هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
کریس و گابریل بعد از گرفتن لقمه به ساختمان وزارت آپارات کردند، اما به سرعت برگشتند.
-چرا برگشتیم؟
-یه فکری به سرم زد!
-چه فکری؟

گابریل لقمه را از جیبش بیرون آورد و محتویاتش را به کریس نشان داد.
-ببین، بانو مروپ گفت هلو و پیاز رو اگه با هم بخوری خیلی خطرناکه... همچنین ما میدونیم خربزه و عسل هم نباید با هم خورد...
-الان برنامه ی دکتر سلام شدی مثلا؟
-نه! صبر کن یه لحظه! ما میتونیم همه ی این چیزا رو بریزیم تو این ساندویچ و بدیم روح آرسینوس بخوره، اون وقت میمیره!

گابریل با چهره ای (( )) این شکلی به کریس خیره شد تا از پیشنهادش استقبال کند و به او مدال معاون برتر را اهدا کند.

-گبی...
-ها؟
-روح آرسینوس...
-خب؟
-روح آرسینوسو بکشیم؟!

گابریل دستپاچه شد، نباید کم میاورد.
-خب امتحان میکنیم! من یه جا شنیدم روحا ممکنه نمیرن ولی تو کما میرن!
-کجا خوندی؟
-کانال پروفسور سمیعی! خودش ادمینشه!

با تایید نهایی پروفسور سمیعی کریس قانع شد و همراه گابریل فکرشان را به کار انداختند تا تمام مواد سمی روی کره ی خاکی را به یاد بیاورند!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۹:۱۴ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۸

ریونکلاو، محفل ققنوس

جوزفین مونتگومری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۵ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۲۷:۳۰
از دستم حرص نخور!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 311
آفلاین
- ولی بانو مروپ!
- بغض رو پسر عزیزم ممنوع کردن. قیافه‎تو درست کن.
- ولی بانو مروپ!
- نیشتو ببند!
- ولی بانو مروپ..!
- چیه فرزند مرگخوارم؟
- دشمنان ما.. دشمنان شما.. دشمنان ارباب..
- دشمنان فرزندم؟!
- بله.. کسانی می‌خوان جایگاهِ مـ.. ینی جایگاه ارباب رو تصاحب کنن.
- دسیسه‎چینی!؟
- بله مادر.. ینی.. بانو مروپ.
- پس چرا مطعلید؟! یالّا بریم آشپزخونه!

اندکی بعد، کریس با ساندویچ هلو و عسل و خیارشو و گوجه‎ای در بقچه‎ش روی دوشش بود به سمت ساختمان وزارت روانه شد.


بسوز! شعله‌ور شو، با اشتیاق. چنان بسوز که گرمای وجودت رو بشه حس کرد...


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
خلاصه: رابستن اومده تو اتاق کریس قایم شده و به قصد انتقام ادای روح آرسینوس که وزیر قبلی بوده رو درآورده‌ و میگه اگه به درخواستهاش رسیدگی نشه وزارت رو به هم می‌ریزه. حالا هم بچه‌ هوس ساندویچای بانو مروپ رو کرده و کریس که از در به خونه ریدل راهش ندادن با گابریل راه پنجره‌ها رو در پیش گرفتن. که کریس به اتاق نجینی برخورد کرده‌.

.....

کریس نفس عمیقی کشید و با وحشت به طرف نجینی برگشت.
- پ... پرنسس!
- تو داری چه فسی اینجا می‌کنی؟
- پرنسس یه دقیقه منو نخورین! من مجبور شدم! میخواسم برم تو خونه که این سوی بوقی نذاشت! پرنسس لطفا بذارین برم!

امکان نداشت نجینی چنین چیزی را همین‌طور خشک و خالی بپذیرد.

- نه! نمی‌شه!
- تا یه ماه از پول وزارت خونه هر چی بخواین می‌خرم براتون!
- چرا نمیای تو؟

کریس با خوشحالی وارد خانه ریدل شد و به طرف اتاق مروپ حرکت کرد.
- بانو مروپ؟ کجایین که یکی هوس ساندویچای شما رو کرده!

مروپ خیلی وقت بود که نتوانسته بود ساندویچ‌هایش را به کسی بخوراند. همه تا او را می‌دیدند دهانشان جنبش سریعی پیدا می‌کرد و با گفتن جمله "وای دارم می‌ترکم" از آنجا دور می‌شدند.

