هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
(پایان سوژه)


هری نباید آن نیمه دیگر لیوان را زیر شیر آب میگرفت و پر می کرد.
او باید استثناء همان نیمه خالی لیوان را می دید!

در مسابقه

هکتور و طرفداران کثیرش در قسمتی از سالن و هری و سایه اش در قسمت دیگر سالن ایستاده و آماده ی تست شدن معجون های خود بودند.

گزارشگر با شور و اشتیاق فراوانی در حال گزارش بود.
_لیدیز اند جنتلمن! باید خدمتتون عارض بشم که دو شرکت کننده به دلیل محدودیت های بودجه قلعه و کمبود ممد آزمایشی باید خودشون معجونشونو امتحان کنند تا نتیجه رو به داورها نشون بدن و بهترین معجون مشخص بشه. در نتیجه اول از هکتور دگورث گرنجر دعوت می کنم که معجونشو بنوشه.
_باشه.

هکتور همیشه به معجون هایش اعتماد داشت. اما گویا "پسری که زنده ماند" مخالف بود.
_نه...اول باید پسر برگزیده اینکارو کنه. هرچی باشه من بی پدر و مادرم! یتیم بودن به من حق تقدم میده! شما که نمیخواین دل یه بچه یتیم رو بشکنید؟ میخواین؟
_پس با آقای هری پاتر شروع می کنیم.

هری که به قدرت عشق در معجونش اعتماد کامل داشت، معجونش را یک نفس سر کشید.

لحظه ای بعد هری پشمالو با دم و پوزه روباهی اش به تماشاگران زل زده بود.

_دیدین این دفعه معجون من بی تقصیر بود؟!

از آنجایی که داوران به روباه شدن هری پاتر رضایت داده بودند معجون هکتور هرگز امتحان نشد، در نتیجه برای اولین بار هکتور در عمرش معجونی ساخته بود که ملت را به فنا نداده بود و جایزه مسابقه معجون سازی را برای اولین و آخرین بار در عمرش برنده شده بود!

درمانگاه قلعه

گربه نره و روباه مکار بر روی تخت های درمانگاه دراز کشیده بودند.
_هری دیدی گفتم اون معجونو نباید با آب پر کنی؟
_هرمیون ول کن دیگه. بیا بجای این حرفا تا قیافه هامون این شکلیه دنبال یه پینوکیو بگردیم که سرشو کلاه بذاریم!
_مثلا کی؟!
_رون.

گربه نره و روباه مکار منتظر پینوکیو ماندند تا به ملاقاتشان بیاید و آنها با وعده های واهی خامش کنند و سرش را شیره بمالند...

هرچه باشد رون پینوکیویی بود ساده لوح و مناسب!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۱ ۱۸:۱۰:۵۲


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶

لیزا چارکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۳:۵۶ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷
از دشت مگس‌ها!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 54
آفلاین
داور که بلند شد، قامت بلند و رعنای دامبلدور از آن بالا معلوم شد. هری و هرمیون با نگرانی به یکدیگر نگاهی انداختند.
دامبلدور در حال مقدمه چینی بود و همگی چشم‌ها و گوش‌ها، دوخته و کوفته ی آن ریش ریشوی خاص بودند.
هرمیون مثل همیشه، به سرعت فکر‌بکری در ذهنش نقش بست و معجون را از دست هری گرفت. هری با تعجب نگاهی به او انداخت.
- امیدوارم دوست خوبی برای تو و رون بوده باشم، دوستون دارم.

هری تا خواست آرنج دست خود را میلی متری تکان بدهد، هرمیون نصف معجون را خورد.
ناگهان هرمیون به بالا و پایین جهید و ادا و اطوار های ناموزون در آورد.
هیچکی متوجه آن دو نبود، مثل اینکه دامبلدور متن سخنرانیش را گم کرده و کمی عصبی است و ملت هم در های و هوی برای پیدا کردن طومار سخنرانی های دامبلدورشون بودند.
هری که دوباره به سمت هرمیون برگشت با صورت گربه ای و دم دراز او رو به رو شد. چه می تونست از این بدتر باشه که اتفاقات سال دوم تکرار شه؟
هری جواب خود را گرفت. اینکه یادش آمد در کتابی خوانده بود که "معجون‌های خاص، نصفه و نیمه خوردنشان موجب مرض است" و دست از پا درازتر جلوی هرمیون ناراحت نشست.
- من باید یجوری معجونم رو دوباره کامل کنم. وقتی هم ندارم... مگه اینکه... توش آب بریزم!

