هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
- کلاهمو پس بده، با اون حلق کلاه ندیده‌ت!

بانز ابتدا قصد کرد کلاه رو از حلقش در بیاره و همین‌طور که اونو تو چشم سو فرو می‌کنه جواب دندان شکنی به سو بده،؛ ولی وقتی دید سو بدون کلاه بیشتر حرص میخوره آنچنان نیشی برای سو چاکوند که با اینکه دیده نمی‌شد، درصد تمسخر و تحقیرش احساس می‌شد.
کراب هم رژ لبش رو بالا برد و با علم به اینکه بچه خط قرمز رابستنه براش رژ زد و این شد که رابستن ماتیک رو گرفت و از دو طرف کشیدش و بعد دور گردن کراب حلقه‌ش کرد تا خفه‌ش کنه.
گابریل هم در حالی‌که مجموع دلایلش برای شفاف کردن کریس رو شرح می‌داد کم کم اونو به مرحله محو شدن رسوند.
دیگر مرگخواران هم در حالی‌که تسویه حساب‌های شخصی‌شون رو انجام می‌دادن، کاملا نسبت به سقوط بی‌توجه بودن‌.

- هوووووو اربااااااب من الان نجاتتون می‌دم!

باد ِ مرگخوار از دیگر مرگخواران توی جمع هم خودشیرین تر بود. و از اونجایی که خودشیرینی محرک بسیار قوی‌ای برای سنسور مرگخواران بود که به‌شدت نسبت بهش واکنش نشون می‌دادن، همه دست از دعواهاشون کشیدن و با اخم باد رو نگاه کردن.
باد هم زبون بلندی برای تک تکشون درآورد تا دلشون رو بسوزونه و بعد هم زیر قالیچه رفت و تعادلش رو حفظ کرد.

حالا تنها کسی که مورد توجه لردسیاه بود، همین باد بود.


گب دراکولا!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
باد مرگخوار نظاره گر سقوط اربابش بود. ولی تا چه حد نظاره گر؟ یک مرگخوار‌ حاظر جونش رو هم برای اربابش بده...پس باد دست به کار شد. هو هو کنان به سمت قالیچه رفت تا اربابش رو نجات بده.

باد محفلی که تا اونجا باد مرگخوار رو تعقیف کرده بود این صحنه رو دید. اونم می خواست کاری کنه که پیش دامبلدور سر بلند بشه پس به سمت باد مرگخوار حمله ور شد.

جنگ سختی بین این دو باد قدرتمند در گرفت...طی این نبرد، کوه ها از جایشان کنده شدن...یه کشور رو آب برد...به علت مرگ طبیعی یک نفر قیمت گالیون بالا پایین شد و ...

هر دو باد خسته شدن.

-آواداکاداورا!

باد مرگخوار نگاهی به بالا انداخت و دید که دو ابر مرگخوار با هم برخورد کردن و رعد سبزی رو روانه ی باد محفلی کردن و اونو از پا در آوردن.

باد مرگخوار رفت که اربابش رو نجات بده.


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
در همان لحظه نگاه سو هم با نگاه بانز دچار درگیری لفظی شد.

-ببخشید که چون نامرئی بودی مسخرت میکردم.
-فکر کردی دست خودم بود خب؟ خودم انتخاب کردم نامرئی باشم؟ تنها چیزی که توش حق انتخاب داشتم این بود که یه کلاه مسخره رو سرم نذارم...

و در یک لحظه لرد سیاه متوجه مرگخواران شد که به جای چاره اندیشیدن به یکدیگر حمله ور میشدند. سو کلاهش را در حلق بانز فرو کرده بود و کراب با ماتیک بر سر و صورت رابستن میکوبید، گابریل هم سعی داشت کریس را شفاف کند و...

-یاران ما... دارید سرعت سقوط را زیاد میکنید!

اما صدای لرد سیاه در زوزه ی باد گم شد، بنابراین مرگخواران همچنان به کتک زدن هم ادامه دادند.

-باد چگونه به خود اجازه میدهد صدای ما را در خود گم کند؟!

و در همان لحظه باد دیگر به خود اجازه نداد که صدای لرد سیاه را گم کند، باد مرگخوار بود. مرگخواری وفادار!

-یاران ما بمیرید!

