هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ شنبه ۸ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لاورن عزیز

پست شما نقد می شه...ولی الان نه.

پست های دوئل رو قبل از اعلام نتیجه نمی تونیم نقد کنیم، چون ممکنه روی داورا تاثیر بذاره.
برای همین نقد شما می مونه برای بعد از اعلام نتایج که بستگی به این داره که حریفتون پستش رو کی ارسال کنه و داورا کی امتیاز بدن.

برای همین می گم از قبل درخواست نقد نکنین...چون ممکنه تا اون موقع یادمون بره که درخواست نقدی هست. الان اطلاع دادم که اولا بگم دلیل تاخیر نقدتون اینه. دوما سعی می کنم یادم بمونه. ولی اگه بعد از اعلام نتایج پستتون نقد نشد لطفا بهمون یادآوری کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ شنبه ۸ دی ۱۳۹۷

لاورن د مونتمورنسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۴ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۴ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
از دهکده بلک تورن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
سلام و خسته نباشید خدمت نقد کننده های عزیز ...
درخواست نقد پست شماره 515 باشگاه دوئل رو داشتم .


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ جمعه ۷ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ماتیلدا


نقل قول:
حالا رسیدین به حریفی که بخاطر یه بیل عاشق، یه آوداکداورا نوش جان کرد! لطفا به جسد سوخته هم نگاهی بندازین! شاید به درد خورد!
حالا شایدم نوش جان نکرد! پایانِ باز ساختیم براتون!


بررسی پست شماره 514 باشگاه دوئل، ماتیلدا استیونز:


جدی نویسی کار سختیه. به نظر من از طنز نوشتن سخت تره. دلیلش اینه که طنز متوسط و ملایم رو می شه خوند...می شه ازش لذت برد. ولی جدی متوسط، خسته کننده می شه. جدی مجبوره خوب باشه. قواعد و محدودیت های جدی نویسی خیلی بیشتر از طنزه.
محدوده و مرز دور شخصیت ها، موقع جدی نویسی خیلی تنگ تر و پررنگ تر هستن. خیلی نمی شه از شخصیت خارج شد.
توصیف ها باید به اندازه و درست باشن. باید خاص باشن. وگرنه خواننده خیلی زود خسته می شه.
کل داستان باید همزمان با منطقی بودن، کشش داشته باشه. یه عنصری داشته باشه که خواننده رو دنبال خودش بکشه. یا توصیف ای متفاوت، یا داستان جذاب یا یه اتفاق غافلگیر کننده.
کلی قانون و قاعده داره.
برای همینه که جدی نویسی تو مسابقات و دوئل ها کمی ریسک داره.
البته خودمم با وجود این که بیشتر طنز می نویسم برای دوئلا و مسابقات معمولا جدی می نوشتم. جدی نویسی لذتبخشه.


نقل قول:
هوا سرد و فضای گرفته و مرطوبی بر اتاق حکم فرما بود! اتاق بیشتر از بیست متر مربع نبود و اوضاعش به طور عادی در خانه ی ریدل، وخیم بود! قسمت بزرگ سقف، بخاطر باران های مداوم خیس شده بود و صدای پایین آمدن قطره های باران از همان قسمت، طنین بدی در اتاق می انداخت!
وقتی جدی می نویسیم، کلمه ها...صفت ها...تشبیه ها و جمله ها خیلی مهمن. خواننده لازم نیست سواد ادبی داشته باشه، ولی موقع خوندن حس می کنه که یه جای جمله می لنگه.
این جا توصیف های خوب هم داریم، توصیف های ضعیف و مبهم هم.
"فضای مرطوبی حکمفرما بود"، جمله خیلی رسایی نیست.
"اوضاع اتاق به طور عادی در خانه ریدل ها وخیم بود"، هم همینطور.
مفهومش مشخص نیست...یعنی اوضاع اتاق بر خلاف جاهای دیگه خانه ریدل ها، وخیمه؟
یا مثل جاهای دیگه خانه ریدل ها وخیمه؟
با وجود این، توضیحات پاراگراف اول کافی بود. طرز توضیح دادنتون هم درست بود. کافیه جمله ها کمی خوشگلتر بشن!


نقل قول:
از گوشه ی سقف هم ترک های زیگزاگی شروع شده و تا دو صندلی ای که در وسط اتاق وجود داشت، ادامه پیدا کرده بود! احتمالا مرگخواری که قصد شکنجه ی نفری نگون بخت را داشت، طلسم را برای ترساندن نفر به سقف زده بود و علاوه بر ترک برداشتن سقف، قسمتی از آن هم بر روی زمین فرود آمده بود.
این توصیف هم قشنگ بود...ولی با جمله های نادرست. این که از ترک شروع کنیم و به صندلی ها برسیم و بعد هم توضیح بدیم که احتمالا ترک چطوری ایجاد شده، ایده خیلی خوبیه. ولی مثلا "قصد شکنجه نفری نگون بخت را داشت" خوب نیست. " برای ترساندن نفر" هم همینطور. به جاش می شد از شخص یا فرد استفاده کرد. یا زندانی...
در قسمت بعدی برعکسه. به جای "شخص" باید از دو نفر استفاده می شد:
نقل قول:
اما مثل همیشه، در دو صندلی چوبی پوسیده، شخص هایی برای شکنجه شدن نشسته بودند.
دو نفر نشسته بودند.


نقل قول:
به پایین خیره شده بود و سعی می کرد که خانه ی گریمولد را تصور کند و از آن لذت ببرد. اما او خوب می دانست که نمی شد!
چرا نمی شد؟ تصوره خب...می تونست تصور کنه.
اگه نمی شه باید یه دلیل براش بیاریم. مثلا ناامیدی بهش اجازه نمی داد. یا مثلا دیوانه ساز اون دور و بر بود و نمی تونست.


