هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
- بد خط نوشتی!
- اینجا خط خوردگی داره!
- یک کلمه دیگه غر بزنید تا...

گابریل مکثی کرد. به دنبال یک تهدید خوب می‍گشت تا به کمک اون ساحره ها رو ساکت کنه. ولی هر چقدر فکر کرد به نتیجه ای نرسید. تمام تهدید های قبلی منتهی می‌شدن به جادوگرها، جادوگر هایی که دیگه قدرتی توی جامعه جادویی نداشتن.

- تا؟

گابریل به هیچ وجه وضع مناسبی نداشت. پشت میز کریسِ مرحوم نشسته بود و تمام ساحره های جامعه دورشو گرفته بودن تا بتونن متن قانون جدید رو ببینن و حالا که بلاتریکس به اونها پیوسته بود، ادامه دادن تهدید نتیجه خوبی نداشت!

- تا یه قانون دیگه علیه جادوگرا تصویب کنم.

فریاد هورا و شادیِ جمعیت کثیر ساحره ها توی اتاق وزیر پیچید. هر کدوم سعی می‌کردن تا غر و یا اشکال جدیدی رو به متن قانون وارد کنن تا از اون طرف گابریل بیشتر جادوگر ها رو تضعیف کنه.
بعد از چند دقیقه و اصلاح کردن متن، گابریل سرش رو از روی نامه برداشت و بعد از صاف کردن صداش متن قانون رو بلند خوند:

- بدین وسیله و به حکم وزارت سحر و جادو؛ تمامی ساحرگان دنیای جادویی موظف می‌شوند تا هر چه زودتر خود را به فرودگاه رسانده و با پروازی مجانی برای ابد و به قصد تعطیلات به جزایر قناری بروند. همچین هیچ جادوگری، تاکید می‌کنم هیچ جادوگری حق ندارد جلوی پرواز ساحره ای را گرفته یا در آن اختلال ایجاد کند.

یکبار دیگه فریاد شادی فضای اتاق رو پر کرد.

- خب حالا مهر کریس رو بدین تا قانون رو رسمی کنم.

همهمه ای ناشی از پرسش" مهر کریس کجاست؟" اتاق رو در بر گرفت. مهر کریس اونجا نبود!



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
تصویر کوچک شده

ملت تمام وزارت رو گشتن، ولی نتونستن هیچکس رو پیدا کنن. اونا خسته، عصبانی، با دامن و ناامید شده بودن. ولی بهرحال تا وقتی قانون تصویب شده بود، مجبور بودن بهش عمل کنن، وگرنه میدونستن که دمنتورا میان باهاشون ماچ و بوسه میکنن.

به محض اینکه تا آخرین نفرات مردم از وزارت بیرون رفتن و وزارت خالی شد، کم کم از توی مرلین گاه ها، پاکت های نامه، و حتی لای روزنامه ها، ساحره ها خارج شدن. همه شون کاملا استتار کرده بودن.

و بعد ساحره ها همه شون پشت سر گابریل، با قدم های محکم دوباره به سمت دفتر وزیر حرکت کردن.
منشی با دیدنشون از جاش بلند شد و با عصبانیت جلوی در دفتر وایساد.
- دوباره چی میخواید خانم معاون؟ وقتی وزیر نیستن حق ندارید وار...

منشی با دیدن ده ها چوبدستی که به سمتش نشونه رفته بودن سکوت کرد.
و گابریل گفت:
- وزیر مرده...

منشی آب دهنش رو قورت داد.
- زنده باد وزیر جدید.
- آفرین! منم برم قانون تعطیلات همیشگی و بلیط رایگان به جزایر قناری رو واسه تمام ساحره هایی که باهام هستن، که تمام ساحره های جامعه جادویی هستن، صادر کنم و بعد ببینیم جادوگرا به چه حالی میفتن.

منشی با تمام سرعت از صحنه محو شد که یه وقت مورد حمله ساحره های عصبانی و خواهان تعطیلات قرار نگیره!