مروپ با خوشحالی بلند شد.
- بیا فرزند سیاه من! بیا هر چی میخوای الساعه برات درست می‌کنم!
- خب... دستور کار اینه: خیارشور، عسل، پیاز، هلو، گوجه!
- چی گفتی؟ پیاز و هلو با هم؟
- چیزی شده؟
- امکان نداره! امروز تو کانال تلگرامم خوندم که این دوتا رو نباید با هم خورد. عمرا.
- چی؟


گب دراکولا!


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- آها فهمیدم! اتاق پرنسس!

فکر پر دردسری بود، از طرفی اگر خبر به لرد می رسید عمرا اگر زنده ش می گذاشت و از طرفی دیگر او باید وارد خانه ریدل می‌شد!

- فوقش اگه پرنسس دیدم یه پیتزا براش میخرم!

و از دیوار بالا رفت...

دقایقی بعد، اتاق نجینی

کریس آرام آرام قدم بر می داشت تا مبادا پرنسس رو از خواب بیدار کند؛ که ناگهان پایش به روی دم پاپیون خورده نجینی رفت.

- فسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس! فسسس! دسسس! قییس!

با سر و صدای پرنسس نجینی ناگهان در دل خانه ی ریدل آشوبی به پا شد و همه به اتاق نجینی هجوم آوردند.

کریس توی دردسر افتاده بود!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
-مطمئنی درخواستت همینه روح آرسینوس؟
-الان داری به درخواست من توهین کرد...میکنی؟
-نه نه! الان میریم!

کریس و گابریل دست از پا درازتر دوباره به خانه ی ریدل آپارات کردند و در زدند. از شانس بدشان دوباره سو در را باز کرد.
-چی میگید باز؟
-تو دربونی مگه هروقت در میزنیم میای باز میکنی؟!

سو بعد از شنیدن این حرف محکم در را روی کریس و گابریل بست تا بفهمند چگونه باید با یک خانم متشخص که در را باز میکند صحبت کنند.

-سو در رو باز کن!
-محاله! باید عذرخواهی کنی!

کریس بلافاصله و بدون لحظه ای درنگ عذرخواهی نکرد و به فکر راه حل دیگری گشت.
-از پنجره میریم!

کریس که از پیشنهاد طلایی گابریل خوشش آمده بود از درخت کنار خانه ی ریدل بالا رفت و به پنجره ی اتاق خودش رسید.
-خب خوبه...

اما به محض این که دستش را روی دستگیره ی پنجره گذاشت فردی از بالا پشت بام به سمت او تیراندازی کرد.
-چیکار میکنی آلکتو؟!
-ارباب منو به عنوان پنجره بان جدید تصویب کردن، در ضمن تو خجالت نمیکشی میخوای به اتاق بانو گانت دستبرد بزنی؟
-اتاق بانو گانت چیه؟ این اتاق خودمه!

آلکتو سری از بی حوصلگی تکان داد و سپس رو به کریس گفت:
-تو این مدت که وزارتخانه بودی ارباب اتاقتو به بانو گانت اهدا کردن، وسایلت به سطل آشغال سر کوچه منتقل شده و خودتم میتونی رو کاناپه بخوابی!

کریس پوکر فیس به اتاق از دست رفته اش نگاه کرد و گابریل هم در طرفی دیگر سعی داشت راه دیگری برای ورود به خانه ی ریدل بیابد.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۱۳:۲۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 441
آفلاین
رابستن و بچه اش مدت زیادی بود که در دفتر کار وزیر سحر و جادو پنهان شده بودند. قاروقور شکمشان دلیلی نداشت جز:
_بابا من گرسنه بودن هستم!

بچه به آرامی، طوری که گابریل و کریس نشنوند این جمله را به پدرش گفت و با نگاه های معصومانه به او چشم دوخت.

در طرف دیگر دفتر، کریس با گابریل سرگرم بحث بود.
_من وزیر سحر و جادو هستم... خودم مقام اول چسبندگی به ملتو دارم... اونوقت یه روح بهم چسبیده ولم هم نمیکنه!
_نکن! اون موهارو از سرتون نکنید قربان! آه!
_وای گابریل تو دیگه شروع ن...

اما قبل از اینکه حرف وزیر به انتها برسد گابریل شروع به جارو زدن اتاق، تی کشیدن، ضد عفونی کردن، جرم گیری، الکل ریختن کف زمین و تمیز کاری با پنبه، باکتری کشی با میکروسکوپ و... کرد.

کریس درحالی که سرش را با تاسف تکان میداد حرفش را تکمیل کرد.
_نکن...ممنون از توجهت گابریل!
_موهاتون هم از قرینه بودن خارج شده قربان.
_نــــــه!