نقل قول:
نور به اندازه ی کافی نبود. اما او را راضی می کرد. در خانه ی گریمولد، همیشه نور به قدر کافی بود و همه از آن لذت می بردند. لامپ به او می فهماند که وقتی روشنایی اش دارد رو به اتمام می رسد، پس او هم بخاطر گیر افتادن در اینجا و احتمالا کشته شدنش، محفلی ها را به خطر می انداخت!
جمله "در خانه گریمولد همیشه نور به قدر کافی بود" خیلی قشنگ بود. هم خود جمله و هم مفهومش.
ولی بقیه اش مبهم بود. کم شدن روشنایی لامپ چه خطری می تونه برای محفلیا ایجاد کنه؟ این جا هم کمی توضیح بیشتر می خواست که دلیل این فکر ماتیلدا این بود که گیر افتاده و مثلا می ترسه که به هر شکلی ازش اطلاعات بگیرن و اینجوری محفل رو به خطر بندازه. یا مثلا می ترسه محفلیا سعی کنن برای نجاتش بیان و به خطر بیفتن.


نقل قول:
حداقل وضعش با آنی که در ذهنش، پیش از آمدن به اینجا تصور می کرد‌، بهتر بود!
اشکال جمله بندی دارین. ولی این اشکالا خیلی جزئی هستن. مثلا این جا "آنی" باید با "چیزی" جایگزین بشه. یا با شکل ادبی ترش "آن چه که"...
اگه کلا توصیف و جمله بندی بلد نبودین می گفتم زیاد روی جدی نویسی تمرکز نکنین یا آمادگیشو داشته باشین که از صفر شروع کنین و یاد بگیرین. ولی اینطور نیست. کلمه های خیلی جزئی و ریزی هستن که لازمه جایگزین بهتری براشون پیدا کنین. اصل جمله قشنگه.

قسمت خاطرات ماتیلدا و این که سعی می کرد خودشو امیدوار نگه داره قشنگ بود.


نقل قول:
پسرک که حالا مثل ماتیلدا داشت احساساتش را بروز می داد،گفت:
- من حس می کردم که مرگخوار ها حافظه ی خوبی ندارن. اما منو به خوبی یادشون بود!
- اوه... البته که باهوشن! منم مثل تو بودم. می خواستم برم به جبهه ی سیاهی، اما پروفسور منو از جاهلیت نجات داد. اونا منو یادشون بود. بخاطر همین یه ماه تمام از خونه ی گریمولد بیرون نرفتم. اما من مثل تو بی احتیاط نبودم!
"پروفسور منو از جاهلیت نجات داد" کمی حالت شعاری داره. شعار دادن یکی از بدترین اتفاقاییه که می تونه برای یه پست بیفته. کل پست ارزش و مفهومش رو از دست می ده. برای شما اینجوری نشده چون فقط همین جمله اینجوریه...اونم خیلی شدید نیست. فقط گفتم که مواظبش باشین.
این توضیح خوب بود. ارزششو داشت که کمی کامل تر و طولانی تر بشه.


نقل قول:
در واقع او بخاطر جون خودش، حرف خود را نا تمام گذاشت!
جمله ها باید یکدست باشن. از نظر لحن و شکل و زمان.


نقل قول:
ماتیلدا عقب عقب رفت. باور نمی کرد! خیلی وقت بود که او را به این شکل و شمایل ندیده بود. در تالار خودشان، او دختری پر زرق و برق و زیبایی بود و بدون توجه به جبهه، با ماتیلدا مهربان بود و حالا... دورا آمده بود که او را به طرف مرگ بکشاند! ماتیلدا با صدایی گرفته گفت:
این جاش کلا اشتباهه.
کدوم تالار؟ کدوم جبهه؟
منظور شما تالار ریونه...و جبهه سیاه و سفید.
ولی محتوای پستتون نمی تونه مربوط به دو تا دانش آموز باشه. اگه این توضیح مال گذشته باشه هم استفاده ای "جبهه" زیاد درست نیست.
گاهی مجبوریم یه وجه از شخصیت رو انتخاب کنیم.
اینا می تونن قبلا همگروهی بوده باشن و همون موقع صمیمی باشن. ولی نمی تونیم بگیم این مرگخوار بود و اون محفلی و اینا با هم خوب بودن.
بعضی چیزا از دور قشنگ به نظر می رسن...ولی درست نیستن.
هیچکدوممون خیلی دقیق ایفای نقش نمی کنیم. نمی تونیم بکنیم. مثلا من اگه بخوام دقیقا مثل ولدمورت حرف بزنم و رفتار کنم اولا هیچ سوژه ای به ایفای نقش نمی دم که باهاش بنویسن. دلیل اصلیش هم اینه که بیشتر تاپیکای ایفای نقش طنزن و لرد ولدمورت واقعی یه شخصیت جدی...و دوما خودم خیلی زود خسته می شم.
برای جلوگیری از این اتفاق هممون مجبوریم یه تغییراتی بدیم...وجهه های طنز به شخصیت هامون اضافه کنیم. براشون ویژگی هایی خلق کنیم که تو کتاب وجود نداشت. ولی اصل و اساس شخصیت ها، جبهه ها و رفتار ها باید حفظ بشه. جذابیت کار به همینه.


نقل قول:
اما دورا سرش را به نشانه ی مخالفت تکان داد!
- الکی این مسئله رو به لرد عزیز و بخشندم نچسبون! ایشون اصن خبردار نیستن که من اینجام!
قسمت اول این جمله هم کمی اغراق آمیزه. مثل همون جاهلیت بالایی. اگه کمی ساده تر نوشته می شد بهتر می شد. بدون صفت...می گفت لرد اصلا خبردار نیستن که من اینجام.


