هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
سلام لرد!
من دوباره برگشتن کردم.
من دوباره نقد خواستن می خوام.


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
حال ما خوبه آبر!



بررسی پست شماره 9 بارگاه ملکوتی، آبر دامبل:


نقل قول:
میزارمش رو میز یه زنگولم داره هرجا برینم باهاتون میاد خیلیم وفاداره.
ما بهش خندیدیم...ولی می ذارم درسته. بذار، بذارین... همشون از گذاشتن میان و با ذ نوشته می شن. تو پست قبلی هم گفته بودم.


پست طولانیه. قبلیا هم طولانی بودن. معنیش اینه که شما خیلی به سوژه توجه می کنین. احساس اجبار می کنین داستان رو پیش ببرین و همین باعث می شه پست طولانی بشه.وقتی لازمه، طولانی بنویسین. ولی وقتی قرار نیست مورد خاصی توضیح داده بشه یا سوژه به جای خاصی برسه، بهتره کوتاه تر باشه.


نقل قول:
چه کسی میتوانست در پشت در باشد؟
یکنفر با ریش و موی تقریبا بلند و با یک گله بز وارد بارگاه شد.مرلین شنلش را بالا زد و بر روی صندلی پیامبری خود نشست،دست هایش را زیر چونه هایش گذاشت و با بی حوصلگی روبه فرد ناشناس کرد.
این جا خانه ریدل هاست. محل زندگی مرگخواراس. هر کسی نمی تونه واردش بشه. اگه قرار باشه شخصی بجز مرگخوارا وارد بشه باید درمورد این ورود توضیح بده. لازم نیست حتما دلیل منطقی داشته باشه. می تونه طنز باشه، می تونه مسخره باشه، ولی باید یه اشاره ای کنه که می دونه که اصولا نباید این جا باشه.


نقل قول:
_تو که خودت یک گله از بز ها داری برای چی می خوای؟
علامت ها رو بذارین. آخر بعضی از جمله ها علامت ندارن. این یکی هم وسطش علامت نداره. علامت گذاری برای من زیاد مهم نیست، مگه این که روی ظاهر پست یا لحن جمله ها تاثیر بذاره. که این جا گذاشته.


نقل قول:
_ اینا کمن، میخام هاگزمید رو به خاک و خون بکشم.
این جاش خیلی خوب بود. این که آبرفورث اینقدر به قدرت بزها ایمان داره! ساده و خشن. همین بامزه اش کرده.


نقل قول:
عصای مرلین که جای آبدارچی هم کار میکرد مرلین به او دستور داد تا دو تا نوشیدنی کره ای برای آنها بیاورد.
جمله ها رو به هم وصل نکنین. جدا بنویسین. چون وقتی وصلشون می کنین، مفهومشونو گم می کنین و جمله اشتباه می شه. اینم الان اشتباه شده. یا باید اینجوری می شد:
مرلین به عصایش که جای آبدارچی هم کار میکرد دستور داد تا دو تا نوشیدنی کره ای برای آنها بیاورد.
یا اینجوری:
عصای مرلین جای آبدارچی هم کار میکرد. مرلین به او دستور داد تا دو تا نوشیدنی کره ای برای آنها بیاورد.

اگه بتونین درست وصل کنین، حالت اول بهتره. اگه نتونین دومی هم درسته، ولی به قشنگی اولی نیست.


نقل قول:
مدتی بعد بارگاه مرلین سر تا سر پر از بز شده بود و تپه ای از بز ها روی مرلین بودند و داشتند مرلین را می خوردند، ناگهان از میان بز ها آبرفورث روی لشکری از بز ها ایستاده بود درست مثل یک فرمانده.
ایستادن آبرفورث روی تپه ای از بز خیلی خوب بود.
ولی جمله بندی هاتون اونقدر اشکال دارن که از مفهوم جمله ها جلو می زنن. خواننده درگیر جمله های اشتباه می شه.
"ناگهان از میان بز ها آبرفورث روی لشکری از بزها ایستاده بود"...این جمله اشتباهه. صحنه قشنگه، ولی خوب توصیف نشده.