گابریل قیچی و شانه اش را در آورد و با وسواس شروع به قرینه کردن موهای کریس کرد.

در این میان رابستن تصمیمش را گرفت.
_اهم اهم... فرمان بعدیم این بودن میش... هستش! برام ساندویچ خیارشور، عسل، پیاز، هلو، گوجه بانو مروپ آوردن... بیارید.




پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
خانه ریدل

- کراب...

کراب جیغ کشید.
- از من دور شو ملعون!

گابریل نفس عمیقی کشید و سعی کرد به اعصابش مسلط باشد‌.
- بذار حرفم رو بزنم لااقل!
- نمی‌خوام! دیشب وقتی خواب بودم گوشمو بریدی!

گابریل نیشی برای کراب چاک داد و با عشق به خاطره دیشبش فکر کرد که بعد از کلی شستشوی صورت و پاک کردن رژ هفتاد و دو ساعته کراب - که تازه زده بود - با وایتکس و تیرک، گوشواره‌های نامتوازن او را دیده‌بود و اقدام به ایجاد تقارن در آنها کرده‌بود اما قسمتی از گوش کراب را بریده و سپس با دیدن خراب‌کاری‌اش سعی در بهتر کردن اوضاع داشت و خب... آن گوشش را هم برید تا تقارن برقرار باشد که این پروسه کمی پرسر و صدا و پردرد صورت گرفت.

گابریل بلافاصله سرش را تکان داد تا بتواند جواب درستی در میان افکارش بیابد.
- نه، من‌که نمی‌خواستم گوشِت رو ببرم! من می‌خواستم گوشواره‌ت رو ازت جدا کنم که یهو چاقو خورد به گوشِت!
- خب با اون یکی گوشَم چکار داشتی؟
- خب اون...

کریس نگاه خصمانه‌ای به گابریل انداخت و با تیپا او را از اتاق کراب به بیرون پرت کرد.
- ببین کراب ِ عزیزم...
- ها؟

کریس از بچگی تابلو بود.
- نه منظورم اینه که... ببین کراب، ما به سازمان محافظت از وسایل ارزشمند ِ ملت ساختیم که ... که خب اونجا تو می‌تونی دور از دسترس گابریل و سو و بانز و بقیه، کلکسیسون ِ ماتیک‌هات رو قایم کنی!
- واقعا؟
- البته که واقعا! حالا ماتیک‌هاتو بده بریم که وقت تنگه و کار بسیار!

و کراب که بالاخره می‌توانست جان ِ ماتیک‌هایش را از دست کش رفتن‌های گابریل، اعمال خصمانه سو و کنجکاوی‌های رابستن و به تازگی بچه‌اش، نجات دهد، سر از پا نشناخته، تمام ماتیک‌هایش را داخل کیف ریخت و تحویل کریس داد.

***

وزارتخانه

- هی روح آرسینوس! اینم ماتیک‌های کراب!
- گذاشتنشون کن روی میز تا من ببینم!

رابستن که از بازی ِ مهیج ِ آقا و آقازادگی‌اش جا مانده‌بود، کاملا عصبانی دنبال یک ایراد می‌گشت.
- خب.. مثل این‌که همه‌چیز درسته... عه... صبر کن ببینم! اون ماتیک قرمز آتیشی‌ش که روش طرح ستاره داشتن داره، نیست! شما کارتون رو ناقص انجام دادن شدین؟

یک ساعت بعد، زمانی‌که بالاخره کراب رضایت داده‌بود از خیر این ماتیکش هم بگذرد تا بتواند از آن محافظت کند، رابستن پشت تابلو دنبال دستور جدید بود.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۲۷ ۱۸:۱۷:۳۶

گب دراکولا!


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
دفتر وزارت

-آخیش! چقد پشت تابلو جا کم بودن بود.