نقل قول:
دورا قدمی به سمت ماتیلدا برداشت!
- مرگخوار ها پلیدن! اما حتی اونا هم تو وجودشون یه خوبیو رحم هست! کار من خلافه! اما من می خوام تو رو نجات بدم! این تلافی همون موقعی بود که مرگخوارا و محفلی ها با هم می جنگیدن و وقتی تو به من رسیدی، گذاشتی برم و منو نکشتی!
مرگخوارا رو خیلی کلی در نظر گرفتین. تو کل پستتون همینطوره. حتی موقع اومدن و رفتن هم شخصیت ندارن. بیشتر از انسان، شبیه تعدادی زامبی هستن!
مرگخوارا آدمای مختلف و متفاوتی هستن. با شخصیت ها و ویژگی های متفاوت. یکی می تونه واقعا بی رحم باشه. یکی می تونه خوب باشه ولی به دلیلی مرگخوار شده باشه. یکی ممکنه مثل نارسیسا به خاطر خانوادش به طرف سیاهی کشیده شده باشه. اینا رو نباید بطور کلی توصیف کرد که همشون پلیدن ولی یه ذره خوبی تو وجودشون هست. ممکنه هیچ خوبی ای تو وجود یکی نباشه و ممکنه کلی خوبی تو وجود یکی باشه.


نقل قول:
ماتیلدا عاجزانه سرش را تکان داد! آنها از اتاق بیرون رفتند و در را بستند. آنجا هم مثل اتاق، نم داشت. جلوی او سه راهرو بود و دو درب در دو طرفش. دورا به طرف راهروی سمت چپ رفت و ماتیلدا هم به دنبالش!

دوباره راه به چند قسمت تقسیم شد و آنها در راهروی دوم پا گذاشتند. از راهرو های زیادی گذشتند. انقدر پیچیدند که ماتیلدا همه ی راه ها را قاطی کرد و سر هر چیز، حتی جان خودش شرط بست که نمی تواند راه برگشت را دوباره پیدا کند! آنجا بدون شک، یک دالان بسیار بزرگ بود!
این همه توضیح لازم نبود. کمی پیچیده شده. خیلی راحت می تونستن برن بیرون. توضیح و فضاسازی رو جایی انجام بدین که لازمه. باید توجه کنین که اینجا دوم عنصر داستان مهمه؟ فضا؟ مفهوم؟ مسیر داستان؟
اینجا تمرکز روی فرار بود. این در و دیوارا زیاد مهم نبودن.


نقل قول:
دورا چوبدستیِ خود را به ماتیلدا داد. ماتیلدا هم محکم او را در آغوش گرفت. آخرین نگاهش را به دورا کرد. از نردبان بالا رفت و دریچه را باز کرد. بوته ها را کنار زد و بالا رفت. دریچه را بست. بالاخره توانست بوی آزادی را استشمام کند. او تا آخر عمر از دورا ممنون بود! به اطراف نگاه کرد. در سمت چپش خانه ی ریدل و در سمت راستش، بوته های پراکنده وجود داشت. به خانه ی ریدل با تنفر نگاه کرد و بعد پشتش را به مرگخواری ها _ غیر از دورا_ کرد و به خانه ی گریمولد آپارات کرد!
قسمت مهم ماجرا قسمتی بود که خیلی سریع ازش رد شدین.
دلیل دورا برای کمک به ماتیلدا.
بهتر بود از قسمت های بعد از فرار کم می کردین و به جاش اون قسمت رو بیشتر توضیح می دادین.
این که اجازه بدیم دشمن فرار کنه کار ساده ای نیست. منطقی نیست. عاقلانه نیست. برای محفلی ها نیست...ولی برای مرگخوارا بیشتر نیست. چون به هر حال اینا سیاهن و شخصی به اسم لرد ولدمورت بالا سرشونه که شوخی سرش نمی شه. رحم نداره. منطق هم نداره.
اگه دامبلدور بفهمه یکی یه مرگخوار رو آزاد کرده احتمالا عکس العمل خیلی خشنی نشون نمی ده...ولی اگه ولدمورت بفهمه یکی یه محفلی رو آزاد کرده چی می شه؟
بین اینا باید تفاوت قائل شد. اون توضیح هم برای این تفاوت لازم بود.
اشاره به هم گروهی بودن، خیلی قانع کننده نیست. یه دلیل محکم تر لازم بود. دلیل ساده ای مثل دوست دوران بچگی بودن. هم گروهی بودن هم کم و بیش همین معنی رو داره، ولی وقتی مستقیما می گیم "همگروهیش رو آزاد کرد" اینطور به نظر می رسه که تنها دلیلش همین بوده و هر همگروهی مرگخواری که ببینه رو آزاد می کنه.

موقع ایفای نقش یه محدودیت و مرزهایی هست که نمی تونیم بشکنیم. چیزایی که اصل داستان رو تشکیل می دن. نکته های تعیین کننده. اگه اینا رو تغییر بدیم یه داستان خالی نوشتیم. بدون ایفای نقش. بدون شخصیت ها.

پست شما اشکالای جزئی جمله بندی داشت که بهشون اشاره کردم، ولی یه اشکال کلی مفهومی داشت که از لحظه روبرو شدن دورا و ماتیلدا شروع شد. اشکال ایفای نقشی داشت.
با در نظر گرفتن همه اینا، کل داستان قشنگ بود. اگه جمله ها کمی اصلاح بشه و نیمه دوم داستان رو کمی منطقی تر و با توضیحات کافی بنویسیم و اضافه هاشو حذف کنیم یه پست جدی خوب ازش در میاد.

در مورد شخصیت شما هم یه چیزایی هست که خودتون احتمالا کم کم کشف می کنین. من در حد نقد همین پست نوشتم.


طلسمه هم به شما نخورد...به زندگی ادامه بدین!


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
سلام... لطفا چشم دوربینتونو کمی از پنه به اونورترش بچرخونین... کمی اونورتر... یخورده بیشتر... آهان... حالا درست شد! حالا رسیدین به حریفی که بخاطر یه بیل عاشق، یه آوداکداورا نوش جان کرد! لطفا به جسد سوخته هم نگاهی بندازین! شاید به درد خورد!


Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تمشکی که ازش متنفریم...

چه خوب شد که نقد خواستی. چون نکته های خوب زیادی درباره پستت بود که می خواستم بگم.