و این آخرین جمله ای بود که لرد سیاه موفق شد قبل از سقوط خطاب به مرگخواران بگوید.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#99

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
قالیچه با سرعت هر چه تمام تر سقوط می کرد. فنریر نسبتا نشیمنگاهش رو بر اثر سوختگی از دست داده بود.

آیا این پایان گروه مرگخواران بود؟
گروهی که قرار بود کل دنیا رو آعشته به سیاهی کنه، این گونه نابود می شد؟ به تار و پود یک قالیچه ی پرنده؟

مرگخواران همانگونه که اربابشان را سفت چسبیده بودن تا نیفته به هم دیگه نگاه می کردن...انگار می خواستن با نگاهشون با همدیگه حرف بزنن و این دم آخری از هم عذر خواهی کنن.

مرگخوار ها انتظار نداشتن که نگاهشون حرف بزنه.

نگاه رابستن به نگاه کراب گفت:
-خیلی شرمنده‌ بودن می شم که اون اوایل ورودم انقد بهت گیر دادن شدم...ولی واقعا چرا ماتیک زدن می کنی؟
-تو فکر کردی من خودم راضی‌ام که پنج کیلو ریمل به موژه ها زده بشه و موژه ها سنگین بشه و پلک و بیاره پایین تر و من نصف بشم؟ تو واقعا همچین فکری در موردم کردی؟

نگاه کراب، دل پری داشت.



تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۹:۴۶ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#98

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
- فنریر فقط مرگخوار ماست!
- همین که گفتم. اون الان قالیچهء منه و اگه می‌خواین همین الان پرت نشین پایین، باید ازش معذرت بخواین!

نگاه همه مرگخواران به اضافه لرد سیاه روی فنریر متمرکز شد که نیش چکانده و با ذوق آن‌ها را می‌نگریست و کلا هم حواسش نبود که توی وضعیتی مانند او، این دندان‌های بیرون زده از لبخند ممکن است جذبهء لرد را از بین ببرد.

- ارباب اجازه می‌دین شفافشون کنم؟
- اجازه می‌دیم گب!

گابریل کمی مفاصل دستش را جابجا کرد و روبروی علاء الدین ایستاد.

- تعداد مرگخواران چپ و راست برابرن.
- خب؟ که چی؟
- تو اضافی اینجا ایستادی. دیگه بهت نیاز نداریم... خوشحال شدیم تا اینجا دیدیمت! خدافظ!

و افسانهء علاءالدین پس از هزاران سال در همان لحظه با سقوط شاعرانه‌ای به پایان رسید.

قالیچه که در شوک ِ از دست دادن ِ صاحبش قرار گرفته بود بغض کرد. دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود... نه تار... نه پود... او فقط می‌خواست صاحبش را دوباره داشته باشد.
بنابراین نفس عمیقی کشید و طی یک حرکت ناگهانی، از حالت افقی به حالت عمودی چرخید.

- مــرگــخــــــواران ِ مـــــا! ما داریم میوفتیم!

دهانِ ملت مرگخوار که در حین سقوط با هوا برخورد می‌کرد باز شده و به‌شکل انعطاف پذیرانه‌ای تکان می‌خورد و صداهای نامفهمومی از آن خارج می‌شد.

- فـــنـــریـــر! ما تو رو می‌کشیــــــم!


گب دراکولا!


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۸:۱۷ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#97

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
لرد با حرص پس کله‌ای نثار فنریر می‌کنه.

- چرا خب ارباب؟
- هرچی می‌کشیم از دست توئه فنر!
- ارباب من که سوراخ‌پر کن خوبی بودم براتون.
- نبودی!
- چشم ارباب.

در حالی که لرد در حال سرزنش کردن و فنریر در حال سرزنش شدن بود، فکر علاء‌الدین با مسئله‌ی دیگه‌ای درگیر شده بود.
- حالا دیگه پس کله‌ی قالیچه‌ی من می‌زنین؟

فنریر از اینکه قالیچه خطاب شده بود دچار شوک گرگینه‌ای می‌شه و آب دهنش سرازیر می‌شه. اما این مسئله اهمیتی نداشت چون لرد خشمگین‌تر از قبل شده بود.
- قالیچه چیه ملعون! مرگخوار خودمان بود!

علاء‌الدین نظر دیگه‌ای داشت.
- اون مرگ نمی‌دونم چی‌چیتون الان جزئی از قالیچه‌ی من شده و هرگونه آسیبی بهش برابر با آسیب به قالیچه‌ی منه! معذرت‌خواهی کنین از قالیچه‌م!

