هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸

الیور ریورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۷ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 44
آفلاین
نام: اولیور ریورس
گروه: هافلپاف با افتخار
سن:۱۷
پدر و مادر ماگل(چرا آخه!!؟)
ویژگی های ظاهری: موهای مشکی موج دار. چشم های قهوه‌ای.عینکی. قد متوسط. پوست روشن.لاغر.
علایق: رمان خوندن. رمان نوشتن. گروهم.کلاس ورد های جادویی و تغییر شکل.
چوب دستی:چوب درخت مو. رگ قلب اژدها

من بیچاره که از اول وسط ماگل ها بودم و هیچی نمی دونستم و کارای جادویی که دست خودم نبود فقط باعث می شد فکر کنن من دست و پا چلفتی ام(نامردا)! وقتی هم که یه جغد میاد تو خونه ی ماگل ها همه سعی می کنن بندازنش بیرون ولی خدارو شکر وقتی جغده دیدی وضعیت این شکلیه نامه رو انداخت و رفت . نامه رو که خوندم از تعجب کف کردم و وقتی که کوچه دیاگون رو دیدم یه حموم سیار شدم😂 به هاگوارتز هم که رفتم سعی کردم رمان بنویسم و چاپ کنم ولی نه درباره جادوگرها(چون خودشون اینقدر ماجرا های خفن داشتن که رمان های من حوصله سر بر بود فقط)پس درباره ماگل ها نوشتم و بعضی از جادوگر ها که یه ذره کنجکاو بودن اون ها رو خریدن و تونستم پول وسایل هر سال ام رو خودم دربیارم.(چون مطمئن بودم مامان بابام عمرا بذارن من برم مدرسه جادوگری) تازه مجبور بودم خیلی وقت ها هم حافظه شونو اصلاح کنم. خلاصه الانم دارم سعی می کنم مجوز بگیرم از وزارت خونه که داستان های جادوگر ها رو تو جامعه ماگل ها چاپ کنم. شما رو به سیبیل مرلین دعا کنین اجازه بدن.



جالب بود!

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۶ ۱۵:۳۱:۴۱

با سخت‌کوشی و امید قدم به قدم قله‌ها را فتح می‌کنیم تا پرچم افتخار خود را در آسمان‌ها فرو نهیم.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۹ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸

آرون وودبریجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱ پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۳:۰۰ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
نام:آرون وودبریج

گروه:ریونکلاو

گروه خونی:دورگه(مادر(فوت شده) فانی و پدر ساحره)

پاترونوس:شیر

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: پوست روشن،قد متوسط و موهای قهوه ای کوتاه. چشم های درشت قهوه ای تیره.
مهربون و کنجکاو و شجاع و عاشق کتاب خواندن.

چوبدستی: 20 سانتی و از جنس چوب درخت بلوط و پر ققنوس.

جارو:نیمبوس 2000

خلاصه ای از زندگی:آرون پسر بازیگوش و با نمکی بود که از دوران کودکی به جادوگر بودن و فعالیت های جادوگری علاقه نشون می داد و وقتی پدرش خاطره های دوران تحصیلش را برای آرون تعریف می کرد،علاقه او به هاگوارتز دو چندان میشد.
زمانی که دعوت نامه برای آرون ارسال شد پدرش به او افتخار می کرد.
مادرش هرگز نتوانست این صحنه را ببیند همانطور که آرون هیچوقت موفق به دیدن مادرش نشد.

با سلام!
امیدوارم پذیرفته بشم چون میدونم که پیشرفت میکنم.



کم در مورد ویژگی‌های شخصیت انتخابیت توضیح داده بودی. لطفا بعدا حتما برگرد و تکمیلش کن.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۶ ۱۵:۲۹:۵۲


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸

هربرت فلیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۴۱ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
نام:هربرت فلیت

