ویناین پست رو استثنائا اینجا نقد می کنم که توضیحات لازم رو بتونم بدم.
اینجا یه کم پیچیده اس. برای همین یه بارم درباره روش کارش توضیح می دم.
این انجمن و این تاپیک دو تا نقد کننده داره.
یکیش منم. که پست های همه انجمن ها رو نقد می کنم. درخواستشون هم همین جا باید داده بشه.
ولی یه شرط داره! من فقط پست کسایی رو نقد می کنم که کل درخواست های نقدشون از خودم باشه. چون طرف میاد اینجا من یه چیزی می گم. می ره یه جای دیگه دقیقا برعکس همون حرف رو بهش می زنن. چون سبک و سلیقه و نظر نقد کننده ها با هم فرق می کنه. طرف هم گیج می شه که کدوم درسته. کدومو اجرا کنم. اگه قرار باشه خودش تصمیم بگیره هم که کلا درخواست نقد کردن بی معنی می شه. اینجوری حداقل تکلیفش روشن می شه. معنیش اصلا این نیست که نقد کننده های دیگه رو قبول ندارم. با این روش، کمی هم کار خودمو سبک تر و متمرکز تر می کنم. چون شخصی رو که پست هاش رو نقد می کنم می شناسم. با شخصیت و سبک نوشتنش و نقاط ضعف و قوت و پیشرفت و پسرفتش آشنا می شم.
دومین نقد کننده بلاتریکسه...که فقط پست های زده شده در انجمن خانه ریدل ها رو نقد می کنه. ولی شرط بالایی رو نداره. یعنی شما می تونین از ده نفر درخواست نقد کرده باشین و بعد بیایین برای یه پستی که در خانه ریدل ها زده شده، درخواست نقد کنین.
الان پست مورد درخواست شما جزو هیچکدوم از این دو گروه نیست. ولی استثنائا چون تا اینجا اومدین و درخواستشو زدین، نقد می کنم.
از این به بعد، نقد پست های خانه ریدل ها رو می تونین این جا درخواست بدین.
بقیه رو اگه تو انجمن خودش نقد می کنن، همون جا و اگه نمی کنن مثلا می تونین ببرین تالار نقد.
...........................
بررسی
پست شماره 70 اتاق خون، وین هاپکینز:
چون مدت زیادی از شروع سوژه گذشته و ناظرا هم عوض شدن اینو می گم. سوژه ایراد داره. البته این تقصیر شما نیست. سوژه رو خیلی وقت پیش دادن و شما ادامه می دین. فقط برای آینده می گم که ویژگی های شخصیت ها و جبهه ها رو رعایت کنین. مخصوصا شما که محفلی هستین، حواستون باشه که عضو چه جور گروهی هستین. محفلیا تحت هیچ شرایطی ممکن نیست بخوان برای دامبلدور هورکراکس(جان پیچ) درست کنن...این کار یکی از سیاه ترین کارای توی کتاب بود. حتی مرگخوارا هم بهش فکر نمی کردن.
مراحلش هم اصلا با شخصیت دامبلدور سازگاری نداره...با شخصیت محفلی ها هم همینطور. این که بشینن و فکر کنن که کیو بیاریم که دامبلدور بکشه...اصلا منطقی نیست.
اگه قرار باشه همچین کاری انجام بدن، باید دنبال راه دیگه ای باشن. اتفاقا می تونست جالب تر باشه. مثلا از یه جادوگر خیلی پیر می پرسیدن که راهی بجز هورکراکس وجود داره؟ اونم یه روش کمتر سیاه رو توصیه می کرد و می تونستن مراحل منطقی تری براش طراحی کنن.
در نگاه اول، تعداد زیاد شکلک ها تو پست شما جلب توجه می کنه.
سوالی که پیش میاد اینه که آیا واقعا به این همه شکلک احتیاج داشتین؟
شکلک مال جاییه که ما نتونیم با استفاده از کلمات و جمله ها منظورمونو برسونیم. یا زدن شکلک، مفید تر و جالب تر از توصیف با جمله ها باشه. با این حساب، خیلی از شکلک های شما غیر ضروری بودن. شکلک هایی که بعد از دیالوگ های هاگرید زده شده اصلا لازم نبود. قیافه هاگریدو همه می شناسن. شکلک برای منتقل کردن احساسه. اگه احساس خاصی داشت یا حالتش عوض شد باید از شکلک استفاده کنین.
نقل قول:
_خب اون که راحته! دامبلدور رو قانع می کنیم تا این جن رو بکشه!
_نه، هاگرید! پروف انقدر مریضه که نمی تونه از سر جاش بلند شه!
