- چه اتفاقی برای ارباب افتاد؟
مرگخواران دور دامبلدور/لرد حلقه زدند.
- ارباب فوت کردن؟
- زبونت رو گاز بگیر!
- بابا من که تو اینجا شمعی دیدن نمی کنم; پس ارباب چی رو فوت کردن شده؟
- بعدا همه چیز رو توضیح دادن می کنم.
رابستن دست بچه را محکم تر فشرد.
- حالا می شه بگین چه بلایی سر ارباب اومده؟
لینی بالای سرد دامبلدور/لرد پرواز کرد و پس از برسی نبض و وضعیت تنفسی دامبلدور/لرد گفت:
- تا اونجایی که من فهمیدم ارباب غش کردن.
- غش!؟... وای غش کردن خیلی ترس... چندشه!
هیچکس به فریادهای رکسان توجه نکرد; این رفتار برایشان کاملا عادی بود. در این هنگام دروئلا صفحه ای از کتابی که در دست داشت باز و شروع به خواندن آن کرد:
نقل قول:
غش کردن نوعی شوک است که در اثر اختلال موقت در خون رسانی، برای چند لحظه عملکرد مغز را متوقف و باعث از دست رفتن هوشیاری می شود. غش ممکن است ناگهانی یا قبل از آن علائم هشداردهنده ای چون سرگیجه، دیدن نقاط نورانی، تهوع، تعریق و رنگ پریدگی داشته باشد.
دروئلا کتاب را بست و به دیگران خیره شد.
- یعنی ارباب نقاط نورانی می دیدن؟
- حالا که ارباب غش کردن باید چی کار کنیم؟
- باید رو ارباب آب یخ بریزیم!
- ارباب از خیس شدن خوششون نمیاد!
- شاید باید از معجون به هوش بیار من به ارباب بدیم!
- عمرا!
- به نظر من، عزیز مامان به یه لیوان آب قند به همراه خرما نیاز داره; که من می رم بیارم براش.
مرگخواران دور شدن بانو مروپ را تماشا کردند.
- ولی طبق گفته این کتاب باید پاهای ارباب رو بالا ببریم.
- مطمئنی ئلا؟
- بله من کاملا به این کتاب ها اطمینان دارم.
آنها نگاهی به دامبلدور که حالا لرد شده بود کردند و چون راه حل دیگری به ذهنشان نمی رسید مجبور شدند به نوشته های کتاب اعتماد کنند.
- پس پیش به سوی بالا بردن پاهای ارباب!
مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!