هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۱۷ شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-معجون جلب توجه ارباب بدم؟ صد در صد تضمینی با...

بلاتریکس شیشه معجون را از دست هکتور گرفت و در چشمش فرو کرد. هیچ کاری نکردن بهتر از بدست آوردن نتایج هکتورانه بود!

-این پانکراست رو از زیر تشک من بردار تام.
-خودت اول این فندکت رو از زیر بالشت من بردار تا همه جا رو آتیش نزدی!

هیچکدام از مرگخواران از هم اتاقی بودن با یکدیگر راضی نبودند جز یک نفر!

-چه ساحره های هم اتاقی باکمالاتی.

هنوز دقیقه ای از تمام شدن جمله رودولف سپری نشده بود که پتویی دور گلویش پیچید و بلاتریکس با تمام زورش تلاش کرد تا بلاخره از شر رودولف راحت شود!



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
_بدویین... رخت خواب هاتونو بزارین... مال منم بزارین خوابم میاد

مرگخوارا که کوهی از رخت خواب رو برداشته بودن هر از گاهی به فنر چشم غره میرفتن.آخه معمولا فنر این جوری نبود ولی وقتی این جوری میشد خیلی اعصاب خورد کن میشد.

فنر هم بهشون دندونشو نشون میداد همه میدونستن فنر چند وقتیه سوسیس و کالباس نخورده پس ساکت شدن.

چند ساعت بعد

بالاخره بعد از هیچگونه تلفاتی مرگخوارا رخت خوابشونو توی اتاقی که لرد بهشون داده پهن کردن(البته به جز کبود شدن دست پیتر پتی گرو ، فرو رفتن دندون فنر تو پای یکی هرچند فنر گفت عمدی نبوده و...)

مرگخوارا که دراز کشیده بودن باهم حرف میزن ولی هکتور همین جور میگفت:
_اتاق قشنگم چرا رفتی...
هکتور خیلی به اتاقش وابسته بود

ملانی که از رنگ موهاش میشد فهمید خیلی عصبانیه با دیدن هکتور بلند شد و گفت :
_بچه ها......... ارباب انگار یادش رفته ما مرگخوارای وفادارشیم ما باید به یادش بیاریم باید یه کاری کنیم که تستراله از اتاقمون بره بیرون.

همه هورا کشیدن.

_خب کسی فکری داره ؟؟

همه مرگخوارا:
حتی صدا جیرجیرکم میومد.

تا اینکه هکتور دست بلند کرد و گفت:
_من یه فکری دارم...




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-
-کراب؟
-
-به خودت بیا!

زوپس نشین های مقدس به علاوه آریانا، نگاهی با خشم و نفرت به کراب که مانند تایتانیک در حال غرق شدن در میان مواد آرایشی بود انداختند. عطش کراب آزاری در وجودشان شعله ور شد!

-خودت خواستی کراب.

فنریر در منوی مدیریتش کلید "کالباس کردن" را انتخاب کرد. همان لحظه نان سنگکی هم از جیبش در آورد و کراب را لایش گذاشت. چند عدد رژ لب قرمز مات هم به عنوان گوجه در نان چپاند و اولین گاز را زد.

-آی...چیکار میکنی؟ نزدیک بود صورت زیبامو گاز بزنی و بخوری! ولم کنید بذارید برگردم توی اقیانوس آرزوهام غرق شم.
-نه دیگه، این مدت توی سوژه زیادی بهت خوش گذشته برای همین قرار شد از این به بعد توی اسید معده فنریر غرق بشی.

سپس در حالی که به ساندویچ دست و پا زنان می خندیدند برای پیوستن به سایر مرگخواران و رفتن به خانه ریدل به راه افتادند.

خانه ریدل

-دیر کردید.
-سرورم، تسترالی که سفارش دادین رو آوردیم.

شور و شوق عظیمی در صدای بلاتریکس به گوش می رسید. لرد بدون توجه به سایر مرگخواران به تسترال مذکور نزدیک شد.
-تسترالیست با ابهت. میل داریم از این پس تمام توجه خود را به آن اختصاص داده و منزلتی والا تر از همه برایش قائل شویم. برای اولین گام، همگی اتاق هایتان را تخلیه کرده تا تسترالمان تنوع اقامتی داشته باشد و افسرده نشود.