هرمیون با نه کشداری حرف هری را تکذیب کرد ولی دیگر دیر شده بود. هری او را به دست جینی سپرد تا با هم به سمت مادام پامفری که در آن سمت دیگر بود بروند.
هری لیوان را زیر شیر آب برد و به سرعت آن نیمه ی دیگر پر شد.


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ریونکلاو
ایفای نقش
گردانندگان سایت
پیام: 375
آفلاین
خلاصه:
یه مسابقه معجون سازی برگزار شده که فقط هری و هکتور به مرحله نهایی صعود کردن. هکتور معجون‌ افزایش هوشش رو روی دراکو امتحان میکنه و دراکو از دچار مرض خنده میشه. (انقدر میخنده که روی زمین می افته و پشت هم دیوانه‌وار میخنده.) هری و هرمیون هم دارن تلاش میکنن معجون هری رو به کمک آرنولد روی فیلچ و خانم نوریس امتحان کنن که آرنولد توسط فیلچ شوت میشه و عملیات با شکست مواجه میشه.

***


هری و هرمیون سرشون رو بالا کردن و با چشم هاشون آرنولد رو که به سمت منظومه شمسی در حرکت بود همراهی کردن.

- عاشقتونم!

و بعد آرنولد تو کهکشان محو شد.

- خب بنده مرلین رفتن تو کهکشان.
- دیدی با عشق زیاد و محفلی هم رفت تو کهکشان.

هری و هرمیون بعد از این که از سرنوشت خوب آرنولد مطمئن شدن دوباره یاد مسئله اصلی افتادن.

- ما هنوز از معجون تو مطمئن نیستم هری.

هری شیشه معجونشو از جیبش درآورد و یه نگاه به اون و بعدش به هرمیون کرد.
- به من و قدرت عشقی که توی معجونم نهاده‌اس اعتماد کن.

هرمیون که نه به هری اعتماد داشت و نه به قدرت عشق خواست مخالفت کنه که هری مچشو گرفت و در یک ثانیه آپارات کردن.

مجمع داوری مسابقه معجون‌سازی

- هکتور، هکتوره... خود هکتوره!

پاق!

هری و هرمیون وسط ظاهر شدن. کل جمعیت داشتن به تبعیت از هکتور ویبره میرفتن و اونو تشویق میکردن.

- هکتوره... برنده هکتوره!
- بهترینه!
- معجوناش بهترینن.

هکتور نیز در جواب طرفداراش ویبره‌ای شدید رفت و طرفدارا از این همه ویبره و جذبه به وجد اومدن.

- خانم ها و آقایان. هم اکنون با حضور دومین فینالیست مسابقه فینال رو شروع میکنیم!

هری و هرمیون با تعجب و بعد از عادت کردن به ویبره ها و پس ویبره ها به دنبال منبع صدا و مجری گشتن اما نمیتونستن اون رو پیدا کنن.

- حالا داور...

در همین لحظه موزیکی پخش شد و داور مسابقه از روی صندلیش بلند شد تا مسابقه شروع بشه.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
همون لحظه که هری و هرمیون کلّه‌شون رو عین تسترال پایین انداختن و وارد تالار ریونکلاو شدن، ریونی‌های شورت‌پوش و پیژامه‌پوش از جا پریدن.
- شما دوتا گریفی اینجا چه غلطی میکنین؟

هری دفترچه‌ای رو از جیبش در آورد و به ریونی‌ها نشون داد. برگه‌های دفترچه پُر از انواعِ کُد تقلب بود. از جان بی‌نهایت گرفته تا ورود خرکی و گردن‌کلفتانه به تالارهای خصوصی دیگه. کُدهایی که توی ماجراهای هاگوارتز خیلی به کار برده میشد!
هری بی‌توجه به قیافه‌های پوکر ریونی‌ها، دفترچه‌ش رو توی جیبش چپوند و آرنولد پفک پیگمی رو از بین جمعیت بیرون کشید و آوردش توی تالار عمومی.

