هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۸

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۷ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲
از این گو به اون گو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 104
آفلاین
جایگزین شود!
---------------------------------------------

نام: اینیگو

نام خانوادگی: ایماگو

لقب: گوگو

گروه: گریفیندور

حرفه: رویابین، نویسنده

شعار: "رویاهات، روح اصلیت رو ‌می‌سازند"

تاریخ تولد: 1970

چوبدستی: 29سانتیمتر، ریسه قلب تسترال، چوب درخت قهوه، انعطاف‌پذیر. 

معرفی:
اینیگو یک رویابین است. رویابین کسی است که توانایی دیدن وقایع و اتفاقات آینده را در خواب و رویاهای خودش و یا تعبیر رویای دیگران را دارد.
گوگو مادر و پدرش را در نوجوانی از دست داد و از آن به بعد درخانه‌ی بزرگشان تنها زندگی می‌کند.

ویژگی ها: 
ظاهری: موهای مرتب و کوتاه، بلند قد و نحیف، چشمان سیاه و درشتی که وقتی از رویاهایش حرف می‌زند، گردتر می‌شوند. 

اخلاقی: شخصی بسیار غیرمنطقی و در بیشتر اوقات مضطرب و عصبی. 
کمی مهربان و کاملا قابل اعتماد و روراست. دوستان زیادی ندارد و آنها را محدود به گروه گریفیندور کرده است.
او معمولا فردی گوشه گیر و ساکت است. اما از خرده هوشی برخوردار است.
با اینکه همیشه به رویابینی و تعبیر آنها می‌پردازد اما فردی خرافاتی نبوده و از نظر علمی به هر مسئله‌ای نگاه می‌کند.

جایگزین شد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۲۲ ۱۱:۱۰:۴۶

"رویاهات، روح اصلیت رو می‌سازند"




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
اسم: آگلانتاین پافت

گروه: هافلپاف

شغل: علاف- دزد

پاترونوس: مرغ

چوبدستی: چوب درخت فندق به همراه مغز پر کرکس. 29 سانتی متر. انعطاف نا پذیر.

علاقه مندی ها:
لرد ولدمورت- مردن.

نمیدانم کار درستی است که داستان زندگیم را این طور شروع کنم یا نه، مثلا بگوییم: من از همان بچگی مخترع قابلی بودم. یا حتی: همه می دانستند من چقدر باهوشم.

خب...اما واقعیت با اینکه تلخ است، بهتر است.
من در خانواده ی جادوگر پر جمعیتی به دنیا آمدم.
دو خواهر و یک برادر بزرگتر و یک خواهر و دو برادر کوچکتر؛ البته پدر، مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگم را نباید فراموش کرد.

از همان بچگی سعی می کردم چیز هایی اختراع کنم، اما همیشه یک جای کار می لنگید و فاجعه ای به بار می آمد.
مصلا یک بار سعی کردم پارچه ی ضد آتش اختراع کنم، اما خب برادرم را آتیش زدم؛ یا وقتی که از حمام رفتن متنفر بودم و حمام خودکار اختراع کردم کل خانه مان را آب برد.

خلاصه، دقیقا وقتی که همه می گفتند تو فشفشه ای بیش نیستی، نامه ی هاگوارتزم آمد.
آن وقت بود که از بچه ی اضافی و سربار خانواده، به فرزند دوست داشتنی مادرم تبدیل شدم؛ چون دستمال آشپز خانه ی خودکار را اختراع کردم، که برعکس بقیه اختراعاتم خوب از آب در آمد.

سال های هاگوارتزم را با موفقیت پشت سر گذاشتم و حالا روز و شبم را با دوستانم در کافه ها مشغول پیپ کشیدن و قمار بازی هستم.

خب طبیعی است که بزرگ شدن در یک خانواده ی شلوغ، اعصاب برای من نگذاشته است و حالا که پیرمردی 50 ساله هستم، خیلی معدب به بار نیامده ام و ارادت خاصی به کلمه ی《بمیر》 دارم.

کلاه کابوی مشکی کهنه و رنگ رو رفته ای به سرم می گذارم، که به تیپم خیلی می آید و کتی طوسی که از وسایل جا مانده ی کافه برداشتم، لباس های همیشگیم هستند.

در آخر هم بگزارید نصیحتی به شما بکنم:
_زندگی کن...آن قدر زندگی کن که خسته شوی و بعد...لطفا سریع بمیر.


