هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
قابل توجه دوئل کننده ها

از هیجده دی ماه تا بیست و پنجم داورامون امتحان دارن! به شدت هم دارن. برای همین اگه اعلام نتیجه ای به این تاریخ افتاد، لطفا کمی صبور باشید تا برگردن.
درخواست دوئل و سوژه پیدا کردن مشکلی نداره. اینو می تونیم انجام بدیم. فقط نمی خواییم پست ها رو با عجله یا سرسری بخونیم. تاخیر فقط مال اعلام نتایج اون تاریخه.

.......................

لاورن و هانا

جواب سوال هر دوتونو یه جا می تونم بدم.
تا حالا این کارو نکردیم. به خاطر حفظ نظم و تمرکز دوئل کننده ها.
ولی الان می خواییم امتحان کنیم. با داورای دیگه هم مشورت کردم و موافق بودن.
موضوع وقت و تمرکز هم چیزیه که خود دوئل کننده دربارش تصمیم می گیره. برای همین این دوئلا رو فعلا آزمایشی قبول می کنیم تا ببینیم چی می شه.

فقط لطفا بالای پستتون بنویسین که مربوط به کدوم دوئله...یا اسم سوژه رو بنویسین(با خوندن پست هم مشخص می شه، ولی برای اطمینان گفتم).


یاد آوری می کنم که قبل از شروع دوئل(موقع درخواست یا قبول کردن) می تونین مهلت دوئلتونو تعیین کنین. اگه مهلتی تعیین نکنین ما ده روز بهتون وقت می دیم.

........................

سوژه دوئل هانا ابوت و لاورن د مونتمورنسی: تصادف!


توضیح:

منظور از تصادف، اتفاق غافلگیر کننده نیست...منظور تصادف واقعیه. فرقی نمی کنه شما سواره باشین یا پیاده. شما بزنین به کسی یا به شما بزنن. یا مثلا سوار چی باشین یا چی با شما تصادف کنه.
بنویسین که چطوری تصادف می کنین...با چی تصادف می کنین...و بعدش چی می شه.
مثلا اگه شما سوار جارو باشین و با یکی تصادف کنین طرف می تونه زخمی بشه، بمیره، می تونین ولش کنین، فرار کنین یا برسونینش به بیمارستان یا هر بلای دیگه ای سرش بیارین.
یا اگه با شما تصادف می کنن، بعدش چه اتفاقی براتون میفته.

چیزی که باهاش تصادف می کنین لازم نیست حتما جادوگر یا حتی انسان باشه.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل؛ ده روز( تا دوازده شب چهارشنبه 19 دی) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷

هانا آبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۳۶ شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸
از دهکده نیلوفر آبی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
سلام
درخواست دویل با لاورن د مونتونمورسی را دارم!
من vs لاورن د مونتونمورسی



-چرا باید لبخند بزنم؟
-چون به لبخند تو محتاجم.
-پس چرا منو به گریه می اندازی؟


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ شنبه ۸ دی ۱۳۹۷

لاورن د مونتمورنسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۴ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۴ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
از دهکده بلک تورن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
معذرت میخوام ، یه سوال داشتم ...
مابینی که در حال یک دوئل هستیم که فرصتش تموم نشده شروع یک دوئل با فرد دیگه ای امکان پذیره یا نه ؟


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۰۷ جمعه ۷ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
سوژه دوئل لاورن د مونتمورنسی و دراکو مالفوی: پودر پرواز!

توضیح:

شما مقداری پودر پیدا می کنین یا به هر شکلی به دست میارین. با تصور این که پودر پروازه ازش استفاده می کنین.
اگه واقعا پودر پروازه، توضیح بدین که بعدش کجا می رین. می تونین سر از هر جایی در بیارین.
اگه پودر پرواز نیست، توضیح بدین که بعدش چه اتفاقی براتون میفته.
پودر، هر تاثیری می تونه داشته باشه.
اگه نمی دونین هم باید بگم پودر پرواز همون پودریه که می ریزن تو شومینه و اسم مقصدشونو به زبون میارن و غیب می شن و تو مقصد ظاهر می شن.(لازم نیست حتما دنبال شومینه بگردین. رو زمین یا هر جای دیگه هم می شه ریخت.)

لازم نیست فقط همین قسمت رو بنویسین. این می تونه فقط بخشی از داستان شما باشه. مثلا می تونین در حال فرار از چیزی این کار رو انجام بدین یا به هر دلیلی لازم باشه از این پودر استفاده کنین.

