هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
مرگخوارا همینطوریشم شک داشتن حتی در صورت پیدا کردن راهی برای خلاصی دائمی از شر موهاشون، روش احتمالی روی بلاتریکس جواب می‌ده یا نه؟ چون موهای بلاتریکس در نوع خود بسیار خاص و پرپشت و جنگلی بود برای خودش. اما حالا که همگی یه پا بلاتریکس شده بودن و خانه ریدل‌ها پر شده بود از مرگخوارهایی با موهای بلاتریکس‌مانند، نگرانی مرگخوارا بیش از پیش شده بود.

- لینی! اینا همه‌ش تقصیر توئه! خودت خراب کردی خودتم درستش می‌کنی!

اما لینی حشره‌ای نبود که با این حرفا کوتاه بیاد.
- به من چه! شما خودتون هول کردین و صف کشیدین تا بتون نیش بزنم. اگه دو دقیقه صبر کرده بودین الان به این وضع دچار نبودین.

لینی دستی به موهای بلاتریکس‌مانند یکی از مرگخوارا می‌کشه و نچ‌نچ‌کنان دستشو پس می‌کشه.
- اینا رو که دیگه کاریش نمی‌شه کرد. خوش به حال خودم که مث شما تسترال نشدم و خودمو نیش نزدم! روونایا شکرت که هنوز برای من راه نجاتی هست.

در کسری از ثانیه مرگخوارا ابروهاشونو بالا می‌دن، نگاهی به هم می‌ندازن و ناگهان همه به سمت لینی هجوم می‌برن و چنان اعضای بدن لینیو جا به جا می‌کنن که خودش به خودش نیش می‌زنه!

مرگخوارا خوش‌حال از کرده‌ی خودشون، پاپ‌کرن به دست می‌گیرن و مشغول تماشای لینی می‌شن که ابتدا کچل می‌شه و بعد از مدتی صاحب موهای بلاتریکس‌مانند می‌شه.

- نامردای حسود هرگز نیاسود!

حالا که عملیات به اتمام رسیده بود، مرگخوارا پاپ‌کرنا رو کنار می‌ذارن و دوباره به حالت جدی قبلی خودشون برمی‌گردن.
- خب حالا دیگه توام مث ما شدی و این دیگه فقط مشکل ما نیست، مشکل همه‌س. چی کار کنیم با این موها؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۸

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۲:۲۰ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
لینی وسوسه شده بود. حتی تصور نیش زدن هکتور هم باعث میشد چشم هایش برق بزند! پس بالی زد و سمت هکتور رفت و بدون لحظه ای درنگ او را نیش زد...
بعد دستمالی از جیبش دراورد و قطره های معجونی که از پشتش میچکید را با احتیاط پاک کرد!

مرگخوار ها که با تیریپ های "آره تسترالش کردیم نقشمون جواب داد"ی منتظر دیدن تاثیر معجون بودند به افق خیره شدند... مرگخوار ها نمیدانستند که آناتومی نیش پیکسی مثل آناتومی نیش زنبور است! به نظر می رسید که سرانه مطالعه در خانه ریدل ها واقعا پایین باشد...

جای نیش لینی شروع به باد کردن کرد.هکتور هر لحظه حجیم تر میشد، اما چیزی که باعث برق زدن چشم های مرگخوار ها شده بود باد کردن هکتور نبود! بلکه کچل شدن تدریجی او در اثر نیش لینی بود!

-ریخت؟
-ریخت.
-آره ریــــــخــــــــت!

لینی که تازه از خاصیت نیشش خبردار شده بود با ژست گادفادر گونه ای به صحنه خیره شده بود. اما ژست خفنش زیاد طول نکشید چون عده کثیری مرگخوار برای نیش زده شدن صف کشیده بودند!
هر کس یک نیش میخورد و میرفت و بعد شروع به کچل شدن میکرد. همه چیز خوب بود...

تا این که درست وقتی نفر آخر صف نیش خورد همه چشم ها به هکتور افتاد که زیر آواری از مو دفن شده بود...!
چیزی نگذشت که همه در خانه ریدل ها صاحل موهای جدید و بلاتریکس مانند شده بودند... و البته به لطف لینی و نیشش!

حالا اوضاع حتی از قبل هم وخیم تر به نظر میرسید.


تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-وای لینی! اینجا رو ببین!

لینی به آنجا نگاه کرد؛ ولی چیزی ندید.

-آنجا، نه؛ اینجا! اینجا رو نگاه کن.

