت:
-خب بفرستش سمت برج گریفندور، کنار کلبه هاگرید. اونجا غذای گریفندوری زیاده!

لرد سایه ای شیطانی بر صورتشان نشست. برق قرمزی که در چشمان لرد درخشید از چشمان هیچ یک از مرگخواران دور نماند... لرد در حالی که دیوانه وار و شیطانی میخندید گفت:
-آری! برویم سمت برج گریفندور برای کشتار عام!


Salazar slytherin is a dark Hogwarts founder
Honor to him
تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
خلاصه:

تالار اسليترين دقيقا زير درياچه قرار داره. سقف ميريزه و كل تالار رو آب ميگيره. آب حاضر نيست از تالار بره بيرون. در حالى كه اعضا دارن دنبال راهى براى خارج كردن آب مى گردن، نهنگ قاتلی میاد دنبال غذا میگرده تا شکمشو سیر کنه!
نکته: لرد، کراب رو به عنوان قایق به کار گرفته.

* * *

_بذار ببینم بین این لال ها...کی از همه خوشمزه تره؟
_من... من ... من ...من.

هکتور از همان نوزادی هم از هر پدیده ای که باعث لرزشش می شد استقبال میکرد!

_چه عجب یکی پیدا شد لال نباشه! باید غذای خوشمزه ای باشی.
_اممم... فکر کنم سوء تفاهم شد! من اتفاقا بسیار بد مزه ام... خیلی شورم و تلخم اصلا به درد خوردن نمیخورم! رابستن خوشمزه تره... نه رابستن؟

رابستن عائله دار بود، با خود فکر کرد اگر خورده شود، پس بچه چه میشود؟
_هکتور دروغ گفتن میگه! من اصلا هم خوشمزه نیستم نمیشم. بلا خوشمزه تر هستش میشه.

بلاتریکس از شدت خشم موهایش دچار جریان الکتریسیته شد.
_با منی رابستن؟ بعدا نشونت میدم! دروغ میگه قاتل جان! این کراب از هممون خوشمزه تره تازه چاقم هست بخاطر همینم پیش غذا و غذا اصلی و دسر با همه!
_قل قل قل قلپ قلپ.

کراب همچنان سرش زیر آب بود و بیاناتش را کسی متوجه نشد.

_اصلا خودم انتخاب میکنم ...تو ... همونی که از این تپله به عنوان قایق استفاده میکنی... مو هم که نداری باعث میشه دستگاه گوارش نهنگیم راحت تر حضم ت کنه!



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۸

کریچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ چهارشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۱
از میدان گریمولد، خانه شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 118
آفلاین
نهنگ همان طور که دور میشد،با خودش اندیشید که اصلا چرا ازدواج کرده بود؟! ذهنش با سرعت سرسام آوری به عقب بازمیگشت، درست مانند آن بود که فیلمی را با سرعت زیاد از آخر به اول نگاه کنند. نهنگ زمان نوجوانی را بیاد آورد که دلش میخواست یه ستاره راک شود اما والدینش اصرار داشتند که به دبیرستان برود. دوران دبیرستان هرچند بد اما بالاخره گذشت و پس از آن هم باز به اصرار خانواده اش درس خواند تا "دانشگاه اقیانوس آرام" قبول شود و برود رشته "مهندسی" بخواند در حالیکه کوچکترین نظری نداشت که اصلا مهندسی چی هست!

پس از اتمام تحصیلاتش هم نتوانست زندگی خود را داشته باشد بازهم با اصرار خانواده، ناگهان دید ازدواج کرده و بچه دار هم شده است! استدلال والدین در قبال خواسته هایش "مردم چی میگن؟!" بود. در نتیجه نهنگ قصه ما ناگهان دید که تمام عمرش اصلا زندگی نکرده و همچون رباتی تنها کارش برآورده کردن خواسته های دیگران و همچنین ادامه دادن مسیری که دیگران رفته بودند، بوده و جالب آنکه هیچ یک به هدف نرسیده بودند.

