هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
دفتر هاگوارتز:

-کروشیو

دامبلدور با یه کروشیو دو هدف زد. کریس و چغندر رو زمین افتاده و از درد به خودشون میپیچیدن. دامبلدور هم کمی اونورتر رو صندلی نشسته بود و به از این صحنه زیبا لذت میبرد.

-تام راس میگفتا، شکنجه از هزار تا عشق لذت بیشتری داره.

دامبلدور ساعت ها کریس و چغندر رو شکنجه کرد ولی بالاخره حوصلش از این کار سر رفت. چوب دستیش رو تکونی داد و شکنجه رو قطع کرد. با طلسم دیگه ای چغندر رو از رو زمین بلند کرد و به سمتش رفت.

-چغندر عزیزم، امیدوارم یاد گرفته باشی که دیگه وسط حرفم نپری.

چغندر که دیگه جرات حرف زدن نداشت، با سرعت از دفتر مدیریت خارج شد تا بتونه عقده های شکنجه کردنش رو سر محفلی ها خالی کنه. دامبلدور در مرحله بعدی به سمت کریس رفت و اونم از رو زمین بلند کرد.

-یه ماموریت برات دارم، برو چند تا مرگخوار بردار بیار اینجا عضو محفل بشن. این اعضای محفلی که الان دارم زیاد به نقشه های شکنجه من علاقه ندارن.
-اما پروف؟
-باز گفت پروف انگار من پسر خالشم. شکنجه بیشتر نیاز داری کریس؟

کریس که دیگه تحمل شکنجه بیشتر رو نداشت، سرش رو پایین انداخت و به طرف جایگاه جغد ها رفت تا به مرگخوار ها نامه ای بفرسته. وقتی اونم از در خارج شد، دامبلدور به سمت پنجره اتاق مدیریت هاگوارتز رفت و به بیرون خیره شد. چه نقشه هایی برای هاگوارتز داشت، چه نقشه هایی برای دنیای جادوگری داشت. به کمک مرگخوارها میتونست راحت همه جا رو فتح کنه و فرمانروایی یک دستی به وجود بیاره. فکر شکنجه ماگل ها لبخندی به روی لباش آورد و با خوشحالی از دفتر مدیریت خارج شد.




پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷

هانا آبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۳۶ شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸
از دهکده نیلوفر آبی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
پنه پیش رون رفت و چیزی به او گفت. رون هم کمی تامل کرد و چیز دیگری به او گفت. پنه بعد از شنیدن آن راه افتاد بقیه هم دنبال اون رفتند.
در هاگوارتز
کریس گیر دامبلدور افتاده بود.
- تو باید مجازات شی!
-استاد من فقط یک سوال می خواستم بکنم!
-گاهی اشتباهات کوچک مشکلات بزرگ بوجود می آورند!
-اما استاد...
-حرف نباشه!
چغندر وارد صحنه می شود.
-درود.
-و حالا مجازات تو این است که...
-اها ؟! کار به جایی رسیده که بهم بی محلی می کنید! بله. بله. ما اینجا چغندریم!
-چطور جرئت می کنی وسط حرفم بپری؟! تو هم باید مجازات شی!
در جنگل
پنه بعد از مدتی به همان جایی که می خواست می رسد.
-و بلی! می دونستم! این ماشین درب و داغان رونه! فکرت همین بود!
-درباره ماشینم درست حرف بزن.
-اما چجوری؟
حالا ببینید...



-چرا باید لبخند بزنم؟
-چون به لبخند تو محتاجم.
-پس چرا منو به گریه می اندازی؟


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۷

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
خلاصه : دامبلدور دستش سیاه شده و داره از بین میره. این سیاهی کم کم به فکرش هم میرسه و رفتارش هم کاملا سیاه میشه.
پنه، رز، رون، گادفری و ماتیلدا به اعماق جنگل ممنوعه فرار میکنن که نقشه ای برای نجات محفل از دست این دامبلدور بکشن. بقیه محفلی ها ولی توی خونه گریمولد با دامبلدور موندن. دامبلدور که الستور و نویل و هری رو دنبالشون می فرسته اونا ام به کمکشون می رن و نقشه می کشن که با رفتن به هاگوارتز و توی کتابخونش راه حلی پیدا کنن.
دامبلدور بعد مدتی به هاگوارتز می ره تا به همه چی اشراف داشته باشه. یه چغندر قند با کاتانا استخدام می کنه تا سراغ خائنین بره و همه رو بکشه‌.