شناسه ی قبلی.

توی لیست اگلانتاین ثبت شده.

تایید شد.
خوش برگشتی!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۹ ۲۰:۲۶:۴۶

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
نام: رکسان ویزلی
گروه: هافلپاف
پاترونوس: مرغ!

دختری اصیل زاده از نژاد ویزلی هاست که تقریبا همه گریفندورین. به همین علت، معمولا همه مسخرش میکنن.

وقتی کلاه گروهبندی رو روی سرش گذاشت، کلاه اون رو اونقد شجاع تشخیص نداد که بندازتش گریفندور. اون هم این رو میدونست،چون توی مدرسه ماگلی، سوژه بچه ها بود؛ تقریبا به راحتی میترسوندنش و میخندیدن. البته، این وضعیت توی هاگوارتز هم ادامه داشت.
به همین دلیل، حداقل هفته ای یه بار با خانم پامفری ملاقات داشت، به طوری که با خانم پامفری رفقای جون جونی شدن و حتی پامفری بهش آموزش پزشکی داده!

رکسان، دختر جرج ویزلی و آنجلینا جانسونه، ولی هیچ شباهتی به مادرش و پدرش و حتی هزاران ویزلی دیگه نداره، ولی خیلی بهشون علاقه داره.
با وجود اینکه کمی ترسوئه، عاشق جادوی سیاهه.

دوستای کمی داره، و همونایی هم که اطرافشن، بخاطر اینکه خیلی میتونن بخندن باهاش میچرخن!

تایید شد.
خوش اومدی!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۹ ۲۰:۱۰:۰۰

رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸

جودی جک نایفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۸:۰۴ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
از هـᓄـیــטּ ᓗـوالیـ جهنـᓄـ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
نام:جودی نایف

نام میانی:جک

گروه:اسلیترین

نژاد:دختری زاده جهنم است...

چوبدستی:ندارد! همه کارهایش را شاخ ها و دستان جادوی‌اش انجام میدهد.

توصیف اخلاق دختر جهنمی:شیطون زیرک! مکارتر از هر کس روباه صفتی! بی رحم تر از مرگ و فرشته‌اش! وقتی پوزخندی بر لبانش می نشیند، یعنی نقشه‌ای برای بدیختی کسی کشیده است.

توصیف چهره دختر شیطان:چشمانش سیاه است و گاهی رنگش تغییر می کند! دندان های نیش بلندی برای کشتن دارد. و عزیزترینش... شاخ بالا بلندش که به رنگ زیبای مشکی است. او همیشه، آنها را براق نگه می دارد.

توضیحی از زندگی طولانی دختر ابلیس:او، جودی نایف، در جهنم با نام «جودی» زندگی می کرد و پدرش«ابلیس» بزرگ بود. او با وسایل پدرش بازی می کرد. ناگهان روزی، او سهوا و اشتباهی به وسیلهای دست زد و آتش پر ابهتی، او را به زمین آورد.
برای گذر زندگی بین آدم های جادوگر نیاز به اسم میانی و سوم بود. فامیلی میانی اش اسم قاتل مورد علاقه اش«جک» است. چاقو نیز صلاح مورد علاقه اش بود. نامش شد: (Judy Jack Knife) جودی جک نایف!

از آن روز به بعد، دنبال غذای مورد علاقه‌اش گوشت خام، می گشت و خودش را سیر می کرد. یک بار نزدیکی های ساعت11-10 چندتا دانش آموز عازم هاگوارتز را دید...
پس به میان آنها رفت و همسفر آنها شد...

زندگی اش با رفتن به هاگوارتز از این رو به آن رو شد. چون راحت تر از قبل خودش را قانع کرد که متفاوت است! همه دانش آموزان از او می ترسیدند. او حتی شاخ بلندش را چنان قدرتمند کرده بود که قابلیت شکست دادن دامبدور را نیز داشت. ولی باز با این حال تنهاییـــــــــــ... تنهایی گاهی صاحبت می شود...!:)
.
از هاگوارتز که خلاص شد، راه درست آینده اش را در پیش گرفت... مرگخواری! لرد سیاه، اربابش بود و هر وقت که صدایش می کرد، او ابلیس پدر را شکر می گفت. ولی خبــــــــــــ... هر وقت ارباب را می دید، ناراحت می شد. نه اینکه افسوس مرگخواری اش را بخورد، نه!... لرد سیاه شباهت کمی به پدر عزیزش داشت. بی رحم و مغرور. پدرش و لرد، کوه غرور بودند و این به احساس برتری و غرور می داد!:)
او مرگخوار قابلی است و برای اربابش از جان مایه می گذارد. او به افتخار ابلیس زمینی اش، لرد سیاه، می جنگد... تا ابد!