پاترونوس:عقاب

گروه خونی: دورگه

چوبدستی:25سانتی متر

جارو:2000نیمبوس

ویژگی ظاهری:قد متوسط و موهای کوتاه و پوست نسبتا روشن

ویژگی اخلاقی:مهربان و خونسرد

خلاصه ی زندگی: وقتی از طرف هاگوارتز برای هربرت نامه فرستادن خانواده اش خیلی به او افتخار می کردند
پدرش کارگر ساختمانی، بود
وقتی که فهمید پسرش در هاگوارتز انتخاب شده تمام پول هایش را داد و برای هربرت وسایل جادوگری خرید و او را به هاگوارتزفرستاد هربرت وقتی به ایستگاه کینگز کرایس رسید انجا روی بلیطش نوشته بود سکوی نه و سه چهارم ]او تعجب کرده بود هرجا پرسید مسخره ش میکردن او دیگه ناامید شده بود که یک دفعه هربرت تعادل چرخش رو از دست داد و به یک ستون خرد در ان لحظه هیچ اتفاق عجیبی برای هربرت افتاد او از توی ستون رد شد انجا یک قطار بود و که نوشته بود قطار نه و سه چهارم و یک نفر داد زد و گفت قطار نه و سه چهارم هاگوارتز او سوار قطار شد در طول راه با یک نفر دوست شد انجا هردوی انها به گروه هافلپاف شدند هربرت بعد از چند سال به عنوان دروازبان گروه هافلپاف انتخاب شد و انجا افتخارات جدید کسب کرد




سلام به شما امیدوار هستم پذیرفته شوم چون مطمئنم پیشرفت خواهم کرد


یکم نامنظم نوشتی و جملاتت رو پشت سر هم نوشتی بدون اینکه با علائم نگارشی از هم جداشون کنی. من یکم درستش کردم اما این چیزیه که توی پروفایلت ثبت می‌شه و لطفا اگه بعدا خواستی تغییرش بدی حواست باشه که با دقت بنویسی و اشکالی توش نباشه.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۵ ۲۱:۳۴:۱۵
ویرایش شده توسط Yosofiran در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۵ ۲۳:۴۹:۱۵
ویرایش شده توسط Yosofiran در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۶ ۱۱:۴۰:۵۷
ویرایش شده توسط Yosofiran در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۶ ۱۱:۴۳:۰۳
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۲/۶ ۱۵:۲۷:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۸

کوین انتویسل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۰ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۲:۳۳ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
نام:کوین آنتویستل

گروه:ریونکلاو

چوبدستی:چوب درخت افرا-مغز پرققنوس-طول 18سانتی متر-انعطاف پذیر

پاترونوس:یوزپلنگ

جارو:نیمبوس 3000

گروه خونی:دورگه

ویژگی های ظاهری:قدمتوسط-پوست نیمه روشن-موهای مجعد مشکی

ویژگی های اخلاقی:بسیارصمیمی-خوش قلب ومهربون-شجاع-ناسیونالیست نسبت به گروه وهم گروهی ها

علایق:تحقیق وپژوهش-مطالعه ی کتاب-نویسندگی-کوییدیچ-دوئل

زندگی نامه

کوین آنتویستل جز کسانی بود که شانس تنها یک باردر زندگی به آنها رو می کند شاید بپرسیدچرا؟ به خاطر اینکه:
کوین پسربچه ای پرجنب وجوش اما بامحبتی بود که در روستای کوچکی نزدیک گرینلند انگلیس به دنیا امد ولی دوران کودکی خودرا درتنهایی کامل سپری کرد زیرا نه برادری داشت نه خواهری پدرش هم که یک ماگل بود تصمیم گرفته بود تا کوین را از دنیای جذاب جادوگری دورنگه دارداما مادرش منکر این قضیه بود به خاطر همین هم بود که روحیه اورا با خواندن داستان های بیدل قصه گو پرورش دادو کوین هم به همین واسطه ازهمان دوران ها فکر جادوگرشدن را درسر می پروراندوهمین طورهم شد.
کوین پس ازاینکه دعوتنامه ی هاگوارتز رادریافت کردبه همراه عشق وعلاقه ی فراوان به گروه ریونکلاو (به خاطراینکه مادرش هم در ریونکلاو بود)راهی هاگوارتز شد ودرطول سالیان تحصیلش یکی از بهترین دانش اموزان این گروه به حساب می امد واین به واسطه ی طبع خوب و والای نویسندگی اش به همراه صمیمی بودن وشوخ بودنش بود.

اوپس از اتمام تحصیلاتش به تحقیق درباره ی وردهای قدیمی وسنتی مشغول شد ونهایتا با فراگیری دنیایی از وردها وارد وزارت سحر وجادوشد ودرحال حاضر به عنوان یکی ازجوانترین کارمندان این وزارت خانه همیشه خوش می درخشد ودرقسمت عملیاتی وزارتخانه مشغول به کار است.
لازم به ذکر است روحیه ی لطیف صمیمی وشوخ او تحت تاثیر فضای خشک کاری اش دروزارتخانه قرار نگرفته است وهمچنان همان پسر محبوب همیشگی است.