پ.ن: علیرغم توصیه خودم، یه پست شد!


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷
#99

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
آنها به فکر کردن ادامه دادن.... باز ادامه دادن... دادن... دیگه ادامه ندادن چون هری گفت:
- فهمیدم!
- چی؟ زود باش بگو!
- اگه ما پرواز کنیم دیگه رد پایی روی زمین بجا نمیزاریم.
- خب... الان این چه کمکی میکنه؟
- مگه باید فکرایی که میکنیم کمک کنه؟!
- مرلینا مرا گاو بفرما... فکر کنین به حرفای این توجه نکنین.

و باز شروع کردن به فکر در مورد راه حل. ناگهان پنه چشمانش را گرد کرد و گفت:
- فهمیدم!

هری با ذوق بهش گفت:
- به اینکه اگه پروا....
- نه
- خب پس چی؟
- راه حلو پیدا کردم.
- خب چیه؟
- بیاین دنبالم تا بهتون بگم.

گریمولد

دامبلدور داشت عرض اتاق را طی میکرد و با خود حرف میزد:
- نمیشه که همه ی این ها خوبن پس من کدومو مجازات کنم... مثلا من بلک دامبلدورم.

در این فکر ها بود که کریس وارد شد و گفت:
- پروف سوالی داشتم!
- مگه من پسر خالتم که بهم میگی پروف.... عجیبه ها ما کوچیک بودیم پامونو جلوی بزرگترامون دراز نمیکردیم حالا این بچه میاد و به ما میگه پروف.... اصلا تو چرا موهات بلونده؟ چرا وایسادی؟ چرا سوال داری؟ چرا اینجایی؟ جواب نمیدی! خودت خواستی! باید مجازات بشی
- ولی من...
- حاظر جوابی؟ مجازات دو برابر.
- هرچی شما بگین.

دامبلدور که چشمانش از خوشحالی برق میزد، چوب دستی اش را بالا برد.


ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۲۳ ۲۲:۵۵:۵۱
ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۲۳ ۲۳:۰۱:۲۷

Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۰:۰۷ شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷
#98

ارنى پرنگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
در هاگوارتز اما...

دامبلدور به سمت کسی که بیرون اتاقش ایستاده بود نعره زد:
-یکی دودونه از اون بی مصرف هاش را بفرست. انرژی سیاهمون داره حیف میشه.میخوایم چند نفرو شکنجه کنیم.

فرد پشت در به سرعت رفت و در حین رفتن به این فکر میکرد که دامبلدور بیش از حد شبیه لرد ولدمورت شده و باید فکری کرد پس به جای اینکه نفر بعدی را صدا کند. رفت و از باغچه ی خانوم گاردن یک چغندربچه ی سخنگو پیدا کرد و با خود به پیش بلک دامبلدور آورد.

-این دقیقا چیه؟
-چغندر قند هستم. کوچیک شمام هر کی و هرجا بخوای و هر وقت بخوای برات دو سوته شیکارش میکنم.
-تو میتونی مبارزه کنی؟ اخه یه کم کوچولویی. بر و رویی هم که انچنان نداری. تو برای فتح وزارتخونه چیکار میتونی بکنی؟
-منو اینجوری چی نگاه نکنین من واسه خودم لات بچه ای هستم. میتونم هر کی رو بخوای نفله کنم.

اما دامبلدور به سند محکم نیاز داشت. چشمانش را ریز کرد و چغندر را از نظر گذراند. فکری به ذهنش رسید تبسمی کرد و بالای سر جغندر رفت.

-برو و همشونو بکش. تمام اون خائنین رو. اگه بتونی اینکارو بکنی ینی برای حمله به وزارت خونه اماده ای.

چغندر چشم هایش هم مثل بدنش قرمز شد و چون قرمز روی قرمز دیده نمیشه چشمهاش ناپدید شد که همین ابهتش رو بیشتر میکرد. کاتانای سیاه خودش رو برداشت و از روی پل هاگوارتز به سمت گروه دوم که در جنگل ممنوعه بودند حرکت کرد.