تا نفس می کشد، به لرد و پدرش افتخار می کند... چه کسی به برترین های زندگی اش افتخار نمی کند؟!:)
...
...
چه کند؟... او دختر ابلیس است... ابلیس شیطان!... فقط یک چیز را گوشزد می کنم!:)... دخترش جودی شبیه پدرش است! داستان های قتل پانچ و جودی را اگر شنیده باشید منظورم را می فهمید!... مراقب جودی جک نایف باشید...!


بلیت رزرو کردم. شناسه قبلی: سالازار اسلیترین لینکشو تو معرفیم نزارین لطفا!

تایید شد.
خوش برگشتین!

فقط، نذارین درسته. از مصدر گذاشتن.


ویرایش شده توسط جودی.جک.نایف در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۹ ۱۱:۰۳:۴۱
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۹ ۱۳:۰۸:۵۱


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۸

ابیگل نیکولا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۱ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
از همین طرفا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
نام: ابیگل

نام خانوادگی: نیکولا

گروه: گریفیندور

ویژگی های ظاهری: موهای قهوه ای و چشمای سبز، البته این حالت عادیشه، معمولا کلش اتیش گرفته، یا از سر و کلش اب میچکه یا یخ زده که ملت شریف باید لطف کنن روش سشوار بگیرن یخش اب شه بعضی اوقاتم میبینینش که لابه لای یه مشت چوب و برگ و اینجور چیزاست.

رتبه خون: اصیل زاده

خب از زندگیش بخوایم بگیم یه بچه ی اصیل زاده بود که مرلین اومده بود بهش قدرت کنترل طبیعتو بده ولی خب سن مرلین رفته بالا و معلوم نبود اون موقع چه کرد که این قدرتو نصفه نیمه داد بهش واسه همین کنترل خاصی رو کارایی که میکنه نداره یهو دیدین کلتونو اتیش زد یا دورتونو پر چوب و شاخه و برگ و اینطور چیزا کرد.
کلا تنها استفاده ای که می تونین ازش بکنین اینه که تکالیف هاگوارتزتونو بدین نابود کنه، یا وسط امتحان سمج بترکه...
بله ابیگل میترکه اینم یکی دیگه از هنرمندیای مرلین بوده. که ولی متاسفانه مشخص نیست ابیگل کی میترکه.
به همین دلایل توصیه میشه بیشتر از ده قدم نزدیکش نشید!


بلیت ارسال کردم واسه تغییر شخصیت.
شناسه قبلی:اشلی ساندرز!

دسترسیای قبلیمم بدین بی زحمت! ارسال خبر پیام امروز و گریف.


انجام شد!


ویرایش شده توسط مافلدا هاپکرک در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۸ ۲۲:۱۹:۱۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱ شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۸ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸
از توی یکی از جزایر ذهنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
نام : پاتریشیا وینتربورن
گروه : اسلیترین
نژاد: اصیل زاده
پاترونوس: گرگ
حیوان خانگی: کلاغ
ویژگی های ظاهری: موهای بلند و چشمانی به سیاهی شب، قد متوسط و لاغر. پوست سفید. حالت چهره ای خونسرد و جدی
ویژگی های رفتاری.: خونسرد و بیخیال. به سختی عصبانی یا خوشحال میشم. سریع از چیزی متنفر میشم. به سرعت حوصله م سر میره. خیال پرداز. اگه عصبانی بشم قدرت جادوییم چند برابر میشه و بهتره که تو اینجور مواقع کسی اطرافم نباشه چون دوست رو از دشمن تشخیص نمیدم. به سختی دوست پیدا میکنم ولی به دوستام کاملا وفادارم. علاقه ای به تشویق و تمجید کسی ندارم. عاشق سکوت، تنهایی و تاریکی ام.
12- چوب جادو : چوب درخت افرا، موی تکشاخ، 13‪ اینچ، انعطاف ناپذیر
14- علاقه ها: نشستن توی تاریکی و خیالپردازی.
15 - توانمندیها :چفت شدگی! اینجام تا بقیه شون رو هم  کشف کنم.
زندگینامه: سرنوشت من تا اینجای زندگیم مثل همه ی اصیل زاده ها گذشت، با این تفاوت که من مثل اونا به اصالتم افتخار نکردم. یه دختر سرکش که از هر فرصتی برای فرار از اصیل زاده های مغرور و از دماغ فیل افتاده ی اطرافش استفاده میکنه، حتی خانواده ی خودش! و بالاخره اینجام. یه مدرسه ی جادوگری عالی که میتونه سرنوشتم رو عوض کنه.(امیدوارم!)

تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط Sunshine در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۷ ۲۳:۲۰:۳۲
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۸ ۱:۰۲:۱۹

زندگی همین است...

روشنایی خفیفی که در تاریکی شب فراموش میشود...

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۸

سالازار اسلیترین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۰ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
از تالار اسرار در تنهایی و خلوت مارگونه‌ام...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
در خواست تغییر معرفی شخصیت داریم... جایگزین بشه لطفا!

نام: سالازار اسلیترین
تولد: 7/جولای/1947(جولای هفتیمن ماه میلادیه)
گروه: اسلیترین
گروه خونی: اصیل زاده
پاترونوس: مار افعی
چوبدستی: دندان باسیلیسک، خون مار بوآ، موی دم تک شاخ/ انعطاف پذیر و 12 اینچ/با گفتن کلمه خواب به زبان ماری از کار می افتد.

توضیحات ظاهری: موهایی به تاریکی دلش... چشمانی مارگونه و سبز که شرارت را در آن موج می‌زند... صورتش بی روح است و همیشه منتظر لذت بیرون کشیدن روح دیگران از بدنشان است...

توضیحات اخلاقی: آرامتر از نسیم در شب پاییزی... قلبی سیاه‌تر از شبی ابری... جدی تر از هر کسی به عمر خود دیده‌اید...!

توضیحی از زندگیی که به تنهاییش گذشت...:
تنهایی... تنهایی... و تنهایی...
از بچگی که پدر و مادرش را از دست داد، تنهایی را یاد گرفت. فهمید که گاهی باید زندگی کودکانه را بدون نیازهای اولیه‌اش بگذراند! نیازهایی همچون: پدری که وقتی طوفانی از غم تو در بر می گیرد، مانند کوه نگه ات دارد... مادری که به پشتوانه محبتش، روز را شروع و شب را با بوسه اش بر گونه‌ات به پایان برسانی.
تنها بود، تنهایی کشید، تا وقتی که فهمید مادرش، پدرش، هر دویشان، زنده می می ماندند، اگر آن خون لجنی معجون ساز کمکشان می کرد. معجون ساز کمکشان نکرد و مادرش را تا سر حد مرگ برد. تا اینکه مرگ مادرش به زندگی عاشقه پدرش پایان داد. پدرش عاشق مادرش بود، بدون توجه کوچکی به او خودکشی کرد و او را در سن 7 سالگی تنها گذاشت. شاید خندیتان بگیر، اما او را از آن قلعه ای که در آن زندگی می کرد بیرون کردند. خبیثانه بود ولی... خباثت را به او آموخت.
چند سال بعد، دوستانی پیدا کرد تا شاید از تنهایی و غمش بکاهند. هر سه‌شان(هلگا، گودریک، و روونا) بیشترین کمک را به او کردند. آنها می توانستند با حیواناتی همچون گورکن، شیر و عقاب ها حرف بزنند ولی او حتی حیوانی هم نداشت که با او حرف بزند.
ثروتمندی سال بعد را، با کشف کردن دو الماس بزرگ یشم تیره در کوهستان و فروششان به قیمتی گزاف، پیدا کرد. میتوانست خودش را در آن قلعه بزرگ سرگرم کند ولی دوستانش در نزدیکی نبودند.
چند سال بعدش در راه پر پیچ و خم کوهستان(همان کوهستانی که دو الماس یشم تیره را پیدا کرد.)؛ ماری دید و از فرط عصبانیت و خستگی فریاد زد:
-برو اون کنار!
مار هم دوستانه گفت:
-فریاد زدن در کوه خطرناک است دوستم!
آنچنان که او تعجب کرده به فکر هم فرو رفت. وقتی برگشت به دوستانش موضوع را گفت آنها هم پیشنهاد دادند که بد نیست سری به کتابخانه بزند. و او این کار را کرد. فهمید که مارزبان است و از آن روز به بعد برای تمرین مکالمه با مارها، هر ماری را می دید با او حرف میزد.
37 سالگی رسید. او و دوستانش، فکرهایشان را روی هم گذاشتند و تصمیمشان را گرفتند تا مدرسه ای برای جادوگران جوان بسازند. آن همه تلاش روز افزون بعدش، شد«مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز»! فامیلی هایشان شد نام گروه هایشان... اسلیترین، هافلپاف، گریفندور و ریونکلاو. با کلاه گروهبندی هم انتخابشان می کردند. تا اینکه یک روز...

