هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۳۴ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷

اشلی ساندرز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
از لندن گرينويچ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
سلام ارباب دوباره منم!
خوبید؟

وحشی ترین رویا ی ما رو نقد می کنید؟
چرا هرچی مینویسم اینقدر کوتاه میشه؟


تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
سلامی دوباره لردا!
ول کردن یا نکردن، حشره این است!
ماییمو این


آقای محترم...بدهی هاتونو پرداخت کنین!

نقد پست شما ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۱۱/۵ ۰:۰۳:۵۳

Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
سلام تانکس

نوشتن اسم لینک رو که بلدین...نه؟
البته مهم نیست. اینجوری هم می شه لینک داد. ولی گاهی لازمه اسمشو بنویسیم. مثلا اگه وسط پست باشه، قشنگ نیست اینجوری آدرس بدیم. به هر حال برای احتیاط اینو می فرستم. این جا توضیح دادم. هر کی بلد نیست می تونه بخونه.


بررسی پست شماره 29 سالن دوئل انفرادی، نیمفادورا تانکس:


اسم سوژه انتخابیتونو که دیدم رفتم ببینم توضیحش چی بوده که دیدم توضیحی نداره. اینم یعنی کاملا در مورد سوژه آزادین. این یعنی اولین چیزی که باید کمی براش وقت بذارین و دربارش فکر کنین داستان پستتونه.


نقل قول:
صدای قدم های محکم و سریعش در راهرو پیچید و پشت سرش شنل بلند و سیاهش به دور مچ پاهای لاغرش رقصید.
از جلوی در اتاق ها به سرعت گذشت.
از پیچ راهروها عبور کرد، از پله های متعددی بالا رفت و در آخر به انتهای پله های بلندترین قلعه رسید.
شروع قشنگی بود. توضیحاتتون کافی بودن. محل باید تعیین می شد...که به اندازه کافی تعیین شده. همین که خواننده بدونه داستان داخل قلعه داره اتفاق میفته برای شروع کافیه. لازم نیست دقیقا مشخص کنیم که کدوم قلعه.
تنها ایرادش جمله آخره که کمی گیج کننده اس. انتهای پله های بلند ترین قلعه؟
اگه منظور بلند ترین قلعه روی زمین باشه این جمله درست می شه...ولی بازم قشنگ نمی شه. در نتیجه بهتر بود ساده تر می نوشتین. مثلا به انتهای پله های قلعه بزرگ یا مرتفع رسید.


نقل قول:
جلوی در چوبی بزرگی ایستاد. با اینکه تمام مدت قدم هایی بی وقفه و تردید بر می داشت، اما گویی حالا رقبت چندانی به ادامه ی راه نداشت.
رغبت.
یه ریزه کاری هایی وجود دارن که روی لحن نوشته تاثیر می ذارن. مثلا اون " با اینکه" ناخواسته سرعت اون قسمت از پست رو بیشتر می کنه...در حالی که نباید بیشتر بشه. اون جا باید کند تر نوشته بشه. یعنی به این شکل:
جلوی در چوبی بزرگی ایستاد.
در تمام طول این مدت، قدم هایی بی وقفه و تردید بر می داشت؛ اما حالا رقبت چندانی به ادامه ی راه نداشت.



روند پیشروی قسمت اول پست(تا ورود دختر به اتاق) خوب بود. نه اونقدر سریع بود که خواننده فرصت درک جو رو پیدا نکنه و نه اونقدر کشش دادین که خسته بشه. خواننده به اندازه کافی کنجکاو می شه و داستان رو ادامه می ده.


نقل قول:
اتاق با کاغذ دیواری سفید نا مرتبی پوشیده شده بود که حالتی غمزده به اتاق می داد. روی آن رد ناخن، سوختگی و... دیده می شد.
سه نقطه برای این جا مناسب نبود. یه حالتی به جمله داده که انگار نویسنده حوصله نداره توضیح بده. همون توضیح کافی بود. یا اگه لازم بود روی این قسمت تاکید کنیم، می شد یکی دو تا رد دیگه هم بهش اضافه کرد...رد خون...پارگی کاغذ دیواری...یا لکه یا هر چی.


نقل قول:
رو به روی دخترک پارچه ای سفید روی شیئی بزرگ کشیده شده بود.
او جلو رفت و پارچه را لمس کرد، سپس به آرامی آن را کشید و به زمین انداخت.

قابی نقره فام و زیبا پدیدار شد. آن عکس دختری را به نمایش می گذاشت که شنلی سیاه پوشیده و مانند دختر رو به رویش کلاه آن صورتش را پوشانده بود.