بررسی پست شماره 513 باشگاه دوئل، تمشک کلیر واتر:


هر سوژه دوئلی، در مورد قسمت ها یا شخصیت های خاصی جای کار داره. جای فکر کردن داره. علاوه بر ایده کلی داستان، باید این قسمت ها رو هم کشف و درباره شون فکر کنیم.
بعضی سوژه ها داستان مشخصی ندارن. اونجا باید تمرکزمون روی اصل داستان باشه. مثلا وقتی که سوژه "جارو" باشه! ولی بعضی سوژه ها مثل سوژه شما تا حدی داستانشون مشخص شده. این جاست که باید دنبال مواردی بگردیم که می شه روشون فکر کرد. می شه باهاشون غافلگیر کرد.
در این سوژه یکی از مهم ترین انتخاب های شما هم سلولیتون بود. این قسمت بود که می تونست تعیین کننده باشه که پست جدی باشه یا طنز...غافلگیر کننده باشه یا خسته کننده.
یه هم سلولی خوب و سوژه ساز کمک حال شما می شد...دست شما رو می گرفت و همراه خودش جلو می برد. ولی یه هم سلولی بی سوژه، برعکس بود. شما باید دستش رو می گرفتین و دنبال خودتون می کشیدین. علاوه بر این که کمکی نمی کرد، ممکن بود دست و پاگیر هم بشه.
قسمت دوم روش فرار بود که می تونست به هر شکلی باشه. از زمین...هوا...در...دیوار...یا به هر روشی. اینم قسمتی بود که باید درباره فکر کنیم.
قسمت سوم پایان پست بود که بعدا دربارش می گم.


نقل قول:
تاریکی همیشه می تواند دردآور باشد؛ اما زمانی که یک محفلی باشید، دردناک تر هم هست!
این جمله منو در همون شروع پست متوقف کرد. ایده خوبی داشت. این که بگیم تاریکی بده، ولی برای یه محفلی بدتره. چیزی که باعث توقف می شد کلمه "دردآور" بود. به نظر من می تونست با کلمه کلی تری جایگزین بشه. چیزی مثل ناراحت کننده...آزاردهنده...ترسناک(که این یکی اینجا مناسب نبود. چون نمی خواستیم بگیم برای یه محفلی ترسناک تر هم هست).
کلمه محفلی هم برای یک شروع سنگین، کمی خودمونیه! بهتر بود رسمی تر نوشته بشه. مثلا عضوی از محفل ققنوس...یا یک جادوگر سفید...


نقل قول:
پنه لوپه نیز یک محفلی بود، و تحمل این تاریکی حتی از جیغ نزدن و فضولی نکردن هم برایش سخت تر شده بود.
این قسمت خوب بود. در همون شروع اینو به خواننده منتقل کردیم که با یه پست جدی سروکار نداره.


نقل قول:
تنها چیزی که داشت یک هم سلولی بود؛ یا با نامی مناسب تر، یک انگل جامعه جادوگری! یک لکه ننگ! یک تن لش نفرین شده! یک لوله رو به فاضلاب شهری! یک تسترال چندش و بوگندو! یک تاپاله...
نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط باشد. پروف عزیزش از آنها خواسته بود تحت هیچ شرایطی فحش ندهند پس او هم به حرفش گوش داد. اصلا هم مهم نبود که تمام آنچه که پیش از آن گفته بود نیز فحش محسوب می شد، اصلا!

با فکر به آن هم سلولی صورتش با حرص جمع شد و نگاهی به او انداخت. مثل تمام این دو هفته گوشه ای افتاده و خرناس می کشید.
رسیدیم به بخش مهم سوژه. انتخاب هم سلولی.
این جا دو راه داریم. یکی این که از یه شخصیت آشنا استفاده کنیم. مزیت این کار اینه که دیگه لازم نیست خیلی دربارش توضیح بدیم.
یا یه شخصیت ناشناس...که مزیتش اینه که می تونیم هر جوری دلمون می خواد شکل بدیمش، ایرادش هم اینه که باید وقت کافی برای توضیح دربارش بذاریم.
اینجا بیشتر از این که درباره شخصیت توضیح داده بشه، احساسات پنه لوپه نوشته شده. که اتفاقا خوب هم نوشته شده. ولی شخصیت رو به خوبی معرفی نمی کنه. که چرا این شخص لایق این همه خشم و نفرینه.


نقل قول:
اگر این خبر حقیقت داشت و نگهبان در مورد کشته شدنش درست گفته بود، باید همین امشب کار تمام می شد؛ وگرنه مجبور بود با یک مرگ غم انگیز تمام آرزوها و جوانیش را در سینی نقره تقدیم مرگخواران کند.
این قسمت هم سوژه قابل استفاده ای داشت. این که خبر چطوری به پنه لوپه برسه. ولی در پست تکی لازم نیست از هر سوژه ای نهایت استفاده رو بکنیم. گاهی باید انتخاب کنیم که کدوم مورد جای کار بیشتری داره و جالب تر یا واجب تره. برای همین این که سرسری از این قسمت رد شدین مشکلی نداشت.
جمله آخر قشنگ بود.


نقل قول:
برق شیطنت چشم های زندانی مثل پروژکتور به فضای زندان نور بخشید.
- نه! نمی شه! تمام کاری که من برات می تونستم انجام بدم کشیدن نقشه فرار بود! چون دلم برات سوخت! حالام بذار بخوابم!
پشت این دیالوگ یه سوژه بامزه پنهان شده. نقشه ای که این فرد بی مصرف به درد نخور برای پنه لوپه کشیده. خواننده احساس می کنه نقشه هم مثل خودش بی مصرفه. همین هم این قسمت رو بامزه می کنه. در حالت عادی بهتر بود این قسمت نقشه کشیدن رو هم توضیح می دادین، ولی این جا حالت عادی نبود...چون آخر پست قراره به همین نتیجه برسیم.