نقل قول:
مرلین که روی زمین افتاده بود و نمیتوانست بلند شود زمزمه با صدایی آرام چیزی میگفت.
خودتون جمله رو که بخونین متوجه می شین ایراد داره. "زمزمه" اون وسط اضافه اس. یا می شد به جای "آرام" از " زمزمه وار" استفاده کرد. یا کلا بگین "زمزمه می کرد".


نقل قول:
و ارتش بز ها از در دیوار ها و پنجره ها به بیرون به دنبال آبرفورث به سمت هاگزمید حمله ور شدند،تمام بارگاه نابود شده بود و مرلین با کله ای تاس و بدو ن ریش تف مالین شده با گاز بز ها و شنلی پاره بر روی زمین افتاده بود حتی بز ها عصای مرلین هم رحم نکردند و قسمتی از عصا را خورده بودند و جای گاز هایشان روی عصا مانده بود.
مرلین که روی زمین افتاده بود و نمیتوانست بلند شود زمزمه با صدایی آرام چیزی میگفت.
_کمک،کمک،کمک کن.

و منتظر ‌کمک کسی بود. از طرفی دیگر آبرفورث هم به هاگزمیده حمله کرده بود.
می رسیم به سوژه.

در مورد سوژه دو سه مورد وجود داره.
یکیش اینه که این جا سوژه اصلی اینه که مرلین حواسش پرته. پیر شده. آرزو ها رو درست برآورده نمی کنه. ولی این جا دقیقا اتفاقی که آبرفورث می خواست، افتاده.
می تونیم خراب شدن بارگاه رو "خرابکاری مرلین" در نظر بگیریم و از این اشکال صرفنظر کنیم.
بارگاه مرلین می تونه خراب بشه. ولی وقتی سوژه اصلی اینه که ملت به مرلین مراجعه می کنن، نمی تونیم آسیبی در این حد به مکان سوژه بزنیم.
اگه بزنیم چی می شه؟
سوژه منحرف می شه! مگه این که یکی بیاد بنویسه که مرلین عصاشو تکون داد و بارگاه دوباره درست شد.
اینجور وقتا خودمون باید چیزی رو که خراب کردیم تعمیر کنیم. یعنی هیچ اشکالی نداره که بزا بزنن بارگاه رو با خاک یکسان کنن...ولی آخرش خودمون باید تعمیرش کنیم که نفر بعدی اشتباهی درگیر این قضیه نشه.

ولی اشکال اصلی پست به نظر من آخرشه. آخر پست درباره حمله آبرفورث به هاگزمید گفته شده. چیزی که اصلا به این سوژه مربوط نیست و نباید ادامه داده بشه.
اینم دقیقا مثل همون خراب کردن بارگاه، می شه نوشت...ولی آخرش باید سوژه رو برگردونیم سر جاش. چون وقتی به این شکل تموم می شه، برای نفر بعدی سخته که این اتفاق رو کلا ندیده بگیره و بگه فلانی رفت سراغ مرلین(که اگه بره هم باز مجبوره درباره بارگاهی که خراب شده بنویسه).
برای همین، توی سوژه ها خودتونو خیلی محدود نکنین. آزادین. ولی وقتی چیزی رو تغییر می دین، سعی کنین قبل از ترک تاپیک، اصلاحش کنین؛ مگه این که اون تغییر برای سوژه خوب باشه. سوژه فرعی باشه. به درد بخوره، یا مثلا سوژه اصلی دیگه کشش ادامه دادن نداشته باشه. برای تشخیص اینا احتیاج به کمی تجربه دارین.


