ولی آنطور که معلوم بود پیتزافروش مار بزرگ فروشی سراغ نداشت،بنابراین بعد از خداحافظی به درون مغازه رفت.اما مرد چموش ول کن نبود.
-بازم میگم به به چه مار خوشگلی!
تاتسویا خیلی سعی میکرد در ملاعام ماگل را نکشد،اما گویا مرد به مردن علاقه داشت.
-خب حالا قیمت این مار خوشگل چقدره؟
تاتسویا دوباره سعی کرد ماگل را نکشد...
تاتسویا دوباره بیشتر از همیشه سعی کرد ماگل را نکشد...
تاتسویا داشت خودش را میکشت تا ماگل را نکشد!
اما از قرار معلوم نجینی از همچین پشتکاری برخوردار نبود و در یک حرکت مرد چموش را همراه با کیف و کت و سیگار در دستش بلعید.
-پرنسس...شما که گفتید مشنگ دوست ندارید!
-مشنگ پرو باید فس شه که فس عبرتی شه برای دیگران!
همه مشنگ ها با تعجب به تاتسویا و نجینی و جای خالی مرد خیره شده بودند و بعضی ها هم درحال زنگ زدن به پلیس بودند،تاتسویا در یک حرکت چرخشی،کاتانا را درون حلق مردی که فریاد زنان به سمت آن ها میدوید کرد و سپس نجینی را زیر بغل زد و آپارات کرد.
...
-ارباب منو میکشن!
-برگردیم پیش پیتزافروش فس!
تاتسویا که صورتش سرخ شده بود،رو به نجینی گفت:
-پرنسس یه بار اشتباه کردم،ولی دیگه نمیکنم،اصن خونه گانت ها هم نمیخوام!آدم مرده خونه چیکار میخواد؟
تاتسویا این جمله را گفت و آماده شد برود و خودش را به لرد تحویل دهد،خواست کاتانایش را بردارد که...کاتانا نبود!
-کاتانا...تو حلق مشنگه جا موند!
تاتسویا دوان دوان به سمت نجینی که زودتر از او راه افتاده بود تا به لرد بگوید مالکیت خانه را به کس دیگری بدهد،رفت.
-پرنسس!حالا که فکر میکنم باید برگردیم و پیتزا فروش رو پیدا کنیم!