مرگخواران به اتاق هایشان وابسته بودند. حسادت به تسترالی که هنوز نیامده صاحب تمام اتاق هایشان شده بود در وجودشان جوشید.



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

تسترال‌های لرد گذاشتن رفتن.
لرد از مرگخوارا می‌خواد براش تسترال‌های جدید تهیه کنن. مرگخوارا در بازار موفق می‌شن یه تسترال پیدا کنن. ولی تستراله هم حرف می‌زنه و هم خیلی پرروئه و هم عاشق هکتور شده و اسمشو گذاشته تستراکتور.
مرگخوارا به هرطریقی تسترال رو قانع می کنن تا همراه مرگخوارا راهی خانه ریدل ها بشه.
کراب بین راه جا میمونه تو مغازه مواد آرایشی. چند تا از مرگخوارا(فنریر، سو، لینی و آریانا) قرار می شه برگردن و کراب رو پیدا کنن. بقیه همراه تسترال منتظرشون بمونن. ولی سو لی حاضر نیست حرکت کنه!

.................

هر حشره ای صبری دارد...و صبر لینی دقایقی پیش به اتمام رسیده بود.

-فنر؟

فنریر جلو پرید!

-تو زورت به سو می رسه؟

فنریر با خوشحالی سرش را به نشانه تایید تکان داد.

-خب...هر طور می تونی برش دار و بیار! الان چند ساعته علاف اینیم ما! معلوم نیست تو این فاصله چه بلایی سر کراب طفلکی معصوم اومده.

فنریر با دندان های بلند و تیزش پشت یقه ردای سو را گرفت و او را در حالی که دست و پا می زد از روی زمین بلند کرد.
تیم به دنبال کراب گردنده، بالاخره موفق به حرکت به سمت کراب شدند.

طولی نکشید که به مغازه رسیدند و با تعجب به صحنه داخل مغازه خیره شدند.

-کرابه؟
-الان داره تو دریایی از رژ لب مات، کرال سینه می ره؟
-نه بابا...قورباغه اس...ولی اشتباه می ره.

نوع شنا اهمیتی نداشت...کراب بیش از حد خوشحال به نظر می رسید. تیم مرگخواران، با وقار و متانت جلو رفت.

-کراب؟




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۸

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
لینی فوبی را گرفت و آن را به سولی داد. سولی هم خوشحال شد و رفت.
اما، لینی حشره ای با ذهن سیاه بود!
پس به سمت الکسیا رفت.

-لینی؟ فوبی رو کی بهم پس میدی؟
-هر موقع که شد.
-چی؟ من دادمش تا زود بهم برگردونی!

لینی دوباره با اخم الکسیا نگاه کرد. ولی لینی حشره بود و اخمش دیده نمیشد!
خیلی بیشتر اخم کرد.
ولی الکسیا آن را ندید. پس ندیدن اخم لینی همانا و نیش خوردن الکسیا همان!
لینی محکم نیشش را در دماغ الکسیا فرو برد و باعث شد الکسیا برای مدتی بی هوش شود.
-لینی... چرا من؟
-چون وقتی گفتم"تا هر موقع"، گوش ندادیو بازم حرف خودتو زدی!

لینی بی توجه به الکسیا برگشت تا با همان یاری روونا به دنبال کراب بروند.
اما روونا همچنان خسته بود و نمیتوانست کسی را یاری دهد؛ او خودش کسی را نیاز داشت تا یاری اش کند!
-روونایی هستم یاری خواه!
-ها؟
-چی؟

سولی و لینی با تعجب به روونا نگاه کردند.
اگر روونا یاری میخواست، پس آنها مانند ربکا بدشانس میشدند و کسی برای یاری آنها نبود!

-نه! وارد شدن به خونه ریدلا برام ممنوع شده، حالا منو از شانسم محروم کردین؟ بیایین یارانمم قطع کنین دیگه!
-وای...


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸

الکسیا والکین بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۸ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۲ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸
از راه دور اومدم...چه پر امید‌ اومدم...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
دستگاه "سوژه ی کنجکاوی یاب" مغز الکسیا مدام بوق میزد و کاهش فاصله میان بوق های مغزش نشان میداد که به هدف نزدیکتر میشود.
- بوق...بوق..بوق...بوق بوق بوووووووووق!

الکسیا ایستاد و سمت راستش را نگاه کرد.او جلوی جایی ایستاده بود که...شاید...زمانی لوازم آرایش فروشی بود!