روی دو مورد باید کار کنین. اول جمله بندیه. علامت ها رو درست بذارین. منظورم علامت های اساسی و ابتداییه.
جمله ها رو بعد از نوشتن دوباره بخونین. مطمئن بشین که معنی دارن. صحنه های توی ذهن شما هر چقدر هم که جالب و مهیج باشن، وقتی اشتباه نوشته بشن، تاثیرشونو از دست می دن. برای شروع از جمله های پیچیده و طولانی فاصله بگیرین. ساده تر و با جمله های کوتاه تر بنویسین. کم کم عادت می کنین و می تونین جمله ها و توصیف های طولانی رو هم درست بنویسین.
دوم سوژه اس. که اینم خیلی مهمه. شما فعلا تجربه زیادی ندارین. برای همین دست به تغییرات اساسی و بزرگ نزنین. به موقعیت توجه کنین و درباره اون بنویسین. مثلا این جا همین که آبرفورث بیاد و آرزو کنه کافی بود. حتی لازم نبود سوژه شو تموم کنین. تاپیک تک پستی نیست. می تونستین بنویسین آبرفورث اومد و آرزوی یه لشکر بز کرد و بقیه شو می ذاشتین به عهده نفر بعد. اینجوری هم پست کوتاه تر می شد و هم پایانش برای نفر بعدی جذاب تر بود.
به جاش می شد روی قسمت هایی که جای کار دارن تمرکز کرد. مثلا قسمتی که عصا نوشیدنی میاره می تونست خنده دار باشه. ولی ساده نوشته شده.


در مورد شخصیت آبرفورث خوب می نویسین. طنزش قشنگه. برای شخصیت های دیگه هم می تونین طنز خوبی بنویسین. مثلا آبدارچی بودن عصا هم جالب بود.



بزغاله بمونه...شما برین!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۰ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸

آبرفورث دامبلدور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۰ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۴ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اتاق مدیریت هاگزهد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 78
آفلاین
درود
امیدوارم حالتون خوب باشه لرد.

ایندفعه برای شما یک بزغاله آوردیم به ریشش بخندید
میزارمش رو میز یه زنگولم داره هرجا برینم باهاتون میاد خیلیم وفاداره.

دوباره مزاحم شدم
در خواست نقد این پست رو داشتم اگه زحمتی نیست.

همین دیگه.



قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۱۴ پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸

آبرفورث دامبلدور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۰ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۱:۲۴ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اتاق مدیریت هاگزهد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 78
آفلاین
درود
حالتون چطوره لرد؟
عید شدو ما عیدو تبریک نگفتیم لرد

عید تون مبارک ،سالی پر سوژه رو براتون آرزو میکنم

بعد مدتها ما یه گوشه چشمی به سایت داشتیم گفتیم حالا که اومدیم یه پستم بزاریم.

بعد که یه پست گذاشتیم چرا نیایمو و ندیم یکی پستمونو نقد کنه ببینیم پست من از چه قراره؟

گفتیم چرا نریم پیش لرد که یکی از نقدر های حرفیه

خلاصه که بند می خواستم درخواست نقد این پست رو داشته باشم.

آها این شیر بزم براتون هدیه آوردم.

لرد عیدی ما هم یادتون نده.


آبر!

ما خوبیم. عیدمان نیز مبارک است.

بذاریم!

ما نقدر نیستیم...اربابی هستیم بس بزرگ.
شیر بز بوی بز می ده احتمالا. ولی امتحانش می کنیم. یه بزغاله میاوردی. برغاله دوست داریم. می خندیم به ریشش.

عیدی نمی دهیم! بودجه ما مال یارانمونه. کم می شه!


نقد شما ارسال شد.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۲ ۲:۱۷:۰۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۳ ۲۲:۲۰:۵۴


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 809 دژ مرگ، رابستن لسترنج:


نقل قول:
لرد ولدمورت و دامبلدور جلوی مرگخواران و محفلی ها حرکت می کردند.
سوژه اینه که لرد و مرگخوارا برای پیدا کردن روحی که از دستشون فرار کرده به محفل می رن و روحشونو می خوان!

به دلیل طنز بودن بیشتر سوژه ها، گاهی حرکات غیر منطقی انجام می دیم. مثلا لرد و مرگخوارا می رن محفل...محفلیا میان خانه ریدل ها...
این اتفاق ها تو کتاب اصلا نمیفتاد...ولی تو سوژه های سایت می تونه بیفته.
تو همچین سوژه هایی، کاری که باید انجام بدیم اینه که قضیه رو جدی نگیریم. تبدیل به جنگ سیاه و سفید نکنیم. این کار سوژه رو خراب می کنه، دلیلش هم اینه که سوژه کلا منطق نداره. اگه ما بخواییم کمی منطق واردش کنیم خراب می شه. در مورد سوژه اینجوریه...ولی در مورد شخصیت ها باید مواظب باشیم که تو چارچوب خودشون بمونن.


