هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۸
#83

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
[size=SIZE]شترق[/size]
و اینگونه بود که سارا با سر در بوته ی گل رز که خار های فراوانی هم داشت فرو رفت.

-دختره ی..(به دلیل استفاده از کلمات مستحجن سانسور شده).. اینجا چیکار میکنی؟

سارا با درد،سر خود را از بوته ی خار رز بالا آورد و خار های فرو رفته در صورتش پیدا شد.
سرش را برگرداند و با بلاتریکسی که موهایش دوبرابر روی هوا معلق بود مواجه شد.
-ببخشید... شما؟

بلاتریکس آستین های لباسش را بالا زد.
-اولا تو نه و شما! ...دوما من...

-منم گفتم شما خروس زشت!

سارا گفت و ثانیه ای بعد قل دیگر دمپایی بلاتریکس روی صورتش فرود آمد.
-اینو زدم تا بدونی نباید وسط حرف من بپری!

سارا اشک در چشمانش حلقه زد و دستش را روی صورتش گذاشت.
-وقتی منو زدی.. اینجام درد نگرفت ... (دستش را روی قلبش گذاشت) اینجام درد گرفت!

بلاتریکس عصبانی، اولین چیزی که در موهایش پیدا کرد را به سمت سارا پرت کرد.
-فیلم هندیش کردی.. تقصیر خودته!

از شانس بد یا شایدم خوبه سارا چیزی که از طرف موهای بلاتریکس به سویش پرتاب شده بود چیزی بجز دسته ی جاروبرقی نبود!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
#82

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
سارا روی مبل مجلل عمارت مالفوی نشسته بود. البته برای او عمارت تام عزیزش بود.

- واه! چقدر طول میده یه دستشویی رو، بجنب دیگه.

حوصله سارا سر رفته بود. خیلی سر رفته بود. اینقدر سر رفته بود که تصمیم گرفت بلند بشه و یه کاری بکنه. نگاهی به اطرافش کرد. یک پیانو رو به رویش قرار داشت که چون بلد نبود بزنه، اصلاً سمتش نرفت. در واقع تا حالا یک قطعه از پیانو هم نشنیده بود و همینطوری جهت دلربایی از تام ازش خواسته بود تا براش بزنه.

- رسم مزخرف.

دوباره دستی روی صورتش و محل دو سیلی تام کشید و گردشش را از سر گرفت. در واقع حوصله اش را از سر گرفت تا خیلی نرود!

- وای! از اینا!

سارا دوان دوان به سمت وسیله " از اینا" رفت. "از اینا" در واقع یک گرامافون طلا کاری شده بود. البته فقط پایه های میزی که روش قرار داشت طلا کاری شده بود. خود میز از جنس چوب مرغوبی بود که به تازگی واکس چوب خورده بود و می‌درخشید. بدنه گرامافون از پلاتینی بود که برقش چشم هر بیننده ای رو کور می‌کرد.

- حتما این یکی رو برمی‌دارم.

سارا نفس کشید، نفس عمیقی کشید. می‌خواست با تمام وجودش هوای اطراف فلز پلاتین اصل رو تنفس کنه. برای اولین بار، ولی نه قطعاً برای آخرین بار.
سارا صدای سیفون دستشویی اتاق بغلی رو شنید و خودش رو جمع و جور کرد.

- بالاخره!

احساس کرد که خیلی خالی خالی به انتظار تام نشسته. پس با خودش فکری کرد.

- این که دستشوییش ده دقیقه طول کشید. خود دست شستن اش قطعا دو دقیقه وقت رو می‌بره.

سریع به سمت در پشتی راه افتاد و وقتی در رو باز کرد با منظره زیبای باغ مالفوی ها رو به رو شد. باغی وسیع که اصلاً بهش نمی‌خورد که از در پشتی خونه راه داشته باشه.

- این باغ خودش یه ورودی اعیانی می‌خواد.

سارا تصمیم گرفت از بین خیل عظیم گل های رنگارنگ، تک شاخه گل رزی را برای تام بچینه.

- همین که از دستشویی اومد بیرون اینو بهش میدم!

سارا خم شد تا گل رز رو از ساقش جدا کنه. غافل از اینکه همون لحظه لنگه کفشی به سمتش می‌اومد!



پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۸
#81

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
- بازم منو زدی!
- خب خودت همش می‌گی بزن...
- من می‌گم پیانو بزن، تو می‌زنی تو گوشم؟

تام فهمید دوباره گند زده، اما دیوار حاشا بلند بود.
- این هم رسم دیگه‌ای بود، و تو باز هم با موفقیت ازش بیرون اومدی!