چند سالی به خوبی و خوشی گذشت. او در ماه های آخر سال دم اعتراضی بر نژاد پرستی اش سر داد و معتقد بود که به موقع‌ترین کار را انجام داده است. به گفته خودش:«باید از ورود هر نوع جادوگری جلوگیری کرد!»
دوستانش عصبی شدند و گودریک، مردی که روزی... خودش را برادرش می خواند... او را از خانه اش بیرون کرد...!
.
.
.
دوباره تنهایی... سرنوشتش با تنهایی گره خورده... ولی او تالار اسرار را باز گذاشت تا هرکس، که نزدیک می شود بمیرد! این لذت را هیچ وقت از خودش دور نکرد و نمی کند... باسیلیسک عزیزش را در تالارش تنها گذاشت.

آری او سالازار اسلیترین است و همیشه می گوید:
ــــخاطراتـــــ ــــبد ــــخواهند ــــماند... ـــتــا ـــابــد...!

سالازار که با ورود هر نوع جادوگری مخالفت نکرده! معتقد بوده فقط باید به افراد با خون اصیل آموزش داده بشه من اصلاحش کردم توی معرفیت.

جایگزین شد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۴:۰۳:۵۱

Salazar slytherin is a dark Hogwarts founder
Honor to him
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
نام:وین هاپکینز
گروه:با افتخار هافلپاف
چوبدستی:چوب درخت گیلاس و مغز موی تک شاخ به طول19 سانتی متر،منعطف
لقب:ترازوی زرد! (به دلیل عادل بودنش)
نژاد:دورگه(پدر ماگل و مادر ساحره)
سن:سال اولی
حیوان خانگی:گورکنی به اسم هافل!
ویژگی های ظاهری:نسبتا قد کوتاه،موهایی با رنگ سیاه و نسبتا بلند، وین عینکی زرد میزند؛اما رنگ چشمش، زرد است!
ویژگی های اخلاقی:بسیار عادل، وفادار، مهربان(البته نه همیشه!)،بسیار سختکوش
توانایی های ویژه:صحبت کردن با هافل،استعداد در طلسم هایی که سنگ یا خاک اجرا میکنند، تسلط بر جادوهای سفید و اجرای طلسم لوکوموتور ماکسیما
پاتروناس:گورکن
جبهه:با افتخار عضو محفل ققنوس
کوییدیچ:وین خیلی دوست داره مدافع هافلپاف باشه

من در شهر لندن متولد شدم. من یک برادر بزرگتر هم دارم که دقیقا برعکس همدیگر هستیم! هنگامی که 10ساله بودم، یک جغد نامه ای از هاگوارتز اورد و من برای خرید وسایل مورد نیاز مدرسه هاگوارتز، با مادرم و برادرم، کارل به کوچه ی دیاگون رفتیم. چوبدستی و حیوان دست اموز و... را خریدیم و سوار قطار هاگوارتز شدیم.من در درس های دفاع در برابر جادوی سیاه،گیاه شناسی و موجودات جادویی،استعداد دارم؛ البته بیشتر این استعداد،کمک های دوستانم از گروه هافلپاف بود! من دوستان خوبی در هاگوارتز دارم که همه ی انها مثل خودم هافلپافی اند.چندی بعد به لطف پروفسور دامبلدور و دوستانم در محفل ققنوس عضو شدم اما کارل با اینکه در گروه گریفندور گروهبندی شده بود،به مرگخواران پیوست.من با گورکنم هافل،خیلی صمیمی هستم،به طوری که میتوانم با او صحبت بکنم! نه! من گورکن زبان نیستم! فقط میتوانم با هافل صحبت بکنم . سدریک به من قسمتی از کوییدیچ را یاد داد و گفت که اگر پیشرفت بکنم سال دوم مدافع هافلپاف میشوم!اصلا هم مغرور نیستم و برای هافلپافی ها از جان مایه میگذارم. کلاه گروهبندی من را با اطمینان به هافلپاف فرستاد؛زیرا هنوز کلاه به سرم نزدیک نشده بود که گفت:هافلپاف! و حالا هم دارم تمرین کوییدیچ میکنم برای پیوستن به تیم کوییدیچ قدرتمند هافلپاف!