چند دقیقه بعد...

- اِی ماما! چرا ملت همش منو توی سوژه‌های محفل و خونه‌ی ریدل استفاده میکنن؟ مگه من چِم نیس؟ یه بارم که شده توی قلعه‌ی هاگوارتز بهم نقشِ سفیدیِ لشکر بدین!
- زر نزن! تو یه ریونی هستی. مغزت خوب کار میکنه. میدونی چجوری نقشه‌مونو به موفقیت برسونی و خودتو هم به خانم نوریس برسونی. دمت گرم، روت حساب میکنیم.
- انجام شده ندونش!

چند دقیقه بعد...

آرنولد عینهو "سَم فیشِر" پنهون در میان تاریکی، موانع و بلندی‌ها رو بدون سر و صدا پُشت سر گذاشت و نگهبان‌ها رو هم از پُشت و با ضربه‌ی تیغه‌ی پنجه، بی‌هوش و جسدشون رو توی سطل آشغال پنهون کرد.
به دکه‌ی نگهبانیِ فیلچ که رسید، نیشخندش تا فرقِ سرش باز شد. بازی تموم شده بود و تا لحظاتی دیگه، نقشه‌ی هری و هرمیون رو به موفقیت میرسوند.

کلوشومبومل!

سطلی که کنار پاش بود، واژگون شد و فیلچِ از خواب پریده هم از دکه‌ش بیرون اومد و چوبدستیش رو به سمت آرنولد نشونه گرفت.
- هی تو! اینجا چیکار میکنی؟

آرنولد سعی کرد قضیه رو ماست‌مالی کنه.
- دو نفر منو اینجا فرستادن تا یواشکی و غیر قانونی، کارهای شیطنت‌آمیز روی گربه‌ت و خودت انجام بدم.

و چنان اردنگی‌ای از فیلچ نوشِ جون کرد که پرواز کنان، مایل‌ها از منظومه‌ی شمسی فاصله گرفت.
هری و هرمیون واقعاً باید مأموریت آرنولد رو "انجام شده ندونن" و برن سراغ کسی که لااقل زبونش معمولی باشه.


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۰:۴۱ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱
از میتوکندری به راکیزه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 129
آفلاین
هری میدونست که هرمیون با این کار مخالفه ولی نمیخواست بازی رو ببازه. اون مطمئن بود استفاده از خانم نوریس یه فرصت عالیه. پس با ترس و لرز رو به هرمیون کرد و گفت:
- هرمیون!
- بله؟
- خوبی؟
- نه!
- امم... میخواستم بگم که ... امم...

هرمیون که کاسه صبرش لبریز شده بود، با عصبیانیت و کمی دل شوره به هری گفت :
- بگو دیگه جون به لبم کردی!

هری کم کم اعتماد به نفسش رو دوباره بدست آورد و شروع به صحبت کرد:
- هرمیون!
- هرمیونو زهر نجینی! میگی یا بگوئونمت؟

هری که از عواقب خشم هرمیون آگاه بود، گفت:
- خب، ما باید اون بازی معجون سازی رو ببریم آره؟
- آره.
- و اینکه... روی یه آدم باید تستش کنیم آره؟
- چرا تو یه سوالو چند بار میپرسی؟

هری با دست، به خانم نوریس اشاره کرد و گفت :
- اونو میبینی هرمیون؟
- آره، منظورت اون سطل آب دیگه؟!
- نه، یکم اونورتر.
- تالار تفکر؟
- نه! اون گربهه دیگه، ای بابا!

هرمیون که تازه دوهزاریش افتاده بود، رو به هری کرد و گفت:
- آهان! یعنی تو میخوای از طریق خانم نوریس معجون رو روی فیلچ امتحان کنی؟ فکر خیلی باحالیه پسر!