نهنگ متنفر شد. از خودش ، زندگیش و کلا نهنگیت متنفر شد و آرزو کرد ای کاش می توانست مثل جنگ ستارگان برای خودش یک "دث اوشن" درست کند و بزند کل اقیانوس و نهنگیت را هم نابود کند اصلا!

در همین افکار بود که به محلی رسید که زمانی تالار اسلیترین نام داشت!

پایان یک ساعت!


وایتکس!



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
نقل قول:
یک ساعت قبل


-آخه زن حسابی، این چه گیریه که به من میدی؟!
-گیر؟ من گیر می دم؟ یا ایها الآبزی بیاین بگین که من گیر می دم؟

نهنگ قاتل و همسرش دعواشون شده بود و کل دریا رو روی سرشون گرفته بودن!

-آخه زن...اون فقط یه ماهی کوچولو بود!
-اون ماهی بود؟ اون ماهی بود؟ اون اره ماهی بود.
-خب اره ماهی هم ماهیه دیگه!
-رو حرف من حرف نزنا...حالا هم مشکلی نیست...اون اره ماهی رو تنهایی خوردی نوش جونت...کوفت بشه بچسبه به تنت...الان برو از خونه بیرون! برو بیرون!
-آخه هنوز گشنمه!
-به کف اقیانوس که گشنته! برو دوباره یه اره ماهی پیدا کن تنهایی کوفت کن! برو بیرون!
-باشه باشه عصبی نباش می رم!

نهنگ قاتل از خونه پرت شد بیرون!

-حیف زنم بود وگرنه می دونستم باهاش چیکار کنم.
-من پشت سرتم!

نهنگ قاتل حتی برنگشت تا زنشو ببینه و سریع از اونحا رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کنه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
موجود مد نظر دیانا، کش و قوسی به پولک هایش داد. قلنج باله هایش را شکست و لبخند دندان نمایی به دیانا زد.
-خیر! کوسه نیستم. نهنگ قاتلم.

دیانا قدرت تکلمش را از دست داده بود. سعی اش را می‌کردها... لاکن حنجره اش یاری اش نمی‌کرد.

-می‌گم تو این تالارتون خوراکی ندارین؟ یه نمور گشنه ام شده.

هکتور ویبره ای... نزد!... سعی کرد ها... اما ویبره دونی‌اش یاری اش نمی‌کرد.

-اوخییی. نکنه لالین شما ها؟

بلاتریکس خواست عربده ای بر سر نهنگ بزند... اما راستش عربده اش نمی‌آمد.

-خب... سرتون رو تکون بدین من می‌فهمم. اگه لالین سرتون رو بیارین پایین، اگر نه، سرتون رو... نه خب! اگر نه که حرف بزنین دیگه! خب... لالین؟!

خب دروغ که حناق نمی شود... شاید اگر می‌گفتند که لالند، دلش می‌سوخت و آن هارا نمی‌خورد. پس کراب خواست که با حرکت سر جواب مثبت دهد. لاکن نه تنها گردنش، بلکه تمام تنش قفل کرده بود... حالا یا به دلیل تبدیلش به قایق، یا ترس!

-خب... شکر مرلین، فلج هم که هستین... باشه نخواستیم... خودم یه چی پیدا می‌کنم می‌خورم.

نهنگ نگاهی به اطراف انداخت تا به فریاد معده گرسنه اش برسد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱:۵۵ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
کراب در حال فرو رفتن در آب و غرق شدن بود!

لرد سیاه متوجه خطر شد.
-همه پیاده! کی به شما گفته می تونین سوار قایق ما بشین؟ همگی پیاده. فقط ما سوار می شیم. شما شنا کنین. لینی هم سریع برگرده به تالار خودش! جاسوس ریز نقش!