هر دو هم زمان کلاه هایشان را برداشتند.
دو جفت چشم آبی درخشان به هم نگاه می کرد.
صورتشان، بدنشان و رفتارشان کاملا یکسان بود.
اما تفاوت آشاکاری وجود داشت. موهایشان. موهای یکی بلوند و لخت و موهای دیگری کوتاه و سیاه.
این قسمت رو خیلی قشنگ نوشتین. یه جمله اشتباه اون وسط هست:
نقل قول:
قابی نقره فام و زیبا پدیدار شد. آن عکس دختری را به نمایش می گذاشت که شنلی سیاه پوشیده و مانند دختر رو به رویش کلاه آن صورتش را پوشانده بود.
به جای "آن"، بهتر بود دو جمله کلا از هم جدا می شدن:
قابی نقره فام و زیبا پدیدار شد.
قاب عکس دختری را به نمایش می گذاشت که شنلی سیاه پوشیده و مانند دختر رو به رویش کلاه آن صورتش را پوشانده بود.


یه ایراد کوچیک دیگه، تکرار بی دلیل کلماته. مثلا این جا:
نقل قول:
اما تفاوت آشاکاری وجود داشت. موهایشان. موهای یکی بلوند و لخت و موهای دیگری کوتاه و سیاه.
کلمه "مو" لازم نبود اینقدر تکرار بشه. می شد اینجوری نوشت:
اما تفاوت آشکاری وجود داشت. موهایشان!
یکی بلوند و لخت و دیگری کوتاه و سیاه.


این جا چون روی "موهایشان" تاکید کردیم، دیگه مشخصه درباره چی حرف می زنیم و لازم نیست تکرار کنیم.

ولی با وجود این، بازم توصیف این صحنه قشنگ بود. درست نوشتینش.

بذارم درسته.


یه ناهماهنگی توی پست وجود داره. جو داستان جدیه. جمله ها تلخن...ولی شکلک ها کاملا طنزن. به نظر من این داستان باید کلا جدی نوشته می شد. نمی شه حالت طنز بهش داد. به جای شکلک ها بهتر بود حالت شخصیت ها توصیف می شد.

ایده داستان خیلی قشنگ بود. فرصت زیادی برای توصیف زندگی و رابطه دو خواهر نداشتین. ولی به هر حال داستان جالبی بود.


معمولا توصیه می کنم از شخصیت های ناشناس برای نوستن پست(مخصوصا پست های تکی و دوئل) استفاده نکنین. ولی این جا ناشناس بودن شخصیت ها، آسیبی به داستان نزده. همین حدی که برامون معرفی شدن کافی بود.


نقل قول:
بعد ها این اتفاق خاطره ای شد و مردم شهر آن غار را به جای غار هاریس غار ایزی می خواندند چون بعد از هاریس، ایزی تنها دختری بود که دلش می خواست خانواده اش را برگرداند.
آخر پست قشنگ بود. ضربه غافلگیر کننده خوبی به خواننده می زد. اینم یکی از مهمترین نکته ها برای تاثیر گذاشتن پست های جدیه.


ایراد اصلی این پست سبکش بود. به نظر من باید جدی و بدون شکلک نوشته می شد. خود داستان خیلی قشنگ بود. خاص بود. چیزی که تو نقد قبلیم گفته بودم مهمه. باید متفاوت بنویسیم. شخصیت های داستان با وجود ناشناس بودن خیلی خوب بودن. داستان منطقی بود. آخرش هم خوب بود.


ما پدر و مادر مردمو کشته بودیم...می ریم دچار عذاب وجدان بشیم و برگردیم.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۷

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۵۲ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 114
آفلاین
سلام لرد
لطفا http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=335664 نقد کنید لرد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۳ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۷

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
سلام لردا!
فکر کردین فقط خودتون یه صفتی هستین!
منم گریکی هستم ول نکن!
این پست رو لطفا نقد کنین. شاید زیاد خوب نباشه ولی خواستم یه پست بنویسم که توضیحی هم باشه فقط دیالوگ نباشه.


سلام چوب دستی!


نقل قول:
فکر کردین فقط خودتون یه صفتی هستین!
لرد که صفت نیست...مقامه! مثلا نمی تونیم بگیم گریک چقدر لرد شده امروز! ولی "ول نکن" یک صفته...و برای درخواست نقد کردن، صفت خوبی هم هست.


نقل قول:
این پست رو لطفا نقد کنین. شاید زیاد خوب نباشه ولی خواستم یه پست بنویسم که توضیحی هم باشه فقط دیالوگ نباشه.
لازم نیست خوب باشه. حتی گاهی برای پست هایی که به نظر خودمون بد هستن درخواست نقد می کنیم که بفهمیم تشخیصمون درسته یا نه...یا اشکالشون کجاست.
کار خوبی کردین که توضیحی هم نوشتین. تاپیک تک پستی محل مناسبی برای این کاره.


نقد پست شما ارسال شد.






ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۱۱/۲ ۱۵:۲۱:۱۹

Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
سلام اش! خوبیم اش!