نقل قول:
و قاشق و چنگالش را به پنی داد.
پروف...پنی...
در قسمت های غیر دیالوگ بهتره از اسامی مخفف استفاده نکنین. این کار یه جالت جبهه گیرانه به پست می ده که خوب نیست. نویسنده لابلای داستان می تونه گرایش و جبهه شو مشخص کنه، ولی نباید مستقیم باشه. مثلا مرگخوارا هم تو قسمت توضیحات نباید بنویسن:" ارباب چوب دستی اش را برداشت.".


نقل قول:
برای لحظاتی پنی از شدت ذوق درحالت تشنج بود؛ اما بعد به سرعت به طرف حصیر گوشه سلول کوچکشان دوید و آن را کنار زد. گودالی به عمق ۵ سانتیمتر زیر آن پنهان شده بود.
با هر بار کوبیدن قاشق به کف سلول خراشی سطحی به عمق شاید ۱ در ده هزارم سانتیمتر روی زمین ایجاد می شد
این قسمت خیلی خوب بود...یه نکته کوچیک دیگه هم اینه که موقع نوشتن عدد ها رو بصورت حروفی بنویسین. البته قواعد خاص و استثنا داره که زیاد مهم نیست. بهتره کلا حروفی بنویسین.


نقل قول:
به سرعت محاسبه کرد و متوجه شد اگر با همین سرعت پیش برود تا صبح می تواند حدودا ۵ سانتیمتر دیگر هم حفر کند و با این فکر لبخند حجیم تری زد و به کارش ادامه داد؛
خوش بینی بامزه پنه لوپه خنده دار و دوست داشتنی بود.


نقل قول:
اگر مایکل اسکوفیلد توانسته بود، او هم می توانست؛ چرا که او یک ریونی بود. هر چند سختکوش بودن ویژگی هافلی ها بود و نه ریونی ها اما در آن لحظات ملکوتی این چیز ها هم مهم نبودند؛ حتی اینکه کسی که زمین زندان را با قاشق کنده بود مایکل اسکوفیلد نبود و دالتون ها بودند هم مهم نبود. مهم نفس کارش بود. اصلا خواننده باید عاقل می بود.
بردن اسامی شخصیت های خاص و فیلم و سریال یه ریسکه. در حالت عادی این ریسک اهمیتی نداره. کسی که شخصیت رو بشناسه متوجه می شه. ولی در پست های خاصی مثل پست دوئل توصیه می کنم تا جایی که ممکنه این کار رو انجام ندین. چون اشخاصی که باید پست ما رو بفهمن(داورا) محدود و مشخص هستن. اگه نفهمن حداقل این قسمت پست براشون مبهم می شه.


نقل قول:
چیزی تا افول روشنایی و خوشبختی و دهن کجی به مرگخواران شکست خورده ای که رودست خورده بودند نمانده بود...
این قسمت، اون جبهه گیری مستقیم که می گفتم انجام ندین، نیست. این خوبه. غیر مستقیمه...چون احساسات پنه لوپه قاطیش شده. این جا داریم از زاویه دید پنه لوپه به قضیه نگاه می کنیم. برای همین خواننده رو پس نمی زنه. حتی فکر و خیال های اغراق آمیز بعدی پنه لوپه هم خوب بودن.
معنی افول ناپدید شدنه. منظور شما برعکسش بود. طلوع...ظهور.


نقل قول:
سرفه ای کرد و سپس نگاهی به جگرگوشه اش که همان گودال بود انداخت
"جگرگوشه" این جا خیلی خوب بود.


پنه لوپه شما خیلی خوب بود. شخصیتش واقعی و قابل درک و دوست داشتنی بود. پرتلاش و امیدوار بود، ولی ضعف های خاص خودش رو داشت که همین جالب ترش می کرد. به موقع اشتباه می کرد...به بن بست می خورد...نقشه هاش نقش بر آب می شد. اینا خیلی جالب تر از پنه لوپه ای هستن که دقیق و بی نقص فکر می کنه، عمل می کنه، و موفق می شه.

دو بار به عینک اشاره کردی. اشاره های خوبی هم کردی. اگه برای این سوژه اس که هیچی...ولی اگه کلا قراره گاهی به عینک پنه لوپه اشاره بشه به نظر من آواتارت بهتره عینک داشته باشه. ضروری نیست...ولی به شخصیت کمک می کنه. عکس فعلیت هم به نظر من به شخصیتت میاد.


نقل قول:
کمی لای چشم هایش را باز کرد و درست در همان لحظه، آرزو کرد کاش چشمش به جای این تصویر، به دیوارهای رسوب دار و کثیف و نجس فاضلاب می خورد. اما نمی خورد! تنها تصویر روبرو، لرد در چند سانتی متری اش بود در حالیکه صورتش پر از غذایی سبز رنگ بود.
در تمام مدتی که پستت رو می خوندم با خودم می گفتم کاش آخرش موفق نشه...
چون به نظر من انتخاب درست این بود.
منم اگه این سوژه رو می نوشتم امکان نداشت آخرش موفق به فرار بشم.
درست در لحظه هایی که ناامیدانه داشتم فکر می کردم که "نه...انگار واقعا فرار کرد"، پنه لوپه گیر افتاد.
این بهترین انتخاب و تصمیمی بود که در طول این پست گرفتی. بهترین قسمت پستت پایانش بود. مخصوصا دو دیالوگ بدون توضیحی که پست باهاشون تموم شده:
نقل قول:
- غَ... غَ... غَ... غَ... غَ... غَ... غَ... غلط کردم!
- پنه لوپه... ما از تو حتی بیشتر از بیشترهای قبل متنفریم!
این ادامه همون پنه لوپه واقعی و باور پذیریه که داشتیم. بیخودی قهرمان بازی در نیاوردی...این کارت عالی بود. درست بود. هیچی هم از شخصیت پنه لوپه کم نمی کنه. برعکس، بهش اضافه می کنه. شخصیت رو درست و جالب جلوه می ده.
دیالوگ لرد که از داخل سایت گرفته شده هم خیلی خوب بود. این که در جریان اتفاق های داخل سایت باشیم و در مواقع مناسب ازشون توی نوشته هامون استفاده کنیم کار خیلی خوبیه. مثل همون سوژه خانه سالمندان که همه بهش علاقمند شدن. دلیلش همینه که یه سوژه واقعی و سایتی واردش شده. این باعث می شه نویسنده ها بیشتر درکش کنن. براشون جالب باشه.