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸

آرتور ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۲ جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۳:۲۰ جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱
از خانه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
خلاصه:
گابریل از ظلم هایی که جادوگران به ساحرگان کرده بودن خسته شده و در انجمن ساحرگان اعلام کودتا می‌کنه...همه نظرات خودشونو برای چگونگی کودتا میگن. بعد شروع کردن از مشکلاتی که با جادوگرا داشتن گفتن... بعد از گفتن مشکلات و سعی در رای گیری و گیس و گیس کشی ساحرگان، بالاخره تصمیم گرفتن که پیش وزیر برن و درخواستشون رو اعلام کنن، اما با حرف های کریس و نامه اون درباره ممنوع کردن غیبت ساحرگان رو به رو شدن. گابریل که تصمیم داشت موضوع نامه رو تغییر بده، به سادگی نامه رو به دست آورد و قانون رو به پوشیدن دامن توسط جادوگران تغییر داد. حالا گابریل تصمیم داره تا قانون جدیدی رو برای انتقام از جادوگران تصویب کنه و جادوگران رو مجبور به کار در خانه کنه.

-------------------------------------------------

مدتی بود که خبری از وزیر نبود. شایعات میگفت که از خجالت آب شده و رفته تو زمین. این فرصت مناسبی بود تا گابریل به راحتی وارد دفتر وزیر بشه و هر قانونی که خواست بنویسه و تحویل صبح وزارت بده تا همه ازش با خبر بشن.
-خانم محترم... به اون وسایل دست نزن میان یقه منو میگیرن. اصلا کی به شماها گفت پاشید بیاید داخل اتاق وزیر؟ برید بیرون ببینم.

گابریل با بدبختی تمام ساحرگان رو بیرون کرد و با خیال راحت به کارش ادامه داد.
-خب. اینم از قانون جدید. کافیه بدمش برای چاپ.

صبح روز بعد

در وزارتخونه کم کم داشت از جا کنده میشد. سیلی از جادوگران به سمت وزارتخونه حمله کرده بودن و اعتراضاتی به راه انداخته بودن.
-آقا این چه وضعشه؟ دامن پامون کردید، حالا خونه داری؟
-قانون بعدی چیه؟ نکنه میخواید کفشای بلاتریکس رو پامون کنید؟

بلاتریکس از دور شاهد این اعتراضات بود و با شنیدن این حرف خیلی عصبانی شد، خیلی.
-جمع کنید در وزارتتون رو تخته کنید بینیم بابا.
-مرگ بر وزارت.
-مرلین بشینه روتون.
-هل نده ناخونم میشکنه، عه.

اوضاع خیت بود. با پیدا شدن سر و کله رودولف که ساطور به دست داشت، اوضاع خیت تر نیز شد.
-آااااااای نفس کش... بریزید تو شنلشون رو پرچم کنید.

طولی نکشید که جمعیت، با فشار های فراوان به در ورودی وزارتخونه، در رو شکستن و وارد وزارتخونه شدن، اما با ورودشون، با صحنه ای عجیب رو به رو شدن. وزارتخونه خالی بود. خالی خالی!


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ جمعه ۱۲ مهر ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
فردا

- بچه ها، اینجا رو نگاه کردن کنین چی نوشته!
- مگه تو بلدی بخونی بچه؟
- نه، ولی از عکسش معلومه چی نوشتن میشه!

گابریل روزنامه رو از دست بچه گرفت و ساحره ها به سمتش هجوم بردن. بچه سعی میکرد برای اینکه یه بار دیگه عکس رو ببینه و هار هار بخنده، از سر و کول ساحره ها بالا بره.
روزنامه، کریس رو نشون میداد که سعی میکرد خودشو، درحالیکه دامن پوشیده، از کادر دوربین خارج کنه.
- فرار وزیر سحر و جادو. وزیر سحر و جادو، قربانی قانون "دامن پوشیدن مردان" خود شد...

گابریل دیگه ادامه نداد. واقعا امروز روز زیبایی بود!

- مامان، الان باید چیکار کنیم؟ حالا که کریس مامان رفته...
- از اونجایی که من الان تنها امید شما و همه جامعه جادوییم و همتون با این قضیه موافقین، دستور میدم بریم به کمک جادوگرا!

از نگاه های ساحره ها میشد فهمید سوال های زیادی برای پرسیدن دارن...

