ربکانقل قول:
حتما میدونستین دیگه؟ فقط میخواستین امتحانم کنین حتما. آخه شما خیلی خوب فرانسوی حرف میزنین!
البته که ما می دونستیم...ولی نمی خواستیم شما رو امتحان کنیم. می خواستیم بقیه هم بدونن و توجه کنن که چقدر ما والا مقامیم!
نقل قول:
درباره شخصیت پردازیم هم نقدم کنین. احساس میکنم یکم توش ضعیفم. میشه؟
شخصیت خودت یا دیگران؟
می گم...ولی تو پست های قبلیت که در مورد هیچکدوم مشکلی نداشتی.
بررسی
پست شماره 18 بارگاه ملکوتی مرلین، ربکا:
نقل قول:
مروپ بعد از جواب مرلین، به زور لبخندی زد و از بارگاه مرلین بیرون آمد. در راه، مروپ به لرد و آرزویی که درباره او کرده بود، فکر میکرد؛ ملاقه را در دستانش میچرخاند و به میوه هایی که قرار بود به فرزندش بدهد فکرمیکرد
.جمله اول کامله؟...بله!
جمله دوم به جمله اول مربوط و وابسته اس؟...نه!
اینا دو تا جمله جدا هستن. باید بینشون نقطه گذاشته بشه:
در راه، مروپ به لرد و آرزویی که درباره او کرده بود، فکر میکرد. ملاقه را در دستانش میچرخاند و به میوه هایی که قرار بود به فرزندش بدهد فکرمیکرد.اگه بخوای نقطه ویرگول بذاری باید یه همچین چیزی باشه:
نقل قول:
در راه، مروپ به لرد و آرزویی که درباره او کرده بود، فکر می کرد و نگران بود؛ با این وجود ملاقه را در دستانش می چرخاند و به میوه هایی که قرار بود به فرزندش بدهد فکرمی کرد.
ولی گذشته از این موضوع، یکی دو تا ایراد دیگه هم داره که ربطی به مفهوم و سوژه نداره...فقط ظاهر پاراگراف رو زشت کرده. خوندنش رو سخت کرده.
اولیش فاعله.
تا وقتی که فاعل عوض نشده، لازم نیست دوباره اسمشو ببریم. مثلا:
نقل قول:
مروپ بعد از جواب مرلین، به زور لبخندی زد و از بارگاه مرلین بیرون آمد. در راه به لرد و آرزویی که درباره او کرده بود، فکر میکرد؛ ملاقه را در دستانش میچرخاند و به میوه هایی که قرار بود به فرزندش بدهد فکرمیکرد.
مروپ دوم رو حذف کردم. الان موقع خوندن، مشخصه که منظور نویسنده مروپه؟
بله.
برای این که فاعل ما عوض نشده.
ولی اگه اینجوری می نوشتی:
مروپ بعد از جواب مرلین، به زور لبخندی زد و از بارگاه مرلین بیرون آمد. هکتور که در حال دویدن به سمت آزمایشگاهش بود تنه ای به او زد و رد شد. در راه به لرد و آرزویی که درباره او کرده بود، فکر میکرد؛ ملاقه را در دستانش میچرخاند و به میوه هایی که قرار بود به فرزندش بدهد فکرمیکرد.الان چی شد؟
از جایی که هکتور فاعل شد، همه فعل ها مال هکتور می شه. برای همین، اینطور به نظر می رسه که کسی که در راه به لرد و آرزو فکر می کرده هکتوره! اگه اینجوری می نوشتی تو اون قسمت هم باید دوباره اسم مروپ رو می بردی.
دومین موردی که ظاهر نوشته رو خراب کرده تکرار یه فعل به فاصله کمه.
دو بار نوشتی "فکر می کرد". لازم نبود. اینا رو می شه در هم ادغام کرد. اینجوری:
نقل قول:
مروپ در راه، در حالی که ملاقه را در دستانش می چرخاند به لرد و آرزویی که درباره او کرده بود، فکر میکرد...و به میوه هایی که قرار بود به فرزندش بدهد!