این بار لینی اینجا را نگاه کرد و چیزی دید!
سو کلاه مینیاتوری سبز_آبی ای در دستش گرفته بود و جلوی لینی تکان می داد.
همه می دانستند چشمان لینی به آن رنگ واکنش نشان می دهد. چشمانی که کم کم داشتند از خود او هم بزرگتر می شدند!

-چرا چشماش داره باز میشه انقدر؟

این چیزی بود که اشلی به آرامی در گوش سو گفت و سپس برای حفظ اصول ایمنی، چند قدمی از او دور شد.

-نمی دونم. قرار نبود چشماش باز بشه. می خواستم از تعجب دهنش رو باز کنه.

ظاهرا نقشه ی سو مفید نبود. آنها در آن شرایط به آآآآآآ کردن لینی نیاز داشتند؛ نه چشم باز کردن!
سو کلاهی که نقاشی کرده بود را مچاله کرد و در جیبش گذاشت تا در موقع مناسب، آن را در سطل زباله بیندازد.
مرگخواران می دانستند که لرد سیاه به تمیز بودن خانه اهمیت زیادی می دهند!

لینی پس از پذیرفتن حقیقت و کشیدن چند نفس عمیق از بینی و خارج کردن آنها، باز هم از بینی، به حالت طبیعی بازگشته و دو دستش را روی دهانش قرار داده بود.

-لینی لینی... بیا منو نیش بزن!
-چــــــــــــــــی؟!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
مرگخوارا مجبور بودن روش جدیدی برای اینکه لینی "آ" کنه، پیدا کنن، برای همین شروع کردن به فکر کردن. همه شون دستاشون رو گذاشتن زیر چونه شون، و شروع کردن به فشار آوردن به مغزهاشون.
به خاطر فشاری که مرگخوارا به مغزشون وارد کردن و بالا رفتن سوخت و ساز بدنشون، فضای اتاق شروع کرد به داغ شدن.
از کله های مرگخوارا هم شروع کرد به بخار بلند شدن، تا اینکه یهو هکتور از جاش پرید. البته هکتور به صورت عادی هم در حال ویبره زدن و پریدن بود، ولی اینبار پریدن و ویبره ش نشون دهنده این بود که یه فکری داره.
- لینی!

لینی اصلا فکر نمیکرد که صدا شدنش توسط هکتور در اون لحظه نشونه خوبی باشه. ولی بهرحال قصد داشت تا لحظه آخر با تمام وجود مقاومت کنه و از معجونی که هنوز حاضر نشده، نخوره.

- جاروی پرنده داره میاد لینی، بگو "آآآآآ"!
- جارو آخه؟

لینی به موقع دهنش رو بست. چون هکتور قاشق معجونی رو تا یک سانتی متری دهنش جلو آورده بود.

- لینی، انقدر سختی نده به من و خودت، یه "آآآآ" بگو و معجونم رو بخور!
- نووچ... من از "آآآآ" بدم میاد اصلا!

"آآآ" ناراحت شد.
مرگخوارا خیلی سعی کردن جلوش رو بگیرن تا با همین روش، معجون رو به لینی بدن. ولی لینی قلب "آآآآ" رو شکسته بود.
در نتیجه "آآآآآ" رفت خودش رو انداخت توی چرخ گوشت و تبدیل شد به چند صد تا "آآآآ" که البته مرده بودن و دیگه مرگخوارا نمیتونستن با کمکشون معجون بدن به لینی.
و مرگخوارا هم که داشتن به هکتور غر میزدن که وقتشونو تلف کرده، دوباره رفتن تو حالت تفکر برای دادن معجون به لینی!



پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

مرلین آیه ای نازل می کنه که می گه کل مرگخوارا باید از شر دماغ و موهاشون خلاص بشن. اولین پیشنهاد معجون از بین برنده موی هکتوره. چون لینی پیشنهاد رو داده قرار می شه معجون رو اول به خورد خودش بدن. معجون هنوز آماده نشده.

..............

-لینی...آ کن! آآآآآآآآ....

هکتور برای نشان دادن حرکت مورد نیاز، دهانش را همچون غاری گشود. لینی به پاتیل اشاره کرد.
-ولی این که هنوز آماده نشده.

هکتور محتویات ملاقه اش را کمی فوت کرد.
-می دونم...می خوام ببینی تا همین جا چطوری شده. نظر بدی!

-مگه سوپه که وسطا بخورم و نظر بدم؟ تو اصلا می دونی داری چیکار می کنی؟ متوجهی؟ من به این اعتماد ندارم. معجونشو رد می کنم.

جمله آخر خطاب به مرگخواران گفته شد...و همگی بطور همزمان سرهایشان را به دو طرف تکان دادند.
-نه دیگه...پیشنهاد خودت بود. باید بخوری. نمی خوام و نمی خورم نداریم. حالا " آ " کن!