- اولا، کی گفته تو تنها امید جامعه یی؟ دوما، کی گفته ما موافقیم؟ سوما... کمک؟ انتقام و این حرفا چی شد پس؟
- دوتا سوال اولت که تزئینی بود ماتیلدا. ولی سوال سوم... به نظرتون اینکه همه مردا از ما یاد بگیرن کار خونه انجام بدن، چجوری متقارن باشن و... یه کمک به خودشون و جامعه جادویی نیست؟

حق با گابریل بود... این واقعا یه کمک بود، اون هم از نوع انتقام جویانه ش!


رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۳۴ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
همانطور که ساحره‌ها در اتاق کناری از برنامه‌هایشان لذت می‌بردند، کریس لبخند شیطانی‌ای زده و گابریل را صدا زد.

- بله قربان؟
- این قانون جدیده که باید همین الان تصویب بشه. بعد تصویب یه کپی ازش بگیر بفرست برای صبح وزارت که مردم درجریان قرار بگیرن.
- چشم قربان.

تمام تصورات کریس در جا فرو ریختند.
- نمی‌خوای بدونی چیه؟
- نه قربان، چه ربطی به من داره آخه.
- ولی... آخه... قبلنا تا از شدت فضولی تشنج می‌کردی مجبور می‌شدم بهت بگم، نمی‌رفتی که!
- کِی قربان؟ من که یادم نمیاد. مزاحمتون نمی‌شم، روونافظ.

گابریل بیرون آمد و کریس را در بهت و حیرت تنها گذاشت.
به محض بیرون آمدن از اتاق وزیر، گابریل از جا پرید و "یسسس" بلندی گفت.
- شکست ناپذیرم!

ساحره‌ها هم برایش کف مرتبی زده و تا آبدارخانه همراهی‌اش کردند.

- خب.. حالا وقتشه که انتقام بگیریم! رکسان، بیا بنویس قانون جدید رو!
- نه، من نمیام. من از مردایی که دامن بپوشن خیلی می‌ترسم!
-
- بیخیال، بانو شما بنویسین!
- ندین دست بانو، الان از سیلسیا و تام ریدل حرصیه همچین قلمو فشار می‌ده که سوراخ می‌شه بدبخت می‌شیم.
- بدین گابریل که خوب خط وزیرو بلده، خودش بنویسه بهتره.

ساحرگان تایید کرده و در کمال مسرت، به گابریل در جمله‌بندی کمک نمودند. گابریل هم پس از تکمیل نوشتن، آن را برداشت و به مجلس برد.

فردا برای انجمن ساحرگان، روز زیبایی می‌شد!


گب دراکولا!


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۸

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
گابریل با بی حوصلگی به ساحره هایی که با تره ها در حال خفه کردن هم بودند و تربچه ها را توی چشم یکدیگر فرو میکردند و از دماغشان بیرون می کشیدند، چشم دوخت.
_ساحرگان عزیز...آهاااای...بابا به مرلین نسل لیوان های بشریت منقرض شد؛ انقدر توی این سوژه من روی لیوان ها زدم همشون یا ترک برداشتن یا شکستن!

اما ساحره ها همچنان در حال گیس و گیس کشی بودند.
گابریل سلاح کشتار جمعی اش را بالا آورد. سلاح گابریل به قدری خطرناک بود که بمب های اتمی ساخت مشنگ ها یارای مقابله با آن را نداشتند.

تی و سطل وایتکس!

_گابریل جان چرا حالا عصبی میشی.
_راست میگه. ما که چیزی نگفتیم!
_اصلا مگه باهم مشکلی داشتیم؟ کدوم گیس و گیس کشی اصلا؟! در صلح و صفا داشتیم سبزی پاک می کردیم.
_بگو گابریل مامان...ما منتظر شنیدن کلام شیواتیم.

گابریل که سکوت سنگینی بر فضا حاکم کرده بود به سراغ اصل مطلب رفت.
_دیگه وقتشه اقدام عملی خودمونو شروع کنیم. ما مستقیم به دفتر وزیر میریم و درخواست هامونو یکی یکی مطرح می کنیم.

ساحرگان از جای خود برخاستند و یک تن سبزی های پاک نکرده شان را در بغل گرفتند و راهی اتاق وزیر چمبرز شدند.

پشت درب دفتر وزیر سحر و جادو

_میشنوین؟
_آره کریسه، داره درمورد یه قانون جدید صحبت میکنه.
_آهای...برید کنار منم بشنوم!

