ایضاً کیلومتر ها دورتر و عقب تر، صحنه تعقیب و گریز- پوست تک تکشان را خواهیم کند!
- فسس فوسس پس!
- تو نیز کمک خواهی کرد پرنسس.
لرد در حالی که گردن نجینی رو گرفته بود و اون رو توی هوا معلق نگه میداشت مشغول دویدن و فرار از دست ماموران پلیس ماگلی بود. البته به علت تکان های شدید دست لرد در وقت دویدن حال نجینی آنچنان که باید و شاید مناسب نبود و فی الواقع پرنسس داشت شاهزاده میشد!
ارتش ذکر شده هم پشت سرشون در حال انجام کار همیشگی نیروی های پلیس ماگلی بودند که همون تعقیب و اعلام دستور"ایست" هست و ظاهراً قصدی برای شلیک کردن به یک قاتل فراری نداشتن. البته ارتش آنچنانی هم نبود و نویسنده پست قبل طبق عادت بزرگنمایی کرده.
لرد در حال فرار از کنار ماشین ماگلی رد شد که صندوق عقب رو بالا داده بود و این
آهنگ رو پلی کرده بود. لرد از شنیدن همچین آهنگی و با توجه به اینکه تا این زمان همچین چیزی نشنیده بود، در واقع هیچ نوع آهنگی نشنیده بود، نتونست سطح هورمون های هیجانی رو کنترل کنه. برای همین نجینی رو مثل کمربند دورکمر مبارک بست تا دو تا دست آزاد داشته باشه!
خانه ریدل
- من وزیـــرم! باید به حرف من گوش کنید!
- استوپیفای!
صحنه تعقیب و گریز لرد نفس نفس زنان توی کوچه فرعی پیچید و پشت سطل زباله بزرگی مخفی شد.
- حال کار ما به جایی رسیده که باید پشت سطل مخفی شویم. نه تنها پوست تک تکشان را خواهیم کند، بلکه استخوان هایشان را میدهیم هکتور تا برایمان معجون مقوی درست کنه.
- فس چیش پاست!
- خودمان میدانیم اگر استخوان های هکتور را درآوریم نمیتواند برایمان معجون درست کند.
لرد کمی از بالای سطل سرک کشید تا مطمئن بشه که جاشون امنه.
- طبق معمول در جایی بسیار مناسب مخفی شدیم.
حال نجینی، وقت آپارات کردن است.
نجینی لحظه ای رنگ به رنگ شد و بعد دهان را به قصد جمله ای فسس فــــــس گونه باز کرد.
-فسس فــــــس!
- یعنی چه که ما نمیتوانیم آپارات کنیم؟ ما هرکاری بخواهیم میتوانیم انجام دهیم.
نجینی کاغذی از توی جیبش درآورد و نشون لرد داد.
- ما چیزی از این برگه نمیفهمیم، و چون نمیفهمیم پس آتشش میزنیم!
- فـــــــــس! پـس بچس!
- منظورت چیست که ما داریم نوه دار میشویم؟