سوژه رو درباره شخصیت های خودتون بنویسین.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل، ده روز(تا دوازده شب دوشنبه 17 دی) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷

لاورن د مونتمورنسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۴ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۴ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹
از دهکده بلک تورن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
سلام من درخواست که دوئل با آقای دراکو مالفوی رو دارم !


We all have both light and dark inside us . What matters is the part we decide to act on . That is what we really are ... S.B

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
نتیجه دوئل پنه لوپه کلیرواتر و ماتیلدا استیونز:


امتیاز های داور اول:
پنه لوپه کلیر واتر:26 امتیاز – ماتیلدا استیونز: 25 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
پنه لوپه کلیر واتر: 26.5 امتیاز – ماتیلدا استیونز: 25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
پنه لوپه کلیر واتر: 26 امتیاز – ماتیلدا استیونز: 25.5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
پنه لوپه کلیرواتر:26 امتیاز – ماتیلدا استیونز: 25 امتیاز

برنده دوئل: پنه لوپه کلیرواتر!


...................

دست هایش با طنابی ضخیم به هم، و همچنین به صندلی بسته شده بودند.

با این حال خوشحال بود!
-حداقل با طلسم نبستن...اونجوری کارم سخت تر می شد.

به تقلا کردن ادامه داد...ولی وقتی سکوت و سکون غیر عادی هم سلولی اش را احساس کرد، لب به اعتراض گشود.
-پنی...بد نیست تو هم یه تلاشی بکنی.

صدای پنه لوپه در فضای سلول سرد و تاریک پخش شد.
-دارم همین کارو می کنم...طنابا رو روی میله پشت سرم می کشم. یه تیکه اش تیزه. فکر می کنم دارن پاره می شن.

صدای خوشحال ماتیلدا را شنید:
-عالیه...ادامه بده.

-کاملا بی فایده اس!

این یکی صدایی بود که متعلق به ماتیلدا نبود...متعلق به پنه لوپه هم نبود.
هر دو ساحره به یک چیز فکر می کردند!
یه نگهبان برامون توی اتاق گذاشتن. برای همین سلول تاریکه...و کارمون تمومه!

-اممم...چرا ساکت شدین؟ من کمی از سکوت می ترسم. از وقتی اینجا زندانی شدم کسی نبود باهاش حرف بزنم. شما دو تا هم که از دیشب که اومدین یک کلمه باهام حرف نزدین.

پنه لوپه با احتیاط پرسید.
-شما هم مثل ما...زندانی هستین؟

صدا از این که بالاخره مورد خطاب قرار گرفته بود خوشحال شد.
-بله بله...یه هفته ای می شه منو بستن به این صندلی. بیل هستم...خوشبختم.

ماتیلدا به یاد بیل ویزلی افتاد و دلگرم تر شد.
-من ماتیلدا هستم...اینی که نمی بینیش هم پنه لوپه اش. شما رو برای چی زندانی کردن؟

-براشون کار می کردم...و هی ایراد می گرفتن...آخرشم گفتن دل به کار نمی دم و زندانیم کردن. راستی...بیخودی تقلا نکنین. گیرم طنابا رو باز کردین. کجا می خوایین برین؟ از این اتاق نمی شه رفت بیرون.

ماتیلدا به تلاش ادامه داد. ناامید شدن اولین قدم برای رسیدن به شکست بود.

مدتی گذشت...تاریکی شب داشت جای خود را به اولین اشعه های نور خورشید می داد. اشعه هایی که برای آن سلول تاریک، نعمت بزرگی به شمار می رفتند.
پنه لوپه نگاهی به ماتیلدا انداخت...و نگاه دیگری به هم سلولی ناشناسش.
و با حیرت فریاد کشید!
-این که بیله!

بیل قیافه دلخوری به خودش گرفت.
-من که گفتم! یه جوری حرف می زنین انگار ادعا کردم فرغون هستم و الان بیل از آب در اومدم. باغچه شونو قرار بود بیل بزنم...که خوششون نیومد و زندانیم کردن.

دو ساحره باور نمی کردند که مرگخواران واقعا بیل دسته کوتاهی را به صندلی بسته بودند.

طی یک ساعت آینده پنه لوپه به ساییدن طناب ها ادامه داد...و در کمال تعجب، روشش موثر واقع شد.
طناب ها باریک تر و ضعیف تر شدند و خیلی زود موفق شد با فشاری اندک، دست هایش را باز کند.
بدون معطلی به طرف ماتیلدا رفت و دست های او را هم باز کرد.
-زود باش. با همین بیل می تونیم زمینو بکنیم...یا دیوارو...نمی دونم...می تونیم از این جا بریم.