هری در حالی که واقعا تعجب کرده بود و اصلا فکر هم نمیکرد هرمیون به این راحتی نقششو قبول کنه، گفت:
- هرمیون تو چرا امروز اینطوری ای؟  به راحتی این نقشه شیطانی رو قبول کردی، چند دقیقه پیش گیج میزدی، الان این نقشه رو بدون اینکه بهت توضیح بدم فهمیدی...

هری مشغول صحبت با هرمیون بود که فیلچ از تالار تفکر بیرون اومد و به سمت خانم نوریس رفت. هری به هرمیون گفت:
- زود باش! بیا زیر شنل!

فیلچ، خانم نوریس رو برداشت و به سمت راهروی بعدی رفت تا اونجا رو تمیز کنه. به همین راحتی نقشه هری نقش بر آب شد! در صورتی که فیلچ پیش خانم نوریس بود، هیچکس نمیتونست بهش نزدیک شه!

هری با حالت از زیر شنل بیرون اومد و به هرمیون گفت:
- یه بار تو عمرم یه نقشه خوب داشتم، اونم از دست رفت.
- تا حالا نقشه ای نداشتی؟
- نه! همه نقشه ها رو تو میکشیدی!
- آره، الان هم یه نقشه دارم.

هری گفت:
- بگو ، بگو !
- نقشه مارادر کجاست؟
- امم. توی خوابگاه گریفیندوره توی ساکم، زیپ وسطی، زیر چوبدستی زاپاسم! امم... حالا میخوای باهاش چیکار کنی؟
- خب، ما باید امشب، مکان خوابیدن فیلچ و خانم نوریس رو پیدا کنیم، بعد هم...

هرمیون داشت با ذوق و شوق به هری توضیح میداد که صحبتش رو هری قطع کرد:
- ولی ما نمیتونیم حتی شب هم به خانم نوریس نزدیک شیم، چون فیلچ گوش به زنگه!
- شاید ما نتونیم، ولی آرنولد که میتونه!














ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۹ ۲۰:۲۶:۱۴



تصویر کوچک شده


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین

اما هرمیون داشت! فکری شیطانی به ذهن هری رسید.
- هرمیون، میتونی یه کاری برام...
- معجوناتو برات درست کنم؟

هری قیافه مظلومانه ای به خود گرفت؛ زیاد شیطانی نبود؟ هرمیون هم آهی کشید و چشمانش را در حدقه چرخاند.
- به شرطی که بتونی مسابقه رو برنده شی و قبل از هکتور، اون معجونو بدست بیاری
- باشه

وقتی دیدند صحنه به فیلم هندی تبدیل شده، خودشان را جمع و جور کردند. هری هنوز باید کسی را پیدا میکرد تا معجونش را روی او امتحان کند. درحال گردش در قلعه بود که...

میو!

صدای گربه ای توجه اورا جلب کرد. به جان خودم این دفعه دیگر واقعا فکرش شیطانی بود.

- اگر روی خانم نوریس امتحانش کنم...

اما فورا حرفهای هرمیون را به یاد آورد: همیشه من باید کار شما دوتا رو انجام بدم!

حرف اشتباهی را به یاد آورده بود...

- اها! میگفت باید روی یه انسان تستش کنیم... اما کی؟

به خانم نوریس نگاه کرد. شاید او انسان نبود، اما انسانی بود که به خاطرش، هر خطری را به جان میخرید؛ و او کسی نبود جز... فیلچ!


ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۹ ۱۱:۵۱:۰۴


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۳ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۶:۱۳ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
هری:عالی شد

...............
هرمیون و هری ساعت شش بعد از ظهر به دفتر اسنیپ را افتادند..........

- عالیه هرمیون،امیدوارم از اون خودکارای مسخره استفاده نکنه.
- چه قدر منفی شدی هری فوقش یه تکلیف میگه ما هم به نویل و سیموس و دین میدیم بنویسن دیگه....
-امیدوارم همین باشه...

به جلوی در دفتر اسنیپ رسیدند.
- هری اگه خیلی حرف زد از گوشگیرای جادوییمون استفاده میکنیم.
- هوف، خیله خب

در را باز کردند.اسنیپ داشت به مقاله چرخنده ها و چوبدستی های صلیبی رو مطالعه میکرد.