با سلام منظور من اصلا (انتونیوس)نبود یعنی اسم اشتباهی نوشتم این اسمی که انتخاب کردم برای یکی از اعضای ریونکلاو هستش امیدوارم مورد قبولتون باشه متشکرم اگه میشه لطفا تایید بشم چون واقعا مطمعنم سربلندتون میکنم


تایید شد.
فقط لطفا دیگه روی ویرایشی که مدیر یا ناظر کرده ویرایش نزن و پاکش نکن.


ویرایش شده توسط m.g در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۵ ۲۰:۴۸:۱۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۶ ۱۶:۲۵:۵۵
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۶ ۱۶:۲۸:۰۷
ویرایش شده توسط m.g در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۶ ۱۷:۲۸:۲۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۶ ۲۲:۴۴:۱۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۸

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۱۵ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
نام: چو چانگ

جنسیت: مونث

گروه:
ریونکلاو

پاترونوس: قو

گروه خونی: دورگه

علایق: کوئیدیچ ، دیت های عاشقانه

ویژگی ظاهری: موهای مشکی ، چشمانی قهوه ای و آسیایی ، قد بلند و زیبا

ویژگی های اخلاقی: اجتماعی ، مهربون ، رمانتیک ، خنده رو وباهوش.

زندگی نامه:
ناتالی تایلر ساحره ی بسیار ماهر و در عین حال ماجراجویی بود. به این خاطرهمین که از هاگوارتز فارغ التحصیل میشه بار سفر بسته و سفر دوردنیا را آغاز می کنه. در طی همین سفرها بود که به یک کشور آسیایی به نام ژاپن میرسه. در این کشور تکنولوژی هایی رو میبینه که اجراشون حتی با روش های جادویی هم بسیار سخت و پیچیده ست. خلاصه علاقه مند میشه و چند سالی اونجا ماندگار میشه. در این حین عاشق یه دانشمند ماگل به نام لی چانگ هم میشه و باهاش ازدواج میکنه.
ماگل بیچاره وقتی میفهمه زنش ساحره ست سکته اوله رو میزنه و دست چپش تا حدودی لمس میشه (سکته دومه رو هم وقتی چو رو سوار بر جاروی پرنده تو یه بازی به اسم کوئیدیچ میبینه میزنه و این دفعه دستش کلا از کار میفته )ولی بالاخره با قضیه کنار میاد.

چو از همون بچگی نشون داد که هم استعداد جادویی مادرش رو به ارث برده و هم مثل پدرش به شدت باهوش هستش. موفقیت هایی که در درس و کوئیدیچ از خودش نشون میده باعث میشه پسرها و دخترهای زیادی دور و برش جمع بشند. پس از همون سال دوم وارد دیت و رابطه میشه و هیچ وقت تنها نیست تا اینکه دوست پسر زیباش سدریک میمیره و خوب دو سالی به این کارا وقفه میده. البته نه اینکه دیت نداشته باشه ها ولی وارد رابطه نمیتونه بشه یه مدتی

بعد از فارغ التحصیلی هم جستوجوگر تیم کوئیدیچ تورنادو میشه و افتخارات زیادی رو کسب میکنه. یه مرکز تحقیقاتی و مطالعاتی جادویی هم احداث میکنه.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۲۲ ۱۹:۰۴:۳۲

If I look back , I am lost

آبی تر بشیم...


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۱۲ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۵۸:۵۷
از میان قصه ها
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 317
آفلاین
نام: ریموند

گروه:ریونکلاو

ویژگی های ظاهری:پسری لاغر اندام و قد بلند با موهایی فر که از گوشه کلاه بافتنی سیاهش همیشه دنبال راهی برای فرار کردن هستند،تک گوش،با لباس هایی همیشه تیره با دماغی شکسته و چشمهایی سیاه.

ویژگی های اخلاقی:منزوی وتنها،عاشق ارامش و سکوت و تاریکی.

