هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۴۴ شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱۱ ۰:۴۷:۳۵

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۲۷ شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۱۳ شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
- فس!

- نگران نباش فرزندم اینها قصدشون کمکه!

- ولی فس!

- نگران لینی نباش اگر بیفته هیچی نخواهد شد. یک پیکسی کمتر زندگی بهتر!

- فسسسس!

- اگر بیفته پایین همه رو خواهی خورد؟!

- فیس!

- ولی اینها دارن تلاش میکنن که ما هر چه زودتر از این بالکن نجات پیدا کنیم! اینها به ما اهمیت میدن.. دروغ گفتیم اهمیت نمیدن!

- هیس..

- میدونیم که فقط تو به ما اهمیت میدی..

- مپ فپ فس فسسس!

- منم اگر بدونم چرا به نقشه بیشتر دقت نمیکنن خوب بود. به زودی و به محض مستقر شدن در تختمون در خانه‌ی ریدل، همگی اینها رو خلع علامت خواهیم کرد!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
مرگخوار ها فوت کردن و فوت کردن و فوت کردن.
- یاران ما دارید چی کار میکنید دقیقا؟
- فوت میکنیم ارباب!
- این الان سوت زد؟
- نه ارباب سوت نزدم فوته ولی خب فوت که میکنم صدای سوت هم میده خب ارباب.
- به ما ربطی نداره. به هر حال خواستیم یادآوری کنیم که دارید مستقیم به سمت اون ابر میرید با فوتتون.

مرگخوار ها دست از فوت کشیدن و مبهوت به ابر سیاه خیره شدن که با سرعتی خیلی بیشتر از قبل داشت به اون ها نزدیک می شد.
ابر که حالا وسطش حفره ای هم درست کرده بود نزدیک و نزدیک تر می شد بیشتر شبیه هیولایی بود که بدش نمی اومد بالن رو به همراه مرگخوار ها درسته ببلعه.

- ارباب غمتون نباشه من خودم نجاتتون میدم.

لینی این رو گفت و لبه بالن مشغول دست و پا زدن شد.

- الان داری چی کار میکنی پیکس؟
- پارو میزنم ارباب! من هممون رو نجات میدم.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-الان ما نگران دو قطره بارونیم؟ کی چنین مرگخواران کم مقاومتی شدیم؟ ما از یه کمی خیس شدن میترسیم؟
-هرگز!
-ما از باران نمیترسیم!
-بر سر ما ببار!
-بیشتر و بیشتر ببار...

همه ی مرگخوارا جوگیر شده بودن...بجز یکی!

-میگما...از بارون نمیترسیم...از رعد و برقش که میترسیم.

جوگیرا به فکر فرو رفتن.

-آره دیگه...این ترسناکه.
-انصافا وحشت برانگیزه.
-منو یاد خشم ارباب میندازه!

باید کاری میکردن. ابر داشت بهشون نزدیک میشد و هر چی جلوتر میومد میتونستن جرقه هایی که توش زده میشه رو ببینن. ابر خیال داشت همشونو با هم جزغاله کنه. قصد داشت کراب کبابی بخوره. سوی سوخاری بچشه. هکتور بخار پز امتحان کنه.

-یاران ما...مسیر بالن را تغییر دهید که از ابر باران زا بگریزیم!

مرگخوارا بلد نیستن. برای همین شروع میکنن به فوت کردن در یک جهت، که جریان هوا به سمت دیگه هدایتشون کنه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
ابر بودند؟... کسی چه می‌دانست؟
انسان‌ها چه می‌دانستند شکوه و جلال استراتوکومولوس را؟
انسان ها چه می‌دانستند که او روزها ‌و هفته ها خود را به سوراخی می‌زد تا پرواز نکند و انرژی اش را نگه دارد برای لحظه ای که تیرگی آسمان نشان از آمدن این یار قدیمی می‌دهد...
یاری که از دیرباز دست نوازش بر سر این بالن سیاه می‌کشید.
یاری که قطرات یخ ‌و باران خود را در هنگام خستگی او، بر آتش زیرش می‌ریخت تا مجبور به فرود و استراحت شود.
او یار غار او بود.
گرچه چه کند از دست این دل که هر لحظه بیم آن داشت که نکند یارش دل به دیگر بالن های سرخاب سفیداب کرده و خوش بر ‌و رو ببندد.
انسان ها چه می‌دانستند؟
آهی کشید... بی توجه به انسان های درون سبدش که با آه او به این طرف و آن طرف پرتاب شدند.
او دیگر تنها استراتوکومولوسش را می‌دید که لحظه به لحظه به او نزدیکتر می‌شد.