بیل فورا معترض شد.
-هی! هی! هی! دیگه نشنوم اینو بگین ها. من می گم یه باغچه گرم و نرم رو نتونستم بکنم. شما از کندن زمین حرف می زنین؟ تو ضربه اول می شکنم به جان همون کلنگ که خانوممه و بیرون منتظرم نشسته.

ساحره ها مایل نبودند قبول کنند، ولی حق با بیل بود.

-من دیگه خیلی ضعیف شدم. گذشت اون روزایی که برای خودم چوب دستی خفنی بودم. چه دوئلایی رو که نبردم!

با شنیدن جمله آخر، چشمان ماتیلدا برقی زد.
-تو...چوب دستی بودی؟

-یه موقعی!
-مغزت سر جاشه؟

این دومین توهینی بود که طی نیم ساعت گذشته به بیل می شد. قصد داشت قهر کند، که ماتیلدا متوجه دلخوری اش شد.
-نه نه...منظورم اینه که مغزی که وسط چوبت کار گذاشته بودن سر جاشه؟

-آره خب...وقتی از کار افتادم، منو فرو کردن وسط یه چوب بزرگتر که الان دسته مو تشکیل می ده.

ماتیلدا رو به پنه لوپه کرد.
-پس شاید هنوزم بشه باهاش جادو کرد. اینجوری لازم نیست جایی رو بکنیم. یه گذرگاه فوری ایجاد می کنیم و سریع ازش رد می شیم.

پنه لوپه جوابی نداد. ولی ماتیلدا هیجان زده تر از این بود که به سکوتش توجه کند. به طرف بیل رفت و او را از صندلی باز کرد.
-اجازه می دی سعی کنم یه طلسم باهات انجام بدم؟

-البته خانم...مایه افتخاره!

ماتیلدا بازوی پنه لوپه را گرفت و به طرف دیوار کشید.
-بیا...وقت نداریم. می دونی که این طلسم رو با یک چوب دستی فقط یک بار در طی بیست و چهار ساعت می شه اجرا کرد. تازه اگه بشه اینو چوب دستی حساب کرد.

جمله آخر را زمزمه وار گفت و ادامه داد:
-وقتی برم بیرون به همه می گم که با یه بیل جادو کردم!

پنه لوپه ولی، اصلا هیجان زده به نظر نمی رسید. ماتیلدا هم متوجه این موضوع شد.
-تو چت شده؟ داریم فرار می کنیم.
-من...نمیام!

ماتیلدا گیج شده بود.
-ولی...آخه چرا؟

پنه لوپه با چهره ای بی حالت روی صندلی اش نشست.
-خب...راستش...واقعیت رو باید قبول کنیم. تو هیچ وقت دانش آموز خوبی محسوب نمی شدی. سر کلاس اصلا حواست پیش درس و استاد نبود. نمی تونم بهت اعتماد کنم.

ماتیلدا ناباورانه به پنه لوپه نگاه کرد.
-ن...نمی تونی؟ خب...باشه. بیا تو اجراش کن...

-نه..این فکر تو بود. خودت انجامش بده. به نظر من اصلا نقشه خوبی نیست. من تا حالا از یه گذرگاه سریع رد نشدم. الانم نمی خوام بشم. معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد. همین جا می مونم.

خورشید کاملا بالا آمده بود. ماتیلدا مطمئن بود مرگخواران به زودی به سراغشان خواهند آمد.
وقتی برای تلف کردن نداشت.
-باشه...من می رم...ولی مطمئن باش با کمک بر می گردم. میام و نجاتت می دم. اگه لازم باشه یه مرگخوار گروگان می گیرم و برای آزاد کردنش شرط پس گرفتن تو رو می ذارم.

و با تردید بیل را به طرف دیوار گرفت و طلسم را اجرا کرد...

اتفاقی نیفتاد...

البته فقط برای چند ثانیه!

لحظاتی بعد دیوار کم کم به رنگ آبی بسیار روشنی درآمد. آجر های روی دیوار حالتی شل و ژله مانند پیدا کردند...و طولی نکشید که بطور کامل محو شدند.