نقل قول:
لرد ولدمورت و دامبلدور جلوی مرگخواران و محفلی ها حرکت می کردند.

- تام، این اتاقی که داریم بهش می رسیم اتاقی هستش که ما اسمش رو گذاشتیم، اتاق عشقیمن! اتاق مقابلشم اتاق "عقشیذاری" هستش!
طنزی که با بازی با کلمات ایجاد می شه طنز خیلی خیلی سختیه. کمتر پیش میاد که واقعا خوب از آب در بیاد.
این جا "عشقیمن" قابل قبول بود. عشقیذاری رو من متوجه نشدم. عشقپزخانه هم خوب بود.
شما رو با در نظر گرفتن این که قصد سیاه نوشتن دارین نقد می کنم. چون بارها گفتین که هدفتون مرگخوار شدنه(اگه نظرتون عوض شد اطلاع بدین. روی نقد تاثیر می ذاره).
الان به عنوان یه سیاه، این همه تاکید روی "عشق" اغراق آمیز و خوب بود.


نقل قول:
لرد با شنیدن این اسم ها حالش بد شده بود.
.
.
.
لرد ترجیح داد که حالش خوب باشه!
الان برای قضاوت کمی زوده...ولی فکر می کنم طنزی که شما خوب می نویسین، این نوع طنز باشه. بیان حالت ها و احساسات. توصیف های خیلی خوب و خلاقانه ای هم دارین که تو پست پاتیل درزدارتون نوشته بودین. به نظر من همون نوع طنز برای پستتون کافیه.


نقل قول:
-یجوری بهت کروشیو بزنم که نفهمی از کجا خوردی.
-تو کروشیو بزنی؟ تو تا بخوای "ک" رو بگی، من یه گاز سبز تولید می کنم و تو نمی فهمی که از کجا تولید کردم!
-تو دمت بره بالا، با قمه ریز ریزش می کنم!
-راست می گه...منم برات رژ لب طوسی می زنم!
این قسمت خط و نشون کشیدن سیاه ها و سفید ها برای هم، خیلی خوب بود. داشتم فکر می کردم فقط جمله آخر خوب نبود...که توضیح بعدش باعث شد اون هم خیلی خوب بشه:
نقل قول:
کراب فکر می کرد که چون خودش از رژ لب طوسی خوشش نمیاد، اگه اونو برای یکی دیگه بزنه، طرف مقابل خیلی زجر می کشه.

از شخصیت کراب خیلی خوب استفاده کردین. اگه فقط همون دیالوگ نوشته می شد، اینطور به نظر می رسید که فقط قصد داشتین سوژه شخصیت کراب رو خیلی ساده و بدون تغییر وارد دیالوگ ها کنین...ولی توضیح، درستش کرده.


نقل قول:
-خب تام... فک کنم همه جا رو بهت نشون دادم...می تونی شروع کنی به گشتن.
پایان خیلی خوبی بود.

دامبلدور می تونست همه جا رو تک تک به لرد نشون بده و ما هم توصیف کنیم. ولی فکر می کنم اگه لرد و مرگخوارا خودشون، محفل رو کشف کنن و توش دنبال روح بگردن، بهتر باشه.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. خیلی خوب تموم کردین. تکلیف نفر بعدی روشنه و حق انتخاب های زیادی داره. همین تشویقش می کنه که ادامه بده.


شخصیت ها خیلی خوب بودن.


تعادلی که اول نقد بهش اشاره کردم رو خیلی خوب رعایت کردین. سوژه رو زیادی جدی نگرفتین...ولی شخصیت ها سر جای خودشون هستن.