قشنگ تر نشد؟
نقل قول:
-اگه عزیز مامان عاشق خرمالوها بشه، به رودولف میگم چهارتا درخت خرمالو بکاره! اونم توی گلدون، کنج اتاق عزیز مامان!
این فکر خوبیه...روی اینجور ایده ها باید کمی بیشتر وقت بذاریم و فکر کنیم، چون چیزای خوبی ازشون در میاد.چهار تا درخت خرمالو(
) فکر خوبیه...ولی چرا توی گلدون؟ توی تختخواب...روی میز کار...روی صندلی لرد یا حتی سبد نجینی بهتر نیست؟ چون تمرکز مروپ فقط روی درخت و میوه هاشه!
نقل قول:
-اگه دلبند مامان از میوه ها خوشش نیاد چی؟ اگه از همون دوتا میوه ای هم که با محبت سخت بهش میدم، بدش بیاد چی؟
جمله ها یه ذره(خیلی کم) ایراد دارن. مثلا اینجا منظورت اینه که با محبت و به سختی بهش میوه میده. ولی "بامحبت سخت" این معنی رو نمی رسونه.
نگران این موضوع نباش. یکی از چیزایی که تو ایفای نقش این سایت یاد می گیری دقیقا همینه که چطوری و با کدوم کلمه ها و جمله ها منظورتو درست و روون برسونی و این چیزیه که تا آخرعمر و خارج از سایت هم به دردت می خوره.
بحث مروپ با خودش خوب بود. جالب و بامزه بود.
در مورد شخصیت پردازی پرسیده بودی. خودت که نیستی. پس منظورت مروپ بوده. نه...اصلا ضعیف نیستی. خیلی هم خوبه.
نقل قول:
مروپ از بحث با خودش دست کشید و بالاخره دم در اتاق لرد رسید. میخواست در را باز کند، ولی یادش آمد که میوه ای ندارد تا نتیجه کار مرلین را امتحان کند. پس با سرعت به آشپزخانه رفت و سبدی را با پرتغال، خرمالو، نارنج (!) و سیب پر کرد. دوباره از پله ها بالا رفت و در زد.
اتفاقا، کارا، تصمیما و رفتار ها رو می شه ساده و معمولی نوشت. ولی جایی که موقعیتش هست، سعی کن کمی خاص تر و متفاوت تر بنویسی. الان میوه همراهش نیست. این که خیلی ساده بره آشپزخونه و میوه بیاره کمی بی نکته اس. همین رفتن و برگشتن، کمی ریتم پستت رو کند می کنه.
یا باید میوه رو از جای خاصی یا به شکل خاصی بدست بیاره و یا به جای این همه توضیح، همون جا ظاهرشون کنه.
پرتقال!
نقل قول:
مروپ وارد شد و پرتغالی را برداشت . به سمت میز لرد رفت تا پرتغال را به او بدهد.
مروپ میخواست نتیجه کار مرلین را آزمایش کند.
این جا هم اسم مروپ نباید تکرار می شد...ولی گذشته از این، پایان پست خیلی خوب بود. سوژه رو خیلی روشن و واضح جلو بردی و مسیر رو برای نفر بعد مشخص کردی. جمله آخر خیلی واضح به خواننده می گه که اگه بخواد ادامه بده، باید چیکار کنه. حق انتخابی که داره هم برای نوشتن ترغیبش می کنه. این که لرد میوه رو بخوره یا نه...و بعدش چه اتفاقی بیفته.
پستت خوب بود. تکلیفش با خودش روشن بود و می دونست چه مسئولیتی داره. مسئولیتش رو هم به خوبی انجام داده.
...............................
بینزنقل قول:
من تازه واردم. نمیدونم چطور باید پست رول بنویسم.
تازه وارده...
همچین می زنیم که چشمات از پس کلت بزنه بیرون ها!
نقل قول:
ولی میدونم هنوز خیلی راه دارم که بتونم نویسنده خوبی بشم
آره دیگه...بچه ای هنوز.
نقل قول:
باید بارها و بارها بیام اینجا و درخواست نقد بدم.
نه...نه...راه نویسنده خوب شدن این نیست. درخواست نده بچه...