چوبدستی: 4.5اینچ، انعطاف پذیر ،از چوب متوسلاه با هسته پر ققنوس

بدون جارو

پاترونوس:دینگو

زندگینامه:
ریموند،
در خانواده ای مذهبی دیده به جهان نگشودم،کلا در خود کلیسا متولد شدم.
مادرم راهبه ای بود که عاشق پسر یهودی ای شد،پسری که وقتی مردم شهر متوجه شدند مادرم از اون حامله شده دارش زدند، همینطور صبر کردن تا من متولد بشم و بعد هم مادرم رو کشتند و درحالی که گوش نوزاد تازه متولد شده رو هم بریدند به عنوان نمادی از شر منو وسط بیابون رها کردند.
این ماجرای غم انگیز رو از خاله ام شنیدم جادوگر منفوری که درسته نتونست برای مادرم کاری انجام بده ولی خودم رو به فرزند خوندگی گرفت.
هیچ وقت نفهمیدم علت تنفر مردم وحتی بقیه جادوگرها از خاله ام چیه و حتی دوری نگذشت که بی دلیل همه از من هم متنفر شدند و باز هم هیچ وقت نپرسیدم علت این همه تنفر چیه چون هر چی که بود من به اون اهمیتی نمیدادم .
من یاد گرفتم که به هیچکس نیازی نداشته باشم،با تنهایی خو گرفتم و بعد ازمردن خاله ام با اینکه فقط نه سال داشتم توی خونه ای کوچیک و تاریک، گوشه ای از این دنیای بزرگ زندگی میکردم،خودم و خودم و خودم.
وقتی که نامه ی هاگوارتز به دستم رسید میدونستم که دنیای روبه روی من بزرگ تر از این کلبه خواهد شد پس چوب دستی و یک سری خرت و پرت قدیمی رو از وسایل خاله ام برداشتم و راهی شدم و پشت سرم هم صدای اتش داغی بود که توی دل گرمای بیابون کلبه ام رو میسوزوند تا خاطره ای برای افسوس خوردن نداشته باشم.
لحظه ای که هاگوارتز رو دیدم مثل این اینکه قراره سوز سنگینی بیاد کلاه بافتنی و سیاهم رو تا زیر گوشم پایین کشیدم و اروم تر از اینکه کسی متوجه من بشه مسیر تالار رو از روی چمن های خیس کنار دریاچه رد کردم.


تایید شد.

به ایفای نقش خوش اومدین.




ویرایش شده توسط مافلدا هاپکرک در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۵ ۰:۲۱:۰۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸

آتسوشی تاکاگی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۴ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۴ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸
از تو جوب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 11
آفلاین
نام: آتسوشی تاکاگی

جنسیت: مونث

گروه: اسلیترین

سن: 15

پدر و مادر: اصیل زاده

چوب دستی: چوب توسکا، موی پریزاد، 22 سانت، نیمه انعطاف پذیر

ویژگی خاص: جانور نما ثبت نشده(گرگ برفی)،نیمه پریزاد، دگرگون نما پیشرفته، ذهن جوی قوی

ویژگی ظاهری: قد نسبتا بلندی داره، به دلیل دگرگونما بودنش می تونه موها و رنگ چشماش رو تغیر بده ولی رنگ اصلی موهاش سیاه با رگه نقره ای و چشماشم بادومی و قهوه ایه اما معمولا با موی سفید و بنفش و چشمای سبز دیده می شه.

ویژگی اخلاقی:
در نگاه اول خیلی مظلوم به نظر میاد ولی اگه بشناسیش خیلی می تونه حقه باز و نامرد از آب دربیاد. خیلی زود اعصبانی می شه اما در بیشتر مواقع خونسرده. تو نینجا خیلی وارده و همیشه دستکشی که توش تیغ های زهرآلود به کار رفته استفاده می کنه.

زندگی نامه:

آتسوشی یه دورگه ژاپنی ـ انگلیسیه. پدرو مادرش هر دو جادوگر و ساحره اصیل زاده بودن. پدرش ژاپنی ودگرگونما بوده و در خانواده اصیل زاده سنتی تو توکیو بزرگ شده بوده و توی مدرسه جادوگری مهوتوکورو ژاپن درس خونده. مادرش پریزاد بوده توی یک خانواده اصیل زاده بزرگ شده و در هاگوارتز و گروه اسلیترین درس خونده. پدر آتسوشی در بیست سالگیش واسه تحقیقات به لندن میاد و توی وزارت خونه سحرو جادی لندن به مادر آتسوشی که منشی رئیس اجرای قوانین جادویی بوده، بر می خوره. اونا عاشق هم می شن و با هم ازدواج می کنن پدر آتسوشی هم چون روی جانوران جادویی تحقیق می کرده تصمیم می گیره تو انگلستان موندگار شه.
مثل همه بچه ها یازده ساله نامه ای از هاگوارتز واسه آتسوشی میاد و اون میره هاگوارتز و توی گروه اسلیترین که خیلی به خلق خوش می اومده می افته. البته کلاه گروهبندی پنج دقیقه کامل توی تردید بوده که اونه تو اسلیترین بذاره یا ریونکلا . توی دوازده سالگی آتسوشی تصمیم میگیره که یک جانورنمای ثبت نشده بشه و موفق هم میشه جانور اون گرگ برفی بوده. توی سیزده سالگی آتسوشی پدر و مادرش بر اثر نیش سمی چنگولک سمی می میرن و آتسوشی مجبور می شه تو پرورشگاه جادویی بزرگ شه. در حال حاضرپانزده ده سال داره و سال پنجمیه.


