سخت بود ... خیلی سخت! با این که میدونستم بار این مسئولیت، به عنوان بزرگ مرگخوارها، روی دوش منه، دوست نداشتم بهش فکر کنم. حداقل نه تا بعد از کفن و دفن و ختم و سوم و هفتم و چهلم و سالگرد ارباب.
البته که دل و عقل هیچ وقت به یک سمت نمیرن ... عقلم میگفت «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ اَربابَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة» یا به عبارتی «هر کس بمیرد و ارباب زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.» وقتی ارباب به اون اربابی، رفتن، ما هم ممکنه هر لحظه بمیریم و اگر اربابی بینمون نباشه، مرگمون هلاکته. پس جای درنگ نبود.
اما روح ارباب رو هزار مرتبه شکر که این مسئولیت از دوشم برداشته شد و گزینهای جامع الشّرایط از آسمون افتاد و وعده مرلینی محقق شد و ارباب ما مرگخواران رو بی لرد رها نکرد.
ارباب جادوگری بزرگ بودن، هاگرید هم جادوگر بسیار بزرگیه. ارباب با اساتید مجرب و بزرگ هاگوارتز -مثلا استاد معجون سازی وقت- در ارتباط بودن، هاگرید هم با همون اساتید هم پیاله است. ارباب مارزبان بودن ... هاگرید مار، اژدها، عنکبوت، سگ و طاووس زبانه. ارباب در درایت بی همتا بودن، هاگرید هم در ابتدای راه با انتخاب دست چپ و راست مناسب درایتش رو ثابت کرده.
هرچقدر میخوام جلوی تصمیم عجولانه رو بگیرم، میبینم این میزان از شباهت، حجت رو تموم کرده و جای تردیدی باقی نمونده.
لبیک یا هاگرید! سایه شما (که بسیار بزرگتر از سایه قبلی مستولی بر خانه ریدل هم هست) مستدام.