لینی دهانش را با تمام وجود بسته بود و دو دستش را هم روی دهان گذاشته بود.
او نمی خواست "آ" کند!




پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-آماده نشد؟

دقیقا نیم ساعت بود که هکتور با تمام سرعت دور پاتیلش میدوید و گرمش میکرد.

مرگخوارا اول باور نکرده بودن که پاتیل اینجوری گرم بشه، ولی بعد از یکی دو دور معجون شروع کرد به قُل قُل کردن و همشون بشدت قانع شدن که هکتور معجون ساز قبلی نیست...ولی پاتیل گرم کن قابلیه.

مشکل همشون اینجا بود که هکتور زیادی با جدیت داشت کار میکرد و حتی جواب اونا رو هم نمیداد.

چند دقیقه بعد بالاخره هکتور دست از دویدن برمیداره و به طرف پاتیل میره.
مرگخوارا یه نفش راحت میکشن.

-انگار تموم شد.

هکتور یه ملاقه از پاتیل برمیداره. کمی بو میکنه. ملاقه رو سر جاش میذاره و شروع میکنه به "ها" کردن معجون.
و در کمال تعجب همزمان شروع میکنه به توضیح دادن:
-این قسمت از معجون به حرارت ملایم احتیاج داره. باید مدتی ها کنم.

مرگخوارا دوباره نفس ناراحت میکشن.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین

-خارق العاده اس! بی نظیره! بدون نقصه!

با فریاد بانز، همه به طرف او برگشتند.

-واقعا؟

مسلما نبود...نه خارق العاده بود، نه بی نظیر و نه بدون نقص. ولی به نظر بانز فرصت بسیار خوبی برای ادب کردن لینی بود.
پیشنهاد را هم که خودش داده بود. برای همین مجبور بود تسلیم بشود.

قبل از این که لینی فرصت اعتراض پیدا کند، چهار دست، شاخک هایش را گرفته و روی صندلی نشانده و او را به آن بستند!

-از جات تکون نمی خوری. نفس هم نمی کشی تا معجون هکتور آماده بشه. این روشیه که فقط روی تو امتحانش می کنیم. چون پیشنهاد خودته.

سو که تازه از راه رسیده بود به طرف صندلی لینی رفت.
-نگران نباش...اگه اوضاع خیلی بد پیش رفت و خیلی زشت شدی، کلاهمو...نمی دم بذاری سرت! هنوز نیشی رو که روز اول ورودم بهم زدی فراموش نکردم. پس به نظرم می تونی نگران باشی.

هکتور از شدت شور و شوق نمی دانست چطور دور پاتیلش بدود. ساختن معجون توسط او مورد توافق قرار گرفته بود و خورنده معجون هم لینی بود.

این می توانست بزرگترین فرصت زندگی هکتور باشد.




پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
مرگخواران بعد از اینکه نگاهی که در آن یک فقط متوهم شدنش مونده بود خاص نهفته بود به لینی انداختند و سری تکان دادند، به بحثشان ادامه دادند.
-چاره ای نیست، باید این کارو انجام بدیم.
-من به دماغم دست نمی زنم آ!
- مگه ندیدین ارباب فرمودن حرف مرلین حرف خودشونه؟!

بلاتریکس که تا آن لحظه به پیشواز غم از دست دادن موهایش رفته بود و حرف نمیزد، با آمدن اسم لرد از افکارش بیرون آمد و سعی کرد بر خودش مسلط شود.
-حرف نباشه! به نوبت می شینید و موهاتون رو کوتاه می کنید.
-با چه نوبتی؟
-از کوچیک به بزرگ، لینی بدو بیا.
-من اگه اندازم از بقیتون کوچیکتره دلیل نمیشه که سنم هم کمتر باشه! دیانا بیا که نوبت خودته.
-ام... چیزه، اول بزرگترا موهاشون رو کوتاه کنن که من استرس نگیرم.

همه با لبخندی سرشار از ذوق و هیجان، به طرف مرلین برگشتند. مرلین سعی کرد توجه ها را از خودش دور کند. برای همین حرف بلا را اصلاح کرد.
-کوتاه نمی کنید! کاملا از ته می زنید!
-با چی؟

با این سوال لینی، سکوت کامل در میان مرگخواران حکم فرما شد. هیچ کدام از آنها ماشین اصلاح مشنگی نداشتند. حتی لایتینا! قیچی کراب هم حتی اگر موفق میشد مو کوتاه کند،از ته کوتاه نمیشد.
مرلین ایده بسیار هوشمندانه و خلاقانه ای به ذهنش رسیده بود و آنقدر از بابت آن به خودش می بالید که فراموش کرد حرفش را به سبک پیامبرگونه بگوید.
-لینی، برو و بلای جان ارباب رو بیار. حتما می تونی پیداش کنی. هرکدومتون که چند دقیقه با اون صحبت کنید، نه تنها موهای سرتون، بلکه ابروهاتون هم می ریزه!