حالا بر می گردیم به اول!

موقع نوشتن پست دوئل ذهنتونو خیلی آزاد بذارین. در مورد هر سوژه ای فکر کنین که چقدر می شه از مرز ها عبور کرد؟ چطوری می شه غافلگیر کرد.
وقتی یه کاری رو زیاد انجام بدی، ذهنت ناخودآگاه برای اون کار سریع تر و باز تر عمل می کنه. آماده تر می شه. ما(داورا) چون زیاد سوژه می دیم، موقع سوژه دادن ده ها راه برای نوشتن پست اون سوژه به ذهنمون می رسه. کلی هیجان زده می شیم. بعد وقتی پست دوئل رو می خونیم می بینیم که طرف ساده ترین و پیش پا افتاده ترین راه و داستان رو انتخاب کرده(شما رو نمی گم...در حالت کلی اینجوری می شه. چون خودشونو محدود می کنن).
یه سوژه داده بودیم که یه نفر یه معجون اشتباهی می خوره و یه بلایی سرش میاد.
یکی از دوئل کننده ها می گفت سوژه بسته اس. محدوده.
ولی فکرشو بکن...یه معجون می خوری که هر معجونی می تونه باشه. هر اتفاقی می تونه برات بیفته. خودت باشی و تغییر خاصی کنی. ظاهری یا اخلاقی. یا تبدیل به چیزی بشی...اون چیز می تونه آدم باشه، حیوون باشه، جونوری باشه که خودت خلقش کردی، یا اصلا یه شیء باشه. باد باشه...بارون باشه...ابر باشه.
سوژه به این نامحدودی! نویسنده ها هستن که خودشونو محدود می کنن.
باید به این فکر کرد که کدوم سوژه ساز تر و غافلگیر کننده تره.
اگه این محدودیت ها رو کمی کنار بذاریم، نتیجه خیلی بهتر در میاد.
اینجا در مورد هم سلولی شما همچین حق انتخابی وجود داشت. اونم می تونست هر چیزی باشه. البته انتخاب شما هم با توجه به نتیجه ای که بهش رسیدی خوب بود.


ایده کلی داستان شما نسبتا ساده بود. غافلگیر نمی کرد. دلیل دستگیری...راه فرار...خبر اعدام روز بعد...همه اینا می تونستن کمی خاص باشن و این اشکال رو بر طرف کنن.
هم سلولیت زیاد معرفی نشده بود. می تونستی از یه شخصیت شناخته شده که همین ویژگی ها رو داره استفاده کنی. مثلا پیتر پتی گرو می تونست مناسب باشه.
شخصیت پنه لوپه عالی بود. طنز پستت که این جا کاملا وابسته به شخصیت پنه لوپه بود هم خوب در اومده بود. تمرکز پست روی همین دو قسمت بود.
شخصیت لرد با وجود این که حضوری بیشتر از یک دیالوگ کوتاه نداشت، خیلی خوب بود.


آخر پست عالی بود.


دور شو تمشک!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
ام... چیزه... یعنی ببینین شما... من آره! خیلی خیلی پرروعم! قبولم دارم! خیلیم بچه بدیم که باز اینجاها پیدام شد! میدونم! اصلا اون تک تیرانداز اون گوشه رو هم دیدم واسه من وایستاده!

علی الحساب حالا یه نگاه همچین کوچولو موچولو می شه لطفا بندازین به این... تا بیام منت کشی؟!


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 182 در بحبوحه سیاهی، مرلین کبیر:


اولش ننوشته بودی سوژه جدید! این مهمه! چون پستت خیلی طولانیه. در صورتی که پست معمولی باشه احتمال زیادی داره که کسی که میاد و اینو می بینه، نخونده تاپیک رو ترک کنه. ولی وقتی سوژه جدید باشه قضیه فرق می کنه.
البته برای سوژه جدید هم تا جایی که ممکن باشه نباید بذارین اینقدر طولانی بشه.


نقل قول:
صدای کوبیدن میخی به دیوار، توجه ساکنین خانه ریدل ها را به خود جلب کرد. مرگخواران یکی پس از دیگری در حالیکه هوریس را به خاطر بیدار کردنشان در ساعت ده صبح نفرین می کردند، به سمت تابلوی اعلانات خانه ریدل ها می رفتند تا اطلاعیه ی جدیدی که در حال نصب بر روی تابلو بود را بخوانند.
این قسمتش سوژه داشت. سیستم اطلاعیه خانه ریدل ها. مثلا مرگخوارا بیدار نمی شدن و اطلاعیه هه راه میفتاد در سطح خونه و یکی یکی بیدارشون می کرد و مجبورشون می کرد اونو بخونن.
ولی این در صورتیه که آزاد باشیم!
این جا آزاد نیستیم. سوژه جدیدی داریم که باید به اندازه کافی درباره اش توضیح بدیم. اونو برای حالت عادی گفتم که از سوژه های موجود، استفاده کنین.


نقل قول:
- این اطلاعیه رو همین الان ارباب پرینت گرفتن و دادن به من که نصبش بکنم. فرمودند که به شما اطلاع بدم که از اون لحظه ای که این اطلاعیه رو خوندین، باید اجراش کنین.
- پس من نمی خونم.
- منم نمی خونم. وقتی ندونم چیه که نمی فهمم باید چی رو اجرا کنم.
- خیلی خب پس... کسی نخونتش. زود جمع کنین بریم!
این جاش خیلی خوب بود. دیالوگ ها رو با دقت و درست نوشتی. مثلا اگه می گفتی "لرد فرمودن باید اجرا بشه"، اصولا مرگخوارا نمی تونستن اینقدر راحت بگن نمی خونیم. ولی گفتی " از لحظه ای که خوندین باید اجرا کنین"...لرد هم که حضور نداره. برای همین این طرز صحبت مرگخوارا اشکالی نداره.