- پاتر،گرنجر،رو این صندلی ها بنشینید،کار زیادی با شما دارم.

هری و هرمیون نشستند.
- خب پاتر،چه دلیلی داشته که شما معجون اون دانش آموز بدبخت که یه هفته براش تلاش کرده بود رو شکستین؟
- اااا پروفسور اسنیپ ما داشتیم...
- زود حرفتو بزن پاتر و گرنه خودم میرم تو ذهنت و پیداش میکنم و میدونی که کار آسونیه.
هرمیون:تکلیفی که داده بودین خیلی سخت بود، ما تا الان ده ها معجون درست کرده بودیم و همشون توسط بیشتر اسلیترینی ها نابود شدن، آخریش ی معجون خنده ساز بود که مالفوی اون رو خورد.
- چرا خورد دوشیزه گرنجر؟
- خودش خواست.
- منو احمق فرض نکن ، من میدونم شما مجبورش کردین بخوره تا اون معجونو آزمایشش کنین.
هری:خب راستش ما نمیخواستیم،اون داشت توی کار ما فضولی میکرد و ما بهش گفتیم که این یه معجون باهوشیه ،هکتور هم توی این کار دخالت داره.
- خب فهمیدم دیگه میخواین چی بگین،فک کنم دیگه جریمه براتون فایده نداره،ولی شما باید یه هفته 20 تا از اون معجون خنده ساز درست کنین و فایده شو در 4 لول کاغذ پوستی توضیح بدین!

این دقیقا چیزی بود که نویل و سیموس و دین در آن مهارت نداشتند........






پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶

دافنه مالدونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۶ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۶
از این دنیا اخرین چیزی که برایم باقی می ماند،خودم هستم.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 229
آفلاین
هری و رهمیون انقدر گشتند ،گشتند،گشتند تا بالاخره یک اسلیترین را پیدا کردند،هری گفت:
-گویل تو میدونی هکتور کجاست؟

گویل گفت:
-نمیدونم الان کجاست ولی اون باعث شد تا دراکو نالش بد بشه من میرم پیش دراکو،شما ها هم انقدر به من گیر ندید.

هرمیون به هری گفت:
-هری،شاید الان هکتور پیش مالفوی باشه بهتر است ما هم بریم دنبال گویل تا برسیم به هکتور و مالفوی.

هری گفت:
-باشد.

هری و هرمیون ،گویل را دنبال کردند و بالارخه رسیدند به مالفوی ،او داشت رنج میبرد به خاطر همان معجونی که خورده بود و هکتور اورا گول زده بود.هری فهمید که هکتور مالفوی را گول زده است ،به همین خاطر رفت و گفت:
-این معجونی که تو خوردی،معجونی بوده است که من ، هکتور و چند نفر دیگر باید برای مسابقه درست میکردیم،هکتور
گولت زده او میخواست فقط یکی این معجونی که او درستش کرده را امتحان کند.

دراکو گفت:
-چچچچچچییییی!الان خودم پدرشو در میارم.هککککککتتتتوووور،هر جا که باشی پیدایت میکنم.

هری به هرمیون گفت:
-با این اتفاقاتی که امروز افتاده فکر نکنم ما بتونیم کسی را گول بزنیم ،تو نظری نداری هرمیون؟

هرمیون فکر کرد و گفت:
-نمیتونیم قاطی شربت کسی بکنیم؟یا مثلا الان امروز کلاس معجون داریم،اگر کسی معجونی را که درست کرده بود ،میخواست بخورد ما این معجون خودمون را با معجون او قاطی کنیم،به نظرت ایده ی خوبی هست؟

هری گفت:
-ایده ی خیلی خوبی است ولی هرمیون بستگی دارد شخصی که دارد معجون را میخورد چه کسی باشد،این خیلی مهم است.

هرمیون گفت:
-راست میگی،فعلا بیا بریم برای کلاس معجون اماده شویم و اگرنه پروفسور اسنپ میکشتمون.

