برای چند لحظه همه چیز توی سکوتی وحشتناک فرو رفته بود و جو به شدت سنگین شده بود. صدا از کسی در نمی اومد. فقط نگاه ها از لرد به سمت پیشگو و از پیشگو به سمت لرد میرفت و می اومد. بلاخره بعد از اینکه ملت از این همه سر چرخوندن آرتروز گردن گرفتن صدای بلتریکس این قائله رو تموم کرد.
-ارباب من که میگم این خود تریلانیه. از اولشم دنبال مرگ و میر بود. من که میگم بکشیمش.
- بیا فرزندُم. بیا ببینُم زیر اون موی اسفنجی چی مخفی کردی؟ بیا موهاتو تیغ بزنُم.
-آواداکداورا!
و این بود سزای کسی که با لرد و گیسوی کمند بلاتریکس بابا شوخی رو باز کنه.
- سرورم من ازتون عذر میخوام ولی مطمئنم این فالگیره یه نسبتی با اون تریلانی داشت. اونم که میدونید واسه محفل کار میکرد. وگرنه شما به این سالمی چرا باید بمیرید.
- ما نمیمیریم یارانمون. ما هزاران تا جون داریم در سراسر دنیا.
- معجون جمع آوری جون های تیکه پاره شده از سراسر دنیا به این نقطه تازه دمیده!
کراب در حالی که تلاش میکرد هکتور رو توی پاتیلش غرق کنه گفت:
- ارباب به نظر من که شما از همه سالم ترین. گونه هاتون بدون رژ گونه حسابی گل انداختن.
- ارباب حتی شاعر میگه سلامتی چشم قرمزا. یعنی شما چون چشمتون قرمزه سلامتین.
ملت مرگخوار بعد از تایید جملات فوق نتیجه ی علمی گرفتن که لرد قرار نیست بمیره. بنابراین تصمیم بر این گرفتن که گشت دیگه ای توی غرفه بزنن.
بعد از برداشتن نیم قدم اول صدای مهیب گرومپی اومد و بعد از اون یه صدای فریاد بلند.
- مراقب باااااااااااااااشییییییییییییییین!
ملت مرگخوار یه نگاه به سمت صدا کردن و فقط مشغول تماشای پاندولی شدن که به ارتفاع برج ایفل بود و تیغه اش جوری تیز بود که حتی ضخامت کاغذ رو هم میبرید.
و این پاندول درست از جلو دماغ لرد رد شد!
- اهم اهم... میگم ممکن نیست لردمون طوریش بشه ولی به نظرتون بهتر نیست کم کم بریم خونه؟
- ما دوست ندایم برگردیم داره به ما خوش...
چاقویی که درست بالای سر لرد به فاصله ی دو میلیمتری از پوست سرش توی دیوار فرو رفت، حرفش رو قطع کرد.
حالا همه ی مرگخوار ها و حتی لردترجیح میدادن برگردن به خانه ی ریدل ها و مشکل اینجا بود که باید لرد رو راضی میکردن که برگردن. اون هم بدون جادو حتی بدون جارو!