نقل قول:
هوریس که ماموریت خودش رو در خطر میدید، نفسش رو در سینه حبس کرد و با صدای بلند و به سرعت، از روی متن اطلاعیه خوند:
اینم خوب بود...این جا هم شخصیت، خوب و متناسب انتخاب شده. این حرکت به هوریس میاد!


صداهای "تق تق"ی که تکرار می شدن خیلی خوب بود. وقتی می گم پست رو کوتاه کنین، منظورم این قسمت ها نیست. اینا رو اگه حذف کنیم کیفیت پست پایین میاد. حیفه. کوتاه کردن مال توضیح های اضافی و بی نکته یا دیالوگ های بی هدفه. گاهی هم می شه از مقداری از سوژه ای که در نظر داریم صرفنظر کنیم.


نقل قول:
- ببینین، اگه بیرون نیایین تا فردا صبح هم ما همینطوری اینجا تق تق می کنیم و میخ می کوبیم. به نفع خودتونه که بیایین بیرون وگرنه دفعه بعد میایم رو پیشونی تون نصب می کنیم اطلاعیه رو!
این دیالوگ هم خوب بود. طنزتو پیدا کردی.این هم همینطور:
نقل قول:
- ما عمه نداریم، ولی باشه، ارواحش برای شما. باشد که توسط ارواح عمه ها تسخیر بشی و همیشه فحش خورت ملس باشه!

مرگخوار مورد نظر در کسری از ثانیه دچار تشنج خفیفی شد و بعد از آن، همیشه فحش خورش ملس شد!



فاصله ها و تیتر ها رو خیلی خوب گذاشتی و تنظیم کردی. بعضیا از فاصله گذاشتن می ترسن؛ ولی اینجوری خوندن پست خیلی راحت تر و لذتبخش تر می شه.


بعد از خوندن پست می تونم با اطمینان بگم که طولانی نبود. از نظر ظاهر طولانیه، ولی از نظر محتوا جایی وجود نداشت که بتونم بگم بهتر بود حذف می شد. خسته کننده نبود. گیج کننده نبود. سوژه رو توضیح دادی...ولی در حین توضیح سوژه طنز و دیالوگ های خوب هم نوشتی که خواننده رو همراه خودت نگه داری.


نقل قول:
بیس داستان واسه یه پست سوژه ی جدید خوبه؟
پایه...اساس!
سوژه اینه که مرگخوارا باید ظاهرشون رو شبیه لرد سیاه کنن...یا حداقل برای این کار تلاش کنن. ده ها راه می شه برای این کار پیدا کرد! راه هایی که به نتیجه نمی رسن و نتایج مختلفی دارن. همین برای ما سوژه ساز می شه. وقتی مسیر سوژه باز باشه و نویسنده حق انتخاب های مختلف داشته باشه، اون سوژه خوبه.


نقل قول:
حس می کنم زیادی طولانی شده، ولی راهی به ذهنم نمیرسید که کمترش کنم. حس می کردم اون چیزی که می خواستم رو نمی تونستم انتقال بدم. جاهای اضافی داره به نظرتون پست که میشد کمترش کرد؟
نه...می شد کوتاه ترش کرد. ولی خود پست بد می شد. ارزشش رو نداشت. اینجوری بهتره. هم سوژه رو توضیح داده، هم کیفیتش رو حفظ کرده.


شخصیت ها خوب بودن.
سوژه خوب بود.
طنز خوب بود.


خوب بود کلا!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۱ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۳:۱۸:۴۹
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 713
آفلاین
ای که از همه دل می بری!

اربابا، میشه لطفا این پست رو نقد کنین؟ بیس داستان واسه یه پست سوژه ی جدید خوبه؟ حس می کنم زیادی طولانی شده، ولی راهی به ذهنم نمیرسید که کمترش کنم. حس می کردم اون چیزی که می خواستم رو نمی تونستم انتقال بدم. جاهای اضافی داره به نظرتون پست که میشد کمترش کرد؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کی بود می گفت ارباب، گربه اومده زیر سایه تون؟


بررسی پست شماره 374 اتاق تسترال ها، دیانامون:


نقل قول:
دوساعت ،يا بيشتر از زمانى که مرگخوارا و تسترال حرکت کرده بودند ميگذشت.
اما هنوز حتى يک کيلومتر که هيچ ،به اندازه چند متر هم به خانه ريدل نزديک نشده بودند!
یکی از کارای مفیدی که در شروع پست می شه انجام داد، توضیح موقعیته. البته باید در جای مناسب انجام بگیره. مثلا وقتی پست قبلی با دیالوگی تموم شده که احتیاج به جواب داره، معمولا نمی شه این کار رو انجام داد. مگه این که لازم باشه درباره همون سوال یا تاثیری که ایجاد کرده توضیحی بدیم.
این جا برای توضیح موقعیت، محل مناسبیه...چون پست قبلی این زمینه رو ایجاد کرده.


نقل قول:
-اووم.. ميگم خب اگه پياده ميرفتيم که زودتر ميرسيديم ،هنوز حتى به خانه ريدل نزديک نشديم که هيچ ،از رستوران هم دور نشديم خب!
دیالوگ ساده، ولی قشنگی بود. نتیجه گیری معصومانه لینی، با شخصیتش متناسبه.


نقل قول:
بلاتريکس که خودهم سعى ميکرد با اين موضوع کنار بيايد وکل اين جمعيت را با يک کروشيو با خاک يکسان نکند ،باصداى نه چندان آرامى لينى را ساکت کرد.
خود هم؟ خودش هم؟
کروشیو کسی رو با خاک یکسان نمی کنه! از آواداکداورا استفاده کن.