پست از نظر "سیاه بودن" خوب بود. حتی از دیالوگ بین بلاتریکس و کراب هم می شد اینو فهمید.
خلاقیت شما در مورد سوژه گرفتن از موقعیت ها و شخصیت ها خیلی خوبه. این ویژگی کم کم تقویت می شه و روز به روز بهتر می نویسین. یه مورد جالب تر اینه که برای نوشتن، اصلا به رابستن احتیاج ندارین. بدون حضور رابستن هم خیلی خوب می نویسین. وقتی رابستن هست، به اندازه کافی بهش اجازه حضور بدین. نه زیادی پررنگ بشه و نه کلا دیده نشه.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
سلام لرد!
من از حرفاتون فهمیدن کردم که، شما دوس داشتن دارین که، من خودم درخواست کردن کنم.
من خودم درخواست کردن کردم.


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۸

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
سلام لرد! خوبی لرد؟
اینو واسه نقد آوردم!





خشم ما رو برانگیختی! خشم ما دامنگیرت خواهد شد!

پست، چیز خاص و زیادی برای نقد کردن نداشت. نقد در حد دو سه خط بود. منم بی خودی کشش ندادم! همون ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۰ ۲۱:۵۸:۴۳


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ جمعه ۹ فروردین ۱۳۹۸

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۶ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۵۲ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 114
آفلاین
با سلام اربابا.
درخواست نقدی داشتیم.


سلام نیمفادورا

نقد پست شما ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۰ ۲۱:۴۸:۱۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
-بعد از کسب تجاربی چند...به اینجا شدیم تا نقدی بخواهیم گرانقدر!
-ممنون میباشم ازت...ارباب برای اینکه تونستن کنین حرفای من رو فهمیدن شین، به یکی که اسمش خیلی طولانی بوده باشه گفتن کردم تا براتون درخواستمو نوشتن کنه...اول اسمش رو یادم اومدن شد...لادیسلاو!


رابستن

نقل قول:
-ممنون میباشم ازت...ارباب برای اینکه تونستن کنین حرفای من رو فهمیدن شین، به یکی که اسمش خیلی طولانی بوده باشه گفتن کردم تا براتون درخواستمو نوشتن کنه...اول اسمش رو یادم اومدن شد...لادیسلاو!
به یک محفلی؟!
بسیار مسروریم! ما کلا خیلی علاقه داریم نوشته های محفلی ها را بخوانیم!


نقد پست شما ارسال شد!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۰ ۲۱:۴۷:۲۹

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تانکس

سلام.
ممنون. عید شما هم مبارک.


بررسی پست شماره 522 باشگاه دوئل، نیمفادورا تانکس:


نقل قول:
موضوع: مرسوله جا به جا
قدم اول اینه که تصمیم بگیریم که مرسوله مال کی باشه.
این مهم ترین قدمه که سیر داستانمون رو هم تعیین می کنه. بهمون سوژه می ده.
لرد ولدمورت یکی از بهترین انتخابا برای این سوژه بود. چون اولا توی بسته هر چیزی ممکن بود باشه. خطرناک...ممنوعه...عجیب...
دوما شخص دچار دوگانگی می شد. که الان این بسته رو به صاحبش برسونم؟ یا چون صاحبش یه جادوگر بده، نرسونم.
سوما اگه تصمیم می گرفت نرسونه، ممکن بود خطری تهدیدش کنه. هم از طرف لرد که شاید میومد و بسته شو پیدا می کرد و هم از طرف بسته که معلوم نیست چی توشه.
و اگه تصمیم می گرفت برسونه، دسترسی پیدا کرد به لرد هم یه سوژه جدید بود.

به همین دلایل و این همه سوژه، لرد یکی از بهترین انتخابا بود.
شما هم بهترین انتخاب رو انجام دادین...ولی اشکال اصلی تو خود داستان پیش اومده. جایی که نتونستین خیلی و به اندازه کافی از سوژه های ایده تون استفاده کنین.


قسمت اول پست که مربوط به تالار هافل و انجام تکالیفه، بیشتر از چیزی که لازمه طول کشیده. خسته کننده شده. می تونست خیلی سریع تر پیش بره و بسته به دست تانکس برسه. اینجوری جا برای قسمت های مهم تر و جالب تر سوژه باقی می موند.