اشکال کلی سوژه، تو پست شما هم هست.
منطق و شخصیت ها.
الان مشکل اینه که دامبلدور مریضه؟ یعنی اگه مریض نبود حاضر می شد یه جن رو بکشه که خودش بیشتر زندگی کنه؟
دیالوگ هاگرید رو می شه به حساب گیج و منگ بودن همیشگیش گذاشت...ولی جواب ماتیلدا غیر منطقی بود.
نقل قول:
_کریچر با شما میاد تا دامبلدور تیکه پاره اش بکنه!
این دیالوگ خوب بود. شکلکش اشتباه بود. اشکال شما همینه که به جای احساس، سعی می کنین قیافه طرف رو نشون بدین. اونم قیافه ای که هممون می دونیم و می شناسیم و تغییر خاصی نکرده. این دیالوگ شکلک لازم داشت...ولی یه شکلک دیگه که حالت کریچر رو موقع گفتن این دیالوگ نشون بده. یه شکلک خونسرد یا خوشحال می تونست مناسب باشه.
نقل قول:
پس از مدتی، ماتیلدا، کریچر و هاگرید تصمیم گرفتند که گوشه ای ساکت بنشینند و به این فکر کنند که چکار می توانند بکنند.
این صحنه بامزه بود. این که کریچری که قراره کشته بشه هم با اینا بشینه و فکر کنه که چیکار کنه که کشته بشه!
نقل قول:
ماتیلدا که بیشتر از همه غرق تفکر بود و فکرش هم بهتر از ان دو کار می کرد، ناگهان از سر جایش بلند شد.
_من فهمیدم! باید هکتور رو از خونه ی ریدل ها بدزدیم و مجبورش کنیم تا برای پروف معجون هوشیاری درست بکنه!
اصل ایده ایراد داره. اینو گفتم بالا. این که دامبلدور هوشیار بشه که کریچرو بکشه...ولی این ایده دزدیدن هکتور خوب بود.
سوژه اصلی اینه که برای دامبلدور هورکراکس درست کنن. مراحل درست کردنش، سوژه های فرعی هستن...و گره هایی که تو این مسیر ها ایجاد می شه سوژه های فرعی تر.
معنیش اینه که مثلا همین جریان دزدیدن هکتور، نباید خیلی طول بکشه. مثلا ده پست دربارش زده نشه. اونقدر طولانی نشه که از سوژه اصلی دور بشین. همیشه باید دقت کنین که کجای سوژه هستین. تو بخش اصلیش؟ فرعیش؟ فرعی ترش؟ باید دقت کنین که می شه جلو تر رفت یا وقت برگشتن شده؟
ایده ای که دادین خوب بود. چون اینا محفلی هستن و ممکنه زیاد هکتور رو نشناسن و ندونن که معجوناش درست کار نمی کنه.
نقل قول:
_پس باید همزمان دو نفر رو بدزدیم!
اشاره به محل زندگی هکتور، بامزه بود. دزدیدن آریانا به معنی دزدیدن هکتوره...و شاید برای محفلیا دزدیدن خواهر دامبلدور، کمی آسون تر از دزدیدن هر مرگخوار دیگه ای باشه. اونم وقتی که دامبلدور مریضه. شاید اصلا لازم نشه بدزدنش...بتونن راضیش کنن که بره دیدن برادرش که رو به مرگه!
نقل قول:
_کریچر می تونه به سالن ریونکلاو اپارات کنه!
این، همون مسیر خیلی فرعی تره! همون مسیری که می تونین واردش بشین...ولی سریعا باید ازش برگردین. یعنی اگه قراره این اتفاق بیفته، کریچر باید سریع آپارات کنه و سوالشو بپرسه و برگرده. با توجه به این که جنه، می شه از محدودیت رفت و آمد هاگوارتز هم صرفنظر کرد.
ایراد پست شما از همین جا شروع می شه. جایی که سوژه خیلی فرعی رو جمع نمی کنین:
نقل قول:
کریچر دست ان دو را گرفت تا به تالار خصوصی ریونکلاو اپارات بکنند؛ اما ناگهان سر از شهربازی ویزاردلند سر دراوردند! ماتیلدا گفت:
_کریچر!
_کریچر اشتباه اپارات کرد.
ماتیلدا به کریچر شک کرده بود. نگاه معنی داری به هاگرید و سپس به کریچر کرد. احتمال اینکه کریچر بخواهد انها را فریب بدهد هم وجود داشت.