پشت دیوار باغچه ای طولانی بود و تا چشم کار می کرد، مرگخواری دیده نمی شد.
ماتیلدا آخرین نگاه ملتمسانه اش را به پنه لوپه انداخت.
پنه لوپه سرش را پایین انداخته بود.
حتی آخرین نگاه را هم از او دریغ کرد.
ماتیلدا به سرعت از گذرگاه عبور کرد و به محض عبورش، دیوار به شکل سابق برگشت.

پنه لوپه در حالی که سعی می کرد طناب ها را دوباره به دست هایش ببندد زمزمه کرد:
-گفتم که دانش آموز حواس پرتی بودی. حتی یادت نمیومد که فقط یک نفر می تونه از گذرگاه رد بشه. اگه اینو بهت می گفتم مطمئنم که مجبورم می کردی اون یه نفر، من باشم!

لبخند رضایتمندانه ای از کاری که انجام داده بود زد...ولی صدای فریادی که از دور به گوشش رسید لبخند را روی لب هایش خشکاند.

-کُلی...باور کن من اینو نمی شناسم! منو بذار زمین خانوم...کُلی، داری کجا می ری؟

صدای بیل بود که مطمئنا تا مسافتی بسیار دور شنیده می شد. مخاطبش کسی جز همسرش کلنگ نبود و توضیحی که با صدایی نسجیده و گوشخراش درباره همراهی اش با ماتیلدا می داد.

برای یک ثانیه پنه لوپه آرزو کرد که مرگخواران در حال صرف صبحانه یا کاری شبیه این باشند؛ ولی همهمه ای که بعد از داد و فریاد بیل ایجاد شد، این فرضیه را هم از بین برد!

-اون جا چه خبره؟ اون کیه؟ همون دختره نیست که دیشب گرفتیمش؟
-خودشه...این بیرون چیکار می کنه؟
- یکی جلوشو بگیره. الان از در خارج می شه و آپارات می کنه...آواداکداورا...

کلمه آخر خون را در رگ های پنه لوپه منجمد کرد.
کشتن چقدر برایشان ساده بود.
با خودش فکر کرد: "کشتن؟...یعنی...موفق شدن؟...طلسم بهش خورد؟"

سرش را به سرعت به دو طرف تکان داد.
-نه نه...مطمئنم موفق شده. از در خارج شده...آپارات کرده...موفق شده...باید موفق شده باشه...




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
سوژه دوئل پنه لوپه کلیرواتر و ماتیلدا استیونز: دربند تاریکی!


توضیح:

شما توسط مرگخوارا تو شکنجه گاه(یا هر جای دیگه ای) زندانی شدین. یه نفر دیگه هم همراهتون زندانیه.
بطور اتفاقی می شنوین، یا فکر می کنین، یا حس می کنین که مرگخوارا تصمیم گرفتن فردا شما رو بکشن.
برای همین، همین امشب باید فرار کنین!
فرارتون رو توضیح بدین.

نکته:

1-سوژه رو درباره شخصیت خودتون بنویسین.

2-شخصیتی که همراه شما زندانیه می تونه محفلی، بی گروه، یا حتی یه مرگخوار خاطی یا خائن باشه. می تونه شخصیتی عاقل و جدی باشه یا طنز و دست و پا گیر. می تونه شناخته شده باشه یا ساخته ذهن شما. لازم نیست حتما انسان هم باشه. هر چیزی قابل قبوله. کاملا آزادین.

3-این که موفق به فرار بشین یا نه به عهده خودتونه...این که بعد از فرار سر از کجا در بیارین...و این که اگه موفق نشدین، بعدش چی به سرتون میاد.
توضیح این که چطوری اسیر شدین آزاده(یعنی اگه خواستین دربارش بنویسین. نخواستین نه).

اگه سوالی داشتین بپرسین. با پیام شخصی یا همین جا.


(برای احترام به سوژه های دیگران، این نکته رو اضافه می کنم که سوژه مون با کمی تغییر، شبیه سوژه مسابقه فرار از آزکابانه.)


برای ارسال پست در باشگاه دوئل، دو هفته(تا دوازده شب سه شنبه 4 دی) فرصت دارید.


پاتیلتان گوارا باد!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ یکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۷

پنه‌ لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۴:۱۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
از گریمولد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
سلام!

خبط کردیم، به یه دوست گرامی تر از جانی جرئت دادیم! فرمودند با ایشون که رفیقمون می باشند دوئل کنیم!
هماهنگ شده!

مهلت هم دوهفته لطفا!

من برم که چشمام کور شد تو این سیاهی!