از در نیمه شکسته ی آن که نشان حمله ی مرگخواران را میداد و با دیدن اینهمه سوژه فوضولی جا خورد:
جسد زن فروشنده ای که زمانی از او لوازم آرایش میخرید،کراب که دیوانه وار به این سمت و آن سمت میرفت و لوازم آرایش ها را توی یک سبد خرید بزرگ میچپاند،فنریر که به نظر از وضعیت خسته شده بود و دندان های تیزش را به‌ هم میسابید،آریانایی که سعی میکرد کراب را آرام کند و سو و لینی که درحال صحبت باهم بودند.

اما همه مشغولتر از آنی بودند که بخواهند جواب بدهند که اینجا چه خبر است.پس الکسیا تصمیم گرفت خودش بفهمد.او درحالی که جای سوئیچی قرمز در دستش با طرح میکی موس را میچرخاند به سمت لینی و سو لی رفت.

***
- لینی من منتظرما!زودباش.

- اصلا بیا یه جور دیگه حلش کنیم.مثلا خشکه حساب کنیم؟

در این میان الکسیا که در حقیقت این حق مسلم او بود که نخود هر آشی باشد گفت:

- اینجا چه خبره؟

- اوه سلام الکسیا...میشه لطفا لینی رو توجیه‌کنی که نیشش رو بهم بده؟

الکسیا با تعجب نگاهی به لینی،نیشش و چشمان غم بارش کرد و گفت:
اما نمیشه خب درد داره!

- این دیگه مشکل خودشه!...

الکسیا کمی فکر کرد.وضعیت وخیمی بود.لینی واقعا حقش این نبود مردم سالها بود که او را با این نیش زیبای دردناکش میشناختند.الکسیا ناخوداگاه به فوبی جاسوئیچی توی دستش زل زد....و‌ چشمانش درخشید!

- لینی.میشه یه کم تنها صحبت‌ کنیم؟

سو لی پوزخندی زد.

- نمیتونی فرار کنی لینی!

لینی جواب نداد و با الکسیا چند متر از سو لی دور شدند.

.....
 - بیا یه معامله کنیم لینی.

- چه معامله ای؟

- فوبی میتونه به هرچیزی که دلش بخواد تبدیل بشه

- خب...؟

- خب اون میتونه به یه نیش دقیقا عین نیش تو تبدیل بشه و تو اونو به جای نیش خودت به سو لی قالب کنی.

- هممم...نمیدونم...و تو در عوض چی میخوای؟

- چیزی‌ نمیخوام.اینطوری یه‌ سوژه فضولی جدید‌ دارم که‌فوبی‌ میتونه‌ازش برام اطلاعات کشف‌ کنه!

- خیلی خب!قبوله



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۳:۰۵ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
اما متاستفانه روونا سرش شلوغ بود و وقت یاری کردن نداشت.

-قبوله...ولی خودت گفتی سبیل رو گرو می ذاشتن، پس تو هم باید نیش رو گرو بذاری!

لینی نگاهی متعجب به نیشش و سو که لبخند دندان نمایی میزد انداخت.
-این یه ضرب المثله سو. انتظار نداری که الان نیشمو از جاش در بیارم بذارم توی دستت؟!
-چرا...دقیقا همین انتظارو دارم. تو که انتظار نداری یه ریونی باهوش فقط به حرف اعتماد کنه؟ حرف مساویست با عمل. یالا نیشتو رد کن بیاد!
-

لینی با افسوس نگاهی به نیشش انداخت، نیشش نیز نگاهی با افسوس تر به او.

چه صبح ها که به نیشش کرم مرطوب کننده و آب رسان زده بود. چه شب هایی که با امید نیشش را مسواک زده بود. چه خاطرات خوشی که همراه نیشش سپری کرده بود و آن را در چش و چار ملت فرو کرده بود.