نقل قول:
ولی آیا امکانش هست این پست رو برای اینجانب نقد کنین؟
نمی خوام...ولی مجبورم دیگه.
نقل قول:
ممنونم از محبت های بی پایان و کمک های انسان دوستانه شما.
چقدرم که جنابعالی انسان محسوب می شی!
رفته سفید پوشیده سر من...
بررسی
پست شماره 19 بارگاه ملکوتی مرلین، بچه:
نقل قول:
لرد سیاه نگاهی به شیء نارنجی رنگی که در دست مادرش بود انداخت. قبلا همچین شیئی ندیده بود. نمی دانست به چه دردی می خورد. به همین دلیل فقط به نگاه کردنی به آن بسنده کرد.
این جا اغراق هست...ولی به نظرم جای اشتباهی هست. این که میوه ندیده باشه زیادی عجیبه. گذشته از این که چطوری از چیزی که ندیده متنفره؟
اینو می شد توضیح داد...که مثلا اونقدر اجازه نداده بود میوه بیارن جلوی چشمش، که شکل میوه ها رو فراموش کرده بود.
نقل قول:
با شنیدن کلمه میوه، رعشه ای به لرد سیاه دست داد. او هیچگاه از میوه ها خوشش نیامده بود. در حقیقت او از میوه ها متنفر بود. نگاه متنفرانه ای به میوه انداخت و غرولند کنان گفت:
اینجاش خوب بود. بجز یه "او" ی اضافه. اوی دوم اضافه اس. ولی به هر حال خوب بود. تکرار و توضیح این که لرد میوه دوست نداره، بجا بود. ممکنه خواننده ای ندونه یا یادش رفته باشه یا توجه نکرده باشه.
نقل قول:
لرد سیاه این جمله را گفت و سرش را برگرداند. از کودکی هیچ علاقه ای به میوه جات نداشت. نه که نخواهد، نمی توانست! به نظرش خوردن میوه امری بیهوده و بی دلیل بود. خوردن چیزی آبکی... .
توضیح "لرد از میوه متنفر بود" بجا و مفید بود...ولی کمی زیادی روش تاکید کردی. زیادی تکرارش کردی. همون یه بار کافی بود. مگه این که قرار باشه به شکل جدید و متفاوتی بنویسیش.
نقل قول:
با تصور آب و هر چیز آبکی دیگری، حالت تهوع به او دست داده بود. او حتی آب هم نمی خورد! فقط چایی!
عجب تازه وارد مطلعی! دقت کردی این روزا تازه واردا همه چی رو درباره آدم می دونن؟
نقل قول:
- اون! اون چیز سبزِ گردالی!
لعنت بهت...از جلوی چشم ما دور شو. نقد مقد هم نمی کنیم. نقد تموم شد. برو نبینیمت!
نقل قول:
مروپ نگاهی به سبد میوه انداخت. منظور پسرش، آلوچه بود! اصلا نمی دانست کِی آن را داخل سبد گذاشته بود.
- اونو میخوایم!
- آلوچه؟
- آره!
"لعنت بهت" و "نقد تموم شد" هنوز سر جاشه. ولی آخر پست خوب بود. فقط اون شکلک آخر به نظر من کمی گیج کننده شده. مثلا من کمی شک کردم که لرد واقعا اون سبزه رو می خواد یا نه. احتمالا می خواد. برای همین شاید بهتر بود از یه شکلک مشتاق تر استفاده می شد.
بعضی از جمله هات هم شکلک کم داشت. در مورد شکلک ها خساست به خرج دادی!
به سوژه مسلطی...همین باعث می شه در این مورد مشکلی نداشته باشی.
در مورد شخصیت ها هم تسلط کافی داری. مروپ و لردت خوب بودن.
یکی دو جمله تکراری و غیر ضروری توی پست بود که شاید می شد کمی خاص ترشون کرد.
در مورد بقیه خوب می نویسی. شخصیت خودت هم به اندازه کافی جالبه. مطمئنم درباره خودت هم راحت می نویسی.
بد نبود. برو پی کارت دیگه این طرفا نبینمت.
ما بریم تمدد اعصاب کنیم!