in the name of time
نام:الکسیا والکین بلک
شغل:کاشف همه چیز
اخلاق کلی:عاشق کشف همه چیز است البته فقط از روی کنجکاوی🙄،شوخ طبع،معتقد شدید به قانون کارما،مهربان و وفادار به کسانی که دوست داشته باشد،همیشه امیدوار
لقب:الکسیای راضی
سن:جوان
خون:اصیل
پاتروناس:پاندا
گروه:اسلیترین
ظاهر:موهایی آبی و چشمانی عسلی
چوبدستی:استخوان تک شاخ با مغز ریسه قلب اژدها،سفید رنگ ۲۶ سانتی متر
تاریخچه:الکسیا والکین بلک دخترک مو آبی،عضوی از خوانواده ی اشرافی بلک بود که با والدینش در قلعه ای در دره گودریک زندگی میکردند.
وی در جنگ هاگوارتز همراه با والدینش حضور داشت و در کنار آنها شجاعانه جنگید اما هیچوقت نتوانست اینهمه شجاعت و دلاوری را به پدر و مادرش تبریک بگوید زیرا آنها از جمله همان کسانی شدند که تنها نامشان به عنوان قهرمانانی که تا آخرین نفس به نام جادو جنگیدند در قلب سرزمین جادوگران تاریکی باقی ماند.
پس از جنگ هاگوارتز الکسیا که حال به اندازه ای بزرگ شده بود که از پس زندگی خود بر بیاید،خانه پدری خود را در دره ی گودریک ترک کرد زیرا حتی ستون ها،دیوار ها و نقش و نگار های آن خانه داغ والدین تازه از دست رفته اش را برایش زنده میکرد.
او پس از آن با کسب اجازه از ارباب تاریکی قلعه ای کوچک در جنگل های اطراف قلعه ی ریدل ها ساخت و در آنجا به تنهایی به زندگی خود ادامه داد و تصمیم گرفت با شروع این زندگی جدید به تقویت هنر های جادوگری خود همچون تغییر شکل و کشف همه چیز بپردازد.
منظور از همه چیز دقیقا همه چیز است!
جدا از داستان ناراحتکننده ای که بالا آنرا خواندید الکسیا از بدو تولد(بله دقیقا از بدو تولد)حس کنجکاوی فوق العاده زیاد و غیر قابل کنترلی داشت.
مثلا وقتی برای اولین بار چشم به جهان گشود و دید به غیر از جیغ کشیدن میتواند از دو اپشن دیگر ینی شیر بالا اوردن و آپشن(404eror) استفاده کند، با خود فکر کرد اگر با توجه به توانایی اول شیر را در زاویه ۹۰ درجه از تختش به آن مایع عجیب در حال قل خوردن چند متر آنطرف تر بریزد چه اتفاقی می افتد،با توجه به نتیجه ی سرگرم کننده آن ینی کف کردن،پیچ و تاب خوردن آن چیز بزرگ و عجیب که بعد ها فهمید به آنپاتیل میگویند و سپس منفجر شدن آن و تشکیل مایعی عجیب و غریب و چسبناک و فریاد های پدر و غش کردن مادر به خاطر از دست رفتن چیزی که بعد ها فهمید به آن "زحمت" میگویند فهمید کنجکاوی کردن بسیار کار سرگرم کننده ای است!
البتهپس از این واقعه الکسیادیگر تنها نبود بلکه صاحب یک خواهر/برادر دیگر هم شد که از توی همان دیگ در آمد و به عقیده خودش یک موجود "قرمز نرمولکی گوگولی مگول" بود.
او تصمیم گرفت که آن موجود را پیش خود نگه دارد و از آن پس آنرا فوبی نامید.
هیچکس نفهمید که فوبی دقیقا چه موجودیست اما همه آنرا به همان توصیف موجود قرمز نرمولکی گوگولی مگول میشناختند و آنرا دوست میداشتند.
فوبی دوست و خواهر/برادر دوست داشتنی الکسیا شد و به او برای کنجکاوی هایش کمک کرد.از آن پس دیگر همه ی خاندان بلک میدانستند که اگر دیدند چای داخل استکان آنها زنده شد و به سر و صدا افتاد و سپس از داخل لیوان در آمد و داخل یقه ی آن شخص رفت هیچکس اینجا هیچ وردی انجام نداده است بلکه این فوبی است که از طرف الکسیا مامور شده که بداند آن نخ قرمز رنگی که از زیر شلواری یک بنده ی مرلینی آویزان است متعلق به چیست!آخر الکسیا تا جایی ک متوجه بود زیر شلواری آن بنده ی مرلین آبی بود نه قرمز!
با این حال کسی از فوبی ناراحت نمیشد و رمز این موضوع به نگاه تحت تاثیر قرار دهنده اش برمیگشت که وقتی به هرکسی نگاه میکرد شخص مقابل چنان تحت تاثیر قرار میگرفت که گویی به یک فرشته ی کوچک بی گناه نگاه میکند و بیخیال کتک زدنش میشد.
و پس از پیوستن الکسیا به ارتش لرد سیاه فوبی نیز به پیروی از خواهرش به لرد پیوست و از آن به بعد الکسیا هم به خود و هم به اربابش متعهد شد که فضولی هایش در جهت خشنودی ارباب و نیت های پلیدانه ی دوست داشتنی سیاه باشد=).
پ.ن:
با سلام و درود!
]ایلین پرنس سابق تر هستم.با افتخار اعلام میکنم که برگشتم!
تایید شد!
خوش برگشتید.