دامبلدور از بالای برج همه چیز را زیر نظر داشت. هاگوارتز خاکستری حالا مکانی برای یکی از شیطانی ترین جادوگر های زمان شده بود.


اما هنوز بودند کسانی که روشنایی برایشان معنی دیگری داشت و هر جور شده سعی میکردند که همه چیز را درست کنند. صدای پای چندتایشان وقتی روی چوب های خشک پا میگذارند شنیده میشود.

-از جنگل ممنوعه متنفرم. هنوز نرسیدیم.
-غز نزن داریم میرسیم.


این صدای هری بود که به رون میگفت. پنه لوپه که جلوتر از همه قدم برمیداشت کمی ردای ابی اش را تکاند و ایستاد و رو به جمع کرد.

-خب اینجوری بهتره. حداقل میتونیم همفکری کنیم که چطور دامبلدور رو از این وضعیت خلاص کنیم. هر کسی باید نظر بده. ما از تکنیک طوفان فکری استفاده میکنیم.

و جوری که همه ببینند شنل من یک ریونی ام را به اهتزاز دراورد.

هری و رون زانو زدند زیر پای پنه و گفتند:
-احسنت بانوی من.


- احمقاااا. الان وقت اینکارا نیست.
الستور با چماغش روی سری رون کوبید و ادامه داد.

-باید هر چه سریع تر راهی پیدا کنیم.

با حرف الستور همه دوباره روی مشکل متمرکز شدند و شروع به تفکر و ایده دادن برای حل مشکل ایجاد شده کردند و با هر قدم به سمت هاگوارتز نزدیک تر میشدند.




ویرایش شده توسط ارنى پرنگ در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۷ ۱۱:۲۷:۱۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۸:۰۶ شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷
#97

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
و باز جنگل ممنوعه!

نگاه ها خیره به خنده های شیطانی آلستور، نویل و هری بود که ناگهان مدلشان کن فیکون شد و با مهربانی به طرف بچه ها دویدند.
- آخه شما ها کجا بودین؟ دلمون هزار راهو رفت!
- آره! این همه دنبالتون گشتیم که بفهمیم شما کجایین و با هم یه فکری بکنیم که پروفو از این وضعیت نجات بدیم!

پنی کمی با شک و تردید به هری نگاه کرد و بعد که هوش ریونیش را که از زمان پا گذاشتن در جنگل خاک می خورد به کار انداخت و یادش آمد آن کسی که دستش سیاه شده و افکارش هم همین طور، پروف است نه دیگر محفلیون در نتیجه این همه قایم باشک بازی و ترس و دلهره و من بدو اون بدو حماقتی بیش نبوده است.

- اصلا کی گفت ما باید از دست اینا فرار کنیم؟
نگاه غضبناکش را در پست های قبلی چرخاند و با فهمیدن این که خودش این دستور را داده سرفه ای کرد تا جهت نگاه های پوکریِ دیگران را منحرف کند.

- خب حالا! خودم گفتم! اصلا دوست داشتم!

و با نگاهی به اطراف به طرف هاگوارتز حرکت کرد.


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷
#96

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
جنگل ممنوعه
- الان وقتشه باید فرار کنیم
- راست میگه. فقط یادتون باشه آروم برین ک نفهمن ما اینجاییم

تقققققق (رون پاش روی ی تیکه چوب میره)

- گندش بزنن
نویل صدا رو میشنوه و میگه:
- شما هم شنیدین؟
- چیو؟
- ی صدایی از پشت اون بوته اومد
- خیالاتی شدی باز نویل
- نه ب مرلین راست میگم
- بیاین بریم تا نویل صداهای دیگه نشنیده
- ولی صدا اومدا
- میای یا نه؟
- میام ولی صدا اومد
پنه نفس راحتی کشیده و جوری ب رون نگاه کرد ک ....
- خب چیه تقصیر من نیست ک چوب اومد زیر پام
- اگه بیشتر حرف بزنی برای کشتنت مصمم تر میشم
- حالا انقد حرف بزنین تا اون دوتای دیگه هم بشنون سه تایی بیان بالا سرمون
- کسی داشت از ما حرف میزد