سارا کمی عصبانی شده‌بود... اما این دو سیلی نباید باعث می‌شد او از هدف والایش که به‌دست آوردن تمام این ثروت‌ بود، دور شود. نتیجتا نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط باشد.
- ما هم رسمایی توی فامیلمون داریم، تام.

تام که فکر نمی‌کرد سارا بتواند به باهوشی ِ و چاپگری ِ او باشد، به‌سرعت گفت:
- هر چی که باشه قبوله، گل زیبای ما!
- ما رسم داریم که یک ماه قبل از ازدواج، داماد باید تمام اموالش رو نصف و به نام عروسش کنه!
- چی؟
- تو گفتی قبوله، و چیزی که الان می‌خوام اینه که هر چه سریعتر تمام اموالت رو بهم نشون بدی. پاشو، من می‌خوام‌اون ویلاها و حساب‌های بانکی رو ببینم و به همسر آینده‌م در نصف کردنشون کمک کنم!

تام حسابی به مشکل برخورده‌بود... او چیزی برای نشان دادن به سارا نداشت... شاید دوستان دیگرش می‌توانستند به او کمک کنند. او باید حواس سارا را پرت می‌کرد، اما چطور؟

لبخند شیطانی‌ای روی لب‌های تام نشست. به بهانهء دستشویی از سارا دور شد و به یکی دیگر از دوستانش، یعنی بلاتریکس زنگ زد. روبرویی بلاتریکس و سارا که هر دو کشته مرده‌اش بودند، می‌توانست خیلی جالب باشد.


گب دراکولا!


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۸
#80

جرالد ویکرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۷ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۴ یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
برای چند لحظه انگار زمان ایستاد.حتی کمد هم صدایی از خودش تولید نمی کرد.سارا مانند فیلم های هندی دستش را روی صورت سرخش گذاشت و اشک در چشمانش حلقه زد.
-چرا؟

سارا درحالیکه صدایش می لرزید این را گفت.
تام که واقعا گیج شده بود.احساس کرد که سارا تعادل روانی ندارد.
-ولی آخه خودت گفتی!
-من گفتم پیانو بزن.من کی گفتم منو بزن؟
-ولی ما که اینجا پیانویی نمی بینم!

این بار سارا بود که به سلامت روانی تام شک کرده بود.
تام که فهمیده بود خراب کرده سعی کرد قضیه را به طور نامحسوسی جمع کند.
-بهت تبریک میگم سارا.تو از امتحان دوم ما هم سربلند بیرون اومدی.
-چه امتحانی؟
-ما توی خانوادمون رسم داریم که وقتی بخوایم برای تازه عروس ها پیانو بزنیم اول باید سیلی ای به صورت او بنوازیم .

سارا وحشت زده به تام نگاه کرد. این دیگر چه رسمی بود؟ سارا حتی نمی توانست فکر کند بقیه ی امتحان ها چه بودند و وقتی به آن فکر کرد، موهای تنش سیخ شد! اما سعی کرد مثبت اندیش باشد. شاید دیگر امتحانی در کار نبود و اگر هم بود، چیز بدی نبود. اما الان مهم تر از همه پیانو زدن تام بود.
-تام، بنواز دیگه!

و به پیانو اشاره کرد. تام تازه فهمید که پیانو چیست!وسیله ای برای نواختن. اما او که بلد نبود بنوازد‌. او یکی از کلید ها را زد و صدای عجیبی از آن برخاست. سارا او را تشویق کرد اما تام گفت:
- ما نمی نوازیم!
- چرا؟
-چون در حد ما نیست!
- تام خواهش می کنم!
- نه
-لطفا!
-نه
- تام، بزن دیگه!

و سارا بلافاصله فهمید که اشتباه کرد. چون تام حرف او را اشتباه برداشت کرد و دوباره او را زد.


Cause I dont wanna lose you now Im looking right at the other half of me


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۶:۱۱ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۸
#79

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
همه جا اسلوموشون شد، انگار که زمان ایستاده بود و ناگهان دست تام به صحبت درآمد.
- آخه احمق! داره بهت میگه پیانو بزن بعد میخوای بزنی تو گوشش؟

تام کمی فکر کرد، اما این تصمیم خود سارا بود و تام خیلی سارا را دوست داشت.
- ولی، آخه، چیزه... خودش گفتا!

دست تام نمی‌دانست با چه سطح از شعوری روبروست و برای چند لحظه از اینکه به عنوان دست تام ریدل در حال ایفای نقش است؛ به حال خود تاسف خورد.
- آخه دانشمند! دکتر! داره میگه پیانو بزن. اصلا تو می‌دونی پیانو چیه؟!

