نتیجه دوئل سرکادوگان و پروتی پاتیل:امتیازهای داور اول:
سرکادوگان: 27.5 امتیاز – پروتی پاتیل: صفر امتیاز
امتیازهای داور دوم:
سرکادوگان: 27.5 امتیاز – پروتی پاتیل: صفر امتیاز.
امتیازهای داور سوم:
سرکادوگان: 26.5 امتیاز – پروتی پاتیل: صفر امتیاز.
امتیاز های نهایی:
سرکادوگان: 27 امتیاز – پروتی پاتیل: صفر امتیاز
برنده دوئل:
سرکادوگان!.........................
محفل غرق در سکوت نبود!
محفل هیچوقت شانس غرق در سکوت شدن را نداشت.
برای این که به محض این که خانم بلک احساس می کرد ساکنین خانه به آرامش رسیده اند، فریادهایش را از سر می گرفت.
-بی سروپاهای پست فطرت...بمیرین...یکی یکی به بدترین شکل جلوی چشم همدیگه بمیرین...
هاگوارتز-آره...داشتم می گفتم...بعد از اون روز دیگه مونا رو ندیدم. از دوستاش شنیدم رفته فرانسه. تو یه موزه کار پیدا کرده. کار و بارش هم گرفته.
-فامیلیش چی بود؟
-لیزا...کلی هم داستان در موردش نوشتن...بی خیال. فکر کردن به گذشته چه فایده ای داره. نوشیدنی کره ای تو بخور.
-نه...ممنون. رنگام خیلی با کیفیت نیستن. پاک می شم.
کادوگان لبخندی به نشانه درک می کنم به دوستش زد و نوشیدنی اش را سر کشید.
-هی هی...دارین چیکار می کنین. دستتو بکش لعنتی...
فیلچ با خشونت تابلوی کادوگان را از دیوار جدا کرد.
-سرو صدا نکن. مدیریت جدید تشخیص دادن تو برای این که جلوی چشم بچه ها باشی زیادی خشنی...فروخته شدی.
کادوگان برای یک ثانیه، رویای فروخته شدن به موزه لوور و نصب شدن کنار عشق قدیمی اش را در سر پروراند...ولی وقتی چند ثانیه بعد، تحویل ریموس لوپین داده شد،کاخ رویاهایش روی سرش خراب شد.
-هی...چرا لوپین؟ منو ندین به این. این فقیره! الان منو می بره در مقابل یک کاسه سوپ می فروشه...آخه شماها از هنر چی می فهمین؟ دیروزم داستن منو با الکل می سابیدن! بی سرو پاها...صبر کن میخمو بردارم...
کادوگان حتی متوجه نشد که مدیریت جدید هاگوارتز چه کسی بوده.
ساعتی بعد در محل جدیدش نصب شده بود.
-ببین...هشت صبح تا شش عصر، من...شش عصر تا هشت صبح، تو. موافقی؟ اگه یه ساعت اضافه به من بدی اجازه می دم اسبت روزی دو تا جفتک بندازه.
کادوگان فریاد کشید:
-این میخ اصلا راحت نیست. لعنتی های پست فطرت ترسیده از شوالیه! شیپورهای به صدا در نیامده. طبل های نکوبیده. بی لیاقت های بزدل!
دستی روی شانه اش زد.
-هی...آروم باش. گفتم شش عصر تا هشت صبح. الان شیفت منه!
و خانم بلک بعد از گفتن این جمله، صدایش را درست بغل گوش سر کادوگان، بلند تر کرد.
-خائنین به اصل و نسب...بی کس و کارها...آوارگان بی همه چیز...