بلا که موهایش اندازه کل درب اتاق وزیر بود به زور خود را از بین ساحره ها به جلو کشید و گوشش را به در چسباند. بقیه ساحره ها هم از میان موهای بلا سعی در حفر تونلی جهت استراق سمع داشتند.

صدای کریس از پشت درب به گوش می رسید که گویا با خود صحبت میکرد.
_این ساحره های آبدارخونه هم که همش غیبت میکنن...نمیذارن یه دو دقیقه روی کارای وزارتخونه تمرکز کنم. باید یه قانون بنویسم و اجرا کنم که ساحره ها دیگه حق هیچگونه غیبتی رو نداشته باشن.

لحظه ای بعد صدای قلم پری به گوش می رسید که روی کاغذی در حال نوشتن بود.

کمی دور تر از درب دفتر وزیر سحر و جادو

_حالا من چجوری در مورد اون تام ریدل گور به گور شده غیبت کنم؟

هرکدام از ساحره ها مرد رویاهایشان را جای "تام ریدل گور به گور شده" گذاشتند و متوجه شدند که اوضاع بسیار وخیم تر از حد تصور است.

گابریل خشمگین و مصمم تر از همه به نظر می رسید.
_ساحره ها وقت اقدامه! باید کاغذی که الان وزیر هم قطعا مهر و امضاش کرده و فقط مونده که اعلام رسمی بشه به عنوان یه قانون رو بدست بیاریم.
_بعدش چیکارش کنیم خب؟ پاره ش کنیم که یکی دیگه بنویسه؟
_باید قبل از اعلام رسمیش تغییرش بدیم. قانون جدید بجای ممنوعیت غیبت ساحره ها میتونه قانون دامن پوشیدن جادوگرا باشه!

ایده خانمان سوزی بود.
قطعا مورد استقبال شدید مردان جامعه جادوگری قرار میگرفت!



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸

فلورا کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۱ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۹
از سیاره دارک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 28
آفلاین
گابریل مسئولت های زیادی داشت. و با اینکه خیلی دلش میخواست دهن محفلیا رو صاف کنه تا یک بار برای همیشه متقارن بشن اما نمیتونست اینکار رو بکنه.

_چی شد؟

از طرف دیگه نمیشد با نظر های بلاتریکس موافقت نکرد چون احتمال تکه تکه شدن به دست بلاتریکس توی اینکار خیلی بالا بود.
چشم همه ساحرگلان و سبزی های گلیشون به گابریل بود.
سبزی ها در حال پلاسیده شدن بود و گابریل هنوز نمیدونست کدوم بهتره: انجام مسئولیت وتکه تکه شدن یا دور زدن مسئولیت ها و سالم موندن؟
همه جا با سکوتی آزار دهنده پر شده بود. حتی سوسک های ریز بین سبزی ها هم ساکت بودن. و از اونجایی که این آبدارخونه همیشه با صدای غیبت خانم ها پر بود ، این سکوت نشون میداد تصمیم گابریل چقدر مهمه.
در همین حال صدای کسی از پشت سبد سبزی های آشی و چغندر بلند شد.

_یافتم!یافتم!
باید رای گیری کنیم!

این شور و شوق بیش از حد از طرف فلورا بود که هیچ کس نفهمیده بود کِی و چجوری وارد آبدارخونه شده یا چجوری چهار تا سبد دو در دو سبزی آشی رو وارد آبدارخونه کرده.
بعد از گفته شدن این حرف بار زیادی از روی شونه های گابریل برداشته شد. گابریل لیوان توی دستش رو تنظیم کرد، درجه چگونگی برخورد چنگال و لیوان رو محاسبه کرد و سه دیلینگ تحویل جامعه ساحرگان داد.

_البته که همینطوره، باید رای گیری کنیم.

و ساحرگان یه بار دیگه برای رای گیری به گیس و گیس کشی افتادن.


Rubina.L


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۹:۴۰ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۸

جودی جک نایفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۸:۰۴ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
از هـᓄـیــטּ ᓗـوالیـ جهنـᓄـ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
ساحره ها برگشتن و به گابریل نگاه کردن. همه بعد از خیره شدن به گابریل، فکر کردنشون رو شروع کردن. ولی یکیشون که جودی جوگیر بود، مثل همیشه، بدون ینکه فکر کنه حرف زد.
-بریم دهن محفلیا رو صاف کنیم!