نقل قول:
_به خاطر این بارون لعنتی، مجبور شدم کل امروزو به جای جغد های لعنتی اداره ی پست خودم بسته هارو جا به جا کنم.
این جاش خوب بود. یه تفاوت ایجاد کردین. براش هم دلیل منطقی آوردین.

نقل قول:

_آدرس گیرنده ی این بسته ی لعنتی به خاطر این بارون لعنتی پاک شده، منم شنیدم کسی از خاندان بلک توی خوابگاه هافلپاف زندگی می کنه و به خاطر اینکه بسته ی لعنتی از اونجا فرستاده شده تصمیم گرفتم اینو به اون لعنتی بدم. حالا کدومتونید؟
این "لعنتی" های تکرار شده، خیلی خوب بودن. هم بامزه بودن و هم به پستچی ای که نمی شناسیمش، شخصیت می دادن. شخصیت های ناشناس، معمولا برای پست مضر هستن. مگه این که بتونیم هر چند کم و کوتاه، شخصیتشونو توصیف کنیم. شما هم با همین دیالوگ ها این کار رو خوب انجام دادین.


نقل قول:
ماتیلدا با لحنی کنجکاو پرسید:
_چی میتونه این تو باشه؟

نیمفادورا شانه بالا انداخت و بعد خمیازه ای ساختگی کشید و گفت:
_خب من خیلی خستم؛ بهتره برم بخوابم. شب به خیر!

سدریک، رز و ماتیلدا پشت در بسته ی خوابگاه گوش ایستادند. ماتیلدا به آرامی گفت:
_رز انقد تکون نخور احساس می کنم...

صدای فریاد دورا و پشت سر آن باز شدن در خوابگاه هرسه را از جا پراند.
سدریک زود تر از رز و ماتیلدا به خودش آمد و پرسید:
_چی شده؟
توضیحاتون خیلی ناقصن. طوری که اصلا نمی فهمیم احساس شخصیت ها چیه و فلان شخصیت چرا فلان کار رو انجام داد.
این جا ماتیلدا پرسیده چی می تونه توی بسته باشه...که منطقیه.
ولی بعدش تانکس خمیازه ای ساختگی می کشه و سعی می کنه بقیه رو بفرسته برن بخوابن!
برای چی؟ دلیل منطقی نداره این کارش. چون تا اون لحظه هم ندیده بود که صاحب بسته کیه.

صحنه بعدیش(که بالا هست) هم همینطور. اصلا متوجه نمی شیم چه اتفاقی افتاده. فقط می تونیم حدس بزنیم که تانکس می خواسته بسته رو به تنهایی باز کنه. رفته تو خوابگاه. درو بسته. آدرس رو خونده و ترسیده و جیغ کشیده و اینا هم پشت در گوش وایساده بودن.
اینا رو نباید حدس بزنیم. نویسنده باید توضیح بده.


نقل قول:
قربانتان چ.ج.ح.خ
این جریان چ.ج.ح.خ تا آخر مشخص نمی شه. این باید توضیح داده می شد که مخفف چیه.


نقل قول:
رز سعی می کرد بشقاب بقیه را از سوسیس پر کند اما از هیجان می لرزید و سوسیس ها به جای بشقاب روی میز می افتادند.
هر جمله ای رو که ممکنه، از سادگی در بیارین. این توضیح خیلی ساده اس. احتیاج به نکته داره. دنیای جادوییه دیگه. سوسیسا می تونن به جای ریختن روی میز از توی بشقاب فرار کنن مثلا.


نقل قول:
او قدمهایش را با تردید و استرس بر میداشت. آیا واقعا باید چوبدستی را به لرد پس میدادند؟ اگر این کار را می کردند عواقبش چه می شد؟
این تردید خوب بود. توضیحش لازم بود.


نقل قول:
در خواب مرد پستچی را دید که زیر لب مانند یک آهنگ زمزمه می کند:
_لعنتی...لعنتی...لعنتیا.

مرد پست چی به لرد سیاه تبدیل شد که ردای بلندش را ورانداز می کرد و می گفت:
_بلا ببین این ردا به ابر چوبدستیم میاد؟ می خوای وقتی چوبدستی رسید لباسمو انتخاب کنم؟ هوم؟
خواب تانکس، بهترین قسمت پست شما بود. خنده دار و خلاقانه و عجیب و غریب. به داستان هم کمک کرده.