در همین زمان،دراکو هکتور را پیدا کرد و از او پرسیدکه چرا همچین کاری کرده.هکتور گفت:
-من به درخواست پاتر این کار را کردم.

دراکو گفت:
-دروغ نگو.

هکتور گفت:
-راست میگم،مگه من جرات دارم به شما دروغ بگم.

دراکو که حس ادمی شکست خورده به او دست داده بود از کوره در رفت و بلند داد زد:
-پپپپپپاااااتتتترررر!

او به سرعت به سمت هری پاتر رفت.دردسر هری و هرمیون کم بود حالا این مالفوی هم اضافه شد.هری و هرمیون مثل اینکه راه را گم کرده بودند و زمان زیادی از کلاس گذشته بود وقتی رسیدند جلوی در کلاس یهویی یکی هرمیون را هل داد اوبا نویل برخورد کرد و معجونی که او درست کرده بود،شکست.
پروفسور اسنیپ گفت:
-به به خانم گرنجر و اقای پاتر،بالاخره تشریف اوردید.

هرمیون گفت:
-ما راه گم کرده بودیم.

اسنیپ گفت:
-به من دروغ نگو گرنجر،ممنو اقای مالفوی که این دونفر را به اینجا اوردید.100 امتیاز از گریفیندور کم میکنم چون دیر به کلاس امدند و 50 امتیاز دیگر هم کم میکنم چون معجون یکی از داشن اموزانی که خیلی برای معجونش تلاش کرده بود را شکستند.خوب بریم سر درسمون.خانم گرنجر بعد کلاس به همراه اقای پاتر بیاید دفترم کارتون دارم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶

جرالد ویکرزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۴ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۹ سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶
از اصفهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
تالار گریفندور
_ نه من به هیچ وجه این معجون رو امتحان نمیکنم .
_ پس کی امتحان کنه ؟
_ یه جغد .
_ اصلا باید ببینیم این معجون واسه آدمه یا حیوون .
_ خب انتظار نداری که پروفسور اسنیپ بهمون بگه ؟
_ نه
_ خب این مقدار معجون به قدری نیست که بشه بیشتر از یکبار امتحانش کرد .
_ نظرت چیه هکتور رو گول بزنیم ؟ اونم دنبال معجون بود دیگه
_ من از گول زدن بدم میاد ولی گول زدن اسلیترینی ها از واجباته
_ خوبه پس بریم
تالار اسلیترین
_ خب اینم که آماده شد

دراکو مالفوی ناگهان ظاهر میشود .
_ چی آماده شد ؟

هکتور که فرصت را مناسب میبیند دست به کار میشود .
_ معجون افزایش هوش .
_ کو ؟ کجاست ؟

معجون را نشان میدهد .
_ اینجا ، فقط حواست باشه زیاد استفاده نکنی چون ....

دراکو در حرکتی ناگهانی معجون رو از دست هکتور در میاره و تا آخرشو میره بالا .
_چیزی گفتی ؟

هکتور که از این همه طالب هوش بودن تعجب کردهحرفی نمیزند .
_ لال شدی ؟

ناگهان دراکو میخندد .
_ چت شده ؟

دراکو همانطور میخندد و میخندد به طرزی که شکمش درد میگیره و روی زمین میفته .اکثر اعضای گروه دورش جمع شدن و با تعجب نگاهش میکردن .
هری و هرماینی
به تالار اصلی میروند و یک اسلیترینی پیدامیکنند .
_ سلام ، میشه هر وقت رفتی تالار به هکتور بگید بیاد غذا خوری ؟
_ نه
_ خیلی ممنون

با اینکه مدتی گشته اند اما اسلیترینی دیگری پیدا نکردند چون همه ی اسلیترینی ها در حال تماشای دراکو مالفوی بودند .


so close no matter how far

could be much more from the heart

for ever trust in who we are

and nothing else matter


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
خلاصه:هکتور دگروث گرنجر و هری پاتر همزمان به دنبال دستیابی به یک معجون جادویی جدید هستند و هر کدام قصد دارن تا زودتر از دیگری معجون مورد نظر را درست کند!

