اما مرگخواران یادشان رفت که فنریر را به عنوان ملخ هواپیما نصب کنند و بال لینی را هم جای بال هواپیما قرار دهند.
مرگخواران کار های مهم تری داشتند!
مثلا کراب! چه کاری مهم تر از یک مهمان دار زیبا شدن داشت؟
یا گابریل! چه کاری حیاتی تر از بررسی قرینه بودن دکمه های کابین خلبان؟
_وایسا بینم... این یه دکمه چرا قرینه نیست با بقیه دکمه ها؟
گابریل سخت کوشانه آن یک دکمه بی اهمیت را کند و پرت کرد از پنجره هواپیما بیرون!
ولی او به این نتیجه نرسیده بود که آن دکمه بی اهمیت همان خلبان خودکار است.
هرچه باشد در آن هواپیما کلی خلبان های حرفه ای وجود داشت؛ اصلا خلبان خودکار میخواستند چه کار کنند؟!
_برو کنار رابستن من میخوام بشینم پشت فرمون... وگرنه باهات قهر میکنما... فهمیدی؟
تهدید لیسا به قدری خشن و بی رحمانه بود که رابستن اشک ریزان فرار کرد و نشست پشت بلندگو تا اطلاعیه های پرواز را قرائت فرماید.
_لیسا ...گزارش بدهید ببینیم به عنوان خلبان چه میکنید.
_ارباب سوییچ رو باز کردم. دارم کلاچ رو میگیرم که دنده رو آزاد کنم و استارت بزنم... ولی نمیدونم چرا نمیخوام استارت رو دیگه تو کل عمرم ببینم!
مرگخواران:
ناگهان از بلندگو هواپیما صدای رابستن به گوش رسید.
_به یک عدد خلبان حرفه ای جهت پرواز این طیاره نیازمند بودن میشیم!
مرگخواران اصلا توجه نداشتند که طیاره مورد نظر اصلا ملخ و بال ندارد که پرواز کند و فنریر هم برای اولین بار دارد در سفر به خودش خوش می گذراند و تخمه می شکند!
فنریر گرگینه بی فرهنگی نیز بود، زیرا پوست تخمه هایش را هم وسط هواپیما می ریخت.