این جا حواس خواننده از سوژه اصلی و کاری که باید انجام بدن پرت می شه. این دو تا اصلا لزومی نداشت همراه کریچر برن. کریچر می تونست بره و سوالشونو بپرسه و برگرده. یا یکیو همراه خودش بیاره.
با این وجود، دیالوگ کریچر بعد از آپارات اشتباهش خوب بود.
قسمت "شک کردن ماتیلدا به کریچر" هم اشاره ایه که می تونه سوژه رو منحرف کنه. وقتی خود سوژه به اندازه کافی پیچیده اس، لزومی نداره شاخ و برگ اضافه بهش بدیم...خواننده توشون گم می شه. حتی خیلی وقتا لازم می شه که ناظر سوژه رو هرس کنه! شاخ و برگ اضافه شو بچینه. یه چیزایی رو حذف کنه. ساده سازیش کنه.
الان کاری که ادامه دهنده ها باید انجام بدن اینه که سوژه رو در اولین فرصت ممکن، به مسیر اصلیش که دزدیدن آریاناست برگردونن. این که اینا چطوری به خانه ریدل ها برن هم می تونه منطقی باشه یا کمی خلاقانه تر.
اگه قراره منطقی باشه، می شه گفت از یه راه مخفی برن...از یه تونل زیر زمینی...یا مخفیانه از در وارد بشن و همچین چیزایی.
این زیاد جالب نمی شه.
ولی می تونن به شکل های دیگه وارد بشن. تغییر قیافه بدن...به شکل یه فروشنده(فروشنده هر چیزی) وارد بشن...برای استخدام شدن یا انجام هر کار دیگه ای برن...
خیلی ایده ها می شه پیدا کرد که سوژه دار تر باشن. این جاست که باید فکر کنین. سعی کنین عادی نباشین.
احتمالا پستتونو کلا منفی در نظر گرفتین که گفتین اگه نکته مثبتی داشت هم بگم.
اینجوری نیست. شما کلا کمی هیجان زده این! چه در مورد حرف زدن و چه رفتار و چه ایفای نقش و چه رول نویسیتون.
یه ذره باید آروم باشین! فقط یه ذره. چون این هیجان خوبه. فقط باید کنترلش کرد.
بعدش به شخصیت ها دقت کنین. به ویژگی هاشون...به جبهه شون. به هدف اون جبهه و اعضاش. مثلا قرار نیست محفلیا بطور مطلق آدمای خوبی باشن و مرگخوارا بد. ولی مثلا مرگخوارا به دستور یا به خاطر لرد ممکنه خیلی کارای بد و غیر قابل قبول رو انجام بدن. در کنارش، مرگخوار می تونه مهربون باشه...می تونه عاشق بشه. محفلی می تونه دزد باشه. می تونه دروغ بگه. ولی مثلا کشتن یه موجود بی گناه، کار یه محفلی نیست. سیاه و سفید بودن، به معنی خوب یا بد بودن نیست. اینا رو باید درست در نظر گرفت. موقع نوشتن باید فکر کنی که یه مرگخوار می تونه اینو بگه؟ می تونه این کارو بکنه؟ یه محفلی فلان کار رو ممکنه قبول کنه و انجام بده؟
.
دیالوگ های پستتون زیاده...ولی معنیش این نیست که کم توضیح دادین. توضیحا به نظر من خوب و کافی بودن.
لحن ساده و قشنگی دارین که به صحنه ها هم سرایت می کنه. یه سادگی دوست داشتنی داره. مثل صحنه ای که یه جن و یه غول و یه ماتیلدا، سه تایی نشستن که فکر کنن.
توضیحاتتون واضح و روشن هستن. این خیلی خوبه.
پست، طنز واضح و پررنگی نداره...ولی ساده و خالی هم نیست. رفتار شخصیت ها، طرز فکرشون یه طنز خفیف، ولی دوست داشتنی ایجاد کرده. اینجوری نوشتن خیلی بهتر از تلاش بی جا و بی دلیل برای خنده دارتر شدنه. شما بنویسین...طنز خودش کم کم میاد. تو موقعیت های مختلف. با شخصیت های مختلف.
من پست های زیادی از شما نخوندم...ولی خوب یادمه که قبلا خیلی ضعیف تر از این می نوشتین. این پست اصلا ضعیف نبود. حتی اگه تیکه آخرش حذف می شد و قسمت آپارات درست اجرا می شه و کمی هم از ایرادای منطقیش صرفنظر می کردیم پست خوبی بود. سوژه رو خوب پیش برده. ایده خوبی به داستان داده.
برین یکی از جغدهای ارسالی دامبلدور رو شکار کرده و برای ما بفرستین! لازمش داریم!