-ابره اربـــــاب... ابره... شدیدا هم باران زا به نظر میاد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-چرا این انقدر سریع داره میره بالا؟!

مرگخواران نگاهی به اربابشان انداختند؛ لرد سیاه خیلی راضی به نظر نمی رسید.
اما کسی دلیلی سرعت بالا رفتن بالن را نمی فهمید.

-ارباب تا منو دارید غم ندارید... الآن بقیه کیسه ها رو هم ازش جدا می کنم.

صدای بانز بود که به نظر از کار خودش رضایت داشت!

-بانز؟!

دیر شده بود... تمام کیسه های شن پایین افتاده بودند.

-ارباب سریعترش کنم؟ صبر کنید... اینم از حرارت، تا درجه آخر!

همه ی مرگخواران به نقطه ای صدای بانز از آنجا می آمد حمله ور شدند. در نتیجه ی این حرکت، تعادل بالن به هم خورد و چیزی نمانده بود که همگی از درون سبد بیرون بیفتند.

-تکون نخورید! هر کسی جم بخوره از همینجا پرتش می کنیم پایین! ... بانز! به محض اینکه بسته مون رو پیدا کنیم ریز ریزت می کنیم. بعد هم می دیمت سو که از پوستت کلاه درست کنه.

صدایی بلند نشد.
لرد سیاه سر چرخاند و نگاهی به اطرافش انداخت. سعی کرد با استفاده از نقشه از بابت مسیر مطمئن شود.
-یارانمان... اون چیزهای سیاه که به این طرف میان... ابر هستن؟!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱۰ ۱۹:۱۴:۴۰

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۳:۵۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-سبک بشن که ارتفاعشون زیاد می شه...می رن بالا!

هکتور از رو نرفت!
-خب قرار بود سبک کننده باشن...نشدن؟ حتما شدن. سابقه نداشته معجون های هکولی اشتباه از آب در بیان. یه بالن خوب بده!

مسئول داشت از دست هکتور کلافه می شد. بطرف بالن سیاه رنگی رفت و آن را آماده کرد.
-اینو می دم بهتون. پول رو وقتی برگشتین می گیرم. کار ما تضمینیه. جایی که قرار نیست برین. می رین بالا...همین اطرافو تماشا می کنین و بر می گردین.

هکتور موذیانه تایید کرد!

مرگخواران به لرد کمک کردند که از سبد بالن بالا برود و بعد از او خودشان هم سوار شدند.

مسئول بالن حرارت زیر بالن را کمی زیاد کرد.
-خب...اگه اینو بیشتر کنیم بالاتر می ره. باید مواظب باشیم بیش از حد داغ نشه. زیاد هم تکون نخورین. مواظب اون آقاهه(لرد سیاه) هم باشین. رنگش پریده! می ترسه انگار.

لرد سیاه دو دستی گوشه های سبد را گرفته بود.
-ما ابدا نمی ترسیم!

مسئول، حرارت را بیشتر کرد و کیسه های شنی را یکی یکی از بالن جدا کرد.
درست در لحظه ای که مرگخواران احساس شناور شدن در هوا را تجربه می کردند اضافه کرد:
-خودم باید این پایین بمونم از کسایی که بر می گردن پول بگیرم. شما خودتون برین و برگردین. برین به سلامت! یکی هدایتشو به عهده بگیره!

و بالن را به طرف بالا هل داد!




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
- یکی جلوی اینو بگیره تا دست گل به آب نداده!

صدای داد و بیداد مرگخوارا بلند شد، هیچکدومشون کوچکترین اعتمادی به هکتور نداشتن. میدونستن که احتمال اینکه نه تنها بالن کرایه نکنه، بلکه حتی توجه مشنگ هارو هم جلب کنه و پلیس بیفته دنبالشون، خیلی زیاده.

- ما به هکتور اعتماد داریم.