رابستن و بچه از پشت تابلو بیرون اومدن و نگاهی به اتاق وزارت کریس انداختن!
-اصلا هم اتاق خوبی نیستن می شه...فقط یه 50 متر مربع بزرگتر از دفتر من بودن می شه...سه چهارتا پنجره بیشتر داشتن می شه...میزش دو متر بزرگ تر بودن می شه...اینا رو گذاشتن کنیم کنار، دفتر من بهتر بودن می شه.
-بابا، چرا تو وزیر نشدن شدی؟
-دیدن کن بچه...سیاست خیلی کثیفه...وزارت از سیاست کثیف تر...فکر کردن شدی برای چی کریس، گابریل رو معاون خودش کردن شده؟ بخاطر همین که، این کثیفی ها رو تمیز کردن بشه...کریس از اول به وزارت پاک معتقد شدن بود.
-ینی چه که "کل حرفت"؟

رابستن بعد از شنیدن این حرف یاد شعری که از شاعری پارسی زبان شنیده بود افتاد که می گفت:
-گهی پشت به زینو
گهی زین به پشت

ولی رابستن بیدی نبود که با این بادا بلرزه! برای همین این سوال رو یادداشت کرد تا بعدا از اربابش بپرسه!
-اینا رو ول کردن شو بچه...بیا یه بازی کردن بشیم!
-چه بازی؟
-وزیر و آقا زاده بازی!
-چجوری بودن می شه بابا؟
-خیلی راحته...رو صندلی لم دادن می کنیم و عشق دنیا رو کردن می شیم!

رابستن و بچه شروع کردن به انجام بازی راحت اما مهیجشون!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
کریس و گابریل دوان دوان از اتاق بیرون رفتند تا سریعا به خانه ی ریدل بروند و ماتیک های کراب را جمع کنند.
-چرا ما دوتا باید بریم گبی؟ بیا بشین میگم دوتا از کارکنان برن خب!

گابریل دست کریس را کشید تا سوار آسانسور وزارتخانه شوند.
-یعنی الان میخوای افراد غریبه رو بفرستی خانه ی ریدل؟ خب معلومه نمیتونن برن تو!

کریس با قیافه ی ((میدونستم فقط میخواستم هوشت رو تست کنم)) طوری دکمه ی پایین آسانسور را زد.

...

کمی بعد،خانه ی ریدل

کریس و گابریل در خانه را زدند و چند دقیقه بعد سو در را باز کرد. کریس و گابریل وارد شدند و از همان لحظه ی اول به ضایع ترین شیوه ی ممکن رفتار کردند.

-چیزی شده بچه ها؟!
-چی...چیزی؟ نه! چه چیزی؟ چرا همچین فکری کردی؟ ما دوتا که کاری نمیخوایم بکنیم فقط دلمون برای مرگخوارا و ارباب تنگ شده بود اومدیم دوباره ببینیمتون! مخصوصا کراب من باید برم اتاقش ببینمش...

سو مشکوک به کریس نگاه کرد.
-دلت برای مرگخوارا تنگ شده بود؟ نیم ساعته رفتی سرکارت! در ضمن ، دلت برای من تنگ شده بود؟

کریس خیلی سعی کرد با یک ((نه)) قاطع سو را ضایع کند و بعد با رضایت برود و برای بانز تعریف کند تا دو نفری بنشینند و به سو بخندند. اما ماموریت روح آرسینوس نباید ناتمام میماند... بنابراین با انزجار تمام رو به سو کرد و گفت:
-آره، خیلی!

سپس دوان دوان به طرف اتاق کراب رفتند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
گابریل چشم‌هایش را در حدقه چرخاند.‌این هم شانس او بود. جناب وزیر هنوز مهرتاییدش خشک نشده، قصد داشت آبرویش را جلوی همه کارکنان ببرد.
- قربان بفرمایین تو اتاق‌تون!
- نمی‌خواااام! نمیاااام! اونجا روح داره!

گابریل خیلی سعی کرد که همان‌جا به اون نگوید باز بچه شد. درعوض او را شوت کرد داخل اتاق و در را بست.
- کو؟ کجاست؟
- صداش از همین‌جا میومد! مطمئنم!

- بذار خاطرات یه پادشاهی باقی بمونه..نه...ن...ه...

کریس از جا پرید.
- دیدی! دیدی گفتم!
- به خودتون مسلط باشین قربان!

اما خودش هم دست‌کمی از کریس نداشت.
- تو از ما چی می‌خوای؟
- شما باید به حرفای من گوش کردن بشی... گوش کنین! اگه می‌خواین من شما رو نکشم و همه چی‌رو خراب کردن نک... خراب نکنم، از امروز باید گوش به فرمان من بشین!
- م... مثلا چه فرمانی؟
- همین امروز برین و همهء ماتیک‌های کراب رو جمع کنین!

گابریل و کریس هر دو پوکر‌فیس شدند.
- چیکار کنیم؟
- همین که گفتن کردم! سریع‌تر! بعدش دوباره برگردین تا من بهتون بگم دیگه چیکار کنین!


گب دراکولا!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.