نقل قول:
اگه شد بنقدید
می شه اش!
بنقدید چیه! نقد کنید!
یه عمره با لینی سر این بحث داریم. می گه می رم بدرسم(درس بخونم)! برولم! بشامم(شام بخورم!)...


بررسی پست شماره 150 زمان برگردن مرگخواران، اشلی ساندرز(فامیلیتو این بار چک کردیم که درست بنویسیم!):


پستت پر از دیالوگه. بیشترش دیالوگه. این کار اشکالی نداره در صورتی که شرایطش وجود داشته باشه.
اولا شخصیت های زیادی در صحنه نباشن! چون اگه زیاد باشن خوانده قاطی می کنه که گوینده کیه و مخاطب کیه.
اگه تعداد زیادی شخصیت حضور داشت و لازم بود دیالوگ ها رو به این صورت بنویسیم، باید بقیه شخصیت ها رو کمی عقب بزنیم. یه توضیح کوتاه بدیم که این دو تا شخصیت بیان جلو و پررنگ تر بشن که خواننده بفهمه کی حرف می زنه و مخاطبش کیه. بین دیالوگ ها هم گاهی لازمه با اشاره های کوچیک شخصیت ها رو مشخص و یادآوری کنیم.
دوما صحنه ها احتیاج به توضیح نداشته باشن. موقعیت طوری باشه که دیالوگ ها کافی باشن.
سوما سرعت، به سوژه و داستانمون آسیبی وارد نکنه. چون دیالوگ های پشت سر هم به معنی سریع شدن داستان هستن.
چهارما، دیالوگ ها خاص و نکته دار باشن. لازم نیست همشون اینجوری باشن...ولی نباید اجازه بدیم خواننده خسته بشه. هر چند دیالوگ، یه ضربه برای بیدار کردن خواننده لازمه!


نقل قول:
مادر تا می تونست صورت پسرش را ماچ مالی کرد در حدی که تف از سر و صورت البوس می چکید.
این جاش خیلی خوب بود.
ما مادر دامبلدور رو نمی شناسیم. برای همین می شه هر شخصیتی براش در نظر گرفت و در این موقعیت همچین شخصیتی خیلی می تونه سوژه ساز تر و به درد بخور تر باشه.


نقل قول:
- ما معتاد نیستیم و هرگز لب به دخانیات نزدیم!
دیالوگ های لرد خیلی خوب بودن. حالت جدی و بی احساسشون و طنزی که پشت همین لحن ثابت و سرد پنهان شده. شخصیت لرد رو خوب نشون دادی.


نقل قول:
- پس تزریق می کنی! دیگه بدتر! فکر کردی من تسترالم! وزارتخونه پرستار نداره!
- ما تزریق نیز نمی کنیم!
این دیالوگ ها خوب بودن...ولی جوابی که لرد به مادر دامبلدور داده، مربوط به جمله اوله. اگه این دو جمله پشت سر هم نوشته می شدن تاثیرشون بیشتر می شد. یعنی:
- پس تزریق می کنی! دیگه بدتر!
- ما تزریق نیز نمی کنیم!


در مورد قسمت پرستار هم همین حالت وجود داره. بینشون فاصله افتاده و تاثیرش کمتر شده. بهتر بود اینجوری نوشته می شد:
- فکر کردی من تسترالم! وزارتخونه پرستار نداره!

در زمانی که لرد زندگی می کرد وزارتخونه پرستار داشت. زیادم داشت.

اون فاصله ای که گذاشتم لازم بود. یکی از اشکال های این پستت نبودن فاصله اس. این اشکالتون در حدی نیست که کلا پست رو خراب کنه و نتونیم بخونیم؛ ولی لحن رو خراب می کنه. مکث ها رو نشون نمی ده. مثلا اینجا هم یه مکث برای جمله آخر لازم داشتیم. چون اون یه نتیجه گیریه:
در همون حال که مادر فکر می کرد، بچه ی ریشوتر مادر که تازه راه رفتن یاد گرفته بود وارد اتاق شد. اما مادر در حدی غرق فکر بود که متوجه حضور ابرفورث نشد، ابرفورث دست در بینی می برد به گهواره ی البوس می مالید.

واقعا تربیت مادر حال بهم زن بود!

این فاصله یه مکث کوچیک ایجاد می کنه که باعث می شه رو جمله نتیجه گیری تاکید بشه. یه جورایی یعنی من کاملا درباره این موضوع فکر کردم و این یه نتیجه قطعیه! و وقتی این نتیجه قطعی مسخره یا جانبدارانه باشه، همین جدیت و تاکید باعث می شه خنده دارتر بشه. نتیجه گیری شما هم همچین حالتی داره.


نقل قول:
- تصمیممو گرفتم...
قبل از این جمله فاصله گذاشتی...که کار درستی هم بود.