------------------


بلاخره هکتور مواد مورد نیاز برای تهیه معجون را توانست پیدا و تهیه کند...او به سمت دخمه خود در تالار اسلیترین به راه افتاد تا سریعتر مواد را ترکیب و معجون را درست کند.

اما کمی آن سوتر،در اطراف دریاچه،هری پاتر که برای تهیه معجون،هنوز یک قلم و آن موی دم تسترال را کم داشت،به همراه هرماینی به دنبال تسترال ها آمده بود!
_خب هرمیون...من تسترال ها رو تسترال میکنم،تو وقتی تسترال شدن و حواسشون نیست موی دمشون رو بکن!
_هری من تسترال نمیبینم!
_کوری؟اینهمه تسترال جلوته...یه گله ان!
_هریِ بی ادب...تسترال ها رو فقط ادمایی که مرگ دیدن،میتونن ببین...من نمیتونم ببینم پس!
_راس میگی...تو مرفه بی درد مرگ ندیدی،ولی من تمام فک و فامیلم مردن!
_ای بابا...خب اشکال نداره هری...گریه نکن!
_اصلا راس میگی..من بی ادبم...چون من خانواده ای نداشتم که بهم ادب یاد بدن!
_هری...ببخشید خب...منظوری نداشتم...گریه نکن!
_نه...من از کودکی زیر ظلم و ستم دادلی ها دیده به جهان گشودم...من بدبختم...من بیچاره ام...ای زخمم...من...
_بسه دیگه هری!بسه دیگه مظلوم بازی درنیار...کافیه...گفتم ببخشید خب...اصلا من الان میرم تسترال هایی که نمیبینم رو سرگرم میکنم،تو موی دم یکشیون رو بکن!

هرمیون در حالی که زیر لب غر میزد کمی از هری پاتر دور شد و سپس اقدام به سرگرم کردن تسترال ها کرد!
هری پاتر هم پاور چین پاورچین در بین تسترال ها حرکت کرد و پشت یک تسترال ایستاد...دستش را به سمت دم تسترال دراز کرد و یک تار از دم تسترال را کند!
_کندم هرماینی!
_اهیهیهیهیهیه (صدای تستسرال!)
_چیزه...هرماینی...فکر کنم باید با تمام سرعت به سمت قلعه بدوئییم الان!

چند دقیقه بعد،تالار خصوصی گریفندور

هری پاتر و هرماینی در حالی که نفس نفس میزدند،وارد تالار شدند...نگاهی به اطراف انداختند...به نظر میرسید کسی در تالار نبود...
_میگم هرماینی...کسی نیست...بهتره شروع کنیم روی اتیش شومینه پاتیل رو بذاریم و سریع معجون رو درست کنیم!
_باشه..فقط دفعه بعد هری،وقتی دم یه تسترال رو میکنی،آروم بکن...و وقتی هم کندی،داد نزن و اعلام نکن این رو همونجا...و در انتها وقتی یه نفر باهاته که چنین موجوداتی رو نمیبینه،بهش باید بگی از کدوم طرف فرار کنه،چون تسترال ها دنبالشن!
_باشه حالا...بی اعصاب شدیا...بریم معجون رو درست کنمی!

هرماینی نفس عمیقی کشید و به سمت وسایلش رفت تا پاتیلش را بیاورد...سپس پاتیل را روی اتش گذاشت و هری را صدا زد تا مواد را داخل پاتیل بریزد...
_خب هری...درست کن!
_باشه...این از نوک بال راست پیکسی...این از اب دهن تسترال...اینم موی دم سانتور...چند تار سبیل گربه ...و بلاخره مهره باسیلک...بهم میزنم سه دور...یک...دو...سه...بفرما..درست شد...الان باید رو یکی امتحان کنمش تا ببینم اصلا این معجون سری چیه و چیکار میکنه!
_چرا اینجوری بهم نگاه میکنی هری؟

هم زمان،تالار اسلیترین

هکتور در حالی که مایع غلیظ قهوه ای رنگ در پاتیلش را بهم میزد،قهقهه شیطانی سر داد و گفت:
_یوهاهاهاهاها...این معجون رو هم درست کردم..فقط مونده امتحانش!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.