اسلیترینی ها ناچارا پیاده و با جدیت سرگرم شنا کردن شدند.

هکتور و بلاتریکس فورا جزیره ای پیدا کرده و در آنجا سکنی گزیدند و جزو بومیان جزیره محسوب شدند.

کراب که صورتش زیر آب قرار داشت، در حال قل قل کردن بود.

بانز هم که کلا مشخص نبود در چه حالیست! ولی از آن جایی که دیده نمی شد، همه حدس می زدند که در حال آفتاب گرفتن باشد.

در این بین، دیانا به دنبال راه حلی برای خشک کردن تالار بود. دیانا اصلا از آب خوشش نمی آمد. به هیچ عنوان خوشش نمی آمد...متنفر بود!
-ملت...گوش کنین. اگه یه سوراخ کف تالار ایجاد کنیم آب خالی نمی شه؟ مردم...انسان ها...چرا به من توجه نمی کنین؟ دارم راه حل می دم! اون چیه داره میاد طرف من؟ کوسه اس؟




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
اما مرگخواران مگر راضى ميشدند؟
هوريس در يکى از بزرگترین مشروب هايش را درآورده وبا هزار زحمت در دهان کراب فرو کرد،تا ديگر نفس نکشد وروى آب بماند،اما همه روى کراب جا نمى شدند،پس تصميم گرفتن فعلا اعضايى که جثه ريز ترى نسبت به بقيه دارند را انتخاب،و همرا لرد روى کراب بنشينند،تا يک قربانى ديگر براى قايق شدن پيدا کنند!
لرد،روى دو کتف کراب نشست و پاهايش را از دوطرف او آويزان کرد.
-مرگخوارانى که همراه ما مي آيند،سوار کراب شوند

بلاتريکس مسئول انتخاب کردن اعضاى ريز جثه شد،وقتى بحث سر ريز چثه گى بود لينى اولين نفربود،پس سوار کراب شد،وجلوى ارباب و روى کله ى کراب نشست.
بلاتريکس نگاهى به مرگخواران مشتاق کرد.
-خب براى سوار شدن توى کراب بايد اعضا دختر و پسر باشن،پس يه پسر زير نقش ميخوايم!

وکدام پسر درميان جمع ريز نقش تر از آمى؟
پس آمى هم پشت ارباب و روى شکم کراب جا خوش کرد.

بلاتريکس دوباره مرگخواران رو زير نظر نمود.
-خب...گويل از پسرها ديانا از دخترها و بانزهم چون ديده نميشه سوار شن بقيه منتظر قربانى بعدى براى قايق شدن بمونن!

ديانا روى پاى چپ و گويل روى پاى راست کراب نشستند ،بانز هم نشست اما کسى نديد کجا!
فقط وقتى نشست کمى از باد کراب کراب خالى شد،البته نه از راه دهان!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
در حالی که عالم و آدم در حال نفرین کراب بودند همه کسانی که کینه های ریز و درشت از کراب در دل داشتند، ذات پلید خود را نشان دادند.

-ارباب به نظر من کراب رو فرو کنیم تو سوراخ سقف که آب نیاد دیگه.
-سقف که سوراخ نیست...کلا ریخته...به نظر من از کراب سطل درست کنیم و آب رو باهاش بریزیم بیرون. چاق و چله هم هست. سطل بزرگی ازش درست میشه.
-من میگم کراب رو بدیم به آب که با خودش ببره. اینجوری شاید راضی بشه از تالار بره بیرون و ما با یک تیر دو نشان زدیم. هم از شر آب خلاص شدیم و هم کراب!

کراب اصلا از آب خوشش نمی آمد. این را همه میدانستند و نامردها داشتند از فرصت سوء استفاده میکردند!