آخر پستت خیلی خوب بود. نفر بعدی آزاده که هر تصمیمی می خواد بگیره.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردی.
شخصیت ها خیلی خوب بودن. چه لرد و چه مادر و چه حتی ابرفورثی که نقش خاصی نداشت.
طنزت خوب بود. طنز غیر مستقیم بود و این نوع طنز وقتی درست نوشته بشه تاثیر خیلی خوبی می ذاره.


پست توضیح لازم نداشت. دیالوگ ها کافی بودن. ولی دقت کن که این مورد برای این پسته. ممکنه جای دیگه ای توضیح لازم داشته باشه. اونجا دیگه باید صحنه و احساسات و رفتار ها رو توضیح بدی.


پستت کوتاه و خوب بود اش.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷

اشلی ساندرز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
از لندن گرينويچ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
سلام بر ارباب نقاد و نقد کنندمون!
خوبید؟
اگه شد بنقدید


تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
بررسی پست شماره 515 باشگاه دوئل، لاورن د مونتمورنسی:


در همون نگاه اول می شه گفت پاراگراف بندی شما ایراد داره. اشکالات ظاهری پست مهم نیستن، تا وقتی که در روند خوندنش، اختلالی ایجاد کنن. برای پست شما این حالت پیش میاد.
خوندن پست بدون پاراگراف بندی و بدون فاصله سخته. این رو خواننده تاثیر می ذاره و کیفیت نوشته شما رو موقع خوندن پایین میاره. یعنی در حالتی عقبگرد می کنه که شاید حقش نباشه. برای همین فاصله گذاری رو یاد بگیرین. بعد از دیالوگ هایی که لازم نیست پشت سر هم باشن. بعد از توضیحی که قراره توضیح جدیدی شروع بشه. قبل و بعد از تعیین زمان و مکان.


نقل قول:
لاورن دو بار با خستگی پلک زد و برای چندمین بار به شمعی که گوشه میز سو سو میزد خیره شد ...
بعد پایه شمع را برداشت و به سمت میز کوچک کنار تختش رفت و جلوی آن زانو زد . کره جغرافیایی کوچکی که روی آن داشت را چرخاند و هاگزهد را روی آن پیدا کرد .
این جا قرار ترس و تردید لاورن رو توصیف کنیم. تردیدی که زیاد هم هست. وقتی پست جدیه، توصیف این تردید احتیاج به توضیح بیشتری داره. صحنه باید کمی بیشتر توصیف می شد. می تونستین در مورد حرکات لاورن بنویسین. که از جا بلند می شه...قدم می زنه...دوباره بر می گرده...اضطرابش رو توصیف کنین. و یا یکراست به سراغ احساساتش برین و اونا رو توضیح بدین. اینجوری صحنه کمی پخته تر می شد.


نقل قول:
باید معجون انقراض را به مرگخوار ها میداد ، معجونی که اگر به خورد یک عضو از خانواده برود تمام یک نسل را ، تمام اعضای آن را ، هر کجای دنیا باشند از بین میبرد . در حالی که میدانست برای چه به آن نیاز دارند ... برای از بین بردن پاتر ها ... از بین بردن هری پاتر ...
این معجون فکر خوبی بود. ایده جدید و جالبی بود. کار خوبی کردین که در این مورد خلاقیت به خرج دادین.
اولش فکر کردم قراره به خورد مرگخوارا داده بشه...گفتم اینا که خانواده نیستن! اینجوری کل پست اشتباه می شد. ولی خوشبختانه هدف پاتر ها بودن.
این قسمت یه توضیح کوچیک لازم داشت.
لاورن یه دانش آموزه...مرگخوارا جادوگرای بالغ و بعضا قدرتمندی هستن.
کمی بعیده که برای درست کردن یه معجون به یه دانش آموز احتیاج داشته باشن و خودشون از پسش بر نیان.
از لابلای پست شما می شه اینجوری برداشت کرد که ساختن این معجون فقط از عهده پدر لاورن ساخته اس و لاورن هم اینو از پدرش یاد گرفته. ولی وقتی پست جدیه، بهتره ایراد منطقی توش باقی نذاریم. همینو می شد خیلی کوتاه توضیح داد که این معجون جزو اسرار خانوادگی دمونتمورنسی هاست و طرز تهیه شو فقط پدر لاورن داره.


نقل قول:
آرام از پله های خوابگاه دختران گذشت و به طبقه به سمت شومینه ریونکلاو رفت که ناگهان صدایی او را از ترس میخکوب کرد : لاورن ؟
به سرعت برگشت و با دیدن پنه لوپه نفس راحتی کشید :
- اینجا چیکار میکنی ؟
لاورن با دستپاچگی گفت :
- خب من ... آخه من چون ...
- چیزی شده ؟
این قسمت به دلیل نداشتن فاصله های لازم اشتباه خونده می شه. جمله "اینجا چیکار می کنی" بر می گرده به لاورن...که درست نیست. بهتره اینجوری باشه:
آرام از پله های خوابگاه دختران گذشت و به طبقه به سمت شومینه ریونکلاو رفت که ناگهان صدایی او را از ترس میخکوب کرد.
- لاورن ؟

به سرعت برگشت و با دیدن پنه لوپه نفس راحتی کشید .