خانه ی گریمولد

- ?who is next person in the world cup no
- آقای خیابانی ترجمه لطفا
- داره میگه نفر بعدی کیه؟
- اها ممنون
همه دوباره شروع ب نگاه کردن هم دیگه کردن

تق تق تق تق

- اول برید ببینید کی اومده بعد دوباره شروع میکنم
کریس میره و درو باز میکنه
- آقای الیواندر؟
- سلام پسرم برو کنار با دامبلدور کار دارم
- ولی ....
کریس تا اومد توضیح بده گریک اونو کنار زد و رفت پیش دامبدور
- سلام دامبلدور
- ی چایی بخور بعد پسرخاله شو
گریک چشمش به ادوارد افتاد ک داشت بصورت پانتومیم بهش بگه جریان چیه
- چی؟ .... دو کلمس .... دامبلدور دستاشو نشسته ، غذا خورده .... نه ، خب مثل آدم بگو دیگه ..... دامبلدور.... مشکی .... آها فهمیدمممممم ..... دامبلدور توی آفتاب وایساده پوستش سیاه شده ....
- بابا دامبلدور داره ذهنش سیاه میشه.
- این ک دو کلمه نبود!
دامبلدور ی نگا ب ادوارد کرد بعد روشو برگردوند ب سمت گریک و گفت:
- خب شما کی باشید؟
- ینی منو نمیشناسی .... منم گریک رفیق گرمابه و گلستانت
- یادم نمی آید
- بابا گریک الیواندر چوب دستی سازه ... این همه در کنار هم جنگیدیم
- من کنار تو جنگیدم؟ پس حتما خوب میجنگی
- پس چی! مگه این جمله رو از ی بزرگوار نشنیدی ک میگه
نقل قول:
خرمشهر را گریک آزاد کرد

- پس گریک گریک که میگفتن تو بودی
- بله
- با من هم راه میشوی تا وزارت خانه را فتح کنیم
- اتفاقا منم کار وزارتخونه ای داشتم. از قسمت بهداشتش اومدن میگن تو چوباتو بدون اینکه قبلش بشوریشون درستشون میکنی. اومدم تو پارتیم شی حل شه این قضیه
- چقد حرف میزنی بگو میای یا نه؟
- میام


ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۶ ۱۹:۳۰:۰۳
ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۱۶ ۲۰:۰۳:۵۷

Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷
#95

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
جنگل ممنوعه،پشت بوته ها

پنه،ماتیلدا،گادفری،رون و رز پشت بوته ها در هم چپیده بودن.خطر از همیشه نزدیکتر بود.الستور،هری و نویل انقدر نزدیک بودند که صدایشان شنیده میشد.
-الان ما باید کل جنگل رو بگردیم؟میدونید چقدر طول میکشه؟
-میگی چیکار کنیم نویل؟اگه بدون اونا برگردیم شما رو میکشه!
چشم الستور به سمت هری برگشت.
-چرا تو رو نمیکشه؟
-واقعا انتظار داری پروفسور پسر برگزیده رو بکشه؟
نویل عصبانی شد.
-پس چی؟فکر میکنی فقط خودت آدمی؟

محفلی های پشت بوته از ای دعوا که فرصت خوبی برای گریز بود خوشحال شدند.
.....
.....
.....
.....
گریمولد

-خب نفر بعدی را خودمان انتخاب میکنیم،نفر سوم از ردیف چهار سمت چپ!
-من؟
-بله،بیا بالا بینیم!
کریس چمبرز ترسان و لرزان روبروی پروفسور قرار گرفت.(در راستای وارد کردن خود به داستان)

-خب هنر تو چیست ای تازه وارد؟

زمزمه هایی در گریمولد پیچید.
-این کی هست؟
-تازه وارده؟
دامبلدور عصبانی شد.
-سکوووت!کروشیو کروشیو کروشیو!
کریس که از ترس داشت مثل جانور نمای خود میلرزید گفت:
-من جانور نمام سگه!
-خب این به چه درد ما میخورد؟
-میتونم بو بکشم مردم رو پیدا کنم،درضمن کمی سیاهی تو خودم دارم.یه کوچولو،چونکه اولا میخواستم مرگخوار شم...
دامبلدور دستی به ریشش کشید.
-خب باشد نمیخواد داستان زندگیت رو برای ما تعریف کنی!تو همینجا وایسا اگر عضو بهتری پیدا نشد تو را برای فتح میبریم.



Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
#94

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
خانه ی گریمولد

همه نگاهی به همدیگر کردند. هیچکدام نمیخواستند اولین نفر باشند که جلو برود و اگه فایده نداشته باشند، جزغاله بشوند. ولی اگر هم نروند، دوباره کباب میشوند. در نتیجه، با چوبدستی یک قرعه کشیِ کاملا ناعادلانه کردند و "مثلا " ادوارد بونز انتخاب شد.

او با ردای مشکی، پیراهن آبی و انگشتر نقره ای که معمولا تیپ همیشگیش بود، لرزان جلوی دامبلدور ایستاد. پروفسور هم وقت را طلا میدانست و با تندیت تمام گفت:
- تند بگو که برا بقیه هم وقت بشه!

او ترسید. اما او نباید وقت را تلف میکرد. شروع کرد به حرف زدن:
- من ادوارد بونزم! و خب... تو هاگوارتز هم معلم کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه بودم. و البته... آدم خیلی باهوشی هم هستم. یعنی درواقع وقت میذارم و انقدر تیزهوشم که در عرض نیم ساعت‌، معماهایی که انیشتین و بقیه در عرض سی و یک دقیقه حل میکنن، رو حل میکنم! یعنی مثلا اگه دَرِ معمایی... غول چراغ جادو و اینجور چیزا سرراهمون قرار گرفت، سه سوته حلش میکنم.
- همه ی ریونکلاوی ها این ادعا رو دارن!
- خب برای من ادعا نیست. همه میدونن که من خیلی باهوشم و البته شخصیتی که منو از بقیه متفاوت تر میکنه، اینه که من دوست پرنده هام و براشون لونه میسازم!
- الان این به چه دردمون میخوره؟؟

او دستی به ریشش کشید و بلند شد. لازم دانست که چیزی را به همه بگوید.
- من بهترینارو انتخاب میکنم. اگه بیست نفرین، شیش نفر بیشتر نمیشه. چون باید نزد من تایید بشن. اونا با من میان که وزارت خونه رو بگیریم. کسایی که یه اخلاق خوب دارن، یه اخلاق بد، اگه اخلاقیش که خیلی به دردمون خوردو توش وارد بود، اونم شاید بیاریم. اما بقیه... تفننی کروشیو و آوداکداورا میزنم! و تو ادوارد!

و چوبدستیش را به سمت او تکان میدهد!
- قبل از اینکه به من بگی باهوشی، من میدونستم که هوشت خوبه. اما آیا نکته ای یادت نرفته بگی؟!

ادوارد فکر میکند. او نباید خلاف حرف هایش را ثابت میکرد. پس در عرض نیم ثانیه جواب داد.
- البته که هوشم به اندازه ی شما نمیرسه.

دامبلدور به طور شیطانی میخندد و چوبدستیش را پایین میگیرد.
- درسته. از تستت خوب رد شدی! تو میتونی به ارتش بیای!


Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۷
#93

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
آن طرفِ دیگرِ جنگل

پنی که با بغض در حال له شدن توسط کتک های ماتیلدا بود نفسش را حبس کرد تا جلوی جیغ های دیگرش را بگیرد؛ حبس جیغ کاری به غایت توان فرسا بود.
- باشه! جیغ نمی زنم!پرو پاچتو از حلقم بکش بیرون!
- با هم تیمی خوبِت اینجوری حرف نزن آ...
- بخوره تو سرت! من دارم از جیغ نزدن خفه می شم!
- طاقت بیار رفی... پنه جآن! الانا می رسیم یه جای امن!
- فکر کردین کسی رو دنبال ما خونه هاگرید نمی فرستن؟ سخت در اشتباهین! اونجا الان محاصره شده! قید خونه هاگریدو بزنین و دنبال یه درخت بگردین کتنیس بازی دربیاریم رو شاخه هاش بخوابیم تا خطر رفع بشه!
- موافقم!
- یعنی الان چه بلایی سر بقیه گروهای باقیمونده اومده؟ اونایی که پیش پروفن چی؟
- امیدوارم بتونن نجات پیدا کنن تا ما به کتابخونه هاگوارتز برسیم و بفهمیم راه حل نجات پروف چیه!


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.