در این بین تنها کسی که شنا بلد نبود به شدت نگران سلامتی خودش بود!
-ما نظری متفاوت و ارزشمند داریم. ما معتقدیم از کراب به عنوان قایق استفاده کنیم که دیگر در آب نیفتیم. ما شنا بلدیم...ولی تمایلی به شنا کردن نداریم. در این بین شما به راه حلی برای بیرون کردن آب بیاندیشید.


کراب راضی نبود. کراب نمیخواست قایق بشود!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
کراب که تازه راضى به انداختن آدامس براى ارباب شده بود نفهميد ارباب به هوش اومده پس آدامس رو به سمت ارباب تف کر وآدامس هم دقيقا وسط پيشونى ارباب فرود اومد.

ارباب:

کراب:

ملت اسليترين:

لرد:اى خائن آدامست را بر صورت عزيزمان تف ميکنى؟؟اين بود جواب تمام زحماتى که براى تو کشيديم؟حال تورا نفرين کنيم؟؟

بلاتريکس:ارباب من با تمام حرف هاى شما موافقم فقط اون تيکه ى(اين بود جواب تمام زحماتى که براى تو کشيديم ؟)رو ميشه بيشتر بازکنين واسه من اگه اشکالى نداره؟

-اى مغز فندقى منظورمان اين است که ما بزرگى کرديم واين احمق را جز مرگخوارانمان پذيرفتيم وگرنه الان درحال تميز کردن دستشويى مدرسه بود.

بلا:من که قانع شدم ارباب ادامه بدين.

-اى کراب مغز فندقى، اى کراب خائن ،اى کراب رفسنجانى ،
اىکراب راننده نيسان ،خودت بگو ما با تو چه کنيم نادان!

کراب:ارباب ببخشين لفطا!!

-لطفا ،نه لفطا آه ما انگاه خر در شروالمان پرورش داديم،توچرا انقدر خنگ هستى؟؟

-ارباب شما مارو پرورش دادين ديگه!

-جاهلى خودت را تقصير ما مي اندازى؟جرم خودت را سنگين تر ميکنى؛آقاى کراب رفسنجانى شما به 20سال حبس در شکنجه گاه مرگخواران مجازات شديد حق سکوت داريد.

اما ارباااب........


ویرایش شده توسط دیانا کارتر در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲۸ ۲۲:۱۱:۴۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۷

دراكو مالفوى old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۹ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
ملت اسلترین سعی کردند کراب را راضی به انداختن ادامس کنند،اما کراب ادامس بنداز نبود که نبود.

ارباب ولدمورت لحظه به لحظه بنفش تر میشد.

ارباب خشمگین گفت:ای کراب...شالاپ...شالاپ...خائن...قلوپ...بگذار از اب در بیایم تا نشانت...

ناگهان صدای ارباب قطع شد و او به ته اب رفت.

بلا از ترس جیغ کشید.

هکتور به زیر اب رفت تا ارباب را نجات دهد،او ارباب را گرفت و روی اب اورد،انها ارباب را روی هوریس به مبل تبدیل شده گذاشتند.

هکتور شروع به گریه کرد و گفت:عجب رسمیه رسمه زمونه...اما او نتوانست حرفش را ادامه دهد زیرا ارباب بهوش امده و گفت:دهنت را ببند هکتور مگه ما مرده ایم که فاز همایون شجریان گرفته اید؟

هکتور گفت:نه ارباب خدا نکنه فقط خواستم فضا عوض شه.اگه میخواین یه تیکه امید حاجیلی ام پلی کنم.

ارباب گفت:لازم نکرده.

پوست ارباب دوباره به سفید مایل شد.

ارباب:لحظه ای مکث کرد سپس با صدایی بلند گفت:بیارید اینجا ان کراب ناسپاس را...


-----------------------------------------------
دوستان ببخشید اگه خیلی بد بود اگر خواستین میتونید پست منو حساب نکنید.




ویرایش شده توسط دراكو مالفوى در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲۶ ۱۹:۲۶:۱۴

JUST SLYTHRIN







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.