جایگزین شد.


ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۳:۰۹:۵۳
ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۳:۱۳:۵۹
ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۳:۴۲:۰۵
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۳:۵۶:۴۰

See the dark it moves
With every breath of the breeze


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۸

هافلپاف

گابریل ترومن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۰:۱۲ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از ایران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 66
آفلاین
گابریل ترومن

چوبدستی: چوب درخت توت پر ققنوس و ریسه قلب اژدها

اخلاق:درون ریز و میشه گفت خوش اخلاق

سن 20 سال

مو قهوه ایی

رنگ چشم:عسلی

قد:183

پوست:سفید

بدن:فیتنسی خوش بدن

پاترونوس:اژدها

گروه:هافلپاف

بوگارت:بزرگ شدن(بالا رفتن سن)

خب من گابریل ترومن هستم ارشد گروه هافلپاف و جزوه گروه ارتش دامبلدور به طور مخفی و دوست صمیمی خدابیامرز سدریک هستم من پدرم جادوگر مادرم ماگله و فقط اونا میدونن من جادوگرم میدونین که نباید کسی بدونه خب راستش علاقه خاصی به جینی دارم ولی فرصت نشد بگم و نمیشه دیگه بعد از جینی فرصت های زیادی برام پیش اومد ولی خب دله یکی باید جاشو بگیره خب حاشیه خارج شیم مهارت کمی در زدن گیتار دارم و طلسم مورد علاقه من اکپلیارموس و استیوپفای و اکسپکتو پاترونوم هستش.
بعد عرضم به حضورتون خیلی به چیز های جادویی علاقه دارم تقریبا همشون دوست دارم همشونو تجربه کنم و یکی از آرزوهام اینه بشم رییس وزارتخونه.و به نوشتن خیلی علاقه دارم و رنگ زردو دوست دارم چون نشانه بزرگی و قدرتمند بودنه
خب یکی از ترس های من بزرگتر شدنه و به نظر خودم بعد از سدریک دیگوری من زیبا ترین هستم خدابیامرز خودشم میگفت یکی از کسایی که دوست دارم باهاش خیلی حرف بزنم هاگریده
و توضیح زیاد نمیدم چون خیلی درون ریزم



چرا آخر جملاتت نقطه نمی ذاری؟!
استیوپفای درسته. توی معرفیت جاگزینش کردم. معرفیت کوتاهه. بعدا برگرد و تکمیلش کن.

تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدی!


ویرایش شده توسط Eden_Janson در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۱:۰۹:۱۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۲:۳۶:۱۱
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۳:۵۱:۴۴
ویرایش شده توسط گابریل ترومن در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۵:۴۱:۱۷