- اینجا چیکار میکنی ؟

لاورن با دستپاچگی گفت :
- خب من ... آخه من چون ...
- چیزی شده ؟


اون فاصله ای که قبل و بعد از جمله ای که بهش اشاره شد گذاشتم، لازم بود. اگه دیالوگ مال لاورن بود، فاصله لازم نداشت.


قسمت بیهوش کردن پنه لوپه کمی غیر ضروری به نظر می رسه. ولی برای تاثیر گذارتر شدن صحنه بیمارستان مفید بود. برای همین بهتره حذف نشه.


سوژه شما پودر پرواز بود. بهتون گفته بودیم که لازم نیست این محور داستانتون باشه. می تونه بحشی از داستان باشه. شما هم به شکل خیلی کم و محدود ازش استفاده کردین. یعنی کارتون اشتباه نبود. سوژه های دوئل اصولا باید محور داستان باشن، ولی در مورد این یکی این طور نبود.


نقل قول:
پیتر دستش را برای گرفتن معجون دراز کرد . لاورن شیشه را در دستش تکان داد :
- قولت که یادت نرفته آدم رذل ؟
- هی هی با ادب باش ! تو که نمیخای پدر کله شقت یه کروشیو نوش جان کنه ؟
- ساکت شو ! تو حق نداری درباره پدرم اینطوری حرف بزنی ! اگه بخاطر پدرم نبود صد سال سیاه هم نیومدم اینجا !
می رسیم به قسمتی که پست شما رو کلا خراب کرده.
شعار!
شعار از همین جا شروع می شه. از دختر دانش آموزی که پدرش دست مرگخوارا اسیره و اصولا باید کمی خودش رو کنترل کنه...ولی اینطور به نظر می رسه که بیشتر از نجات دادن پدرش دنبال قهرمان شدنه!
یه کمی باید منطقی بود. پیتر پتی گرو مرگخوار خاص و قدرتمندی نیست...ولی بازم برای این که یه دانش آموز بخواد اینجوری باهاش جرو بحث(و در ادامه جنگ) کنه احتیاج به زمینه سازی خوبی برای اون دانش آموز داریم. وگرنه منطق داستان از بین می ره. اگه لاورن از اول قصد جنگیدن داشت هم نباید حریفش رو بی دلیل عصبانی می کرد.


محض درسته. غلط املایی در پست های جدی مهم تر هستن. جلب توجه می کنن.


قسمت بیمارستان و برخورد لاورن با هم گروهیاش صمیمی و قشنگ بود.


نقل قول:
لاورن به کمک بقیه ریونی ها از تخت پایین اومد . در همین لحظه دامبلدور و پرفسور مک گوناگال وارد شدند .
لاورن به محظ نزدیک شدن اونها گفت :
- من واقعا متاسفم که نا امیدتون کردم . وسایلمو جمع میکنم ...
دامبلدور با مهربانی گفت :
- نیازی نیست ... قرار نیست اخراج بشی ...
این قسمت هم خوب بود. برخورد لاورن با دامبلدور و قبول کردن خطا و مجازاتش. برخورد دامبلدور هم کاملا متناسب با شخصیتش بود. دامبلدور می تونه دانش آموزی رو که نیمه شب با یه مرگخوار قرار می ذاره و حتی قراره در کشتن هری بهشون کمک کنه ببخشه...و حتی استعداد معجون سازیش رو تحسین کنه.


در پایان پست، قضیه پدر لاورن رو باز گذاشتین. مشخص نیست که پیداش کردن یا نه. این کارتون خیلی قشنگ بود. حتی برای خواننده یه جور مجازات برای کار لاورن محسوب می شد که حداقل یه مدت نگران پدرش باشه.


نقل قول:
لاورن خوشحال بود ، و در عین حال نگران برای پدرش ... اما چیزی که دیگر به وضوح میدانست این بود :

او فرزند روشنایی بود و حتی اگر جانش را برای آن فدا میکرد ، فرزند تبار عشق میماند ...
این ضعیف ترین قسمت پست بود. مخصوصا به دلیل پررنگ تر شدن و شکل نوشتنش. بازم لاورن شعار داده...و برای شعارش هیچ دلیل و زمینه منطقی وجود نداره. این جا رو می شد کمی ملایم تر کرد...و کمی احساس گناه بهش اضافه کرد که قابل باور بشه. یعنی بگیم به دلیل بخشندگی دامبلدور، لاورن تصمیم می گیره از این به بعد هر اتفاقی هم که بیفته، سفید باقی بمونه. خوب بمونه.