تایید شد.

به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط maniaaaa در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۴ ۲۱:۱۳:۳۱
ویرایش شده توسط مافلدا هاپکرک در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۴ ۲۲:۰۷:۲۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۳۰ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۰۸:۰۰
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 229
آفلاین
نام و نام خانوادگی: گادفری میدهرست

جنسیت: مذکر

گروه: ریونکلاو

جبهه: محفل ققنوس

ویژگی های ظاهری: ریش و سبیلش را شش تیغ می زند و آرایش می کند. قدش متوسط است، اما چون هیکلش استخوانی است و کفش های لژ دار می پوشد، بلندتر از آنچه هست، به نظر می رسد. موهای او مشکی، بلند و مواج است و رنگ چشمانش عسلی می باشد. گادفری همواره پیراهن سفید، کت و شلوار سیاه و دستکش سفید می پوشد و کلاهی بلند و سیاه نیز بر سر می گذارد. طرح پنج ستاره ی صلیب مانند روی پیشانیش داغ زده شده.

ویژگی های اخلاقی: جنتلمن، مهربان و مودب است و همین به بعد خشن شخصیت او جنبه ای ظریف داده است.

چوبدستی: از چوب درخت بید مجنون با تار مویی از یال تک شاخ در میان آن

پاترونوس: گربه

جارو: ندارد، چرا که از ارتفاع بیم دارد و پرواز او را دچار سرگیجه می کند.

سلاح ویژه: اره برقی!

توضیحات: در مکان و زمانی نامعلوم به دنیا آمد. اما از وقتی که خود را شناخت، در یتیم خانه بوده. یکی از مسئولان نوانخانه ادعا کرده او را هنگامی که نوزاد بوده، در سطل آشغال و میان زباله ها پیدا کرده. دوران کودکی او در نوانخانه نسبتا به خوبی گذشت. اما هم اکنون، در دوران بزرگسالی، گادفری داستان هایی اغراق آمیز و ناراحت کننده را از آن دوران برای زنان و دختران تعریف می کند تا آن ها را تحت تأثیر قرار دهد.

وقتی که یازده ساله شد، نامه ای از هاگوارتز برایش آمد و او با خوشحالی روانه ی مدرسه ی جدیدش شد. به خاطر علاقه ی فراوان گادفری به هنر و خلاقیت، کلاه گروه بندی او را در گروه ریونکلاو قرار داد. در مدرسه، شاگرد درس خوانی بود، اما دختران بسیاری را اغفال کرد.

بعد از فارغ تحصیلی، در یک سیرک مشغول به کار شد. وی از تماشاچیان داوطلب می خواست که در یک جعبه ی چوبی بنشینند و سپس شمشیرهایی را از زوایای مختلف وارد جعبه می کرد. در نهایت، جعبه را می گشود و در حالی که فرد داوطلب تقریبا سالم بود و مثلا جز یک شمشیر که از چشمش رد شده و از پس کله اش بیرون زده، آسیب دیگری ندیده بود، ملت برایش کف می زدند. در هر حال، روزی صاحب سیرک مزبور ورشکسته شد و گادفری بعد از گرد هم آوردن تعدادی افراد با استعداد دور هم، سیرک خودش را با نام "چالگاه غریب" تأسیس نمود.