مرگخوارا ناباورانه به لرد سیاه نگاه کردن.
- ارباب، هکتوره ها!
- ارباب میره همه مون رو به کشتن میده ها!
- سکوت کنید یاران وفادار ما... اگر هکتور موفق نشه، نوبت به شماهاست، ما در نهایت اون بالن هارو به چنگ میاریم. هرکس هم که توی مذاکره شکست بخوره، با طناب آویزونش میکنیم به پایین بالن که درس عبرت بشه.

شدت ویبره هکتور بیشتر شد و برای اینکه مطمئن شه موفق میشه، چندتا معجون دیگه هم از توی جیبش در آورد و با سرعت بیشتری رفت به سمت بالن های رنگارنگ.

چند دقیقه بعد، هکتور رسید به بالن ها، یه مرد مشنگ چاق و خسته وایساده بود و از ملت توریست پول میگرفت تا اجازه بده سوار بالن ها بشن.
هکتور دید که ملت تو صف وایسادن، ولی اصلا اهمیت نداد، از کنار همه شون رد شد، رفت پیش مسئول بالن ها، موهاشو مرتب کرد، یه عینک آفتابی هم گذاشت و گفت:
- همه بالن ها با هم چند؟
- قیمت یه ربع سواری برای هر نفر صد پوند.
- چه جالب! ولی من یه چیزایی دارم که حتی از پوند هم بهترن!

و هکتور شیشه های معجونشو نشون مسئول بالن داد.

- نه آقا... من آدم پاکیم، مواد مصرف نمیکنم... برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه.
- مواد کدومه؟ اینا معجونن، معجونای از همه رنگ و خوشمزه!
- یا از اینجا برو یا مجبورم پلیسو خبر کنم!
- شما بیا یخورده تست کن، مشتری میشی حتی!

هکتور در یکی از بطری هاش رو باز کرد و شروع کرد به تکون دادنش جلوی مسئول بالن ها.
- ببین چه خوشبوئه! دلت میاد نگیریش از من؟

مسئول بالن ها داشت کلافه میشد، دستش رو آورد بالا، و سعی کرد با یه ضربه محکم شیشه معجون رو از جلوی صورتش دور کنه.
ضربه محکمی که به شیشه معجون زد، با ویبره شدید هکتور مخلوط شد، در نتیجه شیشه معجون پرتاب شد توی هوا، و محتویاتش رو پاشید به تمام بالن ها...

- یا خدا... بالن هام رو چیکار کردی؟ چرا داره ارتفاعشون کم میشه؟!
- معجون سبک کننده بود خب!



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
اما عشق شتر به لرد هنوز از دلش نرفته بود. بنابراین وقتی بی‌توجهی لرد نسبت به خودش رو می‌بینه، تصمیم می‌گیره شخصا اقدام کنه.
جلو میاد و گردنشو خم می‌کنه و لردو روی گردنش سُر می‌ده و پشتش می‌شونه. اما لرد دیگه قصد شترسواری نداشت!

- نمی‌خوایمت! تو رو می‌فروشیم و به جاش بالن‌سواری می‌کنیم. به وقتش برامون شتر خوبی نبودی. فرصتت سوخت.
- ارباب بهتره باش رفتار خوبی داشته باشین تا ازتون کینه به دل نگیره.

لرد نگاهشو از بالن‌ها برمی‌داره و به لینی می‌دوزه.
- خب کینه به دل بگیره! نکنه قراره قلبمون بشکنه به خاطرش؟
- نه ارباب ولی مگه ضرب‌المثل کینه شتری رو نشنیدین؟
- خیر! نشنیدیم و قصدم نداریم بشنویم. ما رو از کینه‌ی شتر می‌ترسونه!

لینی می‌خواست توضیح بده، اما هکتور چوب‌پنبه‌ای تو دهنش می‌چپونه و خودشو بعنوان خر داکسی معرکه می‌چسبونه وسط.
- ارباب ازون بالا نظاره‌گر باشین که چطور براتون بالن کرایه می‌کنم! معجون می‌دم بالن می‌گیرم.

هکتور اینو می‌گه و جیباشو خالی می‌کنه و همراه چند تا معجون رنگ و وارنگ از همه رنگ، به سمت بالن‌ها رهسپار می‌شه.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.