نقل قول:
_یعنی تو می خوای ابر چوبدستیو به لرد پس بدی؟
_آره سدریک. خب هرچی باشه بسته ی پستی مال اسمشو نبر بود؛ باید اونو بهش پس بدم.
این جا می تونست کمی بیشتر توضیح بده. درباره ترسش حرف بزنه. تردیدش...این که به هر حال این بسته مال لرده و به نظرش درست نیست که نگهش دارن یا نابودش کنن.


نقل قول:
لرد با لحنی تند گفت:
_خیلی خب اونو روی میز بذار و برو بیرون.
قسمت برخورد تانکس و لرد، اصولا باید هیجان انگیز ترین قسمت پست می شد. ولی خیلی ساده و عادی پیش رفته.
احساسات تانکس می تونست قوی تر باشه. منظورم خود تانکس نیست. ترس یا تردید یا هر حسی که داره، پررنگ تر باشه. طوری رفتار می کرد که انگار فقط قراره با یه معلم بد اخلاق مواجه بشه.
این صحنه تحویل بسته اصولا باید خیلی مهیج تر می شد.
لردش هم خیلی ساده بود.


نقل قول:
تانکس به سرعت نور از پله ها پایین رفت و در را پشت سرش بست. خیالش راحت شد؛ حالا وظیفه اش را انجام داده بود.
صدای فریاد ولدمورت از داخل خانه می آمد:
_هی...دم باریک. این چوبدستی تقلبیه! برو و اون پستچیو بیار.

اما تانکس دیگر خیلی دور شده بود. او با قدم هایی تند و شاد و شنگول و دلی آسوده خاطر، راه خانه ی ریدل ها به هاگوارتز را در پیش گرفت.
این قسمتش هم جاییه که خواننده گیج می شه.
چوب دستی تقلبی بود. ولی ما متوجه نمی شیم که واقعا چوب دستی ارسال شده تقلبی بوده یا این کار تانکسه! چون رفتارش این رو هم نشون می داد که انگار سر لرد کلاه گذاشته.
اگه منظور این باشه، باید آخرش توضیح داده می شد. مثلا با یه فلش بک... دلیلش و اقدامش برای تعویض چوب دستی توضیح داده می شد.
اگه چوب دستی ارسال شده تقلبی بود، حداقل می شد به فرستنده اشاره کرد که کی بوده و چرا تقلبی فرستاده.


ایده خوب بود...ولی داستان کافی نبود. با توضیحات بیشتر و کامل تر می تونست خیلی قوی تر بشه.
وقتی شخصیتی رو انتخاب می کنین(که شخصیت خوبی رو هم انتخاب کردین)، از سوژه هاش استفاده کنین. به جای قسمت طولانی داخل تالار، می شد درباره بسته و برخورد تانکس با لرد نوشت. یه جورایی پست رو با حوصله شروع کردین و بی حوصله تموم کردین.


بعضی قسمت ها بی دلیل طولانی می شه. مثل جایی که برای آتیش زدن یه چوب دستی کوچیک تا وسط جنگل ممنوعه می رن. می تونستن بندازنش تو شومینه. همونجا طلسم رو بهش بزنن. یا حتی یه گوشه خوابگاه! چوب دستی چیز بزرگی نیست که از آتیش سوزی بترسن. اگه قراره همچین کاری بکنن، یه توضیحی باید درباره دلیل کارشون داد. مثلا این ابرچوب دستیه و طلسم ها رو چند برابر می گیره. یه آتیش کوچیک رو می تونه خیلی بزرگ کنه. یا همچین چیزی.


صحنه های خوبی دارین، ولی باید خوب توضیح داده بشن. مثلا صحنه ای که تانکس می فهمه بسته مال کیه.
طنزتون بد نیست. بی مزه نیست. جای کار و پیشرفت داره. ولی مسیرش درسته. مثلا شخصیت پستچی و دیالوگ هاش و خواب نیمفادورا خوب بود.


چوب دستی تقلبی به ما دادین...

موفق باشید!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.