💙
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید. (پروفسور جانِ جانان😍)💙

🎈ریونکلاوو عشقه!🎈


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
نتیجه ی دوئل ماتیلدا استیونز و کریس چمبرز:

امتیازهای داور اول:
ماتیلدا استیونز: 25.5 امتیاز – کریس چمبرز: 25 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
ماتیلدا استیونز:25 امتیاز – کریس چمبرز: 24 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
ماتیلدا استیونز: 24.5 امتیاز – کریس چمبرز: 25 امتیاز

امتیازهای نهایی:
ماتیلدا استیونز: 25 امتیاز – کریس چمبرز: 24.5 امتیاز

برنده دوئل: ماتیلدا استیونز!

.......................................

کریس در حالی که چوبدستیش رو محکم توی دستش گرفته بود و توی دست دیگش یه برگه قرار داشت با قدم های محکم به سمت کلاسش می رفت. هیجان زیادی برای این کلاس داشت. موضوع کلاس و آدرس محل برگزاریش روی کاغذ توی دستش مشخص شده بود.

نقل قول:
آیا از دشمنان خود خسته شده اید؟ آیا آن ها برای شما قلدری می کنند؟ آیا میخواهید از شر آن ها خلاص شوید؟
با ما در عرض دو حرکت هر دشمنی را به سوسک تبدیل کنید. سوسک هایی زشت و سیاه با شاخک های دراز و بی قواره.

برای شرکت در کلاس های ما به کوچه ی ناکترن، پلاک بیست و سه، طبقه ی دوم مراجعه کنید.


کریس نگاهی به ساختمون پیش روش انداخت. پلاک بیست و سه. همینجا بود! لباسش رو صاف کرد، چوبدستیش رو محکم توی دستش فشرد و وارد شد.

"به کلاس سوسک شو خوش آمدید. برای ثبت نام سوسک شماره یک، برای دریافت راهنمایی سوسک شماره دو، برای ورود به کلاس سوسک شماره سه و برای بیرون رفتن سوسک شماره ی چهار را له کنید."

کریس سوسک شماره سه رو با شدت تمام له کرد و در چشم به هم زدنی شوت شد وسط کلاس! کلاس در واقع اتاق بزرگ و رنگ و رو رفته ای بود که چندین میز داغون رو در اون قرار داده بودن و پشت هر میزی یک نفر قرار گرفته بود. همه ی کسایی که برای شرکت توی کلاس ثبت نام کرده بودن.
کریس هم رفت و پشت تنها میز خالی در ردیف اول قرار گرفت. همه منتظر بودن تا ببینن استاد کلاس کی وارد میشه. همه ی چشم ها به در رو به رو بود.

- خانوم ها و آقایون به کلاس سوسک کنش خوش اومدین!

این صدا دقیقا از عنکبوتی که روی میز رو به روی ملت قرار داشت بلند شد. عنکبوتی که چند ثانیه بعد جای خودش و به یک زن قد بلند داد.
- سلام به همگی. من معلمتون هستم و اینجاییم که تا با هم تا اخر این کلاس یاد بگیریم دشمنامون رو سوسک کنیم. برای شروع باید بگم که باید چوبدستی های خودتون رو کنار بذارید و از چوبدستی هایی که روی میزتون قرار دارن استفاده کنید. این کار برای امنیت خودتون و کسانی که توی کلاس هستن ضروریه. پس لطفا کسی رو با چوبدستی خودش نبینم.

ملت شرکت کننده با شک و تردید چوبدستی هاشون رو کنار میذارن و چوبدستی های روی میز رو برمیدارن.

- خب حالا کارمون رو با نشون دادن نحوه ی حرکت چوبدستی شروع میکنیم. دو تا به چپ، یکی به راست، بالا، پایین و بعدش چشماتونو میبندید. دقت کنید که تمام این مراحل رو به درستی انجام بدید. بعد از اون باید این ورد رو به زبون بیارید. سوسکیوس سوسک ها سوسکوس! حالا بعد از من تکرار کنید. سوسکیوس!
- سوسکیوس!
- سوسک ها سوسکوس!
- سوسک ها سوسکوس!
- خب حالا شروع کنید و طلسم رو اجرا کنید.

ملت به تکاپو افتادن و تمرکز کردن تا طلسم رو اجرا کنن. کریس چشم هاش رو بست، تمرکز کرد، چوبدستیش رو سمت مقابلش گرفت و بعد از حرکت چوبدستی و بستن چشم هاش طلسم رو خوند.
- سوسکیوس سوسک ها سوسکوس!

