دابی در اتاق هریهری پس از برخورد با جن کثیف و عجیبی به نام دابی که در بازگشت به اتاقش دید ، ترسید و نگران شد. او قرار بود به اتاقش برود و آرام بگیرد تا مهمانی خاله اش تمام شود اما دردسر دست از سرش برنمیدارد. البته دابی با معرفی خودش (با چرب زبانی) هری را آرام کرد.
سپس هری گفت:
- خب، حالا واسه چی اومدی؟
دابی با دستپاچگی گفت:
- هری پاتر نباید به هاگوارتز بره. این واسه خود هری خوبه. بهتره که به اونجا برنگرده.
- می فهمی چی میگی؟ همه دوستام اونجان. احساس بهتری نسبت به اینجا دارم. درسته خونه خالمه ، اما مثل غریبه ها برخورد می کنن. پس بهتره این مسخره بازیا رو جمع کنی دابی!
- شما درست میگید ؛ اما این برای شما خوبه که... یا بهتره بگم برای جونتون مهمه که به مدرسه برنگردید.
هری اینبار خشمگین شده بود؛ بلند شد و جوری سر دابی فریاد زد که صدایش به پایین نرسد:
بس کن دابی! من هرجور شده باید برم...
دابی که از چهره خشم آلود هری هراسان شد ، دستانش را به نشانه ترس جلوی خود گرفت و با لکنت گفت:
- نه نه ! ه...هری پاتر نباید ع...عصبانی بشه؛ نباید دابی رو ب...بزنه؛ نباید...
هری که وضع آشفته دابی را دید ، کمی آرام گرفت و روی تختش نشست و با آرامش ادامه داد:
- نترس دابی! کاری به تو ندارم؛ اگه منظورت کنارگذاشتن جادوگریه اشتباه کردی. نمیدونم کی مجبورت کرده اما بهش بگو
هری برمیگرده!دابی که انگار بغض کرده بود گفت:
- من به تو گفتم؛ دیگه هری پاتر خودش میدونه که بمونه یا بره!
- حداقل بگو واسه چی؟ کی گفته؟ بگو ببینم! یه اسلایترینی بوده، نه؟
هری به خیال خودش که دابی جن خانگی دراکو مالفوی باشد این حدس را زد؛ چون در این یک سال او را شناخته بود.
دابی درحالی که نگاهش را از هری می دزدید گفت:
- بهتره که ندونی. بعضی وقتها آدم ندونه بهتره. به تو قول میدم اینجا آرامش داری ؛ پیش مشنگا!
- باشه هر جور مایلی ؛ اما من میرم و کسی نمیتونه جلوی منو بگیره.
درود بر تو فرزندم.
خيلى بهتر بود.
البته هنوز مشكلاتى هست كه معتقدم با ورودت با ايفا بهتر ميشه...
پس منتظر پاسخ گروهبنديت باش!
تاييد شد.