یک روز که مشغول فضانوردی با خشخاش بود، روونا در مقابلش ظاهر گشت و از او خواست که نیم تاج ریونکلاو را از بانک بدزدد. البته، این چیزی است که وکیل گادفری گفته و اطمینان زیادی به آن نیست. به هر جهت، گادفری نیم تاج را دزدید، اما مأموران آزکابان او را دستگیر کرده؛ به زندان انداختند و طرح پنج ستاره ی صلیب مانند را هم روی پیشانیش داغ زدند که در واقع مجازاتی مخصوص برای دزدها بود. گادفری هنگام اقامت در آزکابان، یک دیوانه ساز مونث را فریب داد و با وعده ی ازدواج، او را خام کرد. دیوانه ساز هم به او کمک کرد تا از زندان بگریزد. بعد از فرار، گادفری دیوانه ساز را قال گذاشت و دیمنتور هم از شدت ناراحتی، خود بوسی کرد. وقتی برادر دیوانه ساز عاشق و ناکام از این قضیه مطلع گشت، به تعقیب گادفری مشغول شد تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. تصمیم داشت مرد فریبکار را ببوسد تا انتقام خواهرش را از او بگیرد، اما نتوانست این کار را بکند. چرا که گادفری شب قبلش سیر خورده بود و دهانش بو می داد. به هر جهت، مأموران آزکابان گادفری را دوباره دستگیر کردند و به زندان انداختند. اما وکیلش به کمک او آمد و با سر هم کردن داستان فضانوردی، خشخاش و خزعبلاتی از این قیبل، مرد جوان را نجات داد.

گادفری هم اکنون، در سیرک "چالگاه غریب" مشغول به کار است و هنوز هم شمشیر در چشم و چار ملت فرو می کند.

از شوخی گذشته، هر چند نیمه ی سفید و نیمه ی سیاه روح گادفری در جدال دائمی به سر می برند، هدف او این است که با کمک هم جبهه ای هایش در محفل ققنوس، دنیایی به دور از تعصبات منفی، تبعیض و نژاد پرستی برای جادوگران، ساحره ها، ماگل ها و سایر موجودات بسازد.

لطفا عوض بشه.

_____________
انجام شد!


ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۲ ۸:۳۸:۱۷
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۲ ۱۵:۲۴:۳۶


نسخه ی انگلیسی داستانم
بسی ممنون میشم برین این جا و بهش رای بدین و کامنت بذارین.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸

ویکتوریا ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۵ شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
نام:ویکتوریا ویزلی
گروه:هافلپاف
پدر:بیل ویزلی
مادر:فلور دلاکور
چوبدستی: چوب آبنوس با ریسه قلب اژدها
پاترونوس:جغد
محل زندگی:دره ی گودریک
استعداد ها:کوییدیچ و معجون سازی به لطف دست نوشته های شاهزاده دورگه
ویژگی ظاهری:صورت مادرمو دارم با موهای قرمز ویزلی ها , قد نسبتا بلند
ویژگی های اخلاقی:
در ظاهر جدی اما بین دوستام شوخم, همیشه دنبال دردسرم چون لذت خاص خودشو داره, هوش سرشاری دارم, استعداد خاصی در کوییدیچ دارم, درسته که هافلپافیم اما با گریفیندوری ها هم ارتباط نزدیکی دارم.
زندگی نامه:
من بیشتر اوقاتو تو خونه ی پدر بزرگ و مادربزرگم یعنی خونه ی ویزلی ها میگذرونم چون اونجا همیشه شلوغه و همه در رفت و امدن و میتونم دوستانو فامیل هامو ببینم. بخشیم پریزاده. من با جیمز سیریوس همسالم و بیشتر اوقات باهم میگردیم هرچند که از گروهای متفاوتیم

______________
تایید شد!
خوش اومدین به ایفای نقش.


ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۱ ۱۷:۰۹:۱۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۸

ویکتوریا ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۵ شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
نام:ویکتوریا ویزلی
گروه:هافلپاف
پدر:بیل ویزلی
مادر:فلور دلاکور
چوبدستی: چوب آبنوس با ریسه قلب اژدها
استعداد ها:کوییدیچ و معجون سازی به لطف دست نوشته های شاهزاده دورگه
زندگی نامه:
من بیشتر اوقاتو تو خونه ی پدر بزرگ و مادربزرگم یعنی خونه ی ویزلی ها میگذرونم چون اونجا همیشه شلوغه و همه در رفت و امدن و میتونم دوستانو فامیل هامو ببینم. بخشیم پریزاده. من با جیمز سیریوس همسالم و بیشتر اوقات باهم میگردیم هرچند که از گروهای متفاوتیم

_________________
معرفی‌تون خیلی کوتاهه، ویکتوریای عزیز.
لطفا درمورد ویژگی های ظاهری و شخصیتی، بیشتر توضیح بدین
.
فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۱ ۲:۱۰:۴۸
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۸/۱/۱۱ ۲:۱۱:۴۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.