سوژه قشنگی داشتین. روند داستان هم خوب بود. لاورن شما شدیدا باید کنترل بشه. باید اصلاح بشه که بتونه تبدیل به یه شخصیت واقعی و دوست داشتنی بشه. دوست داشتنی بودن و قابل قبول بودن ربطی به سیاه و سفید بودن نداره. ربطی به قوی و ضعیف بودن هم نداره. کافیه شخصیت درست پردازش بشه. خیلی باید مواظب این مورد بود. چون شخصیتی که اشتباه شکل بگیره رو خیلی سخت می شه درست کرد. باید راه رفته رو برگردیم و از صفر نه، از زیر صفر شروع کنیم.


موفق باشید. اسمتون خیلی سخته! همش کپی کردم.

......................


بررسی پست شماره 28 سالن دوئل انفرادی، نیمفادورا تانکس:


بعد از انتخاب سوژه(در دوئل های انفرادی که خودتون سوژه رو انتخاب می کنین)، باید فکر کنین که چه ایده ای برای این سوژه دارم؟ اینو چطوری می تونم بنویسم که متفاوت باشه...به ذهن هر کسی نرسه.
سوژه شما سرنوشت دگرگونه. جای دو نفر با هم عوض می شه.
این که جای دو نفر رو با هم عوض کنیم، ساده ترین و پیش پا افتاده ترین حالته.
باید یه چیزی بهش اضافه کنیم. یا تو یه موقعیت خاص و به شکل خاص جای اینا عوض بشه...و یا جای دو نفری با هم عوض بشه که همه چی به هم بریزه! دو شخصیت متضاد. مثلا جای بلاتریکس و مالی ویزلی عوض بشه.
در پست شما جای تانکس و بلاتریکس عوض شده.
اینم انتخاب خوبیه...از این نظر که یکی سیاهه و یکی سفید. ولی اشکالی که وجود داره اینه که شما اصلا از این ویژگی استفاده نکردین. این امتیاز رو خیلی راحت کنار گذاشتین.


نقل قول:
صدای هق هق دخترک بر فضا طنین انداخت.

_لطفا نیمفادورا این در لعنتی رو باز کن.
پیکسی کوچک به کمک دستان ظریفش بر در می کوبید.
این قسمت احتیاج به توضیح داشت...اینا چرا با همن؟ چرا کنار همن؟ لینی مرگخواره...هم گروهی هم که نیستن. مشخص نیست چه ارتباطی با هم دارن و چرا اینقدر صمیمی هستن. چون از نظر ایفای نقشی نمی تونن باشن.


بذار درسته... ظریف درسته... چهار طاق درسته. زول زده بود نه...زل زده بود.


نقل قول:
تانکس دعا کرد؛ دعایی غیر معمول و عجیب، دعایی که کمتر کسی می کند، او دعا کرد که آدم دیگری شود؛ آدمی غیر از همان تانکس قبلی پردردسر.
چرا؟...کدوم دردسر؟ یه مثال لازم داشت.
اگه یه اشاره کوچیک به این موضوع می کردین، بهتر می شد. داستان باید منطقی پیش بره. برای همچین کار بزرگی بهتره یه دلیل خوب به خواننده بدیم.


نقل قول:
لینی چشمانش را باز کرد. سپس با دختر لاغر و ضریفی رو به رو شد؛ که البته کاتانای همیشگیش همراه او بود.
بهتره درباره سوژه های شخصیت ها کمی فکر کنیم...اینجوری می شه متفاوت تر از همیشه نوشتشون. مثلا به جای این که بگیم کاتانا همراهش بود، بگیم بعد از تاتسویا کاتانا هم فریاد می کشه و سعی می کنه لینی رو بیدار کنه.


نقل قول:
لینی و تانکس که البته حالا بلاتریکس شده بود به هم خیره شدند.
لینی پرواز کنان آمد و روی شانه ی بلاتریکس نشست.
به موی او دستی کشید و گفت:
_نیمفادورا؟

بلاتریکس حرفی نزد.
لینی دوباره گفت:
_نیمفادورا...چه بلایی سرت اومده؟
لینی خیلی ساده و بی دلیل قانع شد که این همون نیمفادوراس! یا باید بیشتر تعجب می کرد و یا دلیل بهتری برای قانع شدنش به خواننده می دادیم. اتفاق ها و صحنه ها باید کمی پخته تر بشن. مثلا عکس العمل بعدیش هم همینجوریه:
نقل قول:
_خب...دورا، که البته حالا بلا، ما باید ی کاری کنیم تا وقتی که فردا بشه و تو دوباره همون تانکس قبلی بشی کسی نفهمه که تو بلاتریکس شدی و...
خامه! واقعی نیست. کسی که بره و ببینه دوستش تبدیل به یه نفر دیگه شده، به این سادگی قضیه رو قبول نمی کنه. حتی اگه جادوگر باشه. یه کمی تعجب...کمی مکث...کمی سردرگمی. اینا لازمن که صحنه واقعی تر به نظر برسه. خواننده بتونه احساس شخصیت ها رو درک کنه.


