نام : استفن کورنفوت.
مکان و زمان تولد : لندن ، دور و بر میدان گریمولد سال 1880 .
گروه : ریونکلاو.
چوبدستی : چوب درخت سیکامور ، موی دم تکشاخ ، به طول 12/2اینچ .
پاترونوس : سگ بزرگ ایرلندی.
بوگارت : باسیلیسک .
علایق :
تیم کوییدیچ : فلاموث فالکونز (Falmouth Falcons)
شیء : گوی زرین .
حیوان خانگی : آکرومانتیلو .
مکان مورد : کوچه دیاگون .
ورد : سکتوم سمپرا .
شخصیت : نیوت اسکمندر .
دیگر علایق : استفاده از جادوی سیاه ، یادگاران مرگ ، کشتن ماگل ها .
توضیحات :
استفن همراه با آلبوس دامبلدور و گرالت گریندل والد در لندن به دنیا آمد و در سن یازده سالگی به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز پا گذاشت . کلاه گروهبندی نتیجه گرفت که استفن در گروه ریونکلاو بهتر عمل خواهد کرد و بنابراین استفن پا به دنیا ی جادوگری گذاشت .
استفن در اولین کلاس مراقبت از موجودات جادویی با شخصیتی بسیار خجالتی ولی باهوش ، از هافلپاف به نام نیوت اسکمندر آشنا شد . مدتی گذشت تا بتواند دل نیوت را بدست بیاورد (همانطور که می دانید نیوت دانش آموز مرموز و خجالتی هاگوارتز بود ) ولی استفن توانست ! آنها در سال های تحصیل در هاگوارتز بهترین دوست های هم بودند و رازهایشان را بین هم به اشتراک می گذاشتند . از تیره ترین راز های نیوت مثل عشقش به لیتا تا پیدا کردن یک آکرومانتیلو در جنگل ممنوع ، که نیوت شبانه پی آن روان می شود .
پس از ترک هاگوارتز هردو به استخدام وزارت سحر و جادو می شوند . نیوت در بخش موجودات جادویی و استفن در کارآگاهی . این بهانه ای شد تا آن دوست از هم کمی جدا شوند پس از یک سال نیوت به سمت خانه استفن در حال حرکت است تا خبر مهمی به او بدهد .
آنها پس از بغل و احوال پرسی روی مبلی می نشینند و استفن با کاپوچینو
( نوشیدنی مورد علاقه استفن ) از نیوت پذیرایی می کند . نیوت با سوالی حال استفن را می گیرد .
_ اهههههم خب ! استفن دوست من حاضری همراه من به سفر به دور دنیای برای تکمیل کتابم بیای ؟
استفن که درحال نوشیدن کاپوچینو بود از حرکت می ایستد و فنجان را دوباره به سمت میز می برد و همانجا رها می کند .
استفن از قبل خبردار شده بود که نیوت از وزارت استعفا داده است ولی باور نمی کرد که بخواهد برای تکمیل کتابش به سفر برود . استفن با آن که از قبل جواب سوالش را می دانست از نیوت پرسید
_ تصمیت قطعیه ؟
_ آره هست من از همون موقع که اومدم تو هاگوارتز تصمیمم قطعی بوده . من همیشه می خواستم جهان رو بگردم و جانوراش رو کشف کنم .
_ اممممممم پس با این اوصاف نیاز به یک همکار داری ...
_ بله .
_ و تو من رو انتخاب کردی ؟
_ ببببله
_ اوهوم
استفن پس دست کشیدن به چانه اش می پرسد ؟
_ و کی می خوای حرکت کنی
_ سوم ماه می
_ که یعنی دو روز دیگه
_ آره و نظرت ؟
_ نه .
_ چی ؟
_ نه . ببین نیوت من الان یه کار دارم نمی تونم رهاش کنم ( تا حدی استفن به کارش وابسته بود )
_ پس کار من اینجا تمومه !
استفن با لحن تلخی ناشی از تاسف رو به نیوت می گوید :
_ خداحافظ دوست من
و در را روی نیوت می بندد ...
***
دو روز بعد نیوت تا از خانه خارج می شود با دوست خویش استفن رو به رو می شود
_ استفن ... تو ... اینجا ؟
_ بله استفن ، من اینجا .
_ که یعنی ...
_ همراه نیوت اسکمندر نویسنده بزرگ کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها به سفر اکتشافی می رود .
_ اوه اسم کتاب که پیدا کردی .
و آنها هم را بغل کردند همراه هم به سمت ایستگاه کینگ کراس لندن حرکت کردند.
***
هنوز خیلی چیز مونده که بگم ولی خب وقتش نیست و کاغذ پوستی جوهر کافی ندا !
جوهرم تموم شد
چطوری همزمان با آلبوس و گلرت به دنیا اومده ولی تو هاگوارتز دوست نیوت اسکمندر بوده؟ زمانی که نیوت دانشآموز هاگوارتز بوده، آلبوس توی هاگوارتز پروفسور بوده! بنابراین من این جمله رو از معرفی شخصیتت حذف کردم. اگه تغییر دیگهای خواستی بدی بگو تا اعمال کنم.
تایید شد.