روزی میرسد تمام جهان را تاریکی میگیرد و مرا میبینی که روشنایی را میاورم🖤🖤


تصویر کوچک شده




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸

استفن کورنفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۰ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹
از اون ور در رفت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 59
آفلاین
نام : استفن کورنفوت.
مکان و زمان تولد : لندن ، دور و بر میدان گریمولد سال 1880 .
گروه : ریونکلاو.
چوبدستی : چوب درخت سیکامور ، موی دم تکشاخ ، به طول 12/2اینچ .
پاترونوس : سگ بزرگ ایرلندی.
بوگارت : باسیلیسک .
علایق :
تیم کوییدیچ : فلاموث فالکونز (Falmouth Falcons)
شیء : گوی زرین .
حیوان خانگی : آکرومانتیلو .
مکان مورد : کوچه دیاگون .
ورد : سکتوم سمپرا .
شخصیت : نیوت اسکمندر .
دیگر علایق : استفاده از جادوی سیاه ، یادگاران مرگ ، کشتن ماگل ها .
توضیحات :
استفن همراه با آلبوس دامبلدور و گرالت گریندل والد در لندن به دنیا آمد و در سن یازده سالگی به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز پا گذاشت . کلاه گروهبندی نتیجه گرفت که استفن در گروه ریونکلاو بهتر عمل خواهد کرد و بنابراین استفن پا به دنیا ی جادوگری گذاشت .
استفن در اولین کلاس مراقبت از موجودات جادویی با شخصیتی بسیار خجالتی ولی باهوش ، از هافلپاف به نام نیوت اسکمندر آشنا شد . مدتی گذشت تا بتواند دل نیوت را بدست بیاورد (همانطور که می دانید نیوت دانش آموز مرموز و خجالتی هاگوارتز بود ) ولی استفن توانست ! آنها در سال های تحصیل در هاگوارتز بهترین دوست های هم بودند و رازهایشان را بین هم به اشتراک می گذاشتند . از تیره ترین راز های نیوت مثل عشقش به لیتا تا پیدا کردن یک آکرومانتیلو در جنگل ممنوع ، که نیوت شبانه پی آن روان می شود .
پس از ترک هاگوارتز هردو به استخدام وزارت سحر و جادو می شوند . نیوت در بخش موجودات جادویی و استفن در کارآگاهی . این بهانه ای شد تا آن دوست از هم کمی جدا شوند پس از یک سال نیوت به سمت خانه استفن در حال حرکت است تا خبر مهمی به او بدهد .
آنها پس از بغل و احوال پرسی روی مبلی می نشینند و استفن با کاپوچینو
( نوشیدنی مورد علاقه استفن ) از نیوت پذیرایی می کند . نیوت با سوالی حال استفن را می گیرد .
_ اهههههم خب ! استفن دوست من حاضری همراه من به سفر به دور دنیای برای تکمیل کتابم بیای ؟
استفن که درحال نوشیدن کاپوچینو بود از حرکت می ایستد و فنجان را دوباره به سمت میز می برد و همانجا رها می کند .
استفن از قبل خبردار شده بود که نیوت از وزارت استعفا داده است ولی باور نمی کرد که بخواهد برای تکمیل کتابش به سفر برود . استفن با آن که از قبل جواب سوالش را می دانست از نیوت پرسید
_ تصمیت قطعیه ؟
_ آره هست من از همون موقع که اومدم تو هاگوارتز تصمیمم قطعی بوده . من همیشه می خواستم جهان رو بگردم و جانوراش رو کشف کنم .
_ اممممممم پس با این اوصاف نیاز به یک همکار داری ...
_ بله .
_ و تو من رو انتخاب کردی ؟
_ ببببله
_ اوهوم
استفن پس دست کشیدن به چانه اش می پرسد ؟
_ و کی می خوای حرکت کنی
_ سوم ماه می
_ که یعنی دو روز دیگه
_ آره و نظرت ؟
_ نه .
_ چی ؟
_ نه . ببین نیوت من الان یه کار دارم نمی تونم رهاش کنم ( تا حدی استفن به کارش وابسته بود )
_ پس کار من اینجا تمومه !
استفن با لحن تلخی ناشی از تاسف رو به نیوت می گوید :
_ خداحافظ دوست من
و در را روی نیوت می بندد ...
***


دو روز بعد نیوت تا از خانه خارج می شود با دوست خویش استفن رو به رو می شود
_ استفن ... تو ... اینجا ؟
_ بله استفن ، من اینجا .
_ که یعنی ...
_ همراه نیوت اسکمندر نویسنده بزرگ کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها به سفر اکتشافی می رود .
_ اوه اسم کتاب که پیدا کردی .
و آنها هم را بغل کردند همراه هم به سمت ایستگاه کینگ کراس لندن حرکت کردند.

***

هنوز خیلی چیز مونده که بگم ولی خب وقتش نیست و کاغذ پوستی جوهر کافی ندا !

جوهرم تموم شد


چطوری همزمان با آلبوس و گلرت به دنیا اومده ولی تو هاگوارتز دوست نیوت اسکمندر بوده؟ زمانی که نیوت دانش‌آموز هاگوارتز بوده، آلبوس توی هاگوارتز پروفسور بوده! بنابراین من این جمله رو از معرفی شخصیتت حذف کردم. اگه تغییر دیگه‌ای خواستی بدی بگو تا اعمال کنم.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۵ ۱۰:۵۶:۲۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.