حس عجیبی توی وجود کریس به وجود اومده بود. با هیجان چشم هاش رو باز کرد و اطرافش رو نگاه کرد. یه چیزی عجیب به نظر می رسید. همه چیز بزرگ شده بود. میز، چوب دستی و ساختمون، همشون بیش از حد معمول بزرگ به نظر می رسیدن و یا در واقع کریس بیش از حد معمول کوچیک شده بود. نگاهی به میز کناریش انداخت تا ببینه متوجه اتفاقی که افتاده می شه یا نه. اما به جای دختری که در میز کناریش بود حالا فقط یه هزارپا قرار داشت که با نگرانی وول میخورد.

- به این کلاس خیلی خوش اومدین غذاهای خوشمزه ی من!

کریس به دنبل منبع صدا میگرده. این بار هم صدا از طرف خانوم معلمشون بود که دوباره عنکبوت شده بود و حالا با اشتیاق و لذت به غذاهای تازه و تردش نگاه میکرد.
کریس خیلی دیر فهمید که این کلاس در واقع کلاس نبوده، تله ای بوده تا برای خانوم عنکبوت غذاهای تازه فراهم بشه و اون طلسم با کمک چوبدستی های تقلبی هم در واقع طلسم تبدیل اونا به انواع حشره ها بوده. این رو کریس زمانی فهمید که خانوم معلم عنکبوتیش اون رو از زمین بلند کرده بود و داشت مستقیم به سمت حلقومش میفرستاد!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
نتیجه دوئل دیانا کارتر و دراکو مالفوی:


امتیازهای داور اول:
دیانا کارتر: 24.5 امتیاز – دراکو مالفوی: 24 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
دیانا کارتر:24.5 امتیاز – دراکو مالفوی: 23 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
دیانا کارتر: 24 امتیاز – دراکو مالفوی 23 امتیاز

امتیازهای نهایی:
دیانا کارتر: 24.5 امتیاز – دراکو مالفوی:23.5 امتیاز

برنده دوئل: دیانا کارتر!

.....................

نیم ساعتی می شد که دیانا پشت میزی تزئین شده در کافه قلم پر نشسته بود و با حالتی معذب به ساعتش نگاه می کرد.
-دیگه شورش رو در آورد. آبرو دارم خب من. ببین مردم چطوری دارن زیر چشمی نگاهم می کنن.

واقعا هم تمامی افراد حاضر در کافه از پشت روزنامه، از ته لیوان آبی که ظاهرا می نوشیدند و از زیر میزی که به بهانه برداشتن چنگال به آن جا پناه برده بودند، به او نگاه می کردند.

جای تعجبی نداشت.

دختری تنها و دستپاچه، پشت میزی پر از روبان های سبز و نارنجی.
سبز اسلیترینی و نارنجی ای که دیانا دقیقا نمی دانست نشانگر چیست.

بشقاب ها و لیوان های روی میز با اصرار روبان پیچی شده بودند و شیء تزئینی تخم مرغی شکلی که درست وسط میز قرار داشت، کاملا به نظر دیانا بی مفهوم و مسخره بود.

دوباره به ساعتش نگاه کرد.
-نمی خواستی بیای منو چرا علاف کردی؟ باید برم خونه. مامانم منتظره.

از جا بلند شد و با عصبانیت کافه را ترک کرد.


فلش بک


-همه فهمیدن؟ وانمود می کنین مشتری هستین. من توی این تخم مرغ می مونم. وقتی دیانا کنجکاو شد و بازش کرد شما شروع به نواختن می کنین و من آهنگ تولدت مبارک رو براش می خونم. بقیه مهمونا هم از در پشتی میان. خراب نکنین ها!

نوازنده ها و رقصنده ها کاملا آماده بودند.


تنها مشکلی که پیش آمد این بود که دیانا هرگز ساحره کنجکاوی نبود و تخم مرغ غول پیکر روی میز هم اصلا توجهش را جلب نکرده بود.

بعد از خروج دیانا از کافه، پیشخدمت با انگشت چند ضربه به تخم مرغ زد.
-جناب مالفوی؟

-بیا شمعا رو فوت کن...

دراکو آواز خوانان از تخم مرغ به بیرون پرید.

ولی نه کسی می نواخت، نه کسی می رقصید و نه دیانای غافلگیر شده ای در کار بود.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.