نقل قول:
بلاتريکس که خودهم سعى ميکرد با اين موضوع کنار بيايد وکل اين جمعيت را با يک کروشيو با خاک يکسان نکند ،باصداى نه چندان آرامى لينى را ساکت کرد.
-هيسسسس لينى ،پيکسى ها فريااد نميزنند!
سرعت توضیحت، با سرعت دیالوگ و شکلکت فرق می کنه! با توضیحی که دادی تصویری برای خواننده تشکیل می شه. انتظاری ایجاد می شه...و دیالوگ و شکلکت خیلی ملایم تر از تصویریه که ایجاد کردی. یا توضیح باید ملایم تر می شد یا دیالوگ و شکلک عصبانی تر.


نقل قول:
لينى بلاخره بعد از دوساعت زير هکتور و تسترال له شدن ،واز طرفى فشارى که از پهنا توسط مسافر چاق به آنها وارد شده بود به حرف آمد.
صحنه های سوژه دار رو کمی سریع توضیح دادی و جلو رفتی. از اینا می تونی سوژه های بیشتری بگیری. جا دارن.


نقل قول:
تسترال که تا آن زمان اگر سنگينى وزنش را در نظر نميگرفتي ،حضورش حس نشده بود ،همان طور که از چشم هايش قلب و دل و روده بيرون ميزد ،با لحنى تسترالى دهانش را به سخن گشود.
-هکولى من.... هرچقدر اين ماشين فرارى آروم تر حرکت میکنه ،قلب من براى تو تند تر ميتپه ،اين چه حسيه که تو چشام موج ميزنه؟
شدیدا بهت شک دارم که این ترجمه یه آهنگ باشه!
ولی به هر حال...
سوژه خوبی بر می داری...ولی یه نیم نگاهی بهش می ندازی و دوباره می ذاری کنار.
این قسمت کمی ساده شده. با کمی اغراق می تونست خنده دار تر و جالب تر بشه. بهتر بود تستراله کمی بیشتر شور ابراز علاقه رو در میاورد.


نقل قول:
هکتور نميدانست ،از جمله نه چندان زيباى تستى تمام محتويات معده اش را بالا بياورد ،يا از اين که روى تخم چشم هاى کراب نشسته لذت ببرد!
این جا هم حالت بالا وجود داره. یه سوژه خوب و یه توضیح که کمی برای اون سوژه خوب، سریعه. این جا هم می شد صحنه رو توضیح داد. کند تر و مرحله به مرحله پیش رفت. اینجوری که اول درباره هکتور و حالت تهوعش بنویسی...بعد به شکلی اشاره بشه که کجا نشسته. طوری که محل نشستن، ضربه آخر باشه. غافلگیر کننده باشه. اینجوری می تونه خواننده رو بخندونه.


نقل قول:
اما چون مورد اول امکان پذير نبود ،تصميم گرفت همراه با لذت بردن از مورد دوم ،کمى هم تسرال را اذيت بنمايد.
-تستى جونم ،نفسم ،قلبم ،دلم ،پاهم ،دستم..... درد ميکنه!
خب...بی مزه بود! ولی هدف هم همین بود. این جا قرار نبوده هک بامزه باشه. کلا تنها کسی که فکر می کنه هک آدم جالب و بامزه ایه، خود هکه! برای همین، دیالوگت با شخصیت متناسبه.


نقل قول:
تسترال که تا خواسته بود ،از جمله اول هکتور لذت ببرد خيلى شيک با شنيدن جمله آخر ،برجکش فرو ريخته بود ،لگدى به کله کراب زد. لگدى تسرالى!
-کلتو نرم کن هکولى دردش نياد!
دیالوگ و شکلک خیلی خوب بودن.


نقل قول:
گيج هم شده بود ،نميداست در اين داستان کثيف به قلم ديانا ،دلش براى خود که علاوه بر له شدن زير قسمت پشتى هکتور ، براى لگد تسترالى که خرده بود بسوزد ،يا براى تسترال که فروريختگى برجکش را شاهد بود ،يا براى مرگخواران ديگرى که زير هک و تستى له ميشدند ،يا حتى دوچرخه که تمام آنها را حمل ميکرد!
شکلک آخر بهتر بود حذف می شد.
استفاده از اسم نویسنده اصلا بد نبود. چون تمرکز این قسمت اونقدر روی داستان و شخصیت ها هست که حواس خواننده پرت نمی شه.
داستان رو پیش نبردی...فقط درباره موقعیت نوشتی. کارت خیلی خوب بود.
از شخصیت ها خوب استفاده کردی. دیانا هم شخصیت به درد بخوری برای این موقعیت بود. می تونستی ازش استفاده کنی. ولی این موضوع که اصلا احساس نیاز نکردی دیانا رو وارد پستت کنی به نظر من جای تحسین داره. خیلی مهمه که با هر شخصیتی بتونی بنویسی. حتی بدون شخصیت هم بتونی.

طنز خیلی خوب و قوی ای داری که تو این پست ندیدمش...ولی به هر حال داریش! تو بیشتر پست هات خودش رو نشون می ده. جالبه که هیچوقت برای پست های خنده دارت درخواست نقد نمی کنی. برای همین تو نقد های دیگه بهش اشاره می کنم که بدونی.

برای توضیحات شکلک نزن! عشق شکلک داری، ولی خودتو کنترل کن.


خوب می نویسی. یه ویژگی خوب دیگه ای که داری اینه که برای جا افتادن دیانا عجله ای نداری. بهش اجازه می دی کم کم رشد کنه و بزرگ بشه و خودش رو پیدا کنه. این بهترین کاره. خیلی موثر تر از اینه که بری و همه جا مستقیما به سوژه شخصیتت اشاره کنی. همه شخصیت های سایت که سوژه های مشخص و به درد بخوری دارن، همین کار رو کردن. براش وقت گذاشتن...زحمت کشیدن...صبر کردن...شخصیت هم کم کم خودش رو پیدا کرده. سوژه های مناسب خودش رو جذب کرده.



کم مونده منم شکلک گربه بذارم!





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین

من باز اومدم ،تا يکى از پست هاى پيشوليم(گربه ايم)نقد شه لطفاً!
😸😸😸😸


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.