لینی اصلا مایل نبود به دنبال سو لی برود و او را به خانه ریدل بیاورد. بدترین بخشش این بود که بخواهد در طول مسیر با او هم صحبت شود! دفعه قبل که با هم صحبت کرده بودند، تا دو روز مثل چشمک زدن های سو بال میزد.
-سو؟ چیزه... ام... اون الآن نیستش. رفته سفر.

سپس، با حالتی که انگار فکری درخشان از آسمان بر سرش افتاده باشد،ادامه داد:
-چطوره هکتور معجون از بین برنده ی مو درست کنه؟


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۶ ۱۸:۰۳:۴۸
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۶ ۲۳:۳۵:۰۴

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لینی که تمام مدت کنار قیچی کوچک و گران‌قیمت کراب در حال بال‌بال زدن بود، نگاهی به هیکل خودش و قیچی می‌ندازه. مغزش به سرعت در حال تفکر بود که اگه کسی بخواد با قیچی دماغشو از جا بکنه چی می‌شه.
- من اینقدم... قیچی اونقده!

لینی برای نشون دادن اینقد دستاشو به این شکل 👌 در میاره و برای نشون دادن اونقد هم به این شکل 🤲. هرجور حساب می‌کنه پایان خوشی برای خودش نمی‌بینه!

حاصل تفکرات لینی این بود که حتی با ذره‌بین هم نمی‌شد کسی بتونه با قیچی دماغشو از جا بکنه و احتمالا بخش وسیع‌تری از صورتش یا حتی شاید کل سرش قطع می‌شد!
- اما من لینی بی‌کله‌ی خوبی نمی‌شم.

تازه با فرض ممکن بودن این عمل، شاید در حین نزدیک کردن قیچی به صورتش، با بال‌های کوچیکش برخورد می‌کرد و اونو پاره‌پاره می‌کرد.
- نه هرچیو می‌خوای با خودت ببر ولی بالامو با خودت نبر.

اگه دستش وسط راه می‌بود و قیچی اونو می‌برید چی؟ شاید در اون لحظه شاخکاش هم خم شده و روی صورتش افتاده بود و در این صورت شاخکش هم کنده می‌شد! اینطوری تعادلشو از دست می‌داد و تمام سفرهای هواییشو هلی‌کوپتری می‌زد.
- یه پیکسی بدون توانایی پرواز درست؟ چطور ممکنه؟

- لینی تو سه ساعته با کی داری حرف می‌زنی؟

لینی که از حال و هوای اطراف خارج شده بود و کاملا تو تفکرات خودش غوطه‌ور شده بود و حالا با خودش به این نتیجه رسیده بود که قیچی براش گزینه مناسبی نیست، ناگهان با تکونی به خودش میاد و با مرگخوارانی مواجه می‌شه که همگی با تعجب بهش نگاه می‌کردن.
- هیچی هیچی... کجا بودیم؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ یکشنبه ۲ دی ۱۳۹۷

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
کراب قیچی نداشت...البته داشت، ولی فقط به درد مرتب کردن ابروهای پرپشتش میخورد. نمیتوانست موکوتاه کند. قطع عضو هم که عمرا!

کراب کمی نگران قیچی کوچک و گرانقیمتش شد.
-جناب مرلین! سوالی دارم!

مرلین حالت متواضعی به خودش گرفت و جواب داد:
-بپرس فرزندم. همه جواب ها نزد ماست.

کراب به موهای فرفری بسیار مد روز و فشن اش اشاره کرد.
-اینا رو میتونم برم تو آرایشگاه هاگزمید کوتاه کنم؟ جشنواره سه سر بزن دو سر بده دارن. دو تا مرگخوارم با خودم ببرم تخفیف میدن.

مرلین بین آیه هایش دنبال ماده و تبصره مناسب گشت...و سر انجام جواب داد:
-موها باید به طور دائمی از بین برن. تا حالا دیدی ارباب بره هاگزمید و سه سر بزنه و دو سر بده؟ باید فکری دائمی برای موهاتون بکنین.

درخواست های مرلین خیلی سخت بود.

دیانا لپ تاپ کوچکی روی پایش قرار داده بود و درباره ریشه موها و عمقشان در پوست سر جستجو میکرد.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.