نقل قول:
_اه عجب اتاق کثیف و نا مرتبی...هی پیتر بیا و اینجا رو تمیز کن.

چی؟ صدایش تغییر کرده بود، خیلی مسخره شده بود.
اون "چی؟" دیالوگه؟...توضیحش کافی نیست. اصولا نمی تونیم همینجوری بگیم مسخره شده بود. یا باید توصیف کنیم که منظور از مسخره چیه...یا بگیم به نظر پیتر مسخره شده بود. یه جورایی مسئولیتو بندازیم گردن پیتر.


سوژه خوبی انتخاب کردین. تغییر بلاتریکس به تانکس...ولی متاسفانه روند داستان خوب پیش نرفته. شخصیت ها مشکل دارن. بعضی صحنه ها احتیاج به توضیح دارن. توضیح بدین...صحنه ها رو...احساسات شخصیت ها رو. و مهم تر از همه، جایی که لازمه چیزی رو برای خواننده توجیه کنیم، دقت کنین که این کار درست انجام بگیره. وگرنه منطق داستان از بین می ره.
راه حل تمام این مشکلات اینه که وارد ایفای نقش واقعی بشین. تقریبا کل پست های شما مال هاگوارتزه. چرا؟ چه فایده ای داشته؟ اگه تو موقعیت های مختلف و سوژه های متفاوت قرار نگیرین شخصیت خودتون فرصت پرورش یافتن رو پیدا نمی کنه. همینطور نویسندگیتون. شناخت شخصیت ها، توصیف صحنه ها، استفاده از جمله های درست...طنز خوب و جدی تاثیر گذار...همه اینا با تمرین پیشرفت می کنن. از وارد شدن به سوژه ها نترسین. منظورم وارد شدن شخصیتتون نیست. در این مورد دقت کنین. تانکس نمی تونه وسط خانه ریدل ها باشه. اگه قراره باشه، باید براش موقعیت و دلیل مناسبی پیدا کنیم. جایی که موقعیت مناسبه واردش کنین؛ ولی خودتون به عنوان نویسنده تو هر سوژه ای می تونین وارد بشین.


فعالیت عادی رو شروع کنین. اشکالا یکی یکی برطرف می شن.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۵۲ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 114
آفلاین
سلام لرد
لطفا http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=335567
نقد کنید لرد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
دیانامون

داشتم نقدتو می بردم تحویل بلا بدم که دیدم پست مال خارج از خانه ریدل هاست. بلا پست های داخل انجمن خانه ریدل ها رو نقد می کنه. خارج از خانه ریدل ها مال منه...اونم برای درخواست دهنده های خودم. دلیل نقد کردنم همینه که مجبور نشن برای نقد شدن، حتما تو خانه ریدل ها پست بزنن. بنابراین...خودمون نقد می نماییم! خسته هم نمی شویم!

خارج از خانه ریدل ها با پیام شخصی ارسال می شه. بعداخشمگین نشین!

........................

سوی عزیز ما


نقل قول:
ارباااااااب... شایعات رو باور نکنیدا؛ من غلط بکنم به شما بگم معتاد! اینا همش توطئه ست. من فقط می خواستم بقیه رو ورزش بدم ارباب.
ما هم فهمیده بودیم که توطئه اس.


نقل قول:
این پستم رو توی زمان خیلی کمتری نسبت به قبلیا زدم. میشه نقدش کنید ارباب؟
کار خوبی کردی! پست عادی و غیر دوئل و غیر ماموریت اصلا نباید وقتتونو بگیره. می ریم نقدش کنیم!


بررسی پست شماره 549 زندگی به سبک سیاه، سول!


پست دوم سوژه رو زدی. پستی که معمولا زدنش سخته و به اندازه پست شروع مهمه...و گاهی حتی از اونم مهم تره. چون معمولا پست اول برای تعیین دقیق مسیر کافی نیست و پست دومه که این کار رو انجام می ده. و وقتی مسیر پست از همون اول اشتباه تعیین بشه، تا مدتی بدون سوژه(یا با سوژه های نه چندان جالب) پیش می ره. گاهی هم خواننده مطمئن نیست هدف و منظور شروع کننده چی بوده...ولی باید شجاعت به خرج داد و مسیر رو تعیین کرد.


دیالوگ هات زیادن. خوب هم هستن. ولی یه نکته ای وجود داره و اونم اینه که صحنه های پشت دیالوگ هات هم خوبن. موقع خوندن فکر می کردم کاش این صحنه رو هم می نوشت. یعنی ناقص نیست. دیالوگ هات خوب و کافین...ولی صحنه ها هم خوبن! مثلا:
نقل قول:
-نهههه! من نمی خوام.
-همه باید وزن کم کنن؛ زود باشید!