تام باز هم به فکر فرو رفت...امروز چه‌قدر به فکر فرو رفته بود، دیگر فکرش در حال انفجار بود!
- زنده است؟
- نه!
- خوردنی است؟
- نهه!
- پوشیدنی است؟
- نههه!
- پس حتما کشیدنی است!
- مرلینا! این همه جادوگر و ماگل، آخه چرا من باید دست این باشم، چرا؟!

دست چند دقیقه ای در همان حالت ماند و خود را خالی کرد.
- خب، پس نمیدونی پیانو چیه.
ببین پیانو به نوع ساز موسیقیه، یعنی باهاش موسیقی می نوازند.

- آقا اجازه؟! مثل چَک که می نوازند؟!

دست دیگر طاقت این همه نادانی را نداشت، پس صحنه را به حالت عادی برگرداند و خود را محکم به صورت سارا کوبید.

شترق...



آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸
#78

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۵۸:۵۷
از میان قصه ها
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 317
آفلاین
-فرصت دوباره؟ وای تام، تو خودشی!
-معلومه که من تامم!
-نه... منظورم اینه که تو مرد رویاهامی، همون شاهزاده ی با اسب سفیدِ من که به پرنسِسش فرصت دوباره میده!

تام اما به جای خر شدن بیشتر، انگار هنوز از کار با اون در بازکن عجیب و دستگیره در ماشین خسته بود پس با لبخندی تایید کنند پشت میز نشست و انگشتهاش رو به هم فشرد.

قرچ قرچ قرچ

-سارا من اسب سفید ندارم، نظرت در مورد اسب صورتی چیه؟
-وایییی! تام! تو... باورم نمیشه تام!
-اینکه ما اسب صورتی داریم؟ اینکه چیزی نیست ما تازگی ها یک موجودی دیدیم که بهش میگن پلنگ صورتی اون رو هم برات میگیریم.
-نه تام، من اسب صورتی نمیخوام من میخوام پیانو زدنت رو بشنوم مرد رویاهای من.

تام که تا حالا پیانو ندیده بود و فکر میکرد پشت میز نهار خوری نشسته با تحویل دادن لبخندی مصنوعی دنبال موجودی میگشت که اسمش پیانو باشه تا جلوی سارا اونو بزنه ولی در حال حاضر هیچ موجود زنده ای توی سالن قصر نبود.

سارا همینجور هیجان زده و خوشحال میرفت که پشت میز کنار تام بشینه و درحالی که سرش و روی شونه تام میذاشت درب پیانو رو هم باز کرد.
-بزن تام، منتظرم!

تام با نگاهی به صورت سارا که روی شونش بود به فکر فرو رفت:
-اول که میگه پیانو رو بزن الانم که صورتشو آورده جلو میگه بزن! پیانو رو که نفهمیدیم کی بود ولی خودش رو چی؟ شاید به خاطر اینکه دنبال مال و ثروتم بوده عذاب وجدان گرفته! ولی منم که ثروتی ندارم حالا شلوغش کردم...

-بزن تام، منتظرم!
-سارا من که دلم نمیاد بزنم، ولی وقتی خودت میگی دیگه چاره ای ندارم، من اینقدر دوست دارم که نمیتونم بهت نه بگم، پس فقط به خاطر تو...

شَـــــــــــــــرق...




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸
#77

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
تام فکرش رو هم نمی کرد که سارا انقد راحت قبول کنه...ولی سارا این کار رو کرده بود!

تام فکری به ذهنش رسید.
-واقعا قبول کردی؟
-خب معلومه که قبول کردم...من برای رسیدن به تو هرکاری می کنم.
-ولی این یه امتحان بود و تو توش رد شدی.
-امتحان؟ چه امتحانی؟
-مامان مروپمان به ما گفته بود که اگر همسر آینده‌ات رو پیدا کردی این سوال رو ازش بپرس و اگه قبول کرد، ینی اون دنبال پول و ثروتته!

تام قصد داشت با این حرکت سارا رو شرمنده کنه.

-ولی من قصدم این نبود...

سارا نمی خواست این همه ماا و ثروت رو از دست بده.
-...من فقط می خوام به تو برسم.
-مامان مروپمان همان موقع به ما گفت که اگه همسر آینده‌ات از کاری که کرده بود شرمنده شد، بهش یه فرصت دوباره بده...ما هم قصد داریم همین کار را بکنیم.

زمان، زمان چاپیدن بود.


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
#76

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
خلاصه: تام یا همون لرد ولدمورت، کشف نشده. دامبلدور سراغش نرفته و اون یه زندگی عادی و سخت رو شروع کرده در حالی‌که می‌دونه توانایی‌های عجیبی داره. حالا مدتیه بی‌پوله و می‌خواد سارا رو که عاشقشه، بچاپه. آوردتش توی قصری که مال دوست پولدارش لوسیوسه و دروغکی بهش گفته قصر مال اونه و بهش قول ازدواج داده.

