خلاصه:
جام آتش داره برگزار می شه و اسم رون ویزلی به همراه سه قهرمان دیگه(فلور و ویکتور و سدریک) از توی جام در اومده. رون مجبوره تو مسابقه شرکت کنه.
مرحله اول مبارزه با تارعنکبوت ها بود که تموم شد. مرحله دوم هم رمز گشایی شده. رون باید فردی رو که ازش متنفره، از یه موقعیت مرگ آور نجات بده.
* * *
درحالی که رون با وحشت به سمت خوابگاه گریفندور به سرعت می دوید ناگهان پایش به سطلی گیر کرد و سطل و خودش باهم نقش بر زمین شدند.
_خودت که مهم نیستی... اما سطل وایتکسمو چرا میندازی باکتری خلافکار!
رون عادت نداشت در اوقاتی که به سمت خوابگاهش از ترس میدود با گابریل دلاکور مرگخوار رو به رو شود، او مرگخواران را دوست نداشت؛ از آنها متنفر بود.
_تو... توی هاگوارتز چیکار میکنی؟
_خب ... داستانش طولانیه... درواقع من بعد از اینکه وزارخونه، خونه ریدل، خیابونای شهر، روستاها، کشور های دور و نزدیک، سیارات مختلف و به طور کلی کائنات رو برق انداختم به این نتیجه رسیدم که به کمی تعطیلات نیاز دارم ... برای همینم اومدم هاگوارتز رو برق بندازم.
_الان مثلا اومدی تعطیلات؟!
_آره دیگه... چه تعطیلاتی بهتر از اینکه هی وایتکس بریزی کف زمین هی تی بکشی...هی وایتکس بریزی کف زمین هی تی بکشی... هی وایت...
همینطور که گابریل سرگرم توضیحات حساس و بنیادینش بود، رون چشمش به تی فلک زده گابریل افتاد که با قساوت قلب بر روی وایتکس میکشید. تی خسته بود... بسیار خسته بود! بخش زیادی از الیافش از بین رفته و اواخر عمرش را سپری میکرد. رون مرلین را شکر کرد که به شکل یک تی متولد نشده؛ آن هم تی ای که در دست گابریل باشد!
از آنجایی که به همنشینی با یک مرگخوار اصلا علاقه ای نداشت دوباره به سمت خوابگاه به حرکتش ادامه داد که ناگهان:
_کمکککک... این تی دیوونه میخواد خفم کنه! کمکککککک!
رون به سمت گابریل برگشت، تی که دیگر از زندگی ملال آوری که صاحبش برایش ساخته بود خسته شده بود، قصد خفه کردن صاحبش را داشت تا بتواند آخر عمرش را با آرامش، نفس راحتی در جزایر قناری بکشد! بنابراین الیافش را محکم به دور گلوی گابریل پیچیده بود و برای انتقام گابریل را روی وایتکس ها میکشید و کشان کشان روی زمین به سوی ناکجا آباد میبرد.
رون هرچند از گابریل متنفر بود اما باید او را نجات میداد، شاید تی مذاکره پذیر بود!