صدای نفس نفس، حیاط خانه ریدل ها را پر کرده بود...
صورت همه ی مرگخواران خیس از عرق بود...
همه دهان ها خشک شده و کسی توان حرکت نداشت...
همون صحنه مخالفت برای ورزش کردن خیلی جالب بود. برای همین می شد بیشتر دربارش نوشت. هر کدوم می تونستن یه جوری قایم بشن یا سعی کنن فرار کنن. با توجه به شخصیتشون هم می شد براش سوژه پیدا کرد. مثلا سو کلا می رفت تو کلاهش! هر کدوم یه بهانه ای میاوردن.


نقل قول:
بلاتریکس از آن وضع تعجب کرده بود و دلیل آن رفتار ها را نمی دانست.
-چتونه شما؟ بذارید شروع کنیم، بعدش خسته بشید؛ هنوز سی ثانیه نشده که گفتم باید ورزش کنید!
-من اصلا وقتی به ورزش فکر می کنم نفسم بالا نمیاد!
-میشه اسمشو نیاری؟! من شبا کابوس ورزش می بینم.
-ورزش به کنار... آخه رژیم؟! نمی گید پوستم خراب میشه؟
این قسمت خیلی خوب بود. به نظر من یه کمی باید واضح تر نوشته می شد که اینا هنوز شروع به ورزش نکردن و خسته شدن. چون این قسمت جالب بود و لیاقت پررنگ تر شدن رو داشت.
مثلا اینجوری:
-همه باید وزن کم کنن؛ زود باشید!

بلافاصله صدای نفس نفس، حیاط خانه ریدل ها را پر کرد.
صورت همه ی مرگخواران خیس از عرق شده بود.
همه دهان ها خشک شده و کسی توان حرکت نداشت.

بلاتریکس با تعجب به مرگخواران و حالت های عجیب و غریبشان نگاه کرد.
-چتونه شما؟ ما که هنوز شروع نکردیم! من فقط گفتم ورزش کنیم!


اینجوری صحنه واضح تر و تاکیدش درست تر می شه. توجه خواننده رو همیشه باید به قسمت های خوب جلب کنیم. گاهی لازمه دست خواننده رو بگیریم و متوقفش کنیم، یا حداقل سرعتش رو کمتر کنیم.


نقل قول:
بلاتریکس لبخند پر معنایی تحویل او داد.
-سعی نکن مخفیش کنی؛ من که خبر دارم شبها با پرنسس چه چیزایی می خورید! سوزوندن اون همه کالری بدون ورزش غیر ممکنه.
از سوژه داخل سایت خیلی خوب و به جا استفاده کردی. سوژه ای که برای اعضای فعلی جالبه، چون جریان نجینی و لینی رو می دونن...و برای اعضای بعدی که شاید ندونن هم جالبه، چون مشخصه منظور نجینیه و اینا شبا با هم می رن غذا می خورن. در هر دو صورت سوژه بامزه ایه.


نقل قول:
لینی که دستش رو شده و نتوانسته بود از مهلکه بگریزد، بی حال شد و روی کلاه سو فرود آمد؛ اما خود او زیر کلاهش نبود!
-پس سو کجا رفت؟
خیلی خوب بود اینجاش...خوب بودنش رو هم مدیون نویسنده بود. برای این که شکل نوشتن شما از خود صحنه جالب تر بود. این که گفتی: خود او زیر کلاهش نبود". شاید اگه به شکل دیگه ای توصیف می کردی اینقدرا بامزه نمی شد.


نقل قول:
هنوز جمله لینی تمام نشده بود که سو، در حالی که به جای کلاهش، یک سر بند ورزشی دور سرش بسته بود، دوان دوان وارد حیاط شد.
-من مربی ورزش بشم؟
این صحنه هم خیلی خوب بود. سربند ورزشی سو...
در مورد شکلک چشمک سو... سوژه خوبیه. فقط مواظب باش سوژه رو بیشتر از حد لازم خرج نکنی! تاثیر منفی می ذاره. مثلا در مورد شکلک ویبره هکتور هم همینو می گم. هر جا اسم هکتور اومد نباید ازش استفاده بشه. کم و به جا. گاهی باید از شکلک های دیگه هم استفاده کنیم که شخصیت بی روح به نظر نرسه.


سوژه رو خوب پیش بردی. ولی چیزی که توجهمو جلب کرد صحنه های خوبیه که می تونی خلق کنی. طنز خوبی که می تونی از شخصیت ها بگیری. خوب می بینی...درست می بینی. این خیلی مهمه.

شخصیت هات خوب و درست بودن.

سو خوب و درست داره پیش می ره.

این که وقت کمتری گذاشتی چیزی از کیفیت پستت کم نکرده. در نتیجه تا وقتی که دلیل خاصی نداره و لازم نیست، وقت کمی بذار.


تموم شد سول!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.