........

تام در قصر رو باز کرد و بت ژستی جنتلمنانه، رو به سارا اشاره کرد که وارد بشه.
سارا هم که هنوز بابت تعریف‌هایی که شنیده‌بود ذوق‌زده بود، وارد قصر شد و بلافاصله، فکش افتاد.

- فَک‌ت نبود؟
- اونو ولش کن... اینجا چقدر قشنگه! وَو!
- چجوری با فَک افتاده حرف می‌زنی؟
- ولش می‌کنی یا نه؟ چقدر بزرگ و باشکوهه! یعنی اینجا قراره خونهء من بشه؟

تام احساس کرد دیگه وقت چاپیدنه.
- سارا، عشق ِ ما! این قصر، همه‌ش مال توعه!
- واقعنی؟
- البته! فقط...

تام سعی داشت سارا رو تا حدِ ممکن مشتاق کنه.

- فقط؟
- خب...
- خب؟
- اینجا همش مال توعه آ... فقط یه مشکلی وجود داره! چیزی هست که تو ممکنه قبول نکنی!
- چه چیزی؟

تام با رضایت لبخند زد. داشت کارش رو خوب انجام می‌داد.
- ما توی خانواده‌مان رسمی داریم و اونم این‌که عروس تا روز مراسم باید روزی شیشصد... ...نه هفتصدگالیون به حساب داماد واریز کنه!
- خب.. خب عروسی کِیه؟
- اگه درست حساب کرده باشیم، حدودا یک ماه! وای گل زیبای ما... ما چطور این‌همه مدت دوری از تو رو تاب بیاریم؟

سارا کمی فکر کرد. اگه این یک ماه رو می‌گذروند، بعد همهء این ثروت مال اون می‌شد.
- قبوله!


گب دراکولا!


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
#75

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-آچار...نارگیل شکسته...وزغ پرنده...پشم در هم گوریده گوسفند...
-چی داری می گی؟
-حرفای عجیب!

سارا کمی فکر کرد.
-نه، نه. اینا نمی تونن فقط یک مشت حرف ساده باشن. مطمئنم چیزی پشتشون پنهان شده. این یه جور رمزه؟ تعریف از زیبایی من؟ ابراز علاقه مضاعف؟ درخواست ازدواج؟

هنوز به آن مرحله نرسیده بودند! برای همین تام گل پژمرده ای را لای موهای سارا گذاشت.
-درخواست ازدواج من به این سادگی نخواهد بود بانو.

سارا با انزجار گل را از لای موهایش بیرون کشید.
-این یکی هم که پژمرده بود.

-وقتی چیدمش نبود. با دیدن زیبایی تو پژمرد!

سارا کم آورد.

تام واقعا رومانتیک بود. و در این فاصله زوج جوان و عاشق، به در قصر رسیده بودند.




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
#74

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
تام دوباره داشت با در لامبورگینی، کشتی می گرفت که فکری به ذهنش رسید!
-اوه ببخشید...ادبمان کجا رفته...لیدیز فرست!

تام قدرت تکلم به زبان های دیگه رو هم، به نمایش گذاشت.

تام، فکرش رو هم نمی کرد که این کار باعث بشه تا علاقه ی سارا بهش بیشتر بشه...سارا همیشه مرد رویاهاش رو یکی مثل تام می دید...البته اگه قیافه ی تام رو فاکتور می گرفت.

هر دو از ماشین پیاده شدن و به سمت قصر حرکت کردن...توی راه تام داشت از خاطراتش توی این قصر می گفت...اینکه چطور تموم گل های توشو خودش با دستای خودش کاشته تا روزی برسه که همه ی اونا رو به پای یکی بریزه...یا این که یه اتاقی رو ساخته و نذاشته کسی بره توش بخاطر اینکه می خواسته شخص مورد نظرش و خودش اونجا با هم زندگی کنن...تام می گفت و سارا با نگاهی عاشقانه بهش خیره بود...نگاهی مملو از عشق و علاقه!

توی حیاط قصر با هم قدم می زدن!
-واای...چه عجیب!
-چی شده تام؟
-این رز سرخ رو می بینی سارا؟
-آره تام...برای چی می پرسی؟
-این رز پژمرده شده بود...ولی انگار صدای قدم های تو باعث شده، دوباره زنده بشه...همونطور که منو دوباره زنده کرده!
-اوه تام...اینجوری نگو، من خجالت می کشم!
-چون تو اونو زنده کردی...پس این برای توئه!

سارا گل رو لای موهاش گذاشت.

اونا دوباره شروع کردن به قدم زدن و تام دوباره شروع کرد، حرفای عجیب زدن!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.