ماتیلدا از ترس برگشت به جودی نگاه کرد. از لحن حرف زدنش معلوم بود که میخواست بکشتش.
-جودی! نه! بریم دهن مرگخوارا رو صاف کنیم!
-نه! بریم محفلیا رو صاف کنیم!
-مرگخوارا!
-محفیلا!

و شوید به دست، به جون هم افتادن. اونقدر داشتن هم میزدن که گابریل دهنش وا موند!
-خواهرای... عزیز! ول کنین همو!
-نه گابریل! من... نمیخوام... جادوگرای مرگخوارو... اول... صاف کنیم!
-منم نمیخوام... جادوگرای محفلو... اول... صاف کنیم!

گابریل با قاشق، آروم به صورتش کوبید و به دعواشون نگاه کرد. دل اونم میخواست که اول برن محفلیا رو بشورن، ولی بلاتریکس وسط فکر کردناش گفت:
-جودی! ماتیلدا! نمیخواییم اونا رو صاف کنیم! میخواییم بریم "دهنشونو" صاف کنیم! اینو یادتون باشه!
-اهوم!
-خا باشه تاریکی!

بلاتریکس، "سطل آب برای پاک تر کردن سبزیجات از طرف گابریل به خواهران" (!) رو برداشت و رو سر ماتیلدا خالی کرد.
-آهان! تا تو باشی به مرگخوارا دعوا نگیری!
-هان! باشه!

ماتیلدا، جودی رو ول کرد و ملاقه خودشو برداشت. رفت یه گوشه و هیچی نگفت. جودی برگشت و از گابریل که یه مرگخوار بود پرسید:
-نمیشه حالا که تو مرگخواری به محفلیا حمله ور شیم؟ هان؟


...You must believe me to exist
...wait
God is busy
?Can i help you

***
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
خلاصه:
گابریل از ظلم هایی که جادوگران به ساحرگان کرده بودن خسته شده و در انجمن ساحرگان اعلام کودتا می‌کنه...همه نظرات خودشونو برای چگونگی کودتا میگن. بعد شروع کردن از مشکلاتی که با جادوگرا داشتن گفتن تا اینکه هیزل گفت که باید بهشون حمله کنیم ولی مروپ گانت هنوزم از تام ریدل حرص داشت و داشت قرمز می‌شد و گابریل برای اینکه بحثو عوض کنه از سو خواست تا اونم مشکلاتشو بگه.

*****


سو دیگه با این قضیه انس گرفته بود و هیچجوره ول کن ماجرا نبود.

-سو اون خونه ی ریدل ها بود که اجازه نداری بری توش...اینجا، اونحا نیست!

سو چند قدمی عقب رفت و سر در انجمن رو دید. لبخند گشادی زد و وارد شد.
-وای! من بالاخره تونستم وارد یه جا بشم!

سو خم شد و زیر پاشو بوسید و بعدش مرلین رو شکر کرد.

سو عقده‌ای شده بود.

-خب سو! چیزی نداری بگی؟
-من قبلا گفتم که!

سو راست می‌گفت...اون هرجا می‌رسید می‌گفت که بانز اونو اذیت کرده!
سو کلا همه چیو زیاد میگه!

-خب! حالا بیاین نقشه بریزیم که اول جادوگرای کدوم قسمت رو اذیت کنیم!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
-ماما حرص نخور....چرا قرمز شدی؟

-بانو حالتون خوبه؟

مروپ که خاطرات دوران جوانی و آزار های تام ریدل را به یاد آورده بود جیغ خفه ای کشید.
-حرص میخورم! حالمم خوب نیست! این تام خیلی به من بد کرد با اون سیسیلیا زشت من و فرزند مامانو تنها گذاشت انقدر حرصم داد یه پاره استخون شدم !

-فس بر پاپا بزرگ

گابریل که دید وضعیت وخیم است سریع بحث را عوض کرد.
-بانو آروم باشید. خب سولی تو چی ؟

سولی کلایش برداشت و قطره اشکی را از چشمانش پاک کرد.
-اول....میشه بیام تو؟


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.