فنریر که بعد از تحمل این همه سختی در سفر پیش رو، حالا مورد حمایت قرار گرفته بود این‌بار از خوش‌حالی آب دهنش راه میفته.
غافل از اینکه این حرف علاء‌الدین بیش از پیش لرد و مرگخوارا رو نسبت به اذیتش تحریک می‌کنه، تا حدی که شاید حاضر باشن از خیر سفر با قالیچه بگذرن اما فنریرو ادب کنن!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۸:۰۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#96

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۷:۴۵ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#95

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۰:۵۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۸
#94

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
_هوریس تو برو جلوی قالیچه... نه اونطوری بی شخصیت... پشتشو به ما میکنه! رودولف تو هم برو عقب قالیچه ... اونطرف نه... گفتیم نه... اونجا مادرمان نشسته... از مادر ما فاصله بگیر ملعون.

لرد در حال مشخص کردن جای مرگخوار ها بر اساس قد و وزنشان بود اما قالیچه همچنان در حال سقوط بود.
از طرف دیگر، هر مرگخواری که از یک طرف قالیچه به طرف دیگرش می رفت پایش را محکم روی فنریر می کوبید تا عقده گشایی کند.

علاء الدین که چهره اش نگران به نظر می رسید، گفت:
_فایده نداره... این قالیچه قهر کرده...تار و پودشو از هم جدا کردید دلش گرفته!
_یعنی چی که قهر کرده؟! فقط من مجوز رسمی قهر کردن دارم. قالیچه متقلب... دیگه باهاش حرف نمیزنم.

فنریر که سوراخ قالیچه را پوشش داده بود، تصمیم گرفت اظهار نظر کند.
_ارباب حس میکنم کم کم نشیمن گاهم داره گرم میشه...احتمالا ارتفاع خیلی زیادی از دست دادیم.
_فیزیک دان شده برای ما! خب ... حالا ما چیکار کنیم؟

علاء الدین موزی را به میمونش داد و با خونسردی گفت:
_منت کشی.
_مادر... بروید منت این قالیچه را بکشید.

علاء الدین به قالیچه نگاه کرد که با ریشه هایش به لرد اشاره میکرد.
_ظاهرا باید اول خودتون منتشو بکشید و راضیش کنید بعدش مرگخواراتون... با لحن مهربانانه و لبخند هم باهاش صحبت کنید وگرنه تاثیر نمیذاره.
_همینمان مانده بود!



پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۸
#93

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
مرگخوارا حس نکرده بودن، لااقل تا وقتی لرد نگفته بود. اما با این جمله لرد، همه شون دیدن که فنریر همینطور داره بیشتر پایین میره.
فنریر که تقریبا تا گردنش فرو رفته بود، با صدای ناراحتی گفت:
- میگم ارباب، من زیر پاهام هیچی حس نمیکنم.

لرد سیاه به سرعت خودش رو از روی فنریر بلند کرد و روی گردن رودولف نشست. هوریس هم از فرصت استفاده کرد و فنریر رو از سوراخ کشید بیرون.
به محض انجام این حرکت، هوا شروع کرد به فرو رفتن توی سوراخ قالی، و قالی به شدت به لرزش افتاد.

علاءالدین که تا اونموقع با آرامش لم داده بود، سریع از جاش بلند شد.
- چیکار کردید با قالی من شماها؟! داریم سقوط میکنیم! ناقص شده قالیم! سوراخش باید سریع پر بشه!

لرد سیاه به تک تک مرگخوارانش نگاه کرد.
- فنر! پرش کن!

فنریر با بیچارگی به لرد و مرگخوارا نگاه کرد، و بعد بدون هیچ اعتراضی رفت نشست توی سوراخ تا پرش کنه.
- ارباب نشیمنگاهم داره یخ میزنه.
- کسی ازت گزارش وضعیت نخواست فنر. کراب، تو هم بشین روی سرش که کاملا سوراخ رو پر کنه. ما هم میشینیم روی کمرت که جامون راحت باشه.

لرد روی کمر کراب، و کراب روی سر فنریر مستقر شد و بعد دوباره صدای نعره علاءالدین توی گوششون پیچید.
- آقا هنوزم داریم سقوط میکنیم! وزنتون به صورت نامتعادل پخش شده روی قالی!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.