از خاطرات دل انگیزشان که بگذریم، نمی توانست به همین سادگی آن را از جایش بکند و به سو دهد. هرچه باشد نیش بود و به بدنش چسبیده بود، کندنش درد داشت خب!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۱۵ ۳:۰۸:۲۶
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۱۵ ۱۱:۴۱:۰۲


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۲۲ جمعه ۱۰ آبان ۱۳۹۸

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین

تصویر کوچک شده

- ببین سو، قبل از این که اون روی حشره‌ایم بالا بیاد خودت قبول کن و بیا قول نیشی منو بپذیر. خب؟

سو با تردید نگاهشو بین لینی و نیشش رد و بدل می‌کنه. آیا واقعا می‌تونست به نیش لینی اعتماد کنه؟ اگه قول به نیش، قول قابل اعتمادی نبود چی؟ اگه وسط راه قالش می‌ذاشتن چی؟ اگه واقعا اخراج شده بود چی؟

اون جنگیدن با اون روی حشره‌ایِ لینی رو به قابل گذاشته شدن و اخراج ترجیح می‌داد!
- نچ!

لینی که نگاهش تمام مدت به چهره‌ی مضطرب سو خیره مونده بود، طوری که انگار هر آنچه که تو ذهن سو گذشته رو ازش باخبره، آخرین تلاششو برای رو نکردن اون روی حشره‌ایش به کار می‌گیره.
- بابا سو به چی شک داری تو؟ اصن از نیش من با ارزش‌تر داریم؟ این مث سبیل گرو گذاشتن مردم تو قدیماس! ازش خبر داری که؟

سو یک ریونکلاوی بود و هر ریونکلاوی دست کم چند بار کتابای مختلفی رو از اول تا آخر نه تنها خونده بود، بلکه به خاطر هم سپرده بود! پس تصمیم می‌گیره شک و تردیدشو کنار بذاره. نفس عمیقی می‌کشه و با یک قدم محکم جلو میاد.
- قبوله!

لینی که بالاخره موفق شده بود، اون روی حشره‌ایش رو می‌فرسته پی کارش و نیشش رو دوباره به سمت سو دراز می‌کنه تا بالاخره به یاری روونا راه بیفتن برن دنبال کراب!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۲۷ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
سو دست به نیش لینی برد تا اونو بگیره ولی درست وقتی که دیگه تقریبا نیش لینی رو گرفته بود یه جوری عقب پرید که انگار به نیش لینی برق وصل بود.
- نمیخواااااااااااااام!
- چرا خب؟
- اخراج قبلی کم بود که حالا میخوای از زندگی هم اخراجم کنی؟
- کی اخراجت کرده اخه؟
- قیافه من در حال اخراج بوده، حتما میخواستین اخراجم کنین دیگه. من که میدونم.
- نه سو! من که گفتم بیا بهت قول نیشی بد...
- نمیخواااااااااااااااااااااااااااام!

لینی کم کم داشت عصبانی میشد!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۱۳ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

تسترال‌های لرد گذاشتن رفتن.
لرد از مرگخوارا می‌خواد براش تسترال‌های جدید تهیه کنن. مرگخوارا در بازار موفق می‌شن یه تسترال پیدا کنن. ولی تستراله هم حرف می‌زنه و هم خیلی پرروئه و هم عاشق هکتور شده و اسمشو گذاشته تستراکتور.
مرگخوارا به هرطریقی تسترال رو قانع می کنن تا همراه مرگخوارا راهی خانه ریدل ها بشه.
کراب بین راه جا میمونه تو مغازه مواد آرایشی. چند تا از مرگخوارا(فنریر، سو، لینی و آریانا) قرار می شه برگردن و کراب رو پیدا کنن. بقیه همراه تسترال منتظرشون بمونن.


...............

کراب دیوانه وار از این سمت مغازه به آن سمت می دوید و هر لحظه بر بار لوازم آرایشی اش افزوده می شد.
از آن جا که صاحب مغازه را هم قبلا کشته بود، اصلا نگران مارک و قیمت اجناس نبود.
-کانسیلر...پرایمر...کرم بی بی و سی سی...هایلایتر...براش های کوچیک و بزرگ...

و در سمت دیگر، لینی سرگرم جلب موافقت سو برای حرکت به سمت کراب بود.
-چرا سو؟ چرا واقعا؟ الان چرا جلوی ما رو گرفتی؟ اینو با من در میون بذار. چرا نمیای؟

سو چهره ای غمگین و در حال اخراج به خود گرفت.
-شما می خوایین قالم بذارین...وسط راه ولم کنین. ترکم کنین. بدون من برگردین.

لینی نیشش را به طرف انگشت کوچک سو گرفت.
-نیشمو بگیر...بهت قول نیشی می دم که حتی یک ثانیه ازت جدا نشم. خوبه؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.