نتیجه ی سالازار اسلیترین و سوروس اسنیپ:امتیازهای داور اول:
سالازار اسلیترین: 23.5 امتیاز- سوروس اسنیپ: 23 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
سالازار اسلیترین: 21 امتیاز- سوروس اسنیپ: 22 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
سالازار اسلیترین: 23امتیاز- سوروس اسنیپ: 21 امتیاز
امتیازهای نهایی:
سالازار اسلیترین:22.5 امتیاز- سوروس اسنیپ: 22 امتیاز
برنده دوئل:
سالازار اسلیترین!...............................
- ریون تالار هوشمند ها زده!
- هک اینو هشتصد و هفتاد بار دیگه هم گفتی. ما هم پرسیدیم از کجا اینو میدونی؟
- شنیدم!
- خب!
- خب!
- خب؟
- بریم بترکونیمش! تالار اسرار باید یه دونه باشه!
- هک متوجهی که ما نمیدونیم این تالاری که میگی کجاست و چجوری باید بریم توش؟
- من میدونم!
- بزنید بریم!
دقایقی بعد هکتور دگورث گرنجر به عنوان نخود هر آش و سوروس اسنیپ به عنوان نماینده ی جماعت اسلیترین راه افتادن تا به سمت تالار مورد نظر ریونکلاوی ها برن.
بعد از اینکه چهار ساعت راهرو های پیچ در پیچ و کشف نشده ی هاگوارتز رو متر کردن و نفس اسنیپ دیگه تقریبا قطع شده بود، هکتور جلوی یه دیوار متوقف شد.
- همینجاست!
- این... جا؟
- آره همینجاست!
هکتور بعد از گفتن این جمله به سوراخی روی دیوار که به سختی دیده میشد. سوراخی در ابعاد سر نیش لینی!
- خب حالا چجوری باید بریم تو؟
- از همین سوراخه!
- هک منو مسخره کردی؟ یا عقلت کم شده؟ از اینجا؟ انگشت منم از این رد نمیشه خب!
- نه باید نیش لینی بذاریم توش!
- هک! نیش لینی آخه؟ الان نکنه انتظار داری برم به لینی بگم نیشتو قرض بده میخوام برن تو تالارتون؟ نیش لینی از کجا بیارم آخه؟
- از اینجا!
هکتور دستشو تو جیبش میکنه و در کمال شگفتی و بهت اسنیپ یه عدد نیش لینی از جیبش در میاره!
اسنیپ چنان شگفت زد شد که کلا حرف زدن رو یادش رفت. فقط وقتی به خودش اومد که هکتور به در پاکت نامه ای روی دیوار اشاره میکرد.
- از اینجا برو تو!
- از اینجا؟ نمیشه که!
- میشه، سرتو ببر نزدیک هورتت میکشه، میبرتت تو تالار!
- تو نمیای؟
- من از همینجا هواتو دارم! برو زود بیا! هیولاشونو هم نابود کن!
اسنیپ که چاره ی دیگه ای پیش روش نمیدید سرشو نزدیک در برد و لحظه ای بعد توی تالار ریونی ها بود!
صبح روز بعد- تالار اسلیترین:- آخه چطور ممکنه؟ هک تو ندیدی چی شد؟
- نه من باهاش نرفتم تو! خودش گفت میخواد تنهایی بره! میخواست افتخارش واسه خودش تنها باشه.
- دقیقا چه اتفاقی افتاد یه بار دیگه بگو!
هکتور برای بار چهل و ششم ماجرا رو توضیح داد.
- اسنیپ از در رفت تو. هیچ صدایی هم نمیومد. همه چی عادی بود مثل معجون های من! یک ساعت که گذشت یهو اسنیپ پرید بیرون. هی آخ و اوخ میکرد. یه ساعت بعدشم که دیدین افتاد مرد!
- تنها چیزی هم که پیدا کردیم دو تا جای نیش بود هر کدوم اندازه ی یه گردو!
- حتما کار هیولای تالارشون بوده!
- به هر حال حیف شد که مرد جوون خوبی بود!
- آره معجون ساز خوبی هم بود.
همه به قدری مشغول تعریف و تمجید از مرحوم مغفور سوروس اسنیپ بودن که متوجه نیش دراز و بلندی که هکتور توی جیبش مخفی کرد، نشدن.
ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